« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

بهار؛شروعی دوباره....

زمستان گذشته است

گلها شکفته اند

و زمان نغمه سرایی فرا رسیده است

و تو؛ای کبوتر من که در شکاف صخره ها و پشت سنگها پنهان هستی

بیرون بیا و بگذار ؛صدای شیرین تو را بشنوم

و صورت زیبایت را ببینم

زیرا اکنون دیگر؛

                                 زمستان به پایان رسیده است!!!

سلام به همه دوستان عزیزم:

یه سلام بهاری و پر انرژی:

امیدوارم که سال خوبی رو آغاز کرده باشید همراه با شادی ...

همین اول کار باید یه غذر خواهی از شما دوستان بکنم ..من حتی براتون

کامنت هم گذاشته بودم که نفر بعدی آپ کنه ولی گویا بهش توجهی نشده...

خوب بگذریم...

یادمه دبستان که بودیم همیشه این انشا را داشتیم که موضوعش این بود:

تعطیلات خود را چگونه گذراندید یا بهار...

این دو موضوع همیشه من رو غمگین میکرد...

چون همیشه از مرور خاطراتم غمگین میشوم حتی شیرین ترین و

شادترینشون...

نمیدونم:شما هم این طور هستید؟؟؟

ولی امسال من به دنیای پیرامونم توجه بیشتری داشتم و از تعطیلاتم هم لذت

 بیشتری بردم...

سر سبزی درختان....شکوفه های زیبایی که  به هر گوشه که مینگری بهت

چشمک میزنند و نوید شروعی دوباره را میدهند...بوی گلهایی که کوچه پس

کوچه ها رو پر کرده آدمی رو مدهوش میکنه..

نسیمی که هر صبحگاه صورتت را نوازش میکنه بهت آغاز  یک زندگی تازه رو

میدهد...

وقتی چشمانت رو رو به آسمان میکنی تا خدا رو به خاطر همه ی زیبایی هاش

شکر کنی چشمانت به زیبایی دیگر خدا می افتد...

زیبایی که چشمانت را رنگین میکند....

دیگر از اون چین چروکی که در صورت زیبایش بود خبری نیست..

دیگر از آن بغضی که در گلویش پنهان کرده بود خبری نیست...

دیگر از آن چهره ی گریانش که همچون کودکی که در فراق مادرش میگرید خبری

نیست...

دیگر از فریاد غزیبانه ی کلاغان خبری نیست..

قصد کردم که هزار توی زنگیم را بپیمایم ؛با پای پیاده...با نفس های به شمارش

 افتاده..ولی نشد...

به زمین خورم و حال از جا برخاستم...

برخاستم  به امید زندگی دوباره..

همچون  کرمی که  در درون پیله اش امید به این دارد که پیله اش را بگشاید و

روزی پروانه ی زیبایی شود...

 امید به مهربانی و عظمت خداوند.....

چه تضاد غربیست....

کاش همه میدانستیم وظیفه ی ما در این باغ ؛در این چهار فصل  دل چیست؟؟؟


در بهارش سرشار از امیدی  و در پی توشه..

در تابستانش شکوفه ها رو به میوه میرسانیم تا ره توشه ی پاییز و زمستان

کنیم..

در پاییزش به زرد شدن برگها مینگریم همچون زردی گذشت روزهای عمر..

در زمستانش...

خوش به حال آن کس که به جای اندوه و حسرت بهار تا تابستان ؛زمستان را

میفهمد...

زمین دلش رو شخم میزند و کنکاش میکند و از نو

برای بهاری نو..

رویشی نو...

از سال پیش آماده تر  میشود...

او صبر را میفهمد

آری این فصلها بر همه میگذرد....

فقط باید حکمت زندگی را  بفهمیم..

باید باغبان هوشیاری باشیم...

                                            *************

نمیدونم که چرا نوشتم  از زندگی ؛از شروعی تازه و از امید ....

شاید برای این بود که آرزو دارم که همه ی  شماها قدر روزهایی که میگذره و

بهش توجهی نداریم رو بدونیم...

اگر هم تا به حال نمیدونستین؛بیاین زندگی رو با تمام وجود درک کنیم و خودمان

برای باغ زندگیمون باغبان هوشیاری باشیم...

از  فرصتی که در اختیارم قرار دادید نهایت تشکر را دارم و ازتون ممنونم...

به امید سالی پر قدرت و پر از امید....        

                                         ***************

در مورد خومم هم که نمیدونم چی بگم همین قدر میتونم بگم که بهم میگن

شهرزاد قصگو...

عاشق فلسفه و ادبیاتو  و روانشناسی و تاریخ.....

زبان عربیم خیلی خوبه ولی در زبان به شدت میلنگم...

طبق نظر دیگران مهربونم...

گاهی خیلی بد اخلاق....

درسخوان و منضبط  و بسیار حساس و احساساتی هستم...

با کسانی که صمیمی هستم خیلی شوخی میکنم ولی به جاش هم فوق

العاده ساکت هستم و اغلب سرم به کار خودمه...

عقایدم و نظراتم برام خیلی مهمه  و همیشه هم سعی کردم که منطقی

باشم...

خیلی جدی هستم  در مورد بیشتر مسایل...

سعی میکنم که به مسایل با دید باز نگاه کنم و همه جوره بسنجم..

آدم صادقی هستم؛کمی تا قسمتی رکم..

از صداقت و سادیم همیشه در زندگیم سو استفاده شده...

دروغ نمیگم؛چیزی رو که نخوام جواب نمیدم ولی قبل از اینکه بخواهم دروغ بگم

خودم راستشو میگم تا گناه دروغ به گردنم نیفته...

همیشه میگم دورغگو فراموشکارم میشه به خاطر همین قانون دروغ نمیگم..

از بعد دروغ میترسم که واویلاست...

در زندگی یه دیسیپلینی دارم  برای خودم که  انها رو رعایت میکنم..

به سر و وضعم اهمیت زیادی میدهم...

بچه ی دوم خانواده...

معمولا با بزرگتر از خودم میگردم ..

اطرافیانم رو به شدت دوست دارم و از شادیشون شاد و از غمشون غمگین

میشم..

تا اونجا که میتونم بهشون کمک میکنم...

و از بودن باهاشون لذت میبرم...

عاشق مادرم هستم ....برام همیشه در زندگیم یه الگو بوده  و هست..

دیگه....

چی بگم؟؟؟؟
عاشق سفرم...عاشق موسقیم و شعر و کتابم؛ مخصوصا اشعار مولانا..
نمیدونم

که چی بگم هر سوال دیگه ای داشتین ازم بپرسین با کمال میل در خدمتم..

مرسی از دوستان خوبم..

نظرات 57 + ارسال نظر
ر و ز ب ه جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:41 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

اول

ر و ز ب ه جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:41 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

دوم

ر و ز ب ه جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:42 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

سوم

ر و ز ب ه جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:44 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com




واییییی که چه حالی میده بعد از ۱۵ روز دوری از خونه بیای خونه تو اتاق تمام زندگیم بعد شهرزاد خانومی به روز کنه منم اول شم !!!




بچه ها جغد پیر خسته اومد.. . . . .
خوش اومدم (؟؟)


((( شهرزاد خانومی بعدا می یام برات می حرفم)))

یوسف جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:39 ق.ظ http://littlestar.persianblog.ir

سلااااام شهرزاد جون گل و بهاری...آقا ۱۰۰۱ شبت تموم شد دیگه.. :دی
می دونی بهار اصن واسه همین میاد..واسه این که ما به تحول و زنده شدن و حتی عاشق شدن فک کنیم..واسه این که به احساس ما هم تلنگر بزنه..هر چند هر فصلی یه احساسی داره اما اینم یه جورشه که خیلی ها از زنده شدن دوباره می ترسن و یا اصن احساس ندارن!!..بگذریم.. :)
این موضوع انشا هم یادمه خیلی طرفدار داشت..ولی بدیش این بود که هر سال همین موضوع معلما روش گیر می دادن..یعنی حتی اگه ما مسافرت نمی رفتیم و یا خوش نمی گذشت باید یه خاطره خالیبندی انشا می نوشتیم که از بچه های کلاس کم نیاریم!! =))
منم به فلسفه و روانشناسی علاقه دارم..همونجور که می دونی خودم روانشناسی می خونم..اما خب الان بی خیال..نیفتم رو دنده.. :دی
اینجور که تو خودتو معرفی کردی الان خواستگارا پاشنه درو می کنن!!..الانم که فصل بهار و فصل جفت گیری و اینا!! =))
ولی خداییش خیلی باحالی..یعنی کاش همه آدما مهربون و صادق می بودن..خیلی خوبه که از خودتون شناخت دارین و با اعتماد به نفس به بقیه هم منتقل می کنید..هر چند اخلاق آدما عوض می شه اما اون جوهره مهمه که هیچ وقت عوض نمی شه..و فک می کنم هدف هم معرفی همون درون و جوهره اصلی هستش!! :)
آقا نمی خوایین آهنگو عوض کنین؟!..۱۰۰بار شنیدیم دیگه :دی ملجان این همه آهنگ تو وبلاگش می ذاره خسیس بیا از اون آهنگ خوشگلات بذار این جا..این آقاهه خودشو کشت بس از عشق ناله کرد!!! =))

یوسف جان از دقت و نظرات جامع و خوبت خیلی ممنونم...مرسی عزیزم...
ازت بابت لطفت هم ممنونم...

بنفشه جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:38 ق.ظ

سلام سلام
سلام سلام روز اومد فردای دیروز اومد یالله بیدارشید از خواب دیگه در اومد آفتاب

خوفی شهرزاد جونم؟
یوسف کله گنده نمیدونی من میخواستم اول بیام و بحرفم



شهرزاد با این تفاصیل باید کلی بدوایم تا بشیم انگشت کوچیکت نه؟؟

خاله شهرزاد قصه گو
میشه واسه من افسانه های قدیمی رو تعریف کنی؟
من خیلی دوسمسون دالم

سلامم بنفشه جونم:
خوبی؟؟مرسی خوبم
نه عزیزم من کسی نیستم ...ما خاک پای شماییم..من باید زیاد راه برم تا برسم به شما....
آره عزیز دلم...
فدای بنفشم بشم..
بووووس

سلی جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:36 ب.ظ

سلام شهرزاد جون
خوبی؟؟
خوشحالم از آشنایی ات!
بابا تا تو آپ کنی ما دق کردیم:دی

من فصل بهارو دوس دارم و شاید ازش متنفرم..فصل بهار حس بدیو به من میده..من عاشق پاییزم و زمستون و بعدش تابستون..:دی

به قول یوسف از فردا خواستگارا برات صف میکشن..
الان توماس و صمد و گلزار و بهرام رادان میان..
تا نیومدن من برم..
بددرود

سلام سلی جونم:
مرسی گلم:تو خوبی؟؟
همچنین...
شرمندم..معذرت...
من هم فصل زمستون و بهار رو خیلی دوست دارم ولی از پاییز و تابستان بدم میاد...
:))
بدو بدو..نه وایسا ساقدوش...

سلی جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:37 ب.ظ

اصلاحیه

اون فصل بهارو دوس دارم به (دوس ندارم)تغییر دهید..
با تشکر

بنفشه جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:38 ب.ظ

بابا پاشید دیگه
بهار شده
باید از خواب زمستونی دربیاید
سالی یه بار آپ میشه و ما برای هر کامنت 600 ماه منتظر میمونیم

مرجان جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:52 ب.ظ

سلام شهرزی جون
وبلاگمونو حسابی بهاری کردی
دلت بهاری باشه .. راستی منو گیگیلی پیاده بلبلا رو دنبال کردیما گرفتیمشون البته با کمک یوسف و صمد

عجب عاقلی هستی تو ! پس میون ما دیوونه ها چیکار میکنی ((=


بابای فعلا

سلامممم مرجانی عزیزم:
مرسی...بالاخره باید یکیمون این کارو میکرد...
:)))
نه بابا منم یکی از این خلو چلای عاقل نمام...
غششششمولککککک

بووووس
بابای..

مرجان جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:54 ب.ظ

منم همیشه از این موضوعه انشا بدم میومد و هیچی واسه گفتن نداشتم
اصلا من از خوده انشا بدم میومد ((=

منم بدم میاومد ولی انشا نوشتنم خوب بود وقتی مینوشتم یکی باید من رو میگرفت تا دیگه ننویسم...

مرجان به بنفشی جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:54 ب.ظ

بنفشیییییییییییییییییی

هی هی

ننه امون اومد

مرجان به یوسف جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:56 ب.ظ

هی فسقل آقا من آهنگ زیاد دارم ولی بلد نیستم بذارم رو وبلاگ

یوسف من دلم برات تنگ شده الهی قربونت برم

[ بدون نام ] جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:06 ب.ظ

▒▒▒▒▒▒▒██▒▒▒▒███▒▒▒▒██
▒▒▒▒▒▒█▓▓█▒██▓▓▓██▒█▓▓█
▒▒▒▒▒█▓▒▒▓█▓▓▓▓▓▓▓█▓▒▒▓█
▒▒▒▒▒█▓▒▒▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▒▒▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒█▓▓█▓▓▓▓▓▓█▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒█▓▓██▓▓▓▓▓██▓▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▒▒█▓█▒▒▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒█▓▓▒▒▓▒▒███▒▒▓▒▒▓▓█
▒▒▒▒▒█▓▓▒▒▓▒▒▒█▒▒▒▓▒▒▓▓█
▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▒▒▒▒▒▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓███▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓▓█
▒▒▒▒█▓▓▓█▓▒▒▒▒▒▒▒▒▒▓█▓▓▓█
▒▒██▓▓▓█▓▒▒▒██▒██▒▒▒▓█▓▓▓██
▒█▓▓▓▓█▓▓▒▒█▓▓█▓▓█▒▒▓▓█▓▓▓▓█
█▓██▓▓█▓▒▒▒█▓▓▓▓▓█▒▒▒▓█▓▓██▓█
█▓▓▓▓█▓▓▒▒▒▒█▓▓▓█▒▒▒▒▓▓█▓▓▓▓█
▒█▓▓▓█▓▓▒▒▒▒▒█▓█▒▒▒▒▒▓▓█▓▓▓█
▒▒████▓▓▒▒▒▒▒▒█▒▒▒▒▒▒▓▓████
▒▒▒▒▒█▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓█▓█▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓█▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒████▓▓▓▓▓█▓▓▓▓▓████
▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓▓█▓▓▓▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓█▒█▓▓▓▓▓▓▓▓█

از وب سارا دزدیدم..

[ بدون نام ] جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:08 ب.ظ

▒▒▒▒▒▒▒██▒▒▒▒███▒▒▒▒██
▒▒▒▒▒▒█▓▓█▒██▓▓▓██▒█▓▓█
▒▒▒▒▒█▓▒▒▓█▓▓▓▓▓▓▓█▓▒▒▓█
▒▒▒▒▒█▓▒▒▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▒▒▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒█▓▓█▓▓▓▓▓▓█▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒█▓▓██▓▓▓▓▓██▓▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▒▒█▓█▒▒▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒█▓▓▒▒▓▒▒███▒▒▓▒▒▓▓█
▒▒▒▒▒█▓▓▒▒▓▒▒▒█▒▒▒▓▒▒▓▓█
▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▒▒▒▒▒▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓███▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓▓█
▒▒▒▒█▓▓▓█▓▒▒▒▒▒▒▒▒▒▓█▓▓▓█
▒▒██▓▓▓█▓▒▒▒██▒██▒▒▒▓█▓▓▓██
▒█▓▓▓▓█▓▓▒▒█▓▓█▓▓█▒▒▓▓█▓▓▓▓█
█▓██▓▓█▓▒▒▒█▓▓▓▓▓█▒▒▒▓█▓▓██▓█
█▓▓▓▓█▓▓▒▒▒▒█▓▓▓█▒▒▒▒▓▓█▓▓▓▓█
▒█▓▓▓█▓▓▒▒▒▒▒█▓█▒▒▒▒▒▓▓█▓▓▓█
▒▒████▓▓▒▒▒▒▒▒█▒▒▒▒▒▒▓▓████
▒▒▒▒▒█▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▒▒▒▒▒▒▒▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓█▓█▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒▒▒▒█▓▓▓▓▓█▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒▒████▓▓▓▓▓█▓▓▓▓▓████
▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓▓█▓▓▓▓▓▓▓▓▓█
▒▒▒▒█▓▓▓▓▓▓▓▓█▒█▓▓▓▓▓▓▓▓█

دوس دارم دوباره هم بذارم...
قشنگه..

ندا جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 03:11 ب.ظ

شهرزاد عزیز...
آرام آرام پا از دامن خاک بر می چینم
و روح خسته ام را نه در میان ابر ها که در زندگی به پرواز در میآورم
بی شک خواهم یافت آنچه را که حتی برای لحظه ای تسکینم دهد.
کوهـها را صعود خواهم کرد که راز سـر بلندی اش را بیامـوزم
به دشتـها سر خواهم کشید که قــدرت و وسعت تحملش را لمس کنم
جوی را، رود را، دنبال خواهم کرد که به دریا برسم به دریای زندگی ،
دریایی آرام...
و به رغم آنچه میان دانه های ماسه و دانه های دلم نهاده ام
و به رغم آنچه از عصاره ی روحم بر کف آن ریخته ام
لیک اکنون و تا ابد،
از ساحل به دریا نزدیکتر خواهم بود
در این ساحل و در میان ماسه وکف،
برای همیشه گام بر می دارم.
مد،جای پای مرا محو خواهد کرد
و باد،کف را از میان خواهد برد
اما دریا و ساحل،تا ابد خواهند ماند
و تکرار فصل ها و نو شدن ها
ولی فردا روزی هیچکداممان نخواهیم بود
پس قدر بدانیم این دوستی ها را
قبل از آنکه همگی خاطره گردیم
ـــــــــــ
میبوسمت .فعلا

خیلی زیبا بود ندای قشنگم..مرسی...
لذت بردم..همیشه از نوشته هات لذت میبرم...
بوووووس بووووس

ندا جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 03:19 ب.ظ

اما در مورد این موضوع انشای کلیشه ای و تکراری هیچوقت ننوشتم
دلم نمیخواست که بنویسم
اصلا به کسی چه که چه جوری بوده
موضوع انشای دیگه ای که ازش بدم میاد همون. عبارت علم بهتر است یا ثروته
که اونم ننوشتم خوشبختانه
بگذریم
و...ممنون از بیوگرافی کاملت
راستی این دید باز یعنییی چه
فعلا

منم نمینوشتم این یکی رو ولی امسال فرق میکرد تا حدودی که گفتم همیشه مادرم برام مینوشت این تیپ موضوع های مسخره رو...
ولی اگر بخوای خیلی خوب میشه نوشت...
از این موضع علم بهتر است یا ثروت هم خیلی بدم میامد..
خواهش میشه..تازه نصفشو نوشتم..:)))
بوووووس

ندا به روزبه جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 03:26 ب.ظ

چه خبرته ندید بدید
همچین نوشتی اول که انگاری اورستو فتح کرده . کمی جنبه داشته باش عزیزم

حالا چرا جغد پیر؟؟؟/
ولی بی شوخی خوش اومدی عزیزم
خوش گذشت؟؟؟؟

ر و ز ب ه به ندا جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 03:51 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

آره واقعا تو این ۱۵ روز ندید بدید شدم دیگه !!

خودم و کشتم تا اومدم
در ضمن اینو خودمم می دونستم که خوش اومدم

ر و ز ب ه به شهرزاد جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 03:59 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com



شهرزاد خانوم من دارم به جای تمام بچه های دم عقدی !!‌(اونایی که دنیال زوجه می گردن) حرف می زنم
طفلی هااا روشون نشد من اومدم جاشون حرفارو بزنم!!!

با این متنی که تو نوشتی٬ صف دوستدارانت بدجوری زیادی می کنه
همه می خوان بیان خواستگاری...
اجازه هست ؟؟؟

شهرزاد به روزبه... جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 04:48 ب.ظ

روزبه دارم برات صبر کن
خوش اومدی..
رفته بودی دوره ایران رو بگردی؟؟؟

سروناز جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 06:36 ب.ظ http://sarv-e-naz.blogsky.com

سلام بر شهرزاد خانوم قصه گو.
اول بگم که من همیشه از اسم شهرزاد خوشم میومد و میاد . اسمت خیلی خوشگله
بهار خب منم بهار رو دوس دارم کلا هواش فرق می کنه. نسیمای بهاری که دیگه نگوووووووووووووو محشرن . بوی بهار نارنج و گلا ادم رو مست می کنه.
واییییییییییییییییییی
پستت آروم بخش و روان بود.
و اما در مورد خودت. تا جایی که من دونستم بهت میاد که همینجوری که نوشتی باشی
راستی چند سالته نگفتیاا

سروناز جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 06:42 ب.ظ


دیگه نمی دونم کی برگردم
من فردا دارم میرم
از الان دلم داره تنگ میشه
یکی منو بغل کنه
ننه آمنهههههههههه

سروناز جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 07:21 ب.ظ

هی روزگار

سروناز آقا رضا جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 07:28 ب.ظ

سلام اقا رضا
فکر کنم چند روزه که ندیدمت.
خب دلم تنگ براتون
خب همین دیگه.
آهان چای می خوای اقا رضا؟؟؟؟
همین دیگه

یوسف به بنفشه جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:04 ب.ظ

آی بنفشه بیا خودم برات افسانه تعریف می کنم..انقد باخاله!

پ.ن: هر روز دارم تو صندوق پست خونمونو می گردم که بنفشه رو پیدا کنم..اما دریغااا...

یوسف به مرجان جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:06 ب.ظ

ملجان آبجی جون از این بلبلا که گرفتیم نمی دونم چرا تو دستم جون داد؟!
صمد هم بلبل رو رو منقل کباب کرد!!
آبجی جون کووووژااااااااایی آخه؟!

یوسف به روزبه جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:07 ب.ظ

لوززززبه!!بوخوووووودا ما تو خط خواستگاری نیستوووووووم!!

یوسف به خرس گنده جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:08 ب.ظ

همون حرسه که ۲ بار تکرار شد..
خوبه سارا به یه دردی خورد..!
چه خرسه خوشگلی..هزار موشالا..

یوسف به یوسف جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:10 ب.ظ

ااا ببخشید خط تو خط شد!!

سلی به یوسف جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 09:13 ب.ظ

سلی به یوسف جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 09:14 ب.ظ

یوسف من اوردمش ..یالا تعظیم کن و تشکر کن..:دی

گیلاس جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:02 ب.ظ

به به !!
سلام عرض میشود!
خودم هم خودمو فراموش کردم! دیگه از شما بی معرفتا که توقعی نیست!!!

شهرزاد جوون چه جالب واقعا!! عربی؟؟ چه جالب واقعا!!! خب واقعا برام جالب بود! میگی چی کار کنم؟؟

سلی به همــــــــــــــــــــــــ جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:16 ب.ظ

سلام !
راستش نمی دونم باید از کجا شروع کنم که خیلی هاتون ناراحت نشین یا فکر نکنین با شخص خاصی بودم..!
منظور من از این کامنت فقط اون چیزیه که حس میکنم...و شایدم حسم اشتباه باشه..امیدوارم که اینطور باشه..
به هر حال من منظورم به کس خاصی نیس ..کلی گفتم ..حتی این کامنت به خودمم اشاره داره!


بچه ها و همخونه های قشنگم !
ما این وبلاگو ساختیم تا از هم یاد بگیریم..تا به هم یاد بدیم..تا با هم باشیم و خوش یاشیم..
یه مدتیه حس میکنم فقط اینجا جایی شده برا شوخی هامون..حتی خودم..حتی آپ ها..شوخی و طنز خوبه..خیلی هم خوبه ..اما دیگه داره درصدش بالا میره و کسی که اولین بار وارد اینجا میشه فقط تیکه ها شوخی ها رو می بینه که فقط خود خودمون!!!از محتواشون با خبریم..!و برای اون جالب و جذاب نیس..
در حالی که ما این وبلاگو ساختیم تا مخاطب های زیادی پیدا کنه نه اینکه فقط این ۴ نفری !که می شناسیم همو بیایم و بخونیم و به اصل مطلب و محتوا توجهی نشهو فقط ب شوخی و خنده برگزار بشه!(مگه جشنه:دی)
یادمه اون اوایل که این وبلاگو ساختیم یکی گفت ما می تونیم این وبلاگ رو جزو معروف ترین وبلاگ ها کنیم..خوشم اومد از این جمله..
چون دوس داشتم تو یه گروهی باشم که برتره..!
نه ! من نمی گم شوخی و خنده بده ها..ولی هدف ما از ایجاد این وبلاگ این نبود..بود؟
شایدم من نمیدونم..
ها؟
به هر حال دوس داشتم محتوای آپ ها تو اینجا یه چیزی فراتر باشه از اون چیزی که تو وبلاگ های شخصی مون می نویسیم ..و اگه هم شوخی و طنزی هس جای فکر داشته باشه..اصن میتونه وجود داشته باشه..ولی اول اصل بعد فرع
به نظر من آپ هامون تو خونه ی ما باید نکته داشته باشه..نکته ایی که بتونه مخاطب جذب کنه..حالا چه سیاسی ..چه اخلاقی..چه فرهنگی..و چه هر موضوعی که دوس داریم..

بازم میگم
من منظورم به شخص شخیصی نبوده و شاید اصن خودم بودم..:دی
من کوچکترینم..و از اینکه به خودم اجاز دادم که همچین حرفیو بزنم باید خجالت بکشم ولی خب..!!دلم میخواس بگم..حالا میخواین بیاین بزنینم..
واااااااااااااااا
الفرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررر..!

سلی جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:19 ب.ظ

به جون خودم و خودتون من بیگناهم..:دی


:دی
بازم معذرت!!!!!

خانم معلم جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:07 ب.ظ

سلام به گل بهاریییییییی جونم ببخش دیر اومدم کامم اشکال داشت چه دل بهاری داری باصفا
با تو قلمم فغان به پا کرد
بی تو نفسش برید و رم کرد
با تو سخنم به شعر ماند
بی تو دل من فقط نگاه کرد
با تو شب من طلوع می کرد
بی تو دل شب مرا رها کرد
با تو گل من گلاب می داد
بی تو نفس خوشش فنا شد
با تو نگهم بهار می دید
بی تو شب و روز برام یکی شد.
دلم می خواد نه ارزو می کنم همیشه بهاری باشی
فدات لیلا

تو بهاری پر عطر نسیمی من یه طوفان
یا که یک پیکره ی باد
تو به آسمان رسیدی ماه دیدی و ستاره رو ربودی
من به خاطر ستاره فقط اسم ستاره رو
روی دامنم نوشتم
تو اگه به ماه رسیدی من فقط عکسش توآب خیالم
دیدم و بهش هم نرسیدم
هر چی بهار داشتم تو شعرام تقدیم تو باد این آیکون بوس چرا نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خرموشناز جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:12 ب.ظ

سلام اجی شهلزاد خوبی چلا به من سر نمی زنی اخه منکه بی تربیت نیستم کههههههههههههههههه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعدشم من اینقده اسمتو دوس دارممممممم

لیلا جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:19 ب.ظ

این سلی خیلی درست می گه ها منو اصلندشم کسی تحویل نمی گیره به پست خونه هم مراجعه کردم سفارشی با پیشتاز هزینش یکیه به خدااااااااااااااا

ر و ز ب ه به سلی شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:51 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com



حرفات حرفای منم بود عزیزم.. . .
می یام می حرفم برات !!!!

سروناز شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:20 ق.ظ

سلام
اول اینکه پرواز من یه روز عقب افتاد و فردا میرم.
دوم اینکه حق با سلیه منم این حس رو داشتم ولی صبر می کردم تا یه دور کامل بشه و همه خودشونو معرفی کنن و از دور دوم دیگه خوب نوشتن و خوب نظر دادن رو شروع کنیم. میدونی وقتی یه نگاه به قسمت نظرات میندازی می بینی که وای چه خبره ۱۰۰ و چیزی نظر شایدم بیشتر!!! ولی وقتی باز می کنی می بینی که شاید هر کدوممون یه نظر دادیم که به پست و موضوع ربط داره!!! خیلی وقتا اون یه نظر هم نیست!!! من به شخصا دلم میخواد یه جوری بنویسیم که همه با هم درگیر بشیم. یعنی اینکه نظرای مختلف باشه بحث کنیم. جنجال بپا کنیم آخر سر هر کی یه چیزی از اون یکی یاد بگیره
واقعا خوب گفتی سلی جون. اصلا ناراحت نباش.

یوسف به خانوم معلم شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:30 ب.ظ

شعرت بسی زیبا بید!
می گم به خرموشناز بگو تو یچقال دارم دنبالش می گردم!!

یوسف به سلی و سروی شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:32 ب.ظ

سلی جون و سروی جون دلم براتون تنگولیده هااااا!بیایین ماچتون کنم که تعطیلات تموم شد معلوم نیس باز شماها کی بیایین!

سروناز به یوسف یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:04 ق.ظ http://sarv-e-naz.blogsky.com

بیا من اومدم بیا ماچم کن دیگه
خب زود میایم غصه نخور

سروناز به همه یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:35 ق.ظ

سلام
خب من دارم میرم اما بگم که همه پستا رو میخونم ولی فقط نمی تونم نظر بدم فک نکنین من نمیام هااااا

سروی به موشی یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:38 ق.ظ

سلام موشی خوبی؟
نیومدی آخرش منم رفتم
فقط اینکه ....
دلم برات تنگ شده

ندا یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 09:42 ب.ظ

چیزی شده؟
چرا کسی نیست؟
نکنه قلم فرسایی سلی کار دستتون داده؟
سابقه نداشته اینقدر سوت و کور باشه داشته؟؟؟
اهل خونه الووووووو
بیام در بزنم اتاقای تکتکتونو
این رضااا کجاست
سلی خبری از عموت نداری
مرجاننننن
موشیییی
دخترااااااااااااااااااااااااااااا
نخیر کسی نیست
ما هم بریم کوشه کناری خلوت کنیم
بهترتره
فعلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

مرجان به سلی خانومی و بعد به همه یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 09:57 ب.ظ

سلام عزیزم
کامنتت کاملا به جا و به موقع بود .. بهتر بود آخره کامنتت فرار نکنی و پای کامنتت مرد و مردونه وایسی عزیزم

مدتی بود یعنی میتونم بگم از ۲۶ یا ۲۷ فروردین به بعد ، که دلم میخواست به بچه ها و مخصوصا به خودم (اول خودم) بگم که کمی حجم شوخی ها توی کامنتدونی کمتر بشه ولی نمیدونستم چطوری ! چون سردسته اشون خوده خودم بودم و میتونم بگم شاید بیشتر خوده من باعث شدم که توی این مورد زیاده روی بشه .. منتظر فرصت بودم .. علی رغم اینکه بعضی دوستان مثل جناب رضا مشتاق علنا و عده دیگه ای غیر مستقیم این نکته رو گوشزد کردن که دست از این شوخی ها برداریم ، ولی باز هم دست رو دست گذاشتمو امروزو فردا کردم !

یه نکته دیگه ای هم هست که حتما و سریعا باید بهش اشاره بشه !!!!!! اینو هم موکول میکنم به یه روز دیگه !

قربونه همتون برم
اینم بوس واسه سلی خوشکل خانومه وکیل (بووووووووووس)

مرجان به سروناز یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:00 ب.ظ

خدا پشت و پناهت آبجی کوشولو

مرجان به سروناز یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:01 ب.ظ

منم مثل تو امیدوارم که توی دور بعد پستها پربارتر و پر محتوا تر باشه

مرجان یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:29 ب.ظ

به دلیل حواس پرتی ! اصلاح میشود :

توی کامنت قبلیم منظورم ۲۶ و ۲۷ اسفند یعنی قبل از عید بود ((=

بیا اینم از مدیر لایق وبلاگ خونه ما ((=

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد