« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

همکاری یا همدلی

                                           

 

سلامی به وسعت دریا به لطافت طلوع آفتاب به زیبایی آبی آسمان  

چند روز پیش داشتم کتابی میخوندم به اسم 17 اصل کار تیمی که به داستانی رسیدم.با اینکه قبلا موضوعی مد نظر داشتم تا برای خونه ما بنویسم اما با دیدن این داستان تصمیم گرفتم موضوع مورد نظرم رو عوض کنم .شاید اسم فیلم فرار بزرگ رو شنیده باشید.این داستان همون فیلم هست.واما داستان:

خودشان نام گریز بزرگ بر آن نهاده بودند.بزرگی عمل در بی سابقه بودن آن نبود زیرا پیش از آن هم اسیران از اردوگاه دشمن فرار کرده بودند.بزرگی کار به حاصل و نتیجه آن ربطی نداشت:چونکه نتیجه برای بیشتر فراریان مصیبت بار بود.از آن روی بزرگ بود که انجام آن ناممکن به نظر می رسید.

اردوگاه اسیران جنگی نازی در 160 کیلومتری جنوب شرقی برلن،مجموعه ساختمانی عظیم بود که شمار اسیران جنگی متفقین در آنجا تا 10000 هم رسیده است.در سال 1944 گروهی از اسیران زندانی آنجا تصمیم به فرار گرفتند؛وهدفشان این بود که فرار دست کم 250 نفر را در شبی ممکن سازند....

برای فرار باید تونل های بزرگی را در مسیرهای طولانی طراحی می کردند و آنرا بدور از چشم زندانبانان میکندند.از آنجا که وسایل و امکانات کافی برای کندن زمین نداشتند از ابتدایی ترین چیزها که بدست میآوردند استفاده می کردند و خاک ها را با ابتکارهای حیرت انگیزی به جاهای دیگر منتقل می کردند ؛ و با چوبهایی که از تختشان جدا می کردند تونلها را می پوشاندند....

همان اندازه که کندن تونل سخت و دشوار بود تهیه وسایل و تجهیزات فرار برای زندانیان هم آسان نبود همانند لباس غیر نظامی،جیره غذایی و ... که پیوسته چندین نفر مشغول آماده سازی این موارد بودند....

شاید پر چالش ترین کار تامین امنیت بود.با توجه به تعداد زیاد نگهبانان افرادی مراقب حرکات آنها بودند و کوچکترین حرکت آنها را با علایمی بسیار ظریف و نا هویدا به یکدیگر خبر می دادند...

و اما شب 24 مارس بعد از یک سال کار ، 250 اسیر آماده فرار شدند.هر دقیقه یک نفر باید وارد تونل میشد....اولین نفری که از تونل خارج شد دید که خروجی با بیشه زار فاصله دارد به جای دقیقه ای یک نفر به زحمت ساعتی دوازده نفر خارج می شدند.پیش از آنکه نگهبانان آلمانی از وجود تونل خبر شوند 86 نفر فرار کرده بودند.کشف تونل اوضاع را بهم ریخت....از 86 اسیر فراری 83 نفر دستگیر شدند که 41 نفر آنها بدستور هیتلر اعدام شدند و تنها 3 نفر به آزادی رسیدند. 

ادامه سخن 

همین 3 تفر نشان دادند که کاری را که امکان آن بسیار ناممکن بود عملی شد.چالش های بزرگ کار تیمی بزرگ می طلبد و ضروری ترن صفتی که تیم را در کارهای دشوار موفق می سازد همکاری توام با همدلی اعضای آن است.توجه فرمایید که نگفتم همکاری .زیرا همکاری توام با همدلی فراتر از همکاری است.همکاری یعنی اینکه با توافق با یکدیگر کار کنیم.همکاری توام با همدلی یعنی اینکه با دل و جان با یکدیگر کار کنیم.اعضای تیم های همدل عالمی دیگر دارند.هر یک ار آنها با جانمایه ای به تیم می پیوندند که مناسبات را تحکیم می بخشد و بر نیروی آن می افزاید. 

تحولاتی در جهت همکاری همدلانه اعضا 

1-تحولی در برداشت و بینش

به اعضای تیم به چشم همکارانی همدل بنگرید نه به چشم رقیب.در هر تیمی رقابت وجود داردوهر کسی هدفی دارد و برای رسیدن به آن تلاش میکند و رویاهایی در سر می پروراند.اما اعضای یک گروه همدل به جای رقابت مکمل یکدیگر می شوند. 

2-نگرش

به اعضای تیم بدگمان نباشید ، پشتیبانشان باشید.بعضی ها آنقدر به فکر منافع خود هستند که به دیگران از جمله به اعضای تیم خویش بدگمان می شوند.این به نگرش ما بستگی دارد به این معنا که دیگران را با حسن نیت بدانیم مگر اینکه عکس آن ثابت شود. 

3-کانون توجه

به جای خود تیم را در کانون توجه قرار دهید.معمولا هر اتفاقی می افتد یکی از دو پرسش را از خود میکنیم:"چه چیزی برای من دارد؟" یا "چه پیامدی برای تیم دارد؟" اینکه کدام در کانون توجه ما باشد تا حدی زیاد تعیین می کند که با اعضای تیم رقیب هستیم یا رفیق. 

4-به نتیجه بیندیشید

با اتفاق پیروز شوید.با همکاری ، همدلی و اتفاق کارهای بزرگ میتوان کرد.همکاری توام با همدلی ، چند را چندان میکند زیرا مهارت شما با مهارت دیگران جمع میشود. 

چنین همکاریهایی در تمام امور روزمره ما وجود دارد و همه ما آنرا بدفعات تجربه کردیمو بدون آنکه خود متوجه آن باشیم در یک تیم شرکت داشته ایم.و لو این خانواده باشد.چندین و چند بار شده که با نظرات و کارهای شما تصمیم خانوادهتان عوض شده است؟همیشه سعی در بهتر شدن امور خانواده خود هستید.بیایید همه مان در تمام امور زندگی جایی که در آن نیاز به همکاریمان احساس میشود همکاری همدلانه انجام دهیم.

و در آخر میگویم خانه ما تا چه اندازه به یک تیم که همکاری توام با همدلی دارد شبیه است؟آیا تونستیم به آن هدفی که در ابتدا داشتیم برسیم؟آیا تمام نفرات به درستی وظایف خود را انجام میدهند؟باشد خانه ما به جایی برسد که همگان خواهان نگارشی در آن باشند