« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

عــــــــــــــــــید ...!!

  باز هفت سین سرور 

ماهی و تنگ بلور 

سکه و سبزه و آب 

نرگس و جام شراب 

باز هم شادی عید 

آرزوهای سپید 

باز لیلای بهار 

باز مجنونی بید 

باز هم رنگین کمان 

باز باران بهار 

باز گل مست غرور 

باز بلبل نغمه خوان 

باز رقص دود عود 

باز اسفند و گلاب 

باز ان سودای ناب 

کور باد چشم حسود 

باز تکرار دعا 

یا مقلب القلوب 

یا مدبر النهار 

حال ما گردان تو خوب 

راه ما گردان تو راست 

باز نوروز سعید 

باز هم سال جدید 

باز هم لاله عشق 

خنده و بیم و امید 

 

 

سلام ... 

چون دیدم کسی آپ نکرد خودم رو انداختم وسط من آپ کردم ...!! :دی 

 

سال نو رو به همه تبریک میگم 

امیدوارم سال خوبی داشته باشید 

یه خواهش از بچه ها دارم ... 

اونم اینکه هر موقع اومدن خونه ما عید دیدنی و روبوسی ( خانم ها با خانم ها آقایون هم با آقایون  اینجا ما  مور داریم !! :)) ) 

توی پست ( کامنت نه ) یه یادگاری بنویسن ... میخوایم توی این پست یه نوشته از همه بچه ها باشه 

 

حالا بیاین بنویسین نمک در نمکدان شوری ندارد دل من طاقت دوری ندارد !!  

 

 

عـــــــــــــــــــــــیدتون مبـــــــــــــــــــــــارکـــــــــــــــــــــ ..... !! 

  

از طرف همه بچه ها : حاج موشی التماس دعا ...  

 

 

پ.ن : من نمیتونم عکس آپلود کنم ... هیچی باز نمیکنه !! یکی یه عکس بذاره :دی

 

 

                                                                             امضا  

                                                                                     نگین

دوشیزه پریم ...!!

 

 

لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلو شام آخر دچار مشکل بزرگی شد ٬  

میبایست خوبی را در شکل عیسی و بدی را در شکل یهودا تصویر میکرد ... 

کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل های آرمانی اش را پیدا کند . 

روزی در یک مراسم همس*رایی تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از جوانان همس*را یافت ... 

جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتود ها و طرح هایی برداشت . 

سه سال گذشت و تابلو شام آخر تقریبا تمام شده بود اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود !! 

کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند ... 

نقاش پس از روزها جست و جو جوان شکسته و ژنده پوش و م*ستی را در جوی آبی یافت .  

به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند چون دیگر فرصت برای طرح برداشتن از او نداشت !! 

گدا را که درست نمیفهمید چه خبر است به کلیسا آوردند ٬ دستیاران سر پا نگه اش داشتند !! 

در همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی گناه و خود پرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بود نسخه برداری کرد ... 

وقتی کارش تمام شد گدا که دیگر مس*تی از سرش پریده بود چشم هایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت : 

- من این تابلو را فبلا دیده ام !! 

داوینچی شگفت زده پرسید : کی ؟!! 

- سه سال قبل پیش از اینکه همه چیزم را از دست بدهم موقعی که در یک گروه همس*رایی آواز میخواندم ٬ زندگی پر رویایی داشتم و هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی بشوم . 

 

خوبی و بدی یک چهره دارند ٬ همه چیز به این بسته است که هر کدام کی سر راه انسان قرار بگیرند .... 

 

 

                                                                         « پائولو کوئلیو »  

 

  

 

 واقعا این نوشته رو قبول دارم ... 

کاملا همینجوره ... گاهی یک شخص رو میبینی که واقعا تائیدش میکنی ولی ممکنه چند وقت بعد دیگه اون شخصیت رو ازش نبینی !! 

 

 

 

 

  

سلاممممم .... 

کیف و حال همه بچه های خونه کوکه ...؟ 

همین جا عذر خواهی میکنم به خاطر کم اومدن و کم سر زدن به بچه ها ... دورادور جویای احوال همه هستم !!  

دیشب طی یک دعوا :دی  که موشی با من داشت به من گفت فردا باید آپ کنی !! 

منم چون دست و پام لرزید یکشنبه دارم آپ میکنم ... 

 

اگه خوب بود که خوبه دیگه ... اگه بد بود که بازم خوبه :دی 

 

  

پ.ن 1 : اگه بدونین من از کجا کانتکت شدم ... الان منو میکشن ... از انجمن :)) 

پ.ن 2 : زود باید برم ... 

 

خدافظ

 

مخلوطی از همه چیز ... !!

   

سلام ...

داداچ رضا که نیست ٬ طبق خبری که به من داده شد سلی هم فعلا نمیتونه آپ کنه

پس من آپ میکنم

دقت کردین ماها بیشتر زندگیمون سواله ؟!!

نه فقط ما ٬ همه ...

چند وقت که دارم به خودم و دیگران دقت میکنم ... میبنم همه داریم از خودمون سوال میپرسیم

چرا اینجوری شد ؟ چرا من اینکارو کردم ؟ من باید چیکار کنم ؟ چرا این حرف رو زدم ؟ چیکار باید بکنم ؟ و....

البته سوال پرسیدن خوبه ... در حدی که تکلیف آدم روشن بشه و بفهمه چیکار باید بکنه

نه اینکه تمام زندگیش بشه سوال ...

تمام ماها یه آدمیم با یه علامت سوال بالا سرمون ٬ نه یه علامت سوال کوچیک کنارمون !!

تمام فکر و ذکرمون اینه که همه چی رو کاملا تحلیل کنیم ... بشکافیم .... راه رو پیدا کنیم

گاهی میشه این راه اینقدر مشخصه که سوالش فقط یه جواب کوچیک میخواد

وقتی قرار بر گرفتن یه تصمیم باشه اینقدر عجله میکنیم که به خودمون تحمیل میکنیم حتما همون لحظه تصمیم بگیریم !!

و اینقدر فکر میکنیم ... نکات رو توی ذهنمون میاریم که واقعا گیج میشیم !! و آخرش هم خسته میشیم و یه تصمیم میگیریم که بعد باز میگیم :

چرا این کار رو کردم ؟ چی شد من این تصمیم رو گرفتم ؟ نکنه از تصمیمم پسیمون بشم ؟ چرا ...

باز برگشت سر خونه اول !!

وقتی چشمات رو دقیق کنی انگار که چشمت ضعیفه و تو مجبوری اونارو تنگ کنی تا ببینی !! اونوقت میبینی راه کار تو کاملا مشخص بوده و هست ... نیاز نبود توی یه عالمه علامت سوال خودتو غرق کنی   

سوال باید باشه ولی نه دریای سوال ٬ اونقدر که بفهمیم کی هستیم و چیکار باید بکنیم ..

* فهمیدن اینکه منظور واقعی این متن چی بود نیاز داره که به عمق متن نگاه بشه ...!!

    

همیشه فکر میکنیم و برای آینده نقشه میکشیم !!

همیشه فکر میکنیم و از گذشته درس میگیریم و حسرت میخوریم !!

هیچوقت نشده بگیم الان دوست دارم چیکار کنم

هیچوقت نشده بگیم الان دلم میخواد رقص و پایکوبی کنم چون هستم ..

هیچوقت نشده بگیم الان میخوام از خدا تشکر کنم به خاطر مشکلاتم و توان حل کردنشون ...

و .....

* همه چی باید در کنار هم تکمیل بشه٬ میخوام در آینده این باشم پس الان تلاش میکنم همون باشم .

  

این همونیه که مرجان ازش عصبانی بود ... خاله زنکی ... فضولی ... دخالت

دقت کردین گاهی بعضی آدما چقدر اطرافیان رو زیر ذربین میذارن ؟!! چقدر نظر اطرافیان توی نحوه زندگیشون اثر میذاره ؟!!

هستن کسایی که رفتار خودشون رو کاملا فراموش میکنن و فقط به رفتار دیگران نگاه میکنن که چیکار کرد و چه حرکتی نشون داد

چقدر توی زندگی هم دخالت میکنن

مثال : تا وقتی هنوز سنش کمه٬ میگن : چرا درس نمیخونه ؟ یا به به داره درس میخونه

وقتی درسش تموم شد٬ میگن : چرا کار نمیکنه ؟ یا خب سر کارم که هست بازم به به !!

وقتی کارش هم ثابت شد و مجرد بود٬ میگن : چرا عروس / داماد نمیشی ؟ پیر میشی هاااا ...

وقتی ازدواج کرد٬ میگن : چرا بچه دار نمیشین ؟ دیر میشه !!

وقتی بچه دار شدن و بچه دختر / پسر بود٬ میگن : چرا یکی ؟ یکی دیگه بیار جفت شن !!!

وقتی دوتا بچه شد٬ میگن واسه اینکه بیکار نباشی بازم بچه دار شو ...!!

بعدشم که چرا بچت درس نمیخونه ؟ سر کار نمیره ؟ ازدواج نمیکنه و............

پ.ن 1 :  این پست کاملا با عجله نوشته شد و هیچ وقت زیادی براش گذاشته نشد !! خوب و بد رو ببخشید 

پ.ن 2 : از همه دوستایی که احوال من رو تو این مدت پرسیدن ممنونم ... منتظر جواب ام آر آی ام ..

پ.ن 3 : من و سارا فعلا در سلامت کامل به سر میبریم 

خدافظ ...