« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

خود کرده را تدبیر نیست ... چرندیات ما رو تحویل بگیرید

سلامون علیکم بر جمیعاً جمیعای کته کله های مهربانانه

ولنتاینینتون مبارک شده رفت پی کارش
اول بگم هر کی هر چی گرفته نص نص وگرنه شب همین دارکو رو میفرستم بیاد سروختتون
موشی رد کن بیاد بالا
هی مرجی اخ بیاد
سارااااااااااااااااااا تو ام؟ داری پنهون کاری میکنی؟؟
داداش رضا الکی نپیچون و ژس نگیر که خودت END اینکاره ای ...
دارکو وای میسی همینجا همه رو جمع میکنی میاری پیش من وگرنه همین تشت مسی رو تو کلت خورد میکنم


بریم سر آپ؟؟!!
نه اول سفارشجات مونا خانوم رو انجام بدیم:
اسمم بنفشه است ملقب به آمنه رخشور (الهی بمیرید که مادر تونو نمیشناسید حیف اون همه رخت چرکی که من به خاطر شما شستم)
اگه 6 تا بچه دیگه رو که ازدباج کردن در نظر نگیریم من ته تغاری خونمونم
لیسانس دیوونه شناسی دارم اما خودم هر چی خل و چله رو از رو بردم و کف ماهیتابه چسبیدم (خدا کنه جکشو شنیده باشی) یه ترم هم از فوق خوندم اما در عین بدبختی مجبور شدم ولش کنم چون هم کارم زیاد بود هم پیام نوری بودم و خیلی سخت بود اما هنوز نفسم واسه کتابام میره و واسه چیپس میاد همین دیروز دیروزم فک میکردم من بی نظیر بوتو ام امروزم که میبینی دیگه من آنا کارنینا هستم اینم اعصابمه .....
الانم کارمندم و توی – به قول داداش رضا- راپورت خانه فارس کار میکنم و تنظیم کننده و نظارت بر عملکرد خل و چلهای شهرستانم که خبراشونو میفرستن پیش ما تا قیمه قیمه کنیم و خوراکی باب طبع آقایان بپزیم
گاهی وقتا هم میرم کیلینیک مشاوره و اگر وقتی پیدا کنم میرم خونمون و مثل کوالا میچسبم به تختم.
خونمون و شماره شناسنامه پدر بزرگمم دیگه نمیگم چون سر مخفیه


داشتم با خویشتن خویش مناظره و مشاوره و گفتمان و کوفت و درد و مرگ میکردم و به خویشتن خویش فوش خوار و مار میدادم که چی بنویسم و چه پستی بزارم که یاد این نوشته افتادم ... از جمله چرندیات خودمه :

« آنگاه که پیچک تنهایی حنجره ام را به بند می‌کشید و چشمانم بر غم دل می‌باریدند
روزنه ای از آسمان برویم گشوده شد
نفس درون سینه ام حبس و کلام در قفای گلویم محبوس گشت
ندایی دلنواز آمد : دیده برهم نه ... رازیست با تو گفتنم

وحشتی دردناک سراپایم را پیمود
بازهم قلبم از حرکت باز ایستاد
ِسِر این راز سَر به مُهر چیست که باید در خاموشی دیدگانم بر ملاء شود؟!
هراس سقوط مانع از حرکتم گردید ... لحظه ای درنگ ... چشمانم فراخ و قلبم بی طپش بود
در دل تو را طلبیدم... تویی که همیشه با منی...
ندای دلنشین پژواک یافت : دیده برهم نه ... رازیست با تو گفتنم
مرا یارای ایستادگی نیست
دیر زمانیست مدهوش این ندایم
بس دور و دراز زمانیست که انتظار رسیدنش را میکشم
لیک می‌هراسم از سقوط
می‌هراسم از طعم تلخ فراقش
میخواهمت ...تو را ... باز هم از آسمانت فرود آی و در قلب کوچک و حقیرم بنشین تا مرا آرام بخشی

نوازشگرانه گیسویم را پیمود و باز هم آهنگ کرد : دیده برهم نه ... رازیست با تو گفتنم
تمام وجودم تو را طلب کرد و به نام تو دیده بر هم نهادم .
وجودم در حرم اضطرابِ نداشتنش مذاب و از گوشه چشمم روان شد
به فرش آمدم.
حجاب کلامش فرو افتاد.
راز سر به مهر گشوده شد
و خداوندم مرا به دو دست دعا نگه داشت
به عرش رفتم.

مرا یارای گشودن دیدگانم نیست
رویاهایم در قاب تاریک چشمانی فروبسته باغی از نور و روشنایی اند و من ..........


خداوندم سپاسگذارم.»


این یه تعارف نیس... عین واقعیته . روزی که خداحافظی کردم از احساس پوچی و تنهایی لبریز بودم اما به سرعت با چند تا کامنت مرجان و موشی و یوسف امیداوار تر شدم ... شاید باور نکنید که کل مشکلاتم رو توی همین « خونه ما » که شاید خیلیا تون جدی نمیگیریدش و بهش به چشم مسخره بازی نگاه میگکنید فراموش کردم و امیدوارتر شدم

دنبال یه بهونه بودم که به همه تون بگم « دوستون دارم» چه اونایی که از قبل میشناختم چه اونایی که اینجا شناختمشون ... روحیه فعلیمو که به خوبی وصله شده به شما ها مدیونم

راستی اون هدیه ویژهه هم مال داداش رضا بود . به هیچ کدومتونم جایزه نمیدم کته کله های مغز فندقی


پ.ن
موشی جز زده
من چطوری عکس بزارم و یا از سیمیلها استفاده کنم یا فونت رو تغییر بدم
الهی بمیری موشی من کمتر از دستت حرص بخورم

نظرات 253 + ارسال نظر
سین مثل سارا شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:57 ب.ظ

ای ول آمنه رخ شور..خوب حق این شومپیتا رو گذاشتی کف دستشون =))


ننه حساب این موشی ننرٍ لوس رو هم برس :|

از سارا به گیلاس شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:01 ب.ظ

گیلی قبلش یه ندایی بده کی میای که مت خودمون رو وبلاگ و بچه ها رو باهات تنظیم کنیم =)) :-*

از گیلاس به سارا شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:48 ب.ظ http://monzo.blogsky.com

از بس خودمو تنظیم کردم زمان یادم رفت
باید برم یدونه ساعت برنارد بخرم که زمانی که همه هستن وقتو نگه دارم!!
از صبح تادیشب همش اومدم و رفتم ولی انقدر ترسناک شدم که تا میام همه استتار میکنن!!
برم یه سیاهی لشگر برای خودم پیدا کنم که اینجوری افسرش مزمن نگیرم!

بنفشه شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:11 ب.ظ

توجه توجه توجه


هر کته کله ای که میخواد بیاد توی خونه ما باید وقتش رو با گیلاسی تنظیم کنه
اکی؟ اوفتاد؟؟؟ شیر فهم شدید؟

دیگه نبینم تا گیلی میاد برید زیر تشت قایم شید ها

یوسی بدو برو بچ رو جم کن سرشماریه
گیلی بیا عزیزم بیا الان ادمشون میکنیم

مهم اینه که خودم هستم گلمممممممممم

مهم این نیست که اینا استتارن
مهم اینه که تو استاری


بوسسسسسسسسسسسس


سارا دلم واسه این شومپتا میسوزه
میدونی که مفز در حد فندقه

یوسف شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:12 ب.ظ

آقا همه زیر تشت قایم شید!! =))

از سارا به گیلاس حسن گلاب... شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:13 ب.ظ

غصه نخور عسیسم...نکنه تو هم کنکوری هستی؟

ببین همه بچه های پش کنکوری هویجورین...تازه به مرحله کلاس و دانشگاه که برسی دیگه از دستت فرار نمیکنن =)) خودکشی میکنن

سیاهی لشگرم نمیخواد=))پولش رو بده به یوسف و موشی خودشون این کار رو برات انجام میدن....نیاز دارن به پولش...آخه میدونی 178 تا هر کدومشون نی نی داره =))

یک تهدید جدی برای موشی شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:18 ب.ظ

موشی... من این عضویت رو نمیخوام :(( چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا عوضش کردی بیتربیت



اصلا من قهرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم


ننهههههههههههههههههههههههههههههههه کجاییی که این موشی بی دم کته کله من رو چزوند :((

بنفشه شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:56 ب.ظ

شما ها برید زیر تشت قایم شید تا یه کاری بهتون بکنم کارستون
اصن نمیدونم این گیلی با چه عقلی داره با شماها رفاقت میکنه
حیف اون نیس که با شما رفاقت میکنه؟؟؟
گیلی بیا با ایت تیرکمون مرجی بزن تو چش یوسف
دم موشی رو هم لگد کن




آخ جون دعوااااااااااااااااااااااا

بنفشه خطاب به موشی شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:57 ب.ظ

موشی الهی لای دندونای پیشی گیر کنه دمت
مرض داری دم بریده هی سر به سر این جیگر گوشه من میزاری؟؟؟

بدم پیشیه بخورتت؟
میخوای تو تشت حسابی بشورمت موش میکروبی؟

*+*+*سارا*+*+*+ شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 05:02 ب.ظ

ای ول ننه....تا حقم رو از این موش دم بریده نگیرم ....(بوق بوق...ینی سانسور)

مونا شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:24 ب.ظ http://myblueweb.blogsky.com

سلام به همه دوستان گلم . به خصوص بنفشه جون!
بلاخره یکی درست و حسابی یه پست گذاشت! یاد بگیرید!
ننه بنفشه! دیسک کمر نگیری انقدر رخت شستی !بچه ها بیاین پول رو هم بذاریم برای آمنه رخشور یه لباسشویی بدون لرزش بگیریم.
راستی بنفشه جون تا لباسشویی میگیریم برات قربون دستت این چند کیلو رخت رو هم بشور!
جدای شوخی
خیلی قشنگ می نویسی و اگر این موشی و یوسف اغفالت نکنن می تونی عزیزم فرد مفیدی برای جامعه بشی!
بگذریم:
ما که نمی ذونیم ولنطاینو با چه ط مینویسن!!!
ولی هرکی کادو گرفته الهی از گلوش پایین نره گیر کنه تو نایش و چه می دونم هرچی خورده بالا بیاره بعد دوباره آسپیره شه!!!!
ای خداااااااااااااااا!!!
هرچی هم که کادو گرفته پودر شه!!!مگه اینکه پودر کیک رشد باشه!!!
وا ! این حرفای بی کلاس چیه من می زنم؟
آمنه جون روپوش آزمایشگاهم همه برفک زده بود تمیز بشور دیگه !!!
راستی ساغر جون : اینجا رفیق ناباب داریم( یو..) دختر گل داریم ( مونا..!) آبجی بزرگ داریم ( مرجان) دیوونه داریم ( ....) داداش گل داریم ( متاسفانه به دلیل زیاد بودن شمارشون از دستم در رفته خلاصه همه به جز یوسف ! )و من در ابتدای کار بهت پیشنهاد می کنم یه سر به نیمکت تنهایی من بزنی اونجا یه داداش درست حسابی و رمانتیک داریم و سپس بیا پیش خودم !



رضا مشتاق شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:38 ب.ظ

اهل خونه hiو علیکم

آقا شرمنده یه سوال فنی برا ما پیش اومده
این ولنتاین ولنتاین که میگفتن ... چی شد ؟؟!!!
تموم شد ... ؟!

ع ج ب

[ بدون نام ] شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:39 ب.ظ

آها.. راستی ... اون لینک فارس نیوزو نگاه کردما
دی:

گیلاس شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:28 ب.ظ http://monzo.blogsky.com

اه اه اه!!! بنفشه یه چوبی دستمالی چیزی بده! دم موشی رو لگد کردم چسبیده ته کفشم! راه میرم چندشم میشه! هی یاد موشی میفتم!!!

یوسف ایشالا همون زیر تشت خفه بشی! اگه نشدی هم بیا خودم خفت میکنم!!
بنفشی این تیرکمون رو بده حالا شاید درست خفه نشد با این حلقش رو سوراخ کنم!!!!

سارا جون دلت خوشه ها! من کنکورو قبلن لهش کردم از سدش گذشتم! الان در گیره همون دانشگاهی هستم که توصیف کردی!!!!

گیلاس به رضا شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:29 ب.ظ http://monzo.blogsky.com

آق رضا شما با اصحاب کهف نسبتی نداری احیانا؟؟؟!!

گیلاس شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:33 ب.ظ

بچه ها یه سری فرم در اختیارتون میدم که وقتاتون رو توش تنظیم کنید!
در موقع ورود هم حتما کارت بزنید!!
میبینید که من باز تهنایی دارم میپوسم؟؟!!
فک میکنم اولین فسیلی باشم که در تاریخ این وبلاگ ثبت میشم!!
تبریک بگین که اول شدم!!!

آقا موشه یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:02 ق.ظ

آقا من امنیت جانی ندارم اینجا با وکیلم صبت کنید !!!!!!! مجبورم میفهمین یا نه مجبورم !!!

گیلی تو تلاش کن میفهمی به خدا انقدرا ازت توقه ندارم !!!!!!

گیلی تو تو راه شب کار نمیکردی قبلناااااااا !! تو هویت زمانیتی منو ندیدی ؟!!
دیدی الان بودم بدو بیا برات سیاهی لشکر جور کنم من سرلشکر موشی سارا نیزه انداز مرجان تیر انداز بنفشه هم کف صابون میریزه زیر پاشون =))

آقا یکی از من حمایت کنه شدیدا نیاز دارم :((( ننه رخشور یادته تفلد پارسالت یه تشت گنده برات خریدم ببین چه مرهبونم من !!

هی سارای کته ا کله جلو بیای با همین شمشیر شکمتو سفره میکنم !!!!!!! آی یکی اینو بگیره
الفراررررررر

سارا تو خون جلو چشاتو گرفته من موشی نیستم بنفشه موشیه برو بکشش گیلاسم موشیه اونم بکش آفرین

آی ننه آمنه یه بچه مرهبون بود گیلیم شروندی رو سر من !!!! ببین گیلی منو اذیت نمیکنه نیگا چه خوبه (گیلی الان تو این سکانس گول منو بخور ازت تعریف کردم )

مونا جون بدو بدو آمپولای سارا رو بزن دوباره قاطی کرده قرصاشم تازگیا میده به بنفشه شربتاشم که گیلیو مرجان میخورن یعنی زنده میمونه ؟؟!!!

سارا بعد درست میکنم تو تغیرات یهو تو نابود شدی =)) اصلا چه منی داره دهه برو بشین تو تشت ننه آمنه صداتم در نیاد !!

ننه من سوات ندارم خودت فرمو برام پر کن خیر از جونیت ببینی ننه

هییییییییی روزگار یاد جونیام افتادم سوووووووووت
ما بریم کپه مرگمونو بزارین کسی کاری نداره کار ما تموم شد آقا

گیلاس یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:24 ق.ظ http://monzo.blogsky.com

موشی فک کردی! من دیگه گول نمیخورم!!
اول دستاتو از زیر در نشون بده !!!

من میخوام آدامس بخورم بعد تف کنم سر رات که بچسبی به زمین!!!
مجسمه موشی!!! یه ژست خوب بگیر که خوش تیپ خشک بشیا!! مثل این فردوسی نباشی که من هر وقت از تو میدون فردوسی رد میشم حرص بخورم!!

راستی من رفتم دوباره اومدم! نپیچوندمت جون گیلی!
شب بخیر !
ساعت کاریم تموم شد
کرکره ها پایین

ساغر یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:24 ق.ظ http://www.koodakestan.mihanblog.com

سلام
مثل اینکه من دوباره دیر رسیدم
عیبی نداره
دوباره میام
بنفشه خوبی؟
لیلا جون
ندا ی عزیز که از اونورم اومدم پیشت
ممنون
منم خوشحالم که دوستایی مثل شما پیدا کردم
خوش باشسید همگی همیشهههههه
فیلا

گیلاس یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:25 ق.ظ

ایول ساغر جووون!!
کامنتامون دقیقا با هم ارسال شد!!
شروع خوبی بود!!

موشی یه نیزه هم بده دست ساغر! مرجانی تیرکمون داره!

ساغر یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:27 ق.ظ http://www.koodakestan.mihanblog.com

سلام
خیلی جالب بود خودمم داشتم به همین فک می کردم
مرسیییی

رضا مشتاق یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:07 ق.ظ

های....
آی دزد
آی دزد
ملللللت
بیاین ... آقا یه نفرو تو خرپشتک خفت کردم... میخواست دیش ماهواره کش بره ....
الان همین دیشو افقی فرو میکنم به حلقت که دیگه ....
اهن .... یه ه
* * *
نه ... بنفشک .. نمیخواد به 110 زنگ بزنی
همین الان خودم داداگاهیش میکنم ... از این بالا گردش میکنم وسط کوچه

رضا خطاب به گیلاس یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:10 ق.ظ

... دقیقن بلی
بنده چندین سال در غار آنجلس گیر بودم
من اصولن فروعن غار نشینم دی:


رضا مشتاق یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:13 ق.ظ

آقا این موشی اسمش موشی هستا
عمرن بتونید زیر پا لهش کنید بابا

این موشی ما از اون بچه های تیر اصفهونه
همه ماهارو تشنه گرسنه میبره لب زاینده رود و همونجور له له زنون برمیگردونه خونه


رضا مشتاق یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:19 ق.ظ

فردا فاتحه ی من یکی خوندست
ساعت 5 و نیم باید بیدار شم

نمیدونم الان برم بخوابم
یا تالان تالان راه بیوفتم به طرف خیابوون

آی امون ... اَمون ...از دست رفیق ناباب
سعدی میفرماید:
رشته ایی برگردنم افکنده دوست
میکشد هرجا که خاطرخواه اوست

شب و صبح توامان و یکجا و همزمان بر همه ی بروبچس دیوونه خونه ی ما ( خونه ی سابق)به خیر، خوبی و خوشی

ولی خدا وکیلی بیرون هوا خیلی خوبه ...من الان شاسکول وار در اطاقو باز گذاشتم .... یواش یواش داره بوی بهار میاد

شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
... علی علی

بنفشه یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:19 ق.ظ

سلام داداش رضا
چه عجب قدم رنجه فرمودید

ببین این به خاطر بچه تیر یا تیز بودنش نیس که مارو تشنه گشته میبره به خاطر اصفهونی بودنشه :))


دادش رضا بزا زنگ بزنم 110 نکنه خونش بیافته گردنت ... این دزد کثیف ارزششو نداره
جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
داداشی نزن نزن این یوسف دودره خودمونه


گیلی دوست دارم
اره هوای این ساغری رو داشته باش طلفکی غریبه
تا تو و مرجی رو دارم غم ندارم

ساغی تا به نیزه اشنا نشدی باهاش بازی نکن مواظب باش ره تو چشمت

مونا جونم این موشی ار مکانیسم جابهجایی استفاده میکنه و میگه سارا مریضه ... خودش حالش از همه بدتره
یوسف مکانیسم جابجایی درست بید؟

الهی ننه رختشور دورت بگرده مونا که انقدر به فکرشی ... از اینا که خودش ابکشی هم میکنه و خودشم پهن میکنه میشه بخرید؟
همونایی که وقتی خشک شد خودش اتومیکنه میچینه تو کمد :))


موشی همون تشته رو میگی که سولاخ بود همه آب تایدا میرفت بیرون دیگه جز زده
خوب شد یادم انداختی بیام اون دمتو بچینم؟



مبارک مبارک فسیل شدگیت مبارککککککککککک


کلهم برو بچ احوالاتتون چطوره
یوسف چرا انقد کمرنگ شده
امین کجاس
این داداش فرزادم که وقتی باهاش حرف میزنیم کمونه میکنه :((
داداش رضا هم که کپنی سالی یه بار اعلام میشه :))


بنفشه یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:01 ب.ظ

عجیباً غریبا
شما ها کجایید یعنی آیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یوسف؟
موشی؟
مرجی هم که 2 به بعد کارت میزنه
گیلی تو کجایی؟
مونا؟ا
سارا تو همیشه این وقتا اینجا بودی نبودی؟
ساغی؟
سروناز و شهرزادم که نیستن چند سالهههههههههه


بیاید دیگه حوصلم سر رفت

فرزاد یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:04 ب.ظ http://petti.blogsky.com

احساسات قشنگ و قلم زیبایی داری پنهان جان
+ من آپم !

آقا موشه یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:23 ب.ظ

هییییییی من اینجام کسی نیست ؟

بنفشکی منو نیگا من اینجام ببین دارم دست تکون میدم !!

داش رضا اگه تو حق منو بگیری از اینا !
ختنوما هم خانومای قدیم تا موش رو از یه فرسخی میدیدن فرار میکردن =))

گیلی اصلا من فکر نکردم منو نپیچوندی همش ۱۰ دقیقه بعد من اومدی سوووووووووت
گیلی از این آدامس بادکنکیا بنداز از اینا که عکسم داره !!
منم یه پوسته موز گذاشتم جلوت از روش رد شو بخور زمین میخوام ازت عکس بگیرم خوشکل میشه خیلی !!=))

بیا ساغر بهت یه نیزه بدم مباظب باشیا برو طرز کارشو گیلی نشونت بده بعد بیا رو سارا امتحان کن فقط مباظب باش ننه آمنه رخ شور نبینتد وگرنه دیدت با نیزه بزن تو شیکمش فرار کن خونش حلاله :دی

نگیییییییییییییییییییییین کجائی ؟؟؟؟؟؟؟
این نگین گور به گور شده کجاست ؟؟






خرموشناز یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:40 ب.ظ

سلام.

یوسف یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:19 ب.ظ

آقا نوبت کیه؟؟.. یکی بیاد این وبلاگ زبون بسته رو آپ کنه..۲روز شد ۴روز که!!...
فچ کنم نوبت داش امین بید!!..

۴کر آمنه جون هم هستیم..!
بنفشه جون فعلا مکانیسم جابجایی شامل حال بنده شده..جای من با دیوونه ها عوض شده!!! =))

مرجان یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:18 ب.ظ

آق رضا ! تقصیره خودته !
هی گیگیلیو فرستادم دم اتاقت پیغوم بده بیای دیش اتاق منو یوسف و موشیو بنفشیو درستش کنی ، نیومدی !
آخرش گیگیلی واسه یوسف جاپایی داد بیاد دیشتو کش برن ! الانم اگه میبینی گیگیلی با ماهیتابه کوبونده توی ملاجت که چون یوسفو با دزد اشتب گرفتیو کتکش زدی ، گله نکن گریه و زاری نکن بی تربیت ! :دی
مقصر خوده کته کله اتی :دی حالا زود باش اینجا رو جارو بکش که من اعصاب مصاب ندارما ! یکی میزنم پس کله ات ...

الفرارررررررررررررررررررررررررررررر
گیگیلی بدو که هوا پس شد (((=

[ بدون نام ] یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:18 ب.ظ

هیییییییییییی شماها کجایید؟
چرا امروز ساعت کاری این وبلاگ شرو نمیشه

یوسف چیزی شده؟
دارم نگرانت میشم ها


موشی جز بزنی
ساغی اون نیزه رو بده بکنم تو حلقششششششششش


مرسی اقا فرزاد
لطف عالی متعالی
( من جنبه شوخی هم دارم ها + جنبه انتقاد)


کجایییییییییییییییییییییییییییییییید؟

مرجان یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:22 ب.ظ

یوسف ! نوبت داداش امین هست :) برین امینو پیداش کنین

اَی ووووووووووووووووووووووو ((=

گیلاس یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:26 ب.ظ

هیییییییییییییییی


دارم از دووووور آدم میبینم!!!

ننه آمنه تویی؟؟؟؟؟؟؟
خیر نبینی! خیال کردم آدم دیدم!

*+*+*سارا*+*+*+ یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:27 ب.ظ

ننه من اینجام

ولی این شومپیتا ملوم نیست کجا مشغول شدن که اینورا نمیان.


همگی خیالتون راحت =)) بادمجون ب... (!) آفت نداره =)) این یوسف خل بود یه ذره الان مسزانش سنگین شده =))

موشی تو یکی هیچی نگو که از زندگی ساقطت میکنم

با همین دستام کورت میکنم

دمت رو میذارم دور گردنت و با همون خفت میکنم.

میندازمت تو تشت ننم....تا با پارو یخ شکن حسابت رو برسه

بسته یا بازم بگم؟

...................

ننه بنفشه....آی لوفنگی یور

گیلاس یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:28 ب.ظ

مرجان فک کنم امین هم رفته توی غار رضا اینا خوابیده!!

بهش بگین ۳۰۰ سال شد! بیدار شو!!

مرجان خطاب به بقیه دیوونه ها ((= یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:28 ب.ظ

یکی بیاد ساغر رو بهم معرفی کنه :-پی

*+*+*سارا*+*+*+ یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:30 ب.ظ


هااااااااااااااااااااااااااااااا.....اینجا چیقد آدم ریخته...مو فک میکردوم تنهام.

گیلاس...من فقط به ختطر تو الان اینجام ها...اصلنم نمیدونستم خدا نکرده مرجان و ننه هستن ها :دی

گیلاس یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:30 ب.ظ

هر کی به مرجان معرفیش کرد به منم بکنه!!

مرجان میگم نکنه دزده؟؟؟!!!
مواظب گیگیلی باش!

مرجان یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:31 ب.ظ

من جدا نگران امین هستم توی این دو سال دوستیمون سابقه نداشته غیبتش اینهمه طولانی بشه :(

امینم :( امینکم :( داداشی کوشولوئه خودم :( کجایی ؟ :(

گیلاس یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:32 ب.ظ

میدونم سارا جون!
اصلا تو یه مدت مهر چاکرخواهی گیلاس رو پیشونیت خرده بود!!
نشون به همون نشونی که من دیشب موشی رو نپیچوندم!!

گیلاس یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:34 ب.ظ

مرجان یعنی بریم لباس سیا بپوشیم؟؟؟!!!

برو بچ کی پایه اسن بریم خرید؟؟!!! باز یکی مرد من مشکل لباس مشکی پیدا کردم!!!
آیییییییییی نگیییییییین کدوم گوووری هستی!!!!!
پست بعدی رو همه دست در دست هم میدیم و یه سوگ نامه برای امین مینویسیم!

مرجان به یوسفو موشیه بی تربیت یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:35 ب.ظ

کی به شماها اجازه داد دست به لوازم آرایشیه من بزنین ؟
نگاه تو رو خدا ! همه رژ لبهامو حروم کردن ..... ایشاا... تیکه تیکه بشین

بنفشی جونم :(((((((((((((((((((((( ببین این دو تا بی تربیتا چه بلایی سر لوازمم آوردن :( با رژ لبهام همدیگه رو گریم کردن رفتن گیگیلی و خرموشیو بترسونن :((((

میکشمتون

وایسییییییییییییین

وایسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییین

گیلاس به مرجان یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:37 ب.ظ

آبجییییییییییی

گریههههههههههههههههههههه

تازشم من خواب بودم این ۲ تا با مدادت برام سیبیل کشیدن!!!

گریهههههههههههههههه

پشت مو هم برام گذاشتن

بنفشه یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:37 ب.ظ

هییییییییییییییییییییق
مرجی تو از بس با این موشی گشتی بی ادب شدی
ادم با داداش رضا اینطوری حرف میزنه؟
مرجی بیا یه چیزی در گوشت بگم: « بابا دل این داداش رضا رو به دست بیار ازمون دفاع میکنه در مقابل این سیبیلو ها »

داداش رضا مرجی نادم و پشیمانه
شوما به بزرگی خودتون این ضعیفه رو ببخشید مگه نه مرجی؟؟؟

*+*+*سارا*+*+*+ یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:38 ب.ظ


ببین مرجان جون

ساغر دوست بنفشس....


بنفشه هم دوست ساغره

فهمیدی گیلی؟

حالا بیا بریم خرید =))

مرجان به گیلاس یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:38 ب.ظ

گیلاس ایشاا... زبونت رو گربه بخوره .. خدا نکنه بلایی سر امین اومده باشه :( من روی امین حساسم ... اصن هرکی امینو اذیت کنه منو اذیت کرده هرکی منو اذیت کنه گیگیلیو اذیت کرده و اونوخته که گیگیلی با تیرکمون و تیرترقه و ماهیتابه و کفش پاشنه ۹ سانتیه من و شمشیرش بره سراغش

امین جونم کجایی :(

ننه آمنه یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:39 ب.ظ

گیلی همش تقصیر منه که رختای تو رو میشورم
الهی بهت کرم بیافته دختر میکروب
اگه دیگه لباساتو شستم
کپک بزنی ایشالله به حق همین وقت عزیز

مرجان یکشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:40 ب.ظ

بنفشی تو هم گول رضا رو خوردی ؟ (((((= به وقتش همچی از موشیو یوسف و امین و بقیه این بی تربیتا حمایت میکنه که نگوووووووووووووووووووو (((= بعدشم واسه اینکه لجتو دربیاره میگه زنده باد مساوات (غشمولک)

نه رضا ! منو گیگیلی اصلن پشیمان نیستیم :دی

فرارررررررررررررررررررررررررررررر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد