« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

مهریه یا معامله؟؟؟؟!!!!

                               مهریه یا معامله؟؟!!!!!  

                        

 

تاریخ مهریه در ادیان: 

ازدواج در ابتدای پیدایش ؛نوعی از مالکیت  و قسمتی از نظام اجتماعی بوده که سازمان بندگی و غلامی  بر طبق  ان جریان پیدا می کرده است.ازدواج قانونمند و اخلاقی مالکیت دوران مرد یا پد رسالاری است.دورانی که مالکیت از سوی مرد شناخته می شود. 

چه پیش از این دوران زیستن مرد یا زن با یکدیگر درون گروهی یا پولی و بدون آگاهی از نقش مرد در به وجور امدن فرزند بود.از زمان ازدواج فرید در جامعه ؛مرد یا پدر سالاری که معمول تابوی ازدواج با محارم بود؛مرد را برای همسر گزینی ناگریز به رفتن به قبیله ی دیگری غیر از قبیله ی خود می کرد.مرد در انج ناچار وبد برای پدر همسر آینده ی خود کار کند. 

برای فرار از این خدمت اجباری  مرد سعی می کرد که هر طور شده زن خود را به دست آورد .پس از تثبیت نظام کشاورزی مرد باید در ازای گرفتن همسر پول یا هدیه ای را به پدر همسر خود بدهد و زن خود را از ان خود کند.از آن جا که در این مالکیت زن و فرزند مایملک مطلق مرد محسوب می شدند؛لذا مرد ناگزیر از انجام نوعی معامله میشد.این پدیده کم کم در جامعه به صورت سنتی بسیار معمول در امد.این سنت بعد ها چنان درون رفتار اجتماعی شده که علاوه بر گستردگی وسیع تاریخی و جغرافیایی ؛اجتماعی سنتی؛ارزش خود را به دست آورد.به گونه ای که پدر عروس هم هدیه هایی به داماد می داد تا داماد را غیر مستقیم وادار سازد که رقم خرید دخترش را بالاتر ببرد و از این رو وجه بالاتری در جامعه برای خود به دست آورد. 

آنچه اینک در بسیاری از جوامع جهان سوم ؛تحت نام مهریه؛شیربها و جهیزیه وجود دارد بی شک بازمانده ی معامله ی خرید و فروش دختر از پدر و یا برادر در هزاره های دور بوده که متاسفانه هنوز هم در هزاره های سوم و قرت بیست و یکم ؛کیفیت سنتی ان در برخی فرنگها دینی و هم به علت غرب زدایی گره خورده است...کشورهایی نظیر افغانستان و.....در کتاب های مقدس ادیان سامی به مهریه یا صذاق یک دستور العمل الزامی و اجباری اشاره نشده است.مهریه  یا صداق بدعتی بوده که از روزگاران آغاز دوران مرد یا پدر سالاری در جهان رخ داده است. 

مهریه:

مهریه موضوعیست که این روزها در کشورمان تبدیل به یک معضل بزرگ شده  و این روزها هزاران نفر را به دلیل نداشتن استطاعت پرداخت به زندان انداخته است

مطابق با شرط شرع اسلام مهریه باید در همان زمان که خطبه ی نکاح خوانده و عقد زوجین جاری میشود از طرف زوج به زوجه پرداخت گردد ، اما مشکل اصلی از آنجایی آغاز شد که علما مهریه ی معجله را تعریف کردند ، یعنی میتوان مهریه را در موعد عقد و نکاح پرداخت نکرد و به صورت شرط معلق به شکل عند المطالبه باقی میماند و هرگاه زوجه نیت کند زوج موظف به پرداخت میشود ، از اینجاست که معضلات آغاز میگردد چرا که زوج متعهد به پرداخت مثلا 1000 سکه ی بهار آزادی به صورت عند المطالبه میگردد حال آنکه اگر بخواهد مطلبق دستور صریح شرع عمل کند ( پرداخت در زمان عقد ) چنین تعهدی را متحمل نمیگردد چون مقدور نیست  و معضلاتی نظیر زندان رفتن به علت بدهی مهریه هم شکل نمیگیرد .

برخی از نسوان بر این اصل تکیه میکنند که تعیین مهریه های سنگین باعث ایجاد حاشیه ی امنی میگردد برای آنان تا بتوانند بدین وسیله کمی از آزادی هایی که قانون به مردان داده نظیر تعدد زوجات بکاهند به بیان دیگر از مهریه به عنوان تاکتیکی دفاعی استفاده میکنند  ، در این خصوص مطالعه میکردم دیدم که در شرع اسلام دو شرط اساسی برای گزینش همسر ثانی یا بیشتر قرار داده است که مرد ملزم به رعایت آن میباشد :

رضایت : یعنی همسر اول باید قلبا رضایت داشته باشد که همسرش زنی دیگر را به همسری برگزیند

عدالت : مرد ملزم است به برقراری عدالت مابین زنان

به روشنی میتوان دریافت که عملا برقراری دو شرط لازم بالا امکان پذیر نیست و اسلام عملا خود این آزادی مردان را مهار و نفی کرده است ، بسیاری از تعدد زوجات بدون برقراری شروط لازم مذکور صورت گرفته است که شرعا باطل و مرد نیز گناهکار است اما یا با علم به این امر یا از روی نا آگاهی به کار خود ادامه میدهد ، در این خصوص تکلیف شرع معلوم است و نکاح ثانی باطل .

در خصوص خود نکاح و مهریه نیز با توجه به آنکه زوج متعهد شرطی میگردد که از عهده ی او خارج است ، نکاح اشکال دارد .

به نظر من تکلیف شرع کاملا مشخص است ، مشکل در تفسیر جانب دارانه ی آن است که این امر سبب گشته که آیین اسلام به زیر سوال برود ، برای حل معضلاتی از این دست نیاز به تفسیر درست و منطقی از دین هستیم به انضمام اصلاح قوانین اجتماعی ، چون دین یک امر شخصیست ، هر کس مختار است که به آن پایبند باشد یا نباشد ، اما قوانین مدنی حافظ حقوق شهروندی شهروندان بدون توجه به جنسیت آنان است و راه هر نوع سوء استفاده را می بندد .

 

پانوشت : حالا مهریه رو کی داده و کی گرفته ؟ 

   

ولی خوب بالاخره مثل اینکه در ایران هم٬ مسئولان به فکر افتادن که جلوی مهریه های زیاد رو بگیرن و برای اون حدی تعیین کنن. اگر چه برای خیلی ها دیر شده!!! ولی بازم ?ماهی رو هر وقت از آب بگیرین تازه است?.........‌BBC نوشته:

 

میزان مهریه در ایران از ۶۰۰ سکه هم گذشته و حتی به ۱۰۰۰ سکه رسیده!!!

 

البته فکر میکنم٬ نویسنده این مقاله در BBC هنوز خبر نداره که٬ مهریه ها به ۲۰۰۰ و ۳۰۰۰ تا سکه هم رسیده......اول بذارین یه داستان واقعی بگم:

 

یکی رفته بود خواستگاری٬ مادر دختره گفته بود مهریه دخترم باید سال ازدواجش باشه. (البته گفته بود که یه کم کوتاه میاد و آخرش راضی شده بود که سال تولدش رو در نظر بگیره) حالا٬ هر چی خونواده پسره گفته بودن که: عزیز دل برادر٬ تا حالا هیچکدوم از آشناها و فامیل و دوستامون اینقدر مهریه تعیین نکردن٬ مادر دختره برگشته بود گفته بود: ?مهریه دختر نظافتچی اداره ما ۷۰۰ سکه طلا بوده٬ من چطور به ۳۰۰ یا ۵۰۰ سکه راضی بشم !!!!!?....

 

البته٬ اجازه بدین٬ این جمله مادر دختره رو براتون ترجمه کنم: ?اگه شما بی کلاس هستین و دختراتون رو ارزون میفروشین!!!٬ به من چه?........خلاصه٬.....بعد از مدتها بحث و صحبت٬ سر مساله مهریه٬ اون دو نفر به هم نرسیدن و مساله تموم شد. حالا اجازه بدین یه خبر دیگه هم بهتون بدم:

 

۹۸ ٪ میزان مهریه ایرانیان مقیم اروپا (مخصوصا در لندن)٬ از حد یه جلد قرآن٬ یه شاخه نبات و یه سکه طلا تجاوز نمیکنه

 

به نظر من مهریه زیاد نه تنها کمکی به ثبات ازدواج نمیکنه٬ بلکه بالاتر از اون٬ توهینی به عشق و علاقه دو نفر٬ و معامله عشق با پول هست. الان در ایران٬ جلسه خواستگاری٬ بیشتر شبیه یه بنگاه معامله ماشین میمونه تا مراسمی برای وصل دو نفر.......فکر میکنم٬ در هیچ جای دنیا٬ (حداقل در کشورهای پیشرفته)رسمی به مسخرگی رسم مهریه٬ که در ایران رواج پیدا کرده٬ وجود نداره...... 

 

حالا دوست دارم٬ خودتون یه کم در این مورد فکر کنین و ببینین کدوم روش درست تر و بهتره..

 

تعیین سقف برای مهریه آری یا خیر ؟؟؟؟

 

اینکه برای مهریه سقفی تعیین شود و یا خیر شاید مساله مهمی نباشد اما بعضی از معضلات باید حتماً حل شود و حل نشده ماندن آنها اوضاع را وخیمتر میکند .

یکی از مشکلاتی که مهریه بوجود آورده ایجاد اختلافات و درگیریها و دادگاه رفتنهاییست که ریشه در لجبازی دارد و نهایت این اقدامات معمولاً طلاق است .

وقتی در دین ما تاکید شده که مهریه را حتماً به زن بدهید و ندادن مهریه به زن و حتی قصد اینکه از ابتدا مرد نخواهد مهریه را بدهد بر اساس روایات امر مقدس ازدواج را به اندازه زنا پست خواهد کرد نباید با مساله مهریه با عنوان کی داده و کی گرفته بر خورد (کسی که با یان روحیه با مهریه برخورد کند روحیه ای شیطانی دارد) .

در موضوع مهریه دو نکته مهم نهفته است

یکی اینکه حقوق زنها بعد از سالهای زیاد زندگی الزاما از طریق موضوعاتی مثل مهریه تامین میشود و موارد دیگری در حال حاضر وجود ندارد .

دوم اینکه طبق قانون مهریه حقی است که بعد از عقد و بلافاصله بعد از امضای عقدنامه حق قانونی و مسلم زن است .بخاطر همین بعضی از دخترها با اینکه نمیخواهند زندگی کنند و ترک زندگی هم میکنند باز هم بدنبال مهریه میروند و قانون از آنها پشتیبانی میکند و این مورد مفهوم کلاهبرداری را تداعی میکند .

 

حل مشکلات مهریه باید با توجه به این دو موضوع در نظر گرفته شود

یعنی اینکه زن با زندگی کردن و زحمت کشیدن در خانه شوهر و تربیت فرزندان و نگهداری از آنها محق است که متناسب با سالهای زندگی و صرف جوانی خود پشتیبانی شود و قانون از او دفاع کند و حقوقش را اعاده کند .

از طرف دیگر مانع کلاهبرداری و یا لجبازیهای ابتدای زندگی شود که گاهاً حیثیت جوانان را از بین میبرد .

 

لذا وجود مهریه بالا و عندالمطالبه و محق شدن زن بعد از عقد و از طرف دیگر بدون پشتوانه وضع شدن مهریه و نبودن تامین قانونی و اجتماعی برای زنهایی که سالیان سال زندگی میکنند و بدون تقصیر بیوه میشوند نمیتواند اهداف مناسبی را برای وجود مهریه در پی داشته باشد .

 

هر چیزی باید متناسب و منطقی باشد وگرنه ممکن است از آن فساد بوجود بیاید و خود مساله مهریه در حال حاضر موجب فساد شده است .

 

در حال حاضر با مهریه به این صورت برخورد میشود:

اگر مرد داشته باشد از او گرفته مشود) که اگر مرد نخواهد بپردازد باز هم کار سختیست )

اگر نداشته باشد میگویند المفلس فی امان الله

بخاطر همین اصلا حساب خاصی ندارد

وضع مهریه هم اصلا حساب و کتاب خاصی ندارد .

ممکن است یک جوان در هنگام خواستگاری و از روی هیجانات جوانی مهریه هزار سکه ای را بپذیرد . ( که خود همین موضوع باعث اشاعه فساد مهریه خواهد بود چون با توجه به ظاهر بینی قشر زنان جامعه خیلیها خواهند گفت من چه چیزی کمتر دارم که مهریه من کمتر باشد )

اما در هنگام پرداخت آن ،وقتی دادگاه بررسی میکند که جوان ندارد که بپردازد حکم میکند که تا زمانی که جوان مالی به دست بیاورد خانم صبر کند .

این موضوع هم در هنگام مشخص شدن مهریه اشتباه بوده که از طرف عده ای انجام شده و هم در هنگام پرداخت آن هم هیچ پشتوانه ای ندارد حتی اگر زنی چندین سال با شوهرش زندگی کند و مفهوم فریب و کلاهبرداری برای طلب مهریه او نباشد قانون ضمانتی برای پرداخت حق این زن ندارد .

در حال حاضر پر سودترین معامله برای افرادی خاص اجرای مهریه قبل از تمکین و در حالت بکارت است که پیرو آن اگر مهریه ای دریافت شد که فبها اما اگر نشد دوباره با طلاق امکان ازدواج مجدد بوجود خواهد آمد و شناسنامه جدید هم به دوشیزگان داده میشود .( این رویه ها غلط است)

 

قانون باید از زنانی که اهل زندگی هستند پشتیبانی کند و در مقابل افراد کلاش بایستد اما روند فعلی معکوس است .

 

بیمه مهریه یا هر چیز دیگری که بتواند آتیه زنان جامعه را تامین کند واقعاً مورد نیاز است چون در بسیاری موارد مردان توان کافی برای پرداخت حقوق زنانشان را ندارند و با اتفاقاتی مثل فوت همسر و یا طلاق در مواردی که زن مقصر نیست زنان بدون پناه و حمایت میمانند .

 

شاید عنوان بیمه مهریه مفهوم مورد نظر را تامین نکند چون بهر حال بعد از عقد مهریه سنگین طوری نیست که بشود از طریق بیمه پرداخت و یا با این روش نمیشود جلوی کلاهبرداریها را گرفت چون وقتی مشخص شود به اینصورت راحتتر به مهریه میتوان رسید کلاهبرداریها و لجبازیها بیشتر میشود .( البته در طرحی که برای این منظور وجود داشت درصدی از مهریه از ابتدا به حساب بیمه ریخته میشد که مانع بعضی مشکلات شود مثلاً 5 یا 10 در صد از ابتدا به بیمه پرداخت شود که خود مانع افزایش بی رویه مهریه است)

تعیین سقف ساده ترین فکریست که در این مورد میتوان کرد ولی جامع و کامل نیست.

با کم بودن مقدار مهریه بعضی از معضلات حل میشود اما نباید برای حل عملی غیر منطقی( تعیین مهریه سنگین ) راهی غیر منطقی ( مهریه بر اساس شغل پدر) در نظر گرفت .

دختر ساده ای که تحصیلات خاصی ندارد و یا ممکن است موقعیتهای خیلی پائینی داشته باشد به صرف اینکه پدرش دکتر است نمیتواند صاحب حق شود و از طرف دیگر دختری که با زحمات زیاد به مدارج عالی علمی رسیده به صرف اینکه پدرش فرد ساده و دارای شغلی ساده است نمیتواند مورد بی لطفی قانون قرار بگیرد .

 

اسلام بعد از جاهلیت بعضی ملاکها را از بین برداشت وگرنه مهریه در جاهلیت به پدر دختر داده میشد و اسلام اشاره کرد که به دختر باید داده شود .

این به معنای آن است که شرط اساسی در ازدواج و حقوق ناشی از آن خود دختر است نه پدر او .

شاید یکی از اساسی ترین موضوعات در مورد مهریه اعاده شدن حقوق زنان از آن باشد .

وقتی بسیاری برای مهریه به دادگاه میروند و بعد از کلی صرف وقت و رسیدگی به اعسار و حتی زندانی شدن مردان دادگاه حکم میدهد که مهریه فعلاً بصورت یکجا پرداخت نشود چه دلیلی دارد که چنین مهریه هایی از ابتدا ثبت شود .

بعد از کلی صرف وقت و گرفتاریهای مختلف و درگیر شدن سرمایه های ملی و شلوغ شدن دادگاهها به نتیجه ای خواهند رسید که از روز اول میشد به آن رسید .

البته موضوع مهریه علت بعضی طلاقها هم میشود که خود جای سوال دارد .

در حال حاضر وقتی زن بخواهد طلاق بگیرد فشار مهریه یکی از راهها میباشد اما اگر از روی انصاف بخواهیم قضاوت کنیم باید ببینیم زن آیا حق دارد که طلاق بگیرد یا خیر اگر واقعا لازم است طلاق اتفاق بیفتد قانون مقدماتش را فراهم کند و اگر لازم نیست این اتفاق بیفد دیگر مهریه نباید اهرم فشار شود .

خارج شدن مهریه از موقعیت و جایگاه اصلی خودش مشکلاتی را فراهم کرده که کم شدن ازدواجها جزء کوچکی از آن است .

مهریه در از هم پاشیدن بعضی از خانواده ها هم نقش موثری پیدا کرده است .

 

برای جلو گیری از بعضی مشکلات هنگام ثبت ازدواج میتوان قانونی قرار داد که میزان دارائی مرد در ابتدا مشخص شود و مشخص شود که پرداخت مهریه از طرف مرد امکانپذیر است یا خیر و اگر این امکان وجود نداشت راهی برای پرداخت آن مشخص کرد که امکانپذیر باشد مثلا پرداخت مهریه را به زمان دارائی مرد و یا زمانی دیگر محول کرد .

با این کار اگر زن مهریه خود را بخواهد دارائیهای مرد مشخص است و یک مرد براحتی نمیتواند بگوید همه دارائیهایم را از دست داده ام و اگر این اتفاق افتاده باشد حتماً دلیلی برای آن باید باشد .

با این وضع تکلیف بسیاری از مهریه های غیر قابل پرداخت از ابتدا مشخص میشود و مثلاً موکول به چند سال بعد میشود و این گونه مشکلات به دادگاهها ارجاع داده نمیشود .

با این کار مسولیت مردان هم بیشتر شده و جوانان کشور ما به این واقعیت که مهریه را باید پرداخت کنند و مهریه دادنی و گرفتنیست بهتر پی میبرند .چرا که در حال حاضر از مهریه جز نوعی تفاخر و بزرگنمائی چیز دیگری در سند عقد نیست ( اما همین موضوع در هنگام مشکلات و لجبازیها که درخور صبر است به وسیله ضربه زدن تبدیل میشود) اما اگر در ابتدای عقد و قبل از امضای تمام صفحات عقدنامه دارائیهای مرد برای موجود بودن مهریه بررسی شود جوانان خواهند فهمید این حق شوخی نیست و بناچار زمانی باید پرداخت شود ،حتی بعد از فوت جزء دیون ممتاز است که باید به زن پرداخت شود .

 

بیمه مهریه هم روش دیگریست با این شرط که به تناسب سالهای زندگی زن و شوهر قانون از ضمانت اجرائی مهریه پشتیبانی کند و بقولی زنی که بیشتر زندگی کرده و عمر و جوانیش صرف شده از پشتیبانی قانونی بیشتری برای رسیدن به مهریه برخوردار باشد (البته این موضوع احتمال درخواست مهریه در سنین بالا را افزایش میدهد مثل بازخرید شدن کارمندان).

باید در جامعه این موضوع جا انداخته شود که تامین آتیه حق مسلم زن است(نه صرف مفهوم مهریه بلکه تامینی که برای آتیه نیاز دارد مثل مرد) و هر وقت لازم شد باید از پشتیبانی قانون در این ارتباط استفاده کند . با این توصیفات فقط مرد نیست که (با مهریه)ملزم به تامین آتیه زن است بلکه دولت هم وظیفه ای دارد که از آن غافل است .

 

اعتقاد به سقف و کف برای مهریه مثل جوابیست که بدون حل مساله به سوال داده میشود در حالی که بعضی از مسائل در دل راه حل مساله است که به نتیجه میرسد .

دادن طرحهای مختلف کار سختی نیست اما نباید آن طرحها مشکلاتی بیشتر و یا پیچیدگیهای جدیدی در روابط خانوادگی و ازدواج ایجاد کند .

حل این مساله به منزله ساده تر کردن مشکلات موجود است .

 

البته میشود از ترکیب طرحهای مختلف طرحی را برای سامان دادن به مشکلات خانواده و موضوع مهریه در نظر گرفت .

این موضوع با بررسیهای کارشناسانه و بررسی معضلات و مشکلات آتی احتمالی قابل طرح ریزی میباشد ولی قاعدتاً نتایج بهتری از دست روی دست گذاشتن خواهد داشت .من شخصاً بدون هیچ چشمداشتی حاضرم در این موضوع همکاری داشته باشم و طرحها و نتایج احتمالی آنها را بررسی کنم تا طرحی جامع و کامل در این ارتباط حاصل شود .

اما در حال حاضر تلاشی جدی برای رفع این مشکلات مشاهده نمیکنیم

                                     ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  

پ.ن:الان شاید چند وقته که من این متنو نوشتم ولی فرصت نشده که بیام و بنویسم..... 

  

شاد باشید.....

تورم و گرانی بزرگترین نگرانی.......

حتما بخونید؛چون ارزش خوندنش رو داره...

اگر هم براتون تکراری  و ارزش نداره لطفا نظر ندید...!!!!!

در ادبیات سیاسی ایران بسیار معمول است که تورم را ریشه فشارهای اقتصادی به

مردم می‌دانند. بارها این عبارت را شنیده‌ایم که «مردم زیر بار تورم له شده‌اند.»

دولت‌ها هم که از حساسیت عمومی نسبت به این مقوله آگاه هستند، سعی می‌کنند که حداکثر فشار را برای کاهش تورم اعمال کنند، حتی اگر سیاست‌های ضد تورمی منجر به رکود یا بیکاری در اقتصاد شود. با مشاهده واقعیت‌های فوق یک ناظر بیرونی می‌تواند به راحتی به این نتیجه برسد که در تصور بسیاری از مسوولان و مردم ما این است که نهایت منطقی سیاست‌های کاهش تورم یعنی تورم‌های نزدیک به صفر نویدبخش دست‌یابی جامعه به رفاه بالا و رهایی مردم از مشکلات اقتصادی است. متاسفانه این تصور کاملا بی‌پایه بوده و ناشی از خلط دو مفهوم مهم «قدرت خرید» و «افزایش نسبی قیمت‌ها‌» است که مفاهیمی کاملا متفاوت ولی مرتبط به هم هستند.
ارائه تعریفی از هر کدام از دو مفهوم به روشن شدن بحث کمک می‌کند. قدرت خرید در واقع نشان گر سبدی از کالا و خدمات است که درآمد یک فرد به او اجازه خرید آن را می‌دهد. تفاوت کشورهای فقیر و غنی در واقع به تفاوت همین قدرت خریدشان مربوط است که نهایتا خود را در درآمد سرانه هر کشوری متجلی می‌کند. قدرت خرید متغیری نیست که به سادگی قابل تغییر باشد و تغییر اساسی در آن در درازمدت و به مدد سیاست‌های مناسب رشد اقتصادی صورت می‌گیرد. در مقابل تورم یا افزایش اسمی قیمت‌ها‌ یک متغیر ظاهری است که صرفا تغییر در مقدار عددی و قراردادی قیمت‌ها‌ را نشان می‌دهد و خود به خود حاوی هیچ اطلاعاتی از سطح رفاه یا قدرت خرید یک جامعه نیست.
برای روشن شدن بحث مثالی می‌زنیم. در یک مثال خیالی تصور کنید که قیمت «هر چیزی» (از جمله دستمزد) در اقتصاد ایران یک شبه «ده برابر» شود. در این مثال یک قرص نان صد ریالی را باید از فردا صبح به هزار ریال خرید. به لحاظ محاسبات تورمی چنین جامعه ای با ابرتورم بسیار شدید نهصد درصدی مواجه بوده است و ناظران از آن به عنوان یک فاجعه یاد خواهند کرد. در حالی که در واقعیت رفاه مردم جامعه هیچ تغییری نکرده است. قیمت نان ده برابر شده و در عوض حقوق افراد هم ده برابر و نهایتا قدرت خرید جامعه ثابت مانده است.
حال اگر با تعاریف فوق به وضع جامعه خودمان برگردیم می‌توانیم مساله را دقیق تر ببینیم. واقعیت این است که آن چیزی که مردم ایران را تحت فشار قرار داده است نه تورم بلکه گرانی یا به عبارت دیگر همان تعبیر عامیانه شده اصطلاح پایین بودن قدرت خرید است. مردم ایران در کشوری با درآمد سرانه دو هزار و پانصد دلار (به روایت شاخص اطلس) و هشت هزار دلار (به روش شاخص قدرت خرید) زندگی می‌کنند. چنین سطحی از درآمد سرانه به این مردم اجازه نمی‌دهد که بسیاری از کالاها را به راحتی خریداری کنند. فی‌المثل قیمت بسیاری از کالاها مثل خودرو و لوازم الکترونیکی در ایران و اروپا تقریبا یکسان است. با این حال یک شهروند اروپایی به نسبت یک شهروند ایرانی چنین کالاهایی را با سهولت بسیار بیشتری خریداری می‌کند و احساس گرانی هم نمی‌کند. چرا که درآمد ماهیانه واقعی او نزدیک به پنج برابر شهروند ایرانی است و طبیعی است که قیمت این کالاها سهم کمتری از درآمد او را تشکیل دهد. در حالی که همین وسائل برای شهروندان ایرانی «گران» هستند یعنی شهروند کشوری با درآمد سرانه کشور ما به راحتی نمی‌تواند خودرو خریداری کند. دقت کنید که اساسا تعریف درآمد سرانه چیزی غیر از این نیست. اگر ایرانیان هم می‌توانستند به همان سهولت اروپاییان از هر کالایی خریداری کنند در این صورت درآمد سرانه ما هم به همان سطح رسیده بود و در واقع کشور ما به سطح لازم توسعه یافتگی دست پیدا کرده بود. مردم ایران با مشکلات دیگری هم مواجه هستند که مساله گرانی را برایشان حادتر می‌کند. یک بررسی ساده از قیمت برخی محصولات مثل برنج، گوشت، برخی میوه ها، گروه خاصی از خودروها و خدمات موبایل و اینترنت نشان می‌دهد که قیمت این محصولات به دلار در کشورهای اروپایی گاهی از ایران ارزان‌تر است. به عبارت دیگر مردم ما با درآمد کمتر مجبورند قیمت بیشتری برای کالاهای مشابه در کشورهای خارجی بپردازند. دلیل این موضوع هم تقریبا روشن است. سیاست‌های حمایت از تولید داخل در مورد کالاهایی مثل برنج و خودرو و انحصارهای دولتی در حوزه‌هایی مثل مخابرات باعث شده تا قیمت تمام شده کالاهایی از این دست برای مردم ایران از سطح بین‌المللی بالاتر بوده و لذا قدرت خرید مردم (نام دیگر گرانی) از سطحی که می‌تواند باشد هم پایین‌تر بیاید. موضوع دیگر که احساس گرانی را برای مردم تشدید می‌کند بالاتر بودن سطح استانداردهای زندگی در ایران به نسبت کشورهایی با درآمد سرانه مشابه ما است. اگر بررسی آماری روی سطح برخورداری ایرانیان از متوسط مسکن، خودرو، مصرف انرژی، دسترسی به آب سالم، آموزش عالی و غیره صورت گیرد خواهیم دید که مردم کشور ما علاقه‌مند به زندگی با استانداردهای کشورهایی ثروتمندتر از خودمان هستند. طبیعی است که با یک درآمد سرانه مشخص نمی‌توان تمام این استانداردها را به دست آورد و لذا در جریان تلاش برای دستیابی به آنها فشار قابل توجهی به خانوارهای ایرانی وارد می‌شود که شکایت از گرانی بروز بیرونی آن است.
با توصیفات فوق مشکل مردم ایران تورم نیست. تورم هر چند تاثیراتی روی رفاه دارد ولی به
 گواهی بسیاری از اقتصاددانان این تاثیرات اندک است و باور عمومی در مورد آن تا حدی بزرگ نمایی می‌شود. مشکل مردم ایران گرانی است. همان چیزی که در ادبیات اقتصادی به آن سطح پایین درآمد سرانه می‌گوییم. کاش دولت و مجلس در ایران بخشی از انرژی را که برای کنترل یکی دو درصدی تورم صرف می‌کنند صرف افزایش یکی دو درصدی نرخ رشد اقتصادی می‌کردند. آن وقت بود که تغییرات عینی و واقعی در زندگی مردم رخ می‌داد.

معیشت و به تبع آن اقتصاد مهمترین مقوله ای است که تمامی افراد یک جامعه را درگیر خود میکند وفرد فرد افراد یک جامعه فارغ از هرگونه بحث سیاسی ،فکری ، قومیتی و... با به خطرافتادن وضعیت معیشتی و اقتصادی خود دچار نگرانی می شوند واین نگرانی آنگاه بسیار پراهمیت می شود که درآمد مردم جوابگوی هزینه های روزمره شان نباشد.

طی سالهای گذشته وبا مطالعه ای اجمالی براحتی می توان دریافت که معیشت و تهیه مایحتاج عمومی در حد گذران زندگی به اصلی ترین دغدغه مردم تبدیل شده واکثریت جامعه خسته از سیاست ، فرهنگ و حتی مشارکت در اموری که حضور و وجود افراد یک مجموعه را برای تکامل و بهتر شدن وضعیت موجود می طلبد تنها و تنها به فکر تامین حداقل ها برای خود و افراد تحت تکفلشان هستند وهدف اکثریت جامعه تنها به رتق و فتق امور اقتصادی و معیشتی شان خلاصه می شود و جالب تر اینکه طی این مدت هرچه که بیشتر تلاش می کنند کمتر به نتیجه مطلوب دست می یابند از سویی در میان مسائل مختلفی که در یک جامعه مطرح می باشد مسئله اقتصاد و معیشت عمومی مردم شاید مهمترین نقش را در شکل گیری یک جامعه ، امنیت ، دوام و ثبات آن ایفا می کند وشرایط اقتصادی یک مجموعه قطعا رابطه ای مستقیم را با حیات مداوم و یا مستعجل آن دارد به طوری که در صورت وجود ثبات اقتصادی در یک جامعه ، پایین بودن نرخ تورم ، بالا بودن شاخصه های اقتصادی و متعادل بودن قیمتهای ارزاق عمومی ، امنیت و ثبات آن جامعه تضمین بوده و نرخ بیکاری فقر و به تبع آن فساد و فحشا و جرم و ... به میزان بسیار زیادی کاهش می یابد و بالعکس در صورت عدم وجود ثبات اقتصادی ، بالا بودن نرخ تورم و به دنبال آن شیوع فقر، بیکاری و... ، ضمن بروز بیماری های روانی و افسردگی های مزمن ، فساد ، فحشا ، اعتیاد ، سرقت و ... در جامعه افزایش یافته و شاخصه های امنیت به شدت کاهش پیدا می کند که در نهایت یک بحران اجتماعی را درپی خواهد داشت و البته در این گونه مواقع گر چه بکار بردن قوه قهریه و ایجاد به نوعی حکومت نظامی به طور موقت ثباتی نسبی را به جامعه برمی گرداند اما به طور قطع این رویه نقش همان مسکن موقت را بازی نموده و در درازمدت نتایجی نامیمون را به دنبال خواهد داشت.

در دین مبین اسلام نیز در موارد متعدد و به بهانه های مختلف توصیه های زیادی در مورد رعایت حقوق شهروندان جامعه ، برقراری عدالت و مساوات در میان مردم ، رسیدگی به وضع معیشتی آحاد جامعه و برقراری نعمت امنیت که همه و همه همچون زنجیره ای انفکاک ناپذیر رابطه مستقیمی با هم دارند شده است و همواره بزرگان دین و ائمه اطهار برلزوم رعایت این موارد در سطح جامعه تاکید ورزیده اند.

با روی کار آمدن دولت نهم و بالتبع آن تغییرات گسترده ای که در سطوح مختلف مدیریتی جامعه به وقوع پیوست مسئولین جدید رویکری دیگر گونه را در اداره کشور پیش گرفتند رویکردی که در همان ابتدا از نظر بسیاری از کارشناسان کارآزموده کشور ، رویکردی تجربه شده و البته اشتباه بود به گونه ای که بسیاری از آنها با گوشزد نمودن این مسئله که دیگر زمان آزمون و خطا در مورد اداره کشور به پایان رسیده و هم اکنون باید با درس گرفتن از گذشته و به کار بردن تجارب بدست آمده در سطح ملی و بین المللی به اداره امور پرداخت ، عاقبت در پیش گرفتن این رویه را نامیمون و اشتباه قلمداد نمودند و در نتیجه همان طور که پیش بینی می شد امروزه وضعیت اقتصادی جامعه از شاخصه های خوب و راضی کننده ای برخوردار نیست.

بخش خصوصی دچار بحران شده و بسیاری از بنگاههای اقتصادی این بخش با خطر ورشکستگی روبرو شده اند و بالتبع آن در همین راستا به جای تولید، اشتغال و به کارگیری قشر بیکار جامعه بسیاری از این موسسات به تعدیل نیرو پرداخته و تعداد جدیدی را به بیکاران جامعه اضافه کرده اند ، در بخش دولتی نیز وضعیت چیزی به همین منوال است و کشور در رکود اقتصادی وحشتناکی به سر می برد ،ذخایر ارزی صندوق ذخیره کشور صرف وارداتی شده است که به جای تعدیل بازار ، نه تنها گرانی را بر آن حاکم کرده اند بلکه باعث توقف تولید داخلی گشته اند، ارزاق عمومی و مایحتاج اصلی مردم به طور سرسام آوری با افزایش قیمت روبرو بوده و جالب اینکه این افزایش قیمت نه تنها به تولید داخلی و تولید کننده داخلی کمک نکرده بلکه آنها را نیز دچار مشکل نموده است ، کشاورز و صنعت گر تولید کننده با بحران متقاضی روبرو است و بازار نیز با بحران عرضه کنندگان دست و پنجه نرم می کند ، در استانی مانند تهران که مرکز تولید انواع و اقسام مرکبات و محصولات جالیزی و کشاورزی و گندم و ... می باشد قیمت همین اقلام در بازار وحشتناک است و البته این موضوع در بخشهای دیگر از جمله صنعت و معدن و... نیز صدق می کند ، نرخ بیکاری در  به شدت افزایش یافته و جالب اینکه با این وضعیت از یک سو و با توجه به اینکه استان کرمان به عنوان قلب تپنده صنعت و معدن و کشاورزی و ذخایر خدادادی کشور مطرح است اما از لحاظ اشتغال و اشتغال زایی با بحران روبرو است و حتی در مورد جذب منابع مالی برای راه اندازی کارگاههای زودبازده کرمان کما فی السابق در رتبه های آخر قرار دارد ، قیمت مرکبات ،سیب زمینی ،پیاز و... با اینکه جزوتولیدات همین استان محسوب می شوند اما در بازار به چنان قیمتی رسیده اند که حتی قشر مرفه جامعه نیز در خرید آن دچار تردید شده است و ....

به راستی آیا مسئولین ما برای یک بار هم که شده به وضعیت اقشار کم درآمد جامعه که اتفاقا اکثریت قریب به اتفاق جامعه تهران یا استان های دیگر  را تشکیل می دهند نگاهی افکنده اند ؟

آیا با توجه به قیمت سرسام آور اقلام و مایحتاج عمومی جامعه مسئولین توقع دارند تا مردم ...

بگذریم به راستی با وضعیتی که جامعه ما اکنون با آن روبرو شده و با توجه به عدم ثبات اقتصادی موجود و ورشکستگی بخش خصوصی ، رکود اقتصادی جاری ، بالا رفتن نرخ بیکاری ، گرانی سرسام آور و بحرانی شدن وضعیت معیشتی اکثریت اقشار جامعه چه انتظاری از بازخورد و نتیجه آن داریم! آیا این حق را به جامعه می دهیم که به سمت فساد و تباهی و فحشا رهنمون گردد ؟ آیا به همین دلایل نیست که سن فساد در میان جوانان به شدت پایین آمده است؟ آیا اگر به این جمله اعتقاد داشته باشیم که ((فقر ریشه و مادر تمام فسادهاست)) . نباید به بخشی از عوام جامعه این حق را بدهیم که با قاچاق مواد مخدر و ... به تامین معیشت خود بپردازند ! آیا به دلیل همین مشکلات اقتصادی نیست که تعدادی از زنان این جامعه که باید الگوی زنان جهان باشند ، مجبور به خودفروشی و یا فرار به کشورهای حاشیه خلیج فارس می شوند ؟ آیا به خاطر همین مسائل نیست که دزدی ،اعتیاد ، نزاع های خیابانی و انواع و اقسام جرائم در جامعه جاری شده است ؟ که در نهایت به امنیت اجتماعی جامعه صدمه خواهد زد . و دهها و دهها مورد و مسئله دیگر ....

آقایان مسئولین امیدواریم که ما را محکوم به سیاه نمایی نکنید چرا که واقعیت جامعه همین است، هم اکنون گرانی به بزرگترین نگرانی جامعه تبدیل شده است و بسیاری از مردم جامعه از این بابت جان به لب شده اند وبسیاری از آنها حتی برای تهیه قوت لا یموت خود دچار بحران هستند و وضعیت جامعه به سمتی پیش می رود که بسیاری از ارزشهای والای اسلامی و انسانی به فراموشی سپرده شده اند و به جای آن دزدی و کلاهبرداری و اختلاس و رانت خواری و پارتی بازی و رشوه و ... رایج شده و متاسفانه این موارد چنان علنی و آشکار شده اند که گویی به صورت یک عرف در جامعه قلمداد می گردند.

آیا واقعا وقت آن نرسیده است تا مسئولین عزیز کشور در سطح کلان و مسئولین کشور که داعیه غنی ترین  کشور را هم دارد هر چه سریعتر و زودتر از آنکه زنگهای خطر به صدا در آیند فکری اساسی و شایسته را در این مورد بنمایند ؟ آیا بهتر نیست دوستان عزیز به جای ارتباط دادن مسائل اقتصادی و مشکلات در پی آن به مسائل سیاسی و جناحی در اندیشه راه حل اساسی برای خارج کردن کشور از این بحران باشند؟

ما نیز به نوبه خود امیدواریم تا این عزیزان با در نظر گرفتن شرایط و با مطالعه وضعیت موجود اقدامی عاجل را به انجام برسانند و البته مطبوعات نیز در کنار مسئولین ، آنها را در رسیدن به این مقصود به هر طریق ممکن یاری خواهند نمود.

                      ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

پ/ن:از بابت طولانی شدن پست عذر خواهی میکنم؛این معضلات جدیس؛ کمی جدی

به مسئله نگاه کنیم تا ما نسل جوان شاید تونستیم راه کار هایی را ارائه بدیم...

پ/ن:این نوشته قسمتی از مقاله ی که من در جشواره ی خوارزمی در مبحث گرانی

و تورم نوشته بودم(اقتصاد..)؛خوشحال میشم که شما دوستان هم این نوشته رو

بخونید؛در مملکت ما حرف حق زدن چیزی جز.....نداره.کی گوش میکنه؟؟؟حقیقت

 تلخه..همیشه..

پ/ن:ببخشید که من آپ کردم چون نیلوفر و که میدونم نمیتونه؛سروناز جونم که نیست

فعلا گفتم من آپ کنم ؛چون این روزها واقعا  گرفتارم؛همین امشب وقت داشتم...

دوستون دارم......

پاینده و سرفراز باشید و به امید کشوری آباد....

 

بهار؛شروعی دوباره....

زمستان گذشته است

گلها شکفته اند

و زمان نغمه سرایی فرا رسیده است

و تو؛ای کبوتر من که در شکاف صخره ها و پشت سنگها پنهان هستی

بیرون بیا و بگذار ؛صدای شیرین تو را بشنوم

و صورت زیبایت را ببینم

زیرا اکنون دیگر؛

                                 زمستان به پایان رسیده است!!!

سلام به همه دوستان عزیزم:

یه سلام بهاری و پر انرژی:

امیدوارم که سال خوبی رو آغاز کرده باشید همراه با شادی ...

همین اول کار باید یه غذر خواهی از شما دوستان بکنم ..من حتی براتون

کامنت هم گذاشته بودم که نفر بعدی آپ کنه ولی گویا بهش توجهی نشده...

خوب بگذریم...

یادمه دبستان که بودیم همیشه این انشا را داشتیم که موضوعش این بود:

تعطیلات خود را چگونه گذراندید یا بهار...

این دو موضوع همیشه من رو غمگین میکرد...

چون همیشه از مرور خاطراتم غمگین میشوم حتی شیرین ترین و

شادترینشون...

نمیدونم:شما هم این طور هستید؟؟؟

ولی امسال من به دنیای پیرامونم توجه بیشتری داشتم و از تعطیلاتم هم لذت

 بیشتری بردم...

سر سبزی درختان....شکوفه های زیبایی که  به هر گوشه که مینگری بهت

چشمک میزنند و نوید شروعی دوباره را میدهند...بوی گلهایی که کوچه پس

کوچه ها رو پر کرده آدمی رو مدهوش میکنه..

نسیمی که هر صبحگاه صورتت را نوازش میکنه بهت آغاز  یک زندگی تازه رو

میدهد...

وقتی چشمانت رو رو به آسمان میکنی تا خدا رو به خاطر همه ی زیبایی هاش

شکر کنی چشمانت به زیبایی دیگر خدا می افتد...

زیبایی که چشمانت را رنگین میکند....

دیگر از اون چین چروکی که در صورت زیبایش بود خبری نیست..

دیگر از آن بغضی که در گلویش پنهان کرده بود خبری نیست...

دیگر از آن چهره ی گریانش که همچون کودکی که در فراق مادرش میگرید خبری

نیست...

دیگر از فریاد غزیبانه ی کلاغان خبری نیست..

قصد کردم که هزار توی زنگیم را بپیمایم ؛با پای پیاده...با نفس های به شمارش

 افتاده..ولی نشد...

به زمین خورم و حال از جا برخاستم...

برخاستم  به امید زندگی دوباره..

همچون  کرمی که  در درون پیله اش امید به این دارد که پیله اش را بگشاید و

روزی پروانه ی زیبایی شود...

 امید به مهربانی و عظمت خداوند.....

چه تضاد غربیست....

کاش همه میدانستیم وظیفه ی ما در این باغ ؛در این چهار فصل  دل چیست؟؟؟


در بهارش سرشار از امیدی  و در پی توشه..

در تابستانش شکوفه ها رو به میوه میرسانیم تا ره توشه ی پاییز و زمستان

کنیم..

در پاییزش به زرد شدن برگها مینگریم همچون زردی گذشت روزهای عمر..

در زمستانش...

خوش به حال آن کس که به جای اندوه و حسرت بهار تا تابستان ؛زمستان را

میفهمد...

زمین دلش رو شخم میزند و کنکاش میکند و از نو

برای بهاری نو..

رویشی نو...

از سال پیش آماده تر  میشود...

او صبر را میفهمد

آری این فصلها بر همه میگذرد....

فقط باید حکمت زندگی را  بفهمیم..

باید باغبان هوشیاری باشیم...

                                            *************

نمیدونم که چرا نوشتم  از زندگی ؛از شروعی تازه و از امید ....

شاید برای این بود که آرزو دارم که همه ی  شماها قدر روزهایی که میگذره و

بهش توجهی نداریم رو بدونیم...

اگر هم تا به حال نمیدونستین؛بیاین زندگی رو با تمام وجود درک کنیم و خودمان

برای باغ زندگیمون باغبان هوشیاری باشیم...

از  فرصتی که در اختیارم قرار دادید نهایت تشکر را دارم و ازتون ممنونم...

به امید سالی پر قدرت و پر از امید....        

                                         ***************

در مورد خومم هم که نمیدونم چی بگم همین قدر میتونم بگم که بهم میگن

شهرزاد قصگو...

عاشق فلسفه و ادبیاتو  و روانشناسی و تاریخ.....

زبان عربیم خیلی خوبه ولی در زبان به شدت میلنگم...

طبق نظر دیگران مهربونم...

گاهی خیلی بد اخلاق....

درسخوان و منضبط  و بسیار حساس و احساساتی هستم...

با کسانی که صمیمی هستم خیلی شوخی میکنم ولی به جاش هم فوق

العاده ساکت هستم و اغلب سرم به کار خودمه...

عقایدم و نظراتم برام خیلی مهمه  و همیشه هم سعی کردم که منطقی

باشم...

خیلی جدی هستم  در مورد بیشتر مسایل...

سعی میکنم که به مسایل با دید باز نگاه کنم و همه جوره بسنجم..

آدم صادقی هستم؛کمی تا قسمتی رکم..

از صداقت و سادیم همیشه در زندگیم سو استفاده شده...

دروغ نمیگم؛چیزی رو که نخوام جواب نمیدم ولی قبل از اینکه بخواهم دروغ بگم

خودم راستشو میگم تا گناه دروغ به گردنم نیفته...

همیشه میگم دورغگو فراموشکارم میشه به خاطر همین قانون دروغ نمیگم..

از بعد دروغ میترسم که واویلاست...

در زندگی یه دیسیپلینی دارم  برای خودم که  انها رو رعایت میکنم..

به سر و وضعم اهمیت زیادی میدهم...

بچه ی دوم خانواده...

معمولا با بزرگتر از خودم میگردم ..

اطرافیانم رو به شدت دوست دارم و از شادیشون شاد و از غمشون غمگین

میشم..

تا اونجا که میتونم بهشون کمک میکنم...

و از بودن باهاشون لذت میبرم...

عاشق مادرم هستم ....برام همیشه در زندگیم یه الگو بوده  و هست..

دیگه....

چی بگم؟؟؟؟
عاشق سفرم...عاشق موسقیم و شعر و کتابم؛ مخصوصا اشعار مولانا..
نمیدونم

که چی بگم هر سوال دیگه ای داشتین ازم بپرسین با کمال میل در خدمتم..

مرسی از دوستان خوبم..