« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

خود کرده را تدبیر نیست ... چرندیات ما رو تحویل بگیرید

سلامون علیکم بر جمیعاً جمیعای کته کله های مهربانانه

ولنتاینینتون مبارک شده رفت پی کارش
اول بگم هر کی هر چی گرفته نص نص وگرنه شب همین دارکو رو میفرستم بیاد سروختتون
موشی رد کن بیاد بالا
هی مرجی اخ بیاد
سارااااااااااااااااااا تو ام؟ داری پنهون کاری میکنی؟؟
داداش رضا الکی نپیچون و ژس نگیر که خودت END اینکاره ای ...
دارکو وای میسی همینجا همه رو جمع میکنی میاری پیش من وگرنه همین تشت مسی رو تو کلت خورد میکنم


بریم سر آپ؟؟!!
نه اول سفارشجات مونا خانوم رو انجام بدیم:
اسمم بنفشه است ملقب به آمنه رخشور (الهی بمیرید که مادر تونو نمیشناسید حیف اون همه رخت چرکی که من به خاطر شما شستم)
اگه 6 تا بچه دیگه رو که ازدباج کردن در نظر نگیریم من ته تغاری خونمونم
لیسانس دیوونه شناسی دارم اما خودم هر چی خل و چله رو از رو بردم و کف ماهیتابه چسبیدم (خدا کنه جکشو شنیده باشی) یه ترم هم از فوق خوندم اما در عین بدبختی مجبور شدم ولش کنم چون هم کارم زیاد بود هم پیام نوری بودم و خیلی سخت بود اما هنوز نفسم واسه کتابام میره و واسه چیپس میاد همین دیروز دیروزم فک میکردم من بی نظیر بوتو ام امروزم که میبینی دیگه من آنا کارنینا هستم اینم اعصابمه .....
الانم کارمندم و توی – به قول داداش رضا- راپورت خانه فارس کار میکنم و تنظیم کننده و نظارت بر عملکرد خل و چلهای شهرستانم که خبراشونو میفرستن پیش ما تا قیمه قیمه کنیم و خوراکی باب طبع آقایان بپزیم
گاهی وقتا هم میرم کیلینیک مشاوره و اگر وقتی پیدا کنم میرم خونمون و مثل کوالا میچسبم به تختم.
خونمون و شماره شناسنامه پدر بزرگمم دیگه نمیگم چون سر مخفیه


داشتم با خویشتن خویش مناظره و مشاوره و گفتمان و کوفت و درد و مرگ میکردم و به خویشتن خویش فوش خوار و مار میدادم که چی بنویسم و چه پستی بزارم که یاد این نوشته افتادم ... از جمله چرندیات خودمه :

« آنگاه که پیچک تنهایی حنجره ام را به بند می‌کشید و چشمانم بر غم دل می‌باریدند
روزنه ای از آسمان برویم گشوده شد
نفس درون سینه ام حبس و کلام در قفای گلویم محبوس گشت
ندایی دلنواز آمد : دیده برهم نه ... رازیست با تو گفتنم

وحشتی دردناک سراپایم را پیمود
بازهم قلبم از حرکت باز ایستاد
ِسِر این راز سَر به مُهر چیست که باید در خاموشی دیدگانم بر ملاء شود؟!
هراس سقوط مانع از حرکتم گردید ... لحظه ای درنگ ... چشمانم فراخ و قلبم بی طپش بود
در دل تو را طلبیدم... تویی که همیشه با منی...
ندای دلنشین پژواک یافت : دیده برهم نه ... رازیست با تو گفتنم
مرا یارای ایستادگی نیست
دیر زمانیست مدهوش این ندایم
بس دور و دراز زمانیست که انتظار رسیدنش را میکشم
لیک می‌هراسم از سقوط
می‌هراسم از طعم تلخ فراقش
میخواهمت ...تو را ... باز هم از آسمانت فرود آی و در قلب کوچک و حقیرم بنشین تا مرا آرام بخشی

نوازشگرانه گیسویم را پیمود و باز هم آهنگ کرد : دیده برهم نه ... رازیست با تو گفتنم
تمام وجودم تو را طلب کرد و به نام تو دیده بر هم نهادم .
وجودم در حرم اضطرابِ نداشتنش مذاب و از گوشه چشمم روان شد
به فرش آمدم.
حجاب کلامش فرو افتاد.
راز سر به مهر گشوده شد
و خداوندم مرا به دو دست دعا نگه داشت
به عرش رفتم.

مرا یارای گشودن دیدگانم نیست
رویاهایم در قاب تاریک چشمانی فروبسته باغی از نور و روشنایی اند و من ..........


خداوندم سپاسگذارم.»


این یه تعارف نیس... عین واقعیته . روزی که خداحافظی کردم از احساس پوچی و تنهایی لبریز بودم اما به سرعت با چند تا کامنت مرجان و موشی و یوسف امیداوار تر شدم ... شاید باور نکنید که کل مشکلاتم رو توی همین « خونه ما » که شاید خیلیا تون جدی نمیگیریدش و بهش به چشم مسخره بازی نگاه میگکنید فراموش کردم و امیدوارتر شدم

دنبال یه بهونه بودم که به همه تون بگم « دوستون دارم» چه اونایی که از قبل میشناختم چه اونایی که اینجا شناختمشون ... روحیه فعلیمو که به خوبی وصله شده به شما ها مدیونم

راستی اون هدیه ویژهه هم مال داداش رضا بود . به هیچ کدومتونم جایزه نمیدم کته کله های مغز فندقی


پ.ن
موشی جز زده
من چطوری عکس بزارم و یا از سیمیلها استفاده کنم یا فونت رو تغییر بدم
الهی بمیری موشی من کمتر از دستت حرص بخورم

نظرات 253 + ارسال نظر
بنفشه جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:06 ب.ظ

اول خودم

بنفشه جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:06 ب.ظ

دوم خودم

بنفشه جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:06 ب.ظ

سوم خودم

بنفشه جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:16 ب.ظ

دالییییییییییییییییییی
کسی نی؟؟؟؟
الهی بترکید
خواب غیلوله بود خوای زمستونی که نبود
پاشید دیگه

کجاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییید؟

شهرزاد جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:33 ب.ظ http://shahrzad91r.blogsky.com

سلام بنفشه جونم:
خوبی عزیز دلم؟؟؟
از آشنایی با شما خوشوقتم.....امیدوارم که بتونیم برای هم دوستان و خواهران خوبی باشیم......
زیبا و جالب نوشته بودی...
امیدوارم که همیشه در زندگی موفق و سربلند باشی...
به درستم ادامه بدی گلم...
آپ قشنگی بود عزیز دلم...لذت بردم...
فدای تو....
موفق باشی...
یا حق!!!!

مرجان جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:56 ب.ظ http://dayy.blogsky.com

همتون برین کنار ! گیگیلی جر زن اومد :دی

هیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

ما اول شدیم ((=

مرجان جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:04 ب.ظ http://dayy.blogsky.com

بنفشی جونم فدات بشم :) خوشحالم که روی خونه ما هم حساب کردی عزیز دل ! خیلی خوشحالم کردی ..... واااااااااای بیا تو بغلم ((=

بنفشی ! ایشاا... موشی بمیره دمبش کنده بشه سوسکا بخورن :دی بیا خودم یادت بدم چطوری عکس بذاری :

اون قسمتی که نوشته هاتو نوشتی ، بالاش چندتا کلید هست که یکیش شکل یه عکسه موس رو روش نگه داری می نویسه insert image ... این گزینه رو بزن لینک عکستو بذار توش و اوکی بزن همه چی حله

اسمایلی رو هم مثل عکس باید بذاری ... لینکشو گیر بیار از توی آدرسی که توی وبلاگه منه (بخش لینکهای روزانه)

فونت هم که دیگه مشخصه .. همون بالای قسمتی که متنت رو نوشتی یه کلید هست که روش حرف آ انگلیسی داره واسه تغییر فونته ... کنار این کلید شماره نوشته که واسه تغییر سایزه .. کلید بی هم که بولده نوشته هاتو برجسته میکنه ! ............. اه اینا رو بلدی که خودت ((=

ساغر جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:14 ب.ظ http://www.koodakestan.mihanblog.com

سلام بنفشه جونم
خیلی خوشحالم که این همه دوستای خوب و مهربون دورو برت هستن و خوب خوبی
ایشاالله که دیگه همیشه همیشه خوشحال و سرحال و پایدار و برقرار ببینمت
راستی ولنتاینتم مبارک
مواظب خودت باش

*+*+*سارا*+*+*+ جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:24 ب.ظ

جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ


ننه آمنههههههههههههههههههههههههههههههههه

گریه و جییییییییییییییییییییییییییییغ (هر دو با هم)


چرا من اول نشدمممممممممممممممممممممممممممممم؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!۱


نهنهههههههههههههههههههههههههههههههههههه


حاج دراکولااااااااااااااااااا... به دادم برسیییییییییییییین


ایه الناااااااااااااااااااااااااس :(( مامااااااااااااااااااااان

[ بدون نام ] جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:27 ب.ظ

=)) آقا هرکی قبل از من کامنت داده حساب نیست =)) مهم اینه که من اولم :دی برم بخونم بیام

[ بدون نام ] جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:28 ب.ظ

:دی سارا بودما :دی همون قفلیه :پ ی

ندا جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:41 ب.ظ

سلامم به روی ماه و خورشیدت
میگم میگم میگم ما بریم یه دور دیگه این پیچک رو دور بزنیم ببینیم چیز از توش در میاد
بعد برگردیم و افاضات بنماییم
مشکلی که نیست ؟
هست ؟
نه بابا مشکل خودمم مخم سوت میکشه مثلا
برمیگردم . فعلا
بوس بوس

ندااا خطاب به بنفشه جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:46 ب.ظ

اگه بخوام برای متنی که زدی نظر جدی بدم دور میوفته دست این خیر ندیده ها و متلک بارونمون میکنن
برای این متنت کلی حرف موند تو گلوم ببین ببین
دیدی؟ حالا میگی چیکار کنم

خرموشناز جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:53 ب.ظ

سلام بنشفه چونم منم دوستتتتتتتتتتت دارممممممممممممممممممم
بوسسسسسسسسسسسس
بوسسسسسسسسسس
بنشفه اییییییییی پس منو کمی خود شناسی کن اخه نیاز دارم
بنشفهههههههه من می خوام کمی احساساتمو بروز بدم اما نمیشه چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟

بنفشه جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:00 ب.ظ

مرجی......بابا سلفون مغزتو هم انگار چبسیده ها

من اون گزینه ها رو ندارم
وگرنه خودم سواتم میکشید چه چطوری بزارم
اون گزینه ها نیستشششششششششششش

چیکار کنم؟؟؟؟


ندا جونم بزار دور بیافته دستشون عقده ای نشن
بزار نظر واقعی و جدیتو بزار گلم


مرجی من همیشه روی تو حساب میکنم
دو دو تا چهار ... مرجی تکون نخور دیگه دارم حسای میکنم


سارا چرا انقدر جیغ میزنی ننه؟؟
با بابات چیکار داری خواب بدبخت
دیشب تا صب داشته خون میخورده گناه داره بزا کپه مرگشو بزاره خستس :دی

*+*+*سارا*+*+*+ جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:18 ب.ظ

بنفشی رفتم که عکسه رو برات بذارم...دیدم موش موشی عضویتم رو که مدیر بوده عادی کرده :( ببیبخشید عسیسم :-*

مرجان جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:21 ب.ظ http://dayy.blogsky.com

ندا ایشاا... موشیو و یوسف قربونت برن بیا حرفهاتو در گوشم بگو :دی

قربون ندایم برم که نباشه ما همه خفه ایم ((=

بنفشه جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:26 ب.ظ

ساارا
الیه خدا این موشی رو به زمین گرم بزنه
دیدی نمیشه؟
بترکه ایشالله
خرموشنازززززززززززززززززززززززززززززززززم
تو که میربونی دیگه شناسایی نمیخواییییییییییییییی

الهی بترکه چشم حسود
برات اسپند دود کردم ننه


برو بچ من یه دوست خوبو میخوام بشتون معرفی کنم
امسش ساغره .....
مرجی سارا ندا مونا و نگین گیلی ... جمیعا جمیعای نسوان این بچه رو سپردم به شما
همه گوشسه گوشه خونه رو بهش نشون بدبد نزارید غریبی کنه ها
باشه؟؟؟؟
منم برم رختا رو بشورم الان دراکو بیدار میشه لباس نداره

مرجان خطاب به بنفشی جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:26 ب.ظ

بنفشی بی اجازه عکستو گذاشتم و کمی رنگ و فونت نوشته ات رو تغییر دادم :|

اگه خوشت نیومد بگو برش گردونم به حالت اولیه اش و شومصد بار معذرت خواهی کنم :(

اون تیکه آخرش نوشته ات که لینک رو گذاشته بودی رو هم حذف کردم چون عکستو گذاشتم ولی بد و بیراه به موشیو حذف نکردم ((=

بازم خوشت نیومد اعلام کن :دی

الفراررررررررررررررررررررررررررررررر

یوسف جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:27 ب.ظ http://littlestar.persianblog.ir

سلام بنفش جونم..خوفی؟ :دی :) شیرخوارگاه چه خبر؟! :دی
ای بابا شناسنامتو که می دونستیم مادر..اما نمی دونستم که این همه بچه داشتی!! =))
عسیسم ما دیوونه شناسا همه خلیم..دعا کن هر چی زودتر درسم تموم شه برم خودمو تو یکی از همین تیمارستانا گموگور کنم که بین این آدما نفسم تنگ رفته!!..فک کنم دیوونه ها از آدم معمولی ها سالم ترن!!..تازشم ما همه در کنار هم امیدواریم..دو از هم همه مشکلات و دردهایی داریم که در همین لحظات می تونیم فراموششون کنیم! :)
راستی دراکولا سلامت رسوند گفت چون رفته ترتیب بی بی کوماندو رو بده نمی تونه امرو حضور پیدا کنه!! =))
اون عکس خیلی قشنگ بود..خودت بودی؟؟ :دی :)

*+*+*سارا*+*+*+ جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:28 ب.ظ

بنفشی میشه....ای بابا...


:دی من نمیتونم وارد نوشته های تو بشم


---------------

حالا راسش رو بگو ننه...چی گیرت اومد؟


=)) ندا جونم تو بگو...به مرگ همین داداچ ندیده نشناختم من اصلا نمیخندم...تازه کلی هم باهات همدردی میکنم :دی

بنفشه خطاب به مرجان جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:29 ب.ظ

ای دورت بگرده مادر انقده تو فداکاری
دستت درد نکنه
خیلی خوب شد
ولی باید برای این موضوع یه فکری بکنیم نه؟؟؟؟/



دستت درد نکنه
بوسسسسسسسسسسسسسسسسسس

بترک از حسودی موشی

[ بدون نام ] جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:30 ب.ظ

بنفشه جون از اینکه منو به دوستی قبول کردی ممنونم هواتو دارمم بیا که همه با همیم چون ماله یه دیاریم فقط در گفتنامون کمی فرق داریم ولی احساسمونم همه دوست داشتنیه با بودنمون تو این خونه ثابت کردیم که با همیم یک دلیم
اااااااااااااااااااا من سخنرانی زیاد می کنم نمی دونم چرا منو یوسف اینطوری نیگا می کنهههههههههه من حرفام یادم رفتتتتتتت
اااااااااا عمو این یوسفو ببین منو همیشه اذیت می کنه
آبجی مرجان جونمممممممممممم
عمههههههه جاروتو بیاررررررررررر

ساغر جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:30 ب.ظ http://www.koodakestan.mihanblog.com

مرسی بنفشه جونم
خسته نباشی
کمک نمی خوای
بچه ها هستناااا

مرجان جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:30 ب.ظ

:دی

مرسی بنفشی ... پس برو جورابامو بشور ((=

*+*+*سارا*+*+*+ جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:31 ب.ظ

:-* فدای بنفشی جون دیوونه شناسم بشم من.

بنفشه =)) میگم اینهمه خل و چل ریخته اینجا....اگه تزت رو نگذروندی هنوز =)) بیا رو همینا پیادش کن


البته من سالمم ها =))

مرجان جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:31 ب.ظ

این کامنت نویس بی اسم کی بود که من آبجیشم ؟ ((=

کش تنبون خطاب به مرجان جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:31 ب.ظ

خیلی وقت بود حرفاتو می خوندم..حالا واستا به معاون نگفتم یه آش برات نپختم!!! چششششششششششش!

=)) =))

مرجان جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:31 ب.ظ

یوسف هر جا میری منو هم با خودت ببر

غششششششششششششششششششمولک

خرموشناز جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:32 ب.ظ

من بودم پااییینی یوسف نذاشت اسممو بگم دیگههه هولم می کنه

مرجان جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:32 ب.ظ

پیشته

پیشته

کش تنبونه بی حیا اینجا چیکار میکنی میونه دخترا ((((=

شعر گفتم (غشمولک)

مرجان جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:33 ب.ظ

یوسف ایشاا... نصف بشی ! چرا بچه رو اذیت میکنی بی تربیت ؟ :دی

[ بدون نام ] جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:33 ب.ظ

:-* خرموشنازم...فدات بشم کی اذیتت کرده؟

بگو خودم همین الان از زندگی ساقطش کنم


هاااااااااااااااااای نفس ککککککککککککککککککککش...به من میگن دختر آمنه رخت شور

مرجان جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:34 ب.ظ

سارا میام میکشمت تشت کف صابونیه مامی آمنه رو برمیگردونم رو سرتا ((((((=

*+*+*سارا*+*+*+ جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:35 ب.ظ

=)) مرجان....این کش تونبون هرجا بری میاد دنبالت...اصلا میگم چطوره به غلامی قبولش کنی هان ؟ =))








برو بچ به فک ر لباس عروسی باشین =))

مرجان جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:36 ب.ظ

کش تنبون غلامم که هَه (((=

ای وای هیسسسسسسسسسسسسس لابد الان سر و کله معاون و رئیسمونم پیدا میشه :دی

ساغر جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:36 ب.ظ http://www.koodakestan.mihanblog.com

ماشاالله اینجا چقدر رونق داره
ایشاالله که همیشه همینطور باشه
آخخ یادم رفت
یا الله یا الله
سلام علیکم

سارا جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:36 ب.ظ

:(( خو چرا مرجان؟

خو از بچه برادرم حمایت کردم تو میخوای تشت رو رو سرم برگردونی؟

=)) رو سر موشی برگردون که ۶ماهه حمام نبوده و تنش شپش گرفته =))


خرموشناز تا من رو داری غم نداشته باش...بیا پشت چادرم قایم شو ببینم کی جرآت داره اذیتت کنه

یوسف خطاب به خرموشناز جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:37 ب.ظ

خرموشناز رفتی زیر دستو پا که..بیا کنار...:دی
الهی دراکولا قربونت بشه..امشب ساعت ۱۲ خوبه؟؟ :)

:دی

یوسف خطاب به سارا جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:38 ب.ظ

سارا جون می خوام برم حموم..بی زحمت بیا پشتمو کیسه بکش!! =))

معاون آقای رئیس جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:38 ب.ظ

خانوم مرجان خانوم


چشمم روشن

واسه کش تونبون ما نقشه میکشی؟


اخراج آقا جان...اخراج

یوسف خطاب به مرجان جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:39 ب.ظ

الان با معاونتون صحبت کردم..خلاصه با کلی وساطت بخشیدت!! :دی

خرموشناز جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:39 ب.ظ

کش تنبون کیه؟

مرجان جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:39 ب.ظ

برین گم شین ایشاا... برین زیر چرخ ماشینم (((=

با معاون و رئیسم بودما :دی

الفراررررررررررررررررررررررر

مرجان جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:41 ب.ظ

آفرین داچ یوسفکم :-*

اگه میکشتیشون دیگه بهتر بود :دی


خرموشی ! کش تنبون پادوئه شرکتمونه :دی بهش پول میدم برام قاقالی لی میخره همیشه (((=

از سارا به شاهین کور(یوسف) جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:41 ب.ظ

اووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووق


یوسف جون خاضرم یه عمر غلامیه ننم رو بکنم و مجرد بمونم و یخ حوض بشکونم....ولی کمر پر کک و شپش و زالوی تو رو نکشم


:(( ننههههههههههههههههههههههههه


برس به دادم :دی

مرجان جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:43 ب.ظ

سارا خودتو ناراحت نکن :دی

این یوسف از بچگی همینجور ننر و بی تریت بوده ... هر کاری کردیم آدم نشد ((((((=

معاون آقای رئیس جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:43 ب.ظ

خانوم ... اون ماشین زاغارت تو مگه چرخ هم داره؟

یوسف شپشو تو دخالت نکن.

این مسئله حیثیتیه(!) باید اخراج بشه...


مگه اینکه قبول کنی تو جای کش تونبون رو بگیری =))

از یوسف به کرکس پیر(سارا) جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:43 ب.ظ

حالا وقتی ننت تورو داد به من بعد می فهمی!..الهی قربون غلامیت بشم!! =))

:دی :دی

توماس خطاب به مرجان جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:44 ب.ظ

عزیزم اگه با یوسف کل کل کنی طلاقت می دم!! :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد