« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

برابری و مساوات؟؟؟!!!// نظم

 

آقا دیگه از این بحث برابری و مساوات بکشید بیرون...اصن من واسه خودم هویجوری یه چیزی پروندم.... بنده رسمن واسه خودم بیجا کردم... سر ماه که حقوق بگیرم ...میرم یه وامی هم میگیرم ..جفت کلیه های خودمو هم میفروشم ...دندم نرم ...چشمَم کوور...میام حق و حقوق خانومارو تا قرون آخر پرداخت میکنم....شما ببخشید.

 

حالا بریم سر یه موضوع دیگه...

 

1- پیشنهادی دارم تا اگه بشه یه مقدار این نوبت آپ کردن منظم بشه....

یعنی ما بدونیم بعد از فلان شخص نوبت کی هست و مدام نیاز نباشه بگیم اقا کی قراره ا پ کنه.

 

من میگم اگه موافق باشید اول از همه اسم ساکنین خونه رو  به ترتیب حروف الفبا بنویسم و بر حسب اون آپ کردن دوره ی جدید شروع بشه.

این اسم دوستان هست به ترتیب حروف( این فایل عکس رو حتمن دانلود کنید...یه گوشه ایی نگه دارید تا ترتیب بر حسب حروفو داشته باشیم )

 

همونطوری که مشخص هست ...آقا موشه نفر اول میشه ... این خیلی خوب هست که شروع هر دوره با نوشته ی مدیر باشه و مدیر علاوه بر مطلب دلخواهی که میخواد آپ کنه ...یه نیمچه گزارشی ارائه بده و هم اینکه چکیده نظریاتو درج کنه و اونو به شور و همه پرسی بزاره .

 (به طور مثال همین پیشنهاد بره داخل پست نوشته ی موشی و اونجا دربارش تصمیم بگیریم.)

 

2- دیگه اینکه فکر میکنم برای هر نوشته سه روز زمان کافی هست..یعنی دقیقن 72ساعت و هرکس که نمیخواد آپ کنه حتمن به مدیر وب اطلاع بده تا اون بتونه نفر بعدیو انتخاب کنه برای آپ و همینجور یک هفته اوضاع لنگ در چپرکی باقی نمونه

الان شما به این فلو چارت پایین یه نگاه بندازید.( کلید شیفت رو نگه دارید و روی عکس پایین کلیک کنید تا در سایز بزرگ دیده بشه)

 

 

حالا اگرم این فلوچارت گیج کننده هست و فکر میکنید بدتر کارو خراب میکنه ، به قول اصغری وله له

به هرحال مخلص کلوم پیشنهاد بنده ترتیب آپ بر حسب حروف الفبا هست

 


 

والا درد و دل زیاده ( تازه دل درد هم خیلی زیاده)...آقا این حرف همچی قلمبه شده بیخ گلومونو گرفته...نیمیزاره یه نفس راحت بیاد بالا و یه آب خوش بره پایین.

 

جونم براتون بگه ...من از همون روزی که خودمو شناختم و شروع کردم به تشخیص محیط و اطراف ... خانم ها و  دختر خانوم هارو دیدم که مدام غر رررر میزدن

 

                                       *             *              *

 

بابا به خدا حقتونو گرفتین...بیشتر از حقتونم گرفتین...با نون اضافه و دوبله سوبله گرفتین...، جون مارو هم گرفتین...دیگه چی میخواین از جون پسراااا

 

بیبین ..این دانشگاهو میبینی ...شصت هفتاد درصدش از شوماها پر شده...فک کردی آی کیوت از ما بالاتره که رفتی دانشگاه و ما اَنْـتر و منتر لِنْگ دَر چَپَکی موندیم این بیرون..؟!!

نخیر...نخیر...اِشْتِپُولَکی به عرض مبارک رسوندن شاپری خانوم...

 

ما پسرای بدبخت گردن شکسته ...باس بریم دنبال کار...که نون در بیاریم...ماشین بخریم...خونه بگیریم...تا بلکه دل کوچولو موچولوی شومارو به دست بیاریم...

اونوَخ خانم بیخیال هی مدرک رو مدرک اضاف میکنه و هیچ فکر نمیکنه که این آتقی طفل معصوم چیرا نتونس بره دانشگاه...

 

*            *            *

 

ای الهی این خارجی های خدا نشناس مثه کباب رو آتیش جِلزو ولِزْ بزنن که این تخم لَق برابری و مساواتو انداختن تو دهن شما خانوما و دخترا ... همش هی به مردا گیر سه پیچ میدین که حق و حقوق مارو بدین ... همش داد میزنید و شکایت میکنید که چرا زن و مرد برابر نیستن!!

 

آقا برابری و مساوات میخوای....؟؟!!

بسم الله اینم برابری و مساوات...شروع کن خانم جون...از امروز به جای ماشین های فانتزی برو لیفتراک سوار شو... بِپر پشت بُلدوزر... مگه نمیگی برابری...خب...پس چرا همش ما مردا با بیل و کلنگ و چیزای خشن سرو کار داشته باشیم...؟!!

 

از امروز آسیاب به نوبت...دخترای دیپلم فنی و یا کاردانی میرن تو اداره پشت کامپیوتر میشنن که مثلن چی بشه اونوخ...؟! ...به اسم حسابدار...!!...حالا سر و ته حسابو که نگاه میکنی چهارتا برگه ی صورت هزینه ی  ساده هست که با انگشت دست هم میشه حساب کرد.

 

از امروز لولو مَمَرو هاپولی هَپُولْ کرد و برد ...عزیزم پاشو از پشت  میز...امروز روز برابری و مساوات هست...، تشریف ببرید سر پروژه و با اون لودر پونزده تنی خاک و ناخاله های ساختمانی رو بریز داخل کمپرسی...

 

آها اون یکی خانم که نشسته پشت میز و معلوم  نیست داره با کی تیلیفونی صحبت میکنه و ناز و عشوه میااد...بفرما...سوییچ کمپرسی تحویل شما...همین الان هرچی خاک و ناخاله که شهین جون با لودرش خالی کرده داخل کمپرسی ، ور میداری میبری گَلْ سه راه شور آباد خالی میکنی.

مثه قِرْقی تیز و فرز جَلدی برو بیا که تا شب باید ده تا کمپرسی خاک ببری بیرون شهر...!!

 

جانم...؟!..نامه داری تایپ میکنی!!!؟؟....

بابا اون نامه رو هر ننه قمری بلده تایپ کنه...پاشو...پاشو ...نامه رو من تایپ میکنم ... شوما به انگوشت مبارکتون نمیخواد سختی بدی. ...یه وخ زبونم لال موقع تایپ اون ناخن مانیکور شدتون بشکنه خدا قهرش میاد...

پاشو...پاشو..آ قربون اون لُپ ماتیک زدت برم ...پاشو عزیزم... میخوایم بریم خاک خالی کنیم...

 

آهای اون خانومه که منشی هستی داری با کامپیوتر وروم بازی میکنی...شوما مگه فوق دیپلم فنی نیستی ... خیلی خوب پاشو برو پشت دستگاه فرز سی ان سی ..بیبینم میتونی مثه من تا بعد از ظهر براده آهن بخوری و دم نزنی(( دیگه کار عمله بنایی بهت پیشنهاد نکردم که . داری پشت ابرو نازک میکنی و ایشو چیشش راه انداختی...، cncهم یه جور کار کاملن فنی و تخصصی و با کلاس هست))

 

*               *              *

 

: خانم بیا اینجا بینیم...!! خوشگل خانووم شوووما مهندس میعماری تشریف دارین...؟!

 

_ بللله (( این بله رو با ناز و ادای دخترا بخونیداا))

 

:... اِ...اِ...چه جالب ناک...حاجیتونم که بنده باشم معمار هستم...

 

_ مرسی...خوشبختم...

 

: بنده هیچ رقمه از آشنایی با شووماخوش بخت مُشْبَخت نیستم

 

_ وا...چه بداخلاقو گند دماغ ...چیشش

 

: بینم خانوم مووهندسس کی گفته موقع پی ریزی، شناژ و آلماتور بندی، من برم سر ساختمون و شما اینجا بشینی زیر باد کولر گازی و ایراد نقشه رو بگیری؟!!

تنها به این دلیل که شما جنس ظریف هستی و ممکنه  صورت برنزه و اَبروهای توتو شدتون خاک بگیره ...و در عوض ما باس مثه سگ بین طبقات برج و زیر آفتاب له له بزنیم...؟!!!

_

:

 

*              *              *

 

اصلن چرا ما آقایون وقتی بعد از ظهر برمیگردیم خونه (( دور از جون شماها ...روم به دیفال)) مثه الاغ باید یه خروار اسباب و اثاثیه و میوه و سیب زمینی پیاز بارمون باشه ...؟!

اونوخ جنابعالی وقتی که میری خرید یه دونه کفش و روسری دستت میگیری...؟!!! (( تازه همون خرید شخصی خانمو هم اگه آقایون همراه باشن ، اولن باید پولشو بدن و در ثانی  لباس و کیف و کفش و عطر و ادوکلون خانمو بگیرن زیر بغل))

والا اینجوری پیش بره یه مدت دیگه خانوم میگه موقع خرید باید کولم بگیری و از این مغازه به اون مغازه بچرخونی... والااااا (( دروغ میگم مگه؟؟؟؟؟!!!!)) .

 

خانم عزیز ...تصدقت برم...الهی بلات بخوره به فرق سرم، دو شقه بشم... بیفتم بمیرم از فردا نبینمت...هی نگو کار خونه ...کار خونه...بابا کار خونه اون زمانی سخت بود که امکانات نبود...

 

کاسه بشقابارو که ماشین ظرف شویی الگانس میشوره...، لباسو که ماشین لباسشویی ال جی میشوره ...خونه رو با جارو برقی هیتاچی جارو میزنی و دیگه مثه اون قدیما نیست که خانم ها با جارو دستی جارو میزدند و کمرشون درد میگرفت...شما دیگه مثله اون قدیما هفت شکم بچه نمیزایی که بگی از کت و کول افتادی...یه بچه به دنیا میارید و تازه اونم با سزارین و بیهوشی تا هیچ دردی نکشید.

 

سبزی پاک نمیکنی...خورد نمیکنی... وبه جاش حاضری و بسته بندی میگیری...سوسیو یه دو دقیقه پای اجاق گاز سرخ نمیکنی و میندازی تو مایکروفر بلک اند داکر و هرچی اشعه ی مضر ماوراء بنفشو به خورد آدم میدی.

 

آقاااا ...ای هوار....آدم بره دردشو به کی بگه...شما خانما واسه درست کردن یه دسر فیزورکی به خودتون زحمت هم زدن نمیدین و هم زن برقی تفال باید جورتونو بکشه...

 

بابا اون خانم های قدیم پا به پای مرد کار میکردن ...دو برابر مرد کار میکردن و هی غر نمیزدن که حقمو بده حقمو بده...در خوشی و صفا زندگی میکردن و به قول گفتنی حالشو میبردن.

اما شماهااااا... امروزه روز .... نصف عمرتونو به قر و فر میگذرونید.

 

موقع کار کردن .... دم از جنس ظریف و ترد و شکننده بانوان میزنید و موقع تقسیم غنائم و رفاه ...میپرید وسط که همه چیز برابر...برابر... برابر...ب....ر...اااا...ب....ر....ر...

به خدا...، برابر که هیچ ...همه چیزو دارید دو برابر میبرید...

 

*                    *                    *

 

آقا اصلن همین خواستگاری...، مگه قرار نیست برابری و مساوات باشه...؟؟!!!

از فردا بنده صورتمو سه تیغه میکنم... تَرگُل وَرْگُل میشینم تو خونه ...شووما با ننه و بابات پاشو بیا خواستگاری.

اونوَخ منم زرت زرت ایراد بنی اسرائیلی میگیرم و هی سنگ میندازم جلو پات.

 

چرا...چرا...باید من خونه بخرم ...من ماشین بخرم .... من خرج عروسی بدم ....من دو ملیون پول آینه شمعدون بدم...من واسه یه شب پونصد هزار تومن پول یامفت کرایه لباس عروس بدم....من اجاره خونه ماهی چهارصد هزار تومنی بدم....من ماهی پونصد هزار تومن خرجو برج خونه رو بدم...

 

*                  *                 *

 

از این به بعد برابری و مساواته...بی عدالتی و اجحاف در حق خانوما و دختر خانوما و پیر زنا... و ...و... تموم شد ...فینیش ...کات...

من میشینم پشت میز نامه تایپ میکنم... من میشم منشی..تو برو پای آجر بالا انداختن ساختمون...تو برو...تو برو چال سرویس و باروغن گریس میل گاردونو تمیز کن.

 

ببینم پایه هستی رو حرف برابری و مساوات وایسی....

 

*                  *               *

 

پ.ن۱: حالا تازه کلی گلایه 18+ بود که به هر حال مدیریت امر فرموده بودند ممنوع و مام قلم گرفتیم روش

 

پ.ن۲: الهی شکر که آدم در فضای وب ناشناس هست و دست هیچ ابوالبشری به آدم نمیرسه ... وگرنه الان دخترا و خانوما قبرمو کنده بودن

 

پ.ن۳:

فکر کنم آقای سعدی رحمة الله علیه بود که میگفت: بنی آدم اعضای یکدیگرند//که در آفرینش ز یک گوهرند//چوعضوی به درد آورد روزگار//دگر عضوها را نماند قرار// تو کز محنت دیگران بی غمی//نشاید که نامت نهند آدمی.

 

دیروز با خوندن کامنت ها متوجه شدم برای یکی از دوستان خوب و همیشگی خونه ی ما مشکلی پیش اومده .

مرجان دوست بلاگر همه ی ما هست ، کسی که همیشه از شادی و نشاط می نویسه و با خوندن مطالبش شاد میشیم و لذت میبریم.

گویا برای شخص ایشون و یا یکی از اعضای محترم خانوادش مشکلی پیش اومده .

حداقل کاری که همه ی ماها میتونیم بکنیم اینه که دعا کنیم !!!

خیلی کار زیادی هست....؟؟!!!

 

نظرات 72 + ارسال نظر
یوسف چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:47 ب.ظ

اوووووووووووووووووووووووووووووووووووول!! :دی
وای چه همه اس..خذا بخیر کنه..من برم بخونم..بر می گردم!!

ویوا

یوسف چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:12 ب.ظ

آی گفتی داش رضا..موقع راحتیشون که می شه می گن ما ظریفیم..ما دلسوزیم..ما خانه داریم ما فلان..موقع منافعشون هم که می شه می گن ما برابریم..ما اگه نبودیم ال..اگه حقوق بشر نبود بل..فقط یه چیزی رو یاد گرفتن به تقلید از خانومای خارجی یا پریسا خانوم فلان که تو خونش همه چیز داره و مجرده!!..نمی گن که بابا خانومای خارجی یه پا مردن و حتی از مردا هم جلو زدن..خودشون زحمت کشیدن و حقشونو گرفتن و دیدی واقعا برابر تو جامعشون داشتن حالا چه ذاتی چه اکتسابی..اما مردم این جا که نسل اندر نسل سنتی بودن و تحت سلطه مردا و دولتشون چطور یهو میان دم از مدرن بودن و برابری می زنن؟!..هنوز رنگ فلانشونو گشت ارشاد تعیین می کنه بعد می گن ما برابریم و مستقل..حالا پریسا جون این کارو کرده..خب نمی گن بابا پریسا جون با هزار زحمت جنگیده و هزار کار نگفته کرده تا تونسته برابریشو ثابت کنه..نه که بره به قول تو پشت سیستم بشینه تایپ کنه یا از رو شکم سیری مقاله ها و گروه های فمنیستی راه بندازه..کلا تفکر مردا و زنا غلطه..حتی موقع عمل کردن بهش..یه مرد تو ایران غرورش اجازه نمی ده که زنش باهاش برابر باشه و حتی بشه نون در آور..دیدی پس ما هم داریم اشتباه فکر می کنیم..یه زن هم هم غریزش بهش اجازه نمی ده مردش زیر باد کولر بخوابه..این یه دید هست..ما تا زمانی که همچین دیدی داشته باشیم چطور می تونیم دم از برابری بزنیم..دخترا دانشگاه را غرق کردن میاد خونه باباش می زنه تو کله اش..این کجاش برابری هست؟!..یا پسره می ره کار می کنه به قول تو با سیب زمینی میاد خونه!!..ما هنوز معنی برابر بودن رو نفهمیدیم..همه جاش نقص داره..من خودم طرفدار مساوات و برابری هستم..اما فک می کنم تو ایران کاربردی نداره چون بلاخره یه جاش می لنگه..در قالب همین مثال ساده که گفتم..پس خانوما نیان ادعا کنن و پسرا هم همچنین..لااقل هر کس وظیفه خودشو درست انجام بده و مسالمت آمیز بدون شعار و تقلید زندگی کنه تا شاهد این جنگ ها و زیاده خواهی ها نباشیم!!..این بحث می تونه خیلی حرفا داشته باشه..اما من خیلی کلی بهش اشاره کردم و وارد جزیات نشدم..راستی منم دعا می کنم..امیدوارم مشکل مرجانی زودی حل بشه..

خب...تو یه جورایی کارمو راحت کردی ... میتونم خیلی هارو لینک بدم به این کامنت که یه جورایی جمع و جور جواب خیلی چیزا هست.

من فکر میکنم به صورت کلی ...خیلی از مشکلات ما از جهل علمی هست( جسارت به دیگران نباشه...اول خودمو میگم).
ماها فکر می کنیم هرچی که از اونور آب بیاد خوب هست و در بست و پکیج شده قبول میکنیم.
خیلی فرق هست بین چیزی که خودمون بهش میرسیم و اون چیزی که تقلید میکنیم.

مثلن همین ایده ی برابری بین زن و مرد ...اونا به مرور و بر حسب نیاز و تجربه بهش رسیدن...
ما به این قضیه خوب توجه نمیکنیم که اونطرف آب ...زن اگه حقوق برابری داره ...داره دولا پهنا تاوان و هزینشو میده.
شما ..اونجا مثلن میبینی یه دختر خانم دانشجو در رشته های مهندسی یا پزشکی که حتی از طبقه ی متوسط به بالا هست در یه رستوران به عنوان گارسون تقریبن شیش یا هفت ساعت کار میکنه و سر پا هست.
اونجا پیک ساعت کاری رستوران و فست فودها بین ساعت هشت تا نیمه های شب هست و کلن چونکه بیشتر جامعه مشغول کار هستند رستوران ها همیشه به صورت کلی لبریز از مشتری هست ... چونکه خیلی فرصتی برای سرو غذا در منزل نیست.
اینهمه مقدمه چینی برای این بود که بگم سلف سرویس و گارسون بودن در رستوران های اونجا واقعن شغل سختی هست. حتی پشت دخل رستوران نشستن نیز خسته کننده هست.
و در اونجا زن یه همچی کارهایی انجام میده و خیلی طبیعی هست که در مقابل این تلاش نه تنها حقوق مادی طلب میکنه ...بلکه به مرور از جامعه حقوق معنوی هم خواهد خواست و به نتیجه میرسه.

من کاملن باهات موافقم که مرد ایرانی ( یعنی ماها) یه سری تعصب های بیجا و مسخره داریم که مثلن برامون گرون تموم میشه که زن در یک محیط مردانه کار کنه ...یا مثلن برامون قابل هضم نیست که زن ساعت یازده شب برای رفتن به شیفت کاری شب از خونه بره بیرون.
ماها کلن چه زن و مرد تعصبی هستیم... الان یه آقا میتونه ساعت نه شب جلوی زنش گوشیو برداره و به همکار خانمش زنگ بزنه و نیم ساعت درباره ی فلان موضوع کاری صحبت کنن و اگه خواه ناخواه و به صورت طبیعی چندتا خنده بینشون رد و بدل بشه همسر اون آقا چه عکس العملی نشون میده... شوهر اون خانوم چی...؟!میتونه بی تفاوت باشه...؟!!
گفتم تعصب...فقط منظورم تعصب جنسی نیست... خیلی از این مسائل به باور و اعتقاهای مذهبی ما بر میگرده که ....
به قول تو این بحث حرفای زیادی میتونه داشته باشه ...اما من ترجیح میدم داخل مباحث ظریف نشم....یعنی در واقع اون حد از اطلاعات و دانشو ندارم که بتونم وارد فاز تعصب و مذهب بشم

من خیلی با برابری و مساوات و دموکراسی میونه خوبی ندارم... یعنی برام گنگ و مبهم هست ... و رفقارو ارجاع میدم به تفکرات فلاسفه ی اروپایی و بنیان گذاران آزادی... افرادی مثل افلاطون و آرسیتوکلس ... قبل از دموکلس و دموکراسی به عدالت اعتقاد داشتند و در واقع از مسیر عدالت به آزادی رسیدند.
تا زمانی که عدالت واقعی به دور از شعار زدگی عملی و اجرا نشه ...امیدی به برابری ...دموکراسی و مساوات نیست
بهترین کار نرم و آهسته جلو رفتن هست...یعنی تغییرات فرهنگی خوبه تدریجی باشه....و بومی باشه...

آقا در حال ممنون...واقعن لطفی که به دوستان داری و برای همه ی نوشته ها زمان صرف میکنی و یه کامنت قرص و محکم می نویسی قابل تحسین هست.
* * *
خب آقا دیگه مبحث جدی بسه...مخم هنگولک زد

ندا چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:13 ب.ظ

سلاممم سلاام صد تا سلاممممممم
ببین کی اومده
خیلی خوش بحالمونه بخدا
خوبی رضااااااااااااااااااااااااااااا
خوب دیدم تو نوشتی ذوق مرگ شدمممممم
برم بخونم و بیاممم

الان اگه بگم منم خوش بحالمه که شبیه تعارف میشه
ولی خدا وکیلی من بیشتر خوش به حالمه
خیلی وقت بود که با رفقا به سبک کامنتینگ چاق سلامتی و بحث نکرده بودم....یه جور تجدید خاطره شد ...اونم به لطف همه ی بچه ها و به خصوص رفقای قدیمی

ندا چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:23 ب.ظ

میگم رضاا چه دل پری داری تو خوب همه که این شکلی نیستن
خیلی از خانوما هم نمیگم بیشتر ولی هم پای اقایون تو بیشتر کارا مشارکت دارن . میگم جمع بندی نکینی بهتره مگه نه/؟
ولی قبول دارم از این جور ادما هم کم نیست
نمیدونم بعضی هاا این شکلی بودن و زندگی کردن رو یه جورایی فخر فروشی میدونن و دوست دارن . ولی اگه کسی بخواد واقعا همراه باشه و همسر و شریک زندگی فکر میکنم نگاهش با این رقم ادما خیلی فرق داره
خوب حضرت والا خیلی خوشحال شدم که لا اقل اینجا اومدی و نوشتی و اجازه میدی ما هم باهات همراه بشیم
دروغ چرا دلم لک زده واسه اینکه سر به سرت بذارم
که میذارم .
میبوسمت فعلا

آقا من کلن دلم پره...
والا به نظر من اصولن فروعن در هیچ زمینه ایی نمیشه گفت آدما مثه همدیگه هستن...به قول خانجون مرحوم ... پنج تا انگشتای دست یه اندازه نیستن.
اینایی رو هم که گفتم ...فقط محدود به زندگی زناشویی نمیشه کرد.
من یه چیزو به صورت تقریبن طنز نوشتم که تا حدی تفنن بشه و فکر میکنم یه بخش از چیزایی که در جواب انتقادها میخواستم بنویسمو ...یوسف در کامنتی که نوشته گفت.

خوب...اونوخ این حضرت والا کی هست...؟!!!... اصن چی چیه ...خوردنیه ...تو جیب جا میشه...؟!

زبونم مو در آورد بسکه بهت گفت این همه بوسو همینجوری کتره ایی چوب حراج نزن

به قول مرجان:....چیشششششش

بنفشه چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:58 ب.ظ

آقا سووووووووووووووووووووووووووم

آقا شوماهم استکبارو ترکوندی با این مدال برنز
براوو...براوو

پ.ن:
اولین براوو هورا بود ...دومی موتور براوو
به قول بروبچس: دی دو نقطه

یوسف چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:18 ب.ظ

منم چهارم!! :دی

شماها گویا جدی جدی امروز تصمیم گرفتین با کسب پی در پی مقام آمریکارو از رو زمین محو کنید

داداش شوماهم براووو...
اصلن از فردا مثه ایرانسل به همه براوو جایزه میدیم

سلی پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:50 ق.ظ http://www.jedinagir.blogsky.com

سلام عمو !!
خوبی؟؟
خوشحالم که تو آپ کردی
یعن خیلی خیلی خوشحالک که تو هستی بین بچه ها !!
و اما در مورد آپت !!!
نوع نوشتنت این چیز هایی رو که نوشتی به آدم تلقین میکنه !!
یعنی آدم تو یه لحظه مخش هنگ میکنه که بابا چی به چیه ؟ اصلن کی به کیه ؟:دی ها ؟
من طرفدار برابری و مساوات حق خانومام :دی
و رو این مسئله هم پافشاری میکنم حداقل تو دنیای نتی :دی
بیرون که کاری از ما بر نمی آد:دی
حالا باز میایم و اظهار نظراتمون رو تحویل جناب مشتاق میدیم :دی
تا ببینیم کی میخوان دس از سر کچل ما خانوما وردارن ؟:دی

آی مرجان کجایی؟:(

سلااا ملیکم سلی خانم منتقد اجتماعی
قربان یو... ممنون

و آآما در مورد نظرت ... گویا باید صبر کنم رو کامنت بعدی دست به یقه بشیم واسه بحث
خب منم که رو تیتر نوشتم زنده باد مساوات و برابری
بی رودروایستی بیا نظرتو بگو...هرچی دلت خواست
هیچ ترتیبی و آدابی مجو
هرچه میخواهد دل تنگت بگو
.
.
.
به هر حال سُلی در کل مخالفه...

* * * واقعن جاش خالیه... یه پای این وبلاگ مرجان هست
خدا کنه زودتر اون مشکل برطرف بشه و برگرده

شهرزاد پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:14 ق.ظ http://shahrzad91.blogsky.com\

سلامم عمو رضا:
خوبی؟؟؟
ببخشید جسارت می کنما می گم عمو رضا چون نمی دونم چند سالتونه میگم فقط می ونم که بزرگ همه ما هستید و اجرام واجبه..
عمو رضا انگاری بد جوری این قشر به ظاهر ضعیف جامعه سر به سرت گذاشتند و بهتوون سخت گذشته..
عمو رضا این مسائلی که میگید به علت این وضع خراب مردم تا حدودی کاهش پیدا کرده ولی واقعا به شما حق می دم ولی اگر کمی قانع باشیم و شرایط یکدیگر رو درک کنیم این مسائل زیاد به چشم نمیاد...
همراه بودن خودش خیلی از مسائل را درست میکنه..
مشکل جامعه ی ما اینه که تا حدودد زیادی خانوما به هم چشم و هم چشمی داره واگر شما پاتو تو دادگاه ها بزاری متوجه میشی که اصلا زن و شوهر ها با هم مشکل ندارند بلکه این چشم و هم چشمی و دلبستگی به مادیات داره پدر مردم رو در میاره...
هر کی ندونه در مورد بعضی از خانوم ها فکر می کنند که ایشون از شکم مادرشون که در اومد بر فرض ماشین فلان داشتتند که الان آقای خونه نخریده براش یا تو فلان کاخ زندگی می کرده..
مشکل ما اینه که هر کسی مخصوا خانوم ها حد خودش رو فراموش می کنند..
طرف پدرش کارگر یه ساختمان ولی توقع در حد....
وقتی به سر و وضعش نگاه میکنی فکر می کنی که دختر اتل خانه...
یا موارد مشابه دیگه..
اینایی که شما گفتی برای اینه که یا بعضی ها انقدر دارند که دیگه این چیز ها به چشمشون نمیاد و اصلا برای طرف ناز ندارند و عقده ی این چیزا هم ندارن که معمولا شما آقایون اشتباه متوجه میشید و همه رو یکی میدونید و یا بعضی ها نداردن و الکی فقط حرف مجانیمیزند و خواسته های نا به جا داردند..
به نظر من این تضاد و نابرایری ه که بیداد می کنه نه مساوات و برابری و با شما هم موافقم در بعضی از موارد...
وقتی هر فرد جایگاهشو نمی دونه و وظیفه و رسالتش رو به درستی انجام نمیده انتظاری بیش از این نیست...
همچنین باید بهت بگم که برابر دانستن انسان ها موجب میشه که بهرمندی هایی که به انسانها تعلق میگیره مورد تردید فرار بگیره...
بربرر دانستن زن و مرد هم موجب میشه کهه زنان بهره مندی بیشتر مردان را در بعضی از عرصه ها ناعادلانه بدونند که این ی امر اشتباهی که رایج شده متاسفانه...
ارزش ها و عدالت باید رعایت بشه و هر کس در جایگاه خودش قرار بگیره و زیاده خواهی داره کمکم باعث تباهی مردم میشه..
مردم خودشون رو گمکردند...
اگر حساب کنی بیشتر معضلات و مشکلات مردم همین مسئله هست...
دختر هایی که ازدواجنمیکننند و همچنین پسر ها مشکل اصلی خودون و خونوادهاشون بر سر همین امره...
مشکللات مالی..اقتصادی..توقع های بی جا..
اگر به همان چه که داریم قناعت کنیم خوشبختیم....
خیلی مطلب خوبی بود عزیزم..
سعی میکنم که اگر نکته ی خاصی به نظر رسید خدمت برسم.

به به ...خانم شهرزاد...فامیل نیلو اینا...اقتصاد دان خونه ی ما

خب...بزار من همین اول بسم الله هم ازت تشکر کنم و هم یخده گلایه
تشکر بابت لطفی که داری و بابت سن و سال بهم احترام گذاشتی و گلایه بابت اینکه ...آخه چرا این همه رسمی ...؟!!... مگه من بابا بزرگ این جمع هستم...اینجا ماشاالله هزار ماشالا همتون بزرگ هستین...شماها همتون فکرهای بزرگی دارید...
من تو این وب یه چیز جالب کشف کردم...ایده و ذهن افراد بر خلاف سنشون عمل میکنه...یعنی اونایی که کوچیکتر هستند ...دید دقیق تری دارن.
یوسف از بین این همه نوشته فقط نوشته ی تو و سلی رو به برازرها لینک کرد...فرزاد نوشته ی خوبی رو برای ترجمه انتخاب کرد... و اگر اشتباه نکرده باشم شما سه نفر جزو کم سن و سال ترین بچه ها هستین... اما بهترین مطالبو نوشتین.
حالا این همه روده درازی کردم ...واسه این بود که بگم مثه بقیه دوستان راحت باش ...من اینجا با شماها جدای از جنسیت و سن و سال رفیق هستم...و انصافن خیلی از مواقع از دوستان مطلب و چیزای خوبی یاد میگیرم.
به هرحال من متولد اسفند 57 هستم...و تقریبن میشه گفت سی و یک ساله.

* * *
نه...به اون صورت سر به سر شخص من نزاشتن... شاید برای یک سری از دوستان قدیمی تر باور کردنی نباشه...اما من واقعن با خانوم ها مشکلی ندارم... چونکه تا حالا نه ازدواج کردم و نه حتی یک دفعه خواستگاری رفتم...که احیانن سنگ جلوی پام انداخته باشن...اینا که نوشتم تقریبن طنز هست.و معمولن در نوشته های طنز پیاز داغ نوشته زیاد میشه... البته مشکلاتو دیدم و خیلی شنیدم...مثلن دو سال قبل خانم ها در میدان هفت تیر جمع شدند برای آزادی و برابری و یا نوشته هایی که در وب هست و در روزنامه ها و در دانشگاه...

باریکلا شهرزاد...همراه بودن خیلی از مسائلو حل میکنه ...در همه ی زمینه ها... حالا این همراه بودنو فقط به رابطه زن و مرد محدود نکنیم...حتی در محل کار ... در مدرسه .. در دانشگاه...مثلن ما اگه کشور زاپن رو در نظر بگیریم...اینا اساس کارشون ...گروهی و به صورت یک تیم کار کردن هست...دنیای امروز دنیای همدلی و همراهی هست ...
کشورهای اروپایی چه کردند...؟!...برخلاف خیلی از کشورهای خاورمیانه که مثه سگ و گربه تو سر و کله ی هم میکوبند..اومدن همدل شدند ...همراه شدن و اتحادیه اروپایی رو تشکیل دادند و این همدلی و همراهی باعث شد تا بتونن به عنوان یک رقیب جدی برای امریکا وارد صحنه بشن.

شهرزاد ...این نوشته رو از زاویه خوبی نگاه کرد...از زاویه اقتصاد.... این یک واقعیت هست که در جامعه ی ما اکثر مشکلات ریشه در امور اقتصادی داره.
حضرت پیغمبر میفرماید: کاد الفقر ان یکونو کفرا...یعنی فقر و کفر دیوار به دیوار هستن.... فاصله طبقاتی هم آره .. درسته مشکل ساز هست

به هرحال منم کاملن باهات موافقم که عدالت باید رعایت بشه.... با عدالت حتی میشه به آزادی و برابری منصفانه رسید.
آقا من فکر میکنم...شهرزاد جزو طرفداران اقتصاد "جان مینارد کینز" باشه
* * *
من امیدوارم دوستان نوجوانی مثل تو ... در آینده قدم های خوبی برای این کشور بردارن و شماها بتونید به صورت علمی و آکادمی افکار خودتونو برای بهبود نسبی اوضاع گسترش بدین.

* * *
راستی...الان اومدم وبتو خوندم ....
اردوگاه کار اجباری عالی بود...
دست نوشته های خوبی هست
ببینم ..توام مثه سلی اینا امسال کنکور داشتی؟!

* * *
پ.ن:
آقا خدا وکیلی کیف میکنید چه برادرزاده های دانشمندی دارم
اون از سلی اینم شهرزاد
به به ...به به

شهرزاد پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:22 ق.ظ http://shahrzad91r.blogsky.com\

اگر به همان چه که هستیم افتخار کنمی و به شخصیت و خانواده ی خود ببالیم و خودمون را گم نکینم...
اگر به همان چه که داریم قناعت کنیم..
و خیلی از مسائل را بپذیریم که نداریم یا نیستسم و جایگاه های خودمو را دوست بداریم و به اندازه ی خودمون .. به اندازه توانمون تلاش کنیم برای رسدن به خواسته هامون نه اینکه ماواری آنچه که هستیم بخوایم..شاید بعضی ازز مسائل حل بشه...

منم اینارو قبول دارم... منتها از قول من برو اینارو به نیلو بگو که چهار چنگولی چسبیده به مال دنیا d:
این دختره بالاخره نیومد به ماها یاد بده چه جوری خودمونو ببندیما... سارا که میگه با طناب باید خودمونو ببندیم...
...چمدونم :-/

همزاد پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:03 ق.ظ

سلام اولین باره میام وبلاگ شما همه رو خوندم حرفای منطقی و درست اما در قالب طنز.آفففففففففففففففرین

آقا ممنون از لطف شما که خوندین...اینجا یه وب گروهی هست و دوستان هر از چند روز یک بار مطالب مختلف و متنوعی مینویسند.

پیشنهاد میکنم مطالب این وب رو پیگیر باشید که دوستان من در آینده حرف های بسیاری درباره اقتصاد...اجتماع، روانشانی، عرفان، جهان گردی و زمینه های مختلف برای گفتن دارن.

ایکاش آدرس وب یا وبلاگ میدادین تا به اتفاق دوستان خدمت میرسیدیم

یوسف پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:24 ب.ظ

داش رضا تعداد بازدیدکننده هارو حال کن..این جا ثبت کردم: http://www.todaylink.ir/

اوه ...اوه
خونه ی ما دیروز صدو یک بازدید داشته...؟!!
جالبه... قسمت خوبی رو برای شروع لینک در اون سایت شروع کردی

ایول به داداش...ایوالله....آقا همین تعداد بازدید کننده هم مشت محکمی هست به دهن آمریکایِ دی دو نقطه ایی

ممنون

یوسف پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:29 ب.ظ

آی قلبم..واستاد بس خندیدم....اومدی لینک این دستگاه های برقی رو گذاشتی؟! =)) =)) پیام بازرگانیه؟!=))

یوسف جان دخل و خرج زندگی با هم نمیخونه چه میشه کرد... گفتیم یه چندتا اسپانسر داشته باشیم

نگین پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:27 ب.ظ

اوللللللللللللللللللللل
به جون حاجی !! خودم اولم
یوسف همیشه جلو دستو پا منی !!
اه

به ه ه ه ...
هیااا.... =D> ویوا داچ نگین
آقا اصن تو قبل از ازل اولین بودی :)

نگین پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:34 ب.ظ

به دلیل نبود برق درجه حرارت مغزمان بالا رفته !!
دارم هذیون میگم


سلام بر بزرگمرد عرصه هنر !! داداچ رضا دلت خیلی پره نه ؟
من هنوز پستتو کامل نخوندم
برق نداریم ... اینم تا چند دقیقه دیگه شارژش تموم میشه
گفتم اول بیام کامنت بدم بعد بیام کامنت بحث ناک !! بذارم
اول پستتو خوندم همینجوری اومدم پایین تر
دیدم اسمایلی استفاده شده ... گفتم خوب رضا آپ نکرده
بعد اومدم پایین دیدم نوشته رضا مشتاق !!
درجه حرارت مغزمان بیشتر رفت بالا ...
داداچ رضا با یوسف که میگردی داره روت اثر بد میذاره :دی
:))

داداچ رضا من برم که شارژش تموم شدددددد

....و من الله توفق !! ( مشت محکمی بر دهن اون اسمایلی ..!! )

خب به هرحال همنشین تاثیر داره ...حالا چه از نوع همنشین وب یا بیرون از وب
شماها همه از اسمایلی استفاده میکنید
فکر کردم اون یه تیکه دیالوگ بین دو مهندس معمار خوب هست که چندتا اسمایلی داشته باشه برای انتقال حس گفتگو

ولی خداوکیلی راس گفتیا ... این یوسف آدمو میندازه تو دهن اژدها
من قبلن تر میخواستم یه مطلب دیگه ایی بنویسم ( باور نداری ... مرجان اومد ازش بپرس) منتها این یوسف هی گفت آپ جنجالی...مام ساده و حالو .... گول خوردیم و به غول گفتنی .... آقا این مارو اغفال کرد دی:

یوسف پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:37 ب.ظ

نگین جون انقد حرص نخور..شیرت خشک می شه..هوا هم که گرم می شه شیر خشک!! =))
در تعریف من اغراق شده..من به این گلی!!..زودی برام اسپند دود کن نگینی وگرنه برقتون که هیچ آبتونم قطع می شه!! =))

آقا خداوکیلی مام الان اینجا که هستیم نه آب داریم نه برق
مثه این قبایل بدوی نصفه شبی آتیش روشن کردیم...دورش میچرخیم و آآآکووپا...هاکوومپا میخونیم
اگه حاجیتو قابل بدونی ...من خودم برات اسفند دود میکنم..اونم از نوع اسفندِ دونه دونه ..اسفند صدو سیه دونه
فقط دعا کن این لوله ها زودتر از آب پر بشه که بنده تقریبن نیاز اورژانسی به یک عدد آفتابه ی لبریز از آب دارم :D

آقا موشه به مرجان پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:51 ب.ظ

سلااااااااام
من اومدممممم :دی

مرجاااااااااااااااااااااان چی شدهههههههههههه توکه ارو از نگرانی کشتی ! امیدوارم اتفاق بدی نیفتاده باشه واسه خودتو خانوادت همه دعا میکنیم که قضیه زودتر حل بشه و مثل قبل سرحال بیای

آقا موشه پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:53 ب.ظ


آقا این که چرا جمع میبندیدو ما اینطور نیستیمو اینا کشکه همتو سرتا پا یکی هستین =))

الفرارررررررررررر


داش رضا از عمق وجود مخلصیم :دی
آقا خیلی وقته این حرفا رو دلمون مونده بود خدا صد خیر تو این دنیا صدو خیلی خیرم تو اون دنیا بهت بده !

مشکل این دختر خانوما اینجاست که همش فک میکنن حقشونو از تو حلقوم ما باید در بیارن والا به خدا تو بچگی که عزیز خانواده او فامیلن تو نو جونی که کسی از گل نازک تر نباید بهشون بگه تو جونی هم که دارن خوش میگذرونن و درس میخونن همینطور که گفتی مدرک رو مدرک بعدم که خون مارو ازمون میگیرن =)) آخرشم یه حسابی میکنن میخوان حقشونو از ما بگیرن =))

=)) دمت گرم داش رضا فک کنم دهن کل خانوما رو بستی (دور از جون دخترای اینجا :دی )

آقا ما باس بریم مهمونی امشب فعلا تا بعد ..

سلاموون علیکم و عرض ادب و ارادت خدمت مدیر عزیز جونم(( ای جان...تو نفس من بیدی))
سریال داوود برره یادت هست...؟!! دی:

آقا راس میگه دیگه...چرا همش این خانوما فکر میکنن باید حقشونو از تو حلقوم ما بکشن بیرون...!!!؟؟
نه داداش...دهن مبارک خانوما بسته نمیشه... اینا بالاخره یه کاری میکنن من و تو یوسف آخر این پست رسمآ به معذرت خواهی بیفتیم و بگیم هرچی که گفتیم اشتباه بود و پس میگیریم حرفمونو

آقا ما با اجازه ی شما فردا یه دو خط ایده و نظرمونو که درباره ی نوبت بندی آپ هست میخوایم اینجا بنویسیم

خرموشناز پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:26 ب.ظ

سلام عمو
چه ؟؟؟؟؟
آتیشی کردی؟؟؟؟؟؟ بازم میام

ساملیکم خرموشناز
آقا پارسال دوست ...امسال آشنا
آتیششش؟؟؟؟
ع ج ب

خرموشناز پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:28 ب.ظ

ببخشید اقا رضا شما داداش من بودیداااااااااا

خواهش میشود قربان... شوما بگید داداش ....
آقا اصن هرچی عشقته بگو دادا

خانم معلم پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:04 ب.ظ

سلام .دوباره بر داداشمون
والا ما کارمندا رو که می خوان بیان خواستگاری می گن یه خانم معلم بهمون نشون دادن ااااااااااااااااااااااااااا
بعدشم می شه بگید چقدر حقوق می گیره
آخه پسرمون خونه داره ماشین داره اما همش قسطیه
دخترتونم باید با ابرو بیاد
همسایمون تازه عروس آورده باباشش اینقدههههههههههههههههه بهش جهاززززززز دادههههههه
و اون یکی می گه یه دختر می خوام شاه نداره ...دختر خانم پیرهن تنش اطلس باشه باباش از شاه پولدارتر باشه
حالا ایا بگیرم ایا نگیرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالااااااااااااااااا!!!!!!!
بعدشم دخترا نرن دانشگاه چیکار کنن ؟
بشینن خونه که یه روزی براشون خواستگار میاد اونم با اونهمه فیس افاده مامان پسر
با گرفتن مدرک به کدوم حقشون رسیدن؟
بابا جان مگه تو جامعه ما کسی به حرف من یا اون بهش حق می ده نه بابا
همه یه جا مشغولنن
الانم که مدرک بره بالا این مردا وقتی یه دختر وارد یه کارخونه می شه که کارگراش مردن اذیت می شه
مگه مردا اجازه می دن ؟راحتی رو حتی ازشون می گیرن حالا من از مدیر کارخونه که اگه ادم درستی باشه فاکتور می گیرم که شما مردا بهتر می دونید بعضی وقتا با نشوندن پشت کام چه بر سر این دختران میاد
یه جا یکی سخنرانی می کرد که بله تو اروپا برا زنا یه شغلی دادن که برا دستشویی مردان زنان حوله بگیرن می خواست بگه که زنا اونجا بعنوان وسیله هستن اما بابا اونا ادمن بازم شغلی می دن در مقابل بهشون حقوق می دن
دیگه خیلی بی انصافی !داری از خانومی حرف می زنی که لایه پنبه بزرگ شده نه از دختران و زنانی که حتی تو خونه ها کار می کنن
من دیدم دخترانی که حتی وزنشون ۴۰ کیلو نمی شد سینی های فر کیک که حداقل ۱۵ کیلوئه بلند می کردناونم با ۱۰ ساعت کار و با حقوق ۸۰هزار تومن
اوههه اینا رو یعنی لباسشویی و ظرفشویی که تازه مد شده باید جهازمون باشه اونم چی حتی ماهوارههههه
خداییش یکی بیاد خواستگاریت اول از همه حالا خودت اگه بخاطر حرفت بخوای بگی مرد و حرفش که اینا هم مال مردایه قدیمیه که سیبیل گرو می ذاشتن خاله خانباجیا می گن دختررررررررههه پررررررررروووووووووو
واییییییییی
کی می تونه تو جامعه ی ما از یه سوژه ؛ خرف ؛ خدیث ؛ بحث بگه که درد توش نباشه
خداییش به جز ریس بزرگ هر کی پیدا کنه من بهش جایزه می دم........

لیلا توام دلت مثه ما پر هستااا، آقا من اصن همچی احساس میکنم این روزا دل پر خیلی زیاد شده...!!!
ها ..درست حدس زدم یا نه...!!!

این مطالبی که شما فرمودی تا حد خیلی زیادی درست بود (( البته ایشالا بدون عصبانیت نوشته باشی))و واقعیت
اونایی رو هم که من گفتم انصاف بدین همینجوری و باد هوا نبود (( هرچند که طنز بودااا))
به نظر من واقعیت چیزی هست که هر قطعه ی اون نزد کسی هست و هرکدوم از ماها از زاویه و دید به اون نگاه میکنیم.

متاسفانه این یه واقعیت تلخ هست که مرد نگاه ابزاری به زن داره، این یه واقعیت هست که خانم ها نسبت به آقایون پایبندتر هستند.

اما اینم یه واقعیت هست که الان دختر خانم ها و در کل جامعه ی ایرانی تجمل گرا و ظاهر پرست شده.
ما زمانی که یک مطلبی رو مینویسیم کلیت بحث رو در نظر میگیریم .
حالا ممکنه چندتایی استثناء خوب هم وجود داشته باشه.
در مقابل این دختر بچه های کارگر ... پسر بچه های کوچکی هم هستند که در چال سرویس در کوره پز خونه ها مشغول به انجام سخترین کارها هستند.
این نوع کار کردن بچه ها ( چه پسر و چه دختر) بر مبگرده به ساخت و بافت خانواده ی اون بچه ...که به احتمال قوی یک خانواده ی نابهنجار و از هم گسسته هست و خیلی ارتباطی با جنسیت اون کودک نداره.
و این یک واقعیت هست که در حاشیه شهرهای بزرگ و در نقاطی که سطح فرهنگ پایین هست خانوم ها در رنج و سختی هستند.
اما روی صحبت من با جوامع شهری و مکان هایی بود که از سطح رفاه نسبی خوبی برخوردار هستند و خانم ها طلب و خواسته های بی جا و نامعقولی دارند.
من همچنان اعتقاد دارم سطح خواسته های بخش قابل توجهی از خانم ها خیلی بالا و نابجا و غیر معقول هست.

* * *

شما در یک قسمت از نوشته به فیس و افاده ی مادر دوماد یا همون پسر اشاره کردین .
نکته ی ظریفی که من اون وسط دیدم نقش یک خانوم در به وجود آمدن این نوع مباحث و جنجال ها بود.....
دقت بفرمایید..مادر پسر ... این مادر پسر همین جنابعالی نوعی هستین....
چه تضمینی هست که شما در آینده به عنوان یک مادر همین برخورد را با دیگران نداشته باشید.
من امیدوارم دختران و خانم های معترض به آقایان در آینده وقتی که مادر شدند ...پسران بهتری را تربیت کنند و به آنها ارتباطات صحیح را یاد بدهند.

* * *

یکی از دوستان به اسم عمه حیتا مطلب جالبی رو در پست قبل خودش نوشته بود...پیشنهاد میکنم نوشته ایشون رو که در همین وب هست حتی اگر خونده باشید ..یک بار دیگه بخونید
شاد و موفق باشی داداش معلم


* * *

پ.ن: حالا کلن میگم چیزه.. یعنی میشه بگی حقوقت چیقدری هست در ماه...دی:...لنگه کفش ...مجددن دی:

نگین جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:44 ق.ظ

خوب .... السلام علیک :دی
داداچ رضا برق که اومد پستتو کامل خوندم ولی کامنت نذاشتم چون باید میرفتم کاری رو انجام میدادم
ولی الان اومدم از اون کامنتای بحث ناک بذارم !! :دی
خوب ...
از اول شروع میکنم
اول باید ببینیم حق رو خانما چه جوری معنی میکنن
یکی میگه حق من یعنی اینکه من تو خونه بشینم این پا رو اون پا با شمسی جون حرف بزنم
یکی میگه نه حق من یعنی اینکه هر چی به مردا تعلق داره به منم تعلق داره ولی من باز بشینم با شمسی جون حرف بزنم !!
اون نفر سوم اگه یه خرده عقل داشته باشه ...
اون موقع میگه حق من یعنی اینکه تمام امکانات رفاهی ٬ حقوقی و.... به مرد تعلق میگیره به من هم تعلق بگیره و من این اجازه رو در جامعه داشته باشم تا مثل یه مرد و در کنار اون کار کنم
این خانم حرف درستی رو میزنه
حالا باز اگه در کنار یه مرد و پا به پای مرد کار کردن رو اینجوری معنی کنه
که مثلا : خانم معندسی معدن داره ولی توی ایران کار نیست براش
چرا ؟
چون خانم ِ و یه خانم باید کار ظریف بکنه !! در حالی که اگه اون خانم خودش بخواد و بره توی معدن و عرق بریزه در کنار یه مرد
اون موقع شخص سوم کاملا حرفش درسته و حق داره
من اینارو قبول دارم
خیلی ها حق و حقوق رو به نسبت شخصیت خودشون و گاهی هم خودخواهانه معنی میکنن
ولی حق و حقوق میتونه درست معنی بشه

اگه خانم ها بیشتر از آقایون میرن دانشگاه ... تنها دلیلش آی کیو بالای اونا نیست !! اصلا ...
آقایون اگر واقعا توجه کنن میتونن تمام دانشگاه رو پر کنن
خانم ها فقط خیلی میخونن ... البته استثنا هم هست ولی من اکثریت رو میگم !!
یک آقا اگر تمام حواسش رو به یک موضوع بده این موضوع کاملا توی ذهنش جا میگیره ولی اینکارو نمیکنن
یک خانم به دلیل طراحی مغزی که داره ... در یک لحظه حواسش چند جا میتونه باشه !!
ولی قبول دارم که این بی انصافیه که مثلا آقایی که سال اول قبول نشد باید بره سربازی بعد بیاد باز کنکور بده :دی
این دیگه تقصیر دولت نه خانما !!

خارجی ها همه کارهاشون با منطق و عقل و قانون پیش میره
یه خانم خارجی اگه صبح تا شب در کنار یه آقا توی اداره و اتاق در بسته و تنها باشن اکثرا !! فقط درباره کار صحبت میکنن و به کارشون میرسن
ولی توی ایران اگه این اتفاق بیفته ... روز اول و دوم هیچی ... روز سوم آقاهه یه فکرایی میاد تو سرش و تقصیر اون آقا نیست
تقصیر فرهنگ آموخته شده به اون آقاست که همیشه فرق گذاشته شده بین یه خانم و آقا ... و نمیتونه بپذیره که یه خانم شب تا صبح کنارش کار کنه
خانم ایرانی هم همینطور !!
گاهی خانم ها هم مقصرن ...
برای مثال اگه یه خانم بخواد بره کلانتری ... میگه نه خوبیت نداره ... بگم فلانی که مرده همرام بیاد یه مرد همرام باشه !!
ولی تمام این حرفا میرسه به اینکه
ما ایرانی ها حق و حقوق مساوی رو بد برای خودمون معنی کردیم
و کاملا با یوسف موافقم که میگه مشکل از فرهنگه
زمانی این مشکل حل میشه که ما این فرهنگ غلط رو اصلاح کنم و به نسل آینده انتقال بدیم
الان اگه یک دفعه همه این چیزا بخواد عوض شه یه هرج و مرج واقعی میشه !!
ذره ذره به شرطی که واقعا خواسته بشه !!
توی این وبلاگ .... توی کنفرانس و.... ماها طرز تفکرمون مثل همه ... و این فرهنگ رو غلط میدونیم
ولی گاهی خیلی از اقایون یا حتی خانم ها هستن که کاملا این نظریه ها رو رد میکنن

اینکه یه خانم با یه آقا بره خرید و اون آقا حساب کنه یا خرید های خانم رو خودش بیاره
فقط احترام و شخصیتیه که به اون خانم میذاره ... و باعث اینجاد یه احترام متقابل میشه ... داداچ رضا به این دید این موضوع رو نگاه کن

حالا درباره خواستگاری :)) ... اتفاقا به نظر من این رسم خیلی خیلی غلط و اشتباهه
چون توی ذهن مردم چه مرد چه زن جا انداخته شده که اگه یه خانم به یه آقا گفت
من از شخصیت شما خوشم اومده ... میتونم درخواست ازدواج کنم ؟
اون آقا باید خیلی فکرش باز باشه که منطقی و بدون هیچ نظر بدی به اون خانم نگاه کنه ...
وگرنه اکثرا حتی آقایون هم بد میدونن
مگه نه ؟

برابری و مساوت توی همه چی داداچ رضا .... نه فقط کار
و نه فقط حقوق رفاهی و ....

حالا تو خودشو ناراحت نکن
ببین چقده برات نوشتم :دی

منم برای مرجان دعا میکنم ... امیدوارم مشکلش هر چی که هست به زودی و به خوبی حل بشه

پ.ن : ببخشید که طولانی شد
خیلی چیزا نیاز بود که گفته بشه

پ.ن : داداچ رضا یه کتاب رو حتما بهت توصیه میکنم بخون ... حتما ...
کتاب : زنان و مردان با هم برابرند ؟ اصلا چنین نیست
نویسنده هاشم : آلن و باربارا پیز ٬ ترجمه : بیژن و پگاه پایدار

هوارتا بوسسسسسسسس

اتفاقن این چیزی که نوشتی نه تنها بحث و کل کل نداره ...بلکه تا حد خیلی زیادی موافق هستم.
این خیلی مهم هست که ببینیم خانم ها حق رو چه طوری تعریف میکنن و از اون مهمتر این هست که ببینیم این حقو از کی میخوان بگیرن.

اون خانومی که به قول تو میشینه تو خونه و با شمسی و زری جون مراسم نخودچی خورون راه میندازه قبل از هرچیزی باید حقشو از خودش بگیره. یعنی اینکه باید خودش تکون بخوره. یعنی اینکه باید شان و شخصیتشو ببره بالا.

دختری که ذهنش از فکر کردن به فلان پسر و محمد رضا گلزار بالاتر نمیره. خانومی که فکر و حواسش از لوازم آرایشی و از مهمانی های دوره ایی زنان بالاتر نمیره... از نظر من حق و حقوق مساوی با مرد نداره...یه همچی دختر و یا خانومی به خودش ظلم میکنه ...خودشو تحقیر میکنه و در حد یک کالای لوکس شبانه شاء ن خودشو پایین میاره و با زبان بی زبانی به مرد تفهیم میکنه که ارزش و شخصیت نداره.
(( حالا تازه نظر شخصیمو بگم اینه که : اصن یه همچی دختر یا خانومی حتی حق نفس کشیدن هم نداره دی: ))
* * *

منم جدی جدی همیشه امیدم این هست که این دخترایی که همش از این بافت فرهنگی مینالن ...حداقل خودشون در آینده اینجوری نباشن..
چه مرد و چه زن ...فرقی نمیکنه... اینو دارم اول به خودم میگم و دارم به خودم هشدار میدم که خیلی خیلی بد هست که ما از یه چیزی انتقاد کنیم و دوباره خودمون همون کارو انجام بدیم.... ( من اعتراف میکنم که متاسفانه خیلی از مواقع اینجوری بودم و از همین بابت احساس شرم دارم)

اون مطلبی هم که درباره خواستگاری نوشتم...آره باهات موافقم ... فردا یه دختر به یه اقا بگه بیا زن و شوهر بشیم و از این چیزا ...اکثرن میگن این دختره حتمن یه ریگی به ته کفشش هست و البته هنجار شکنی شدید خیلی خوب نیستا...(( کلن مسائل تغییر فرهنگ باید تدریجی باشه))
مثلن به نظر خودم فعلن درست نیست یه دختر به یه پسر پیشنهاد ازدواج بده .. و اونی که من نوشتم یه جور طنز بود

* * *

والا راستیاتش اینه که من خیلی از این تیپ کتاب ها که معرفی کردی نخوندم....
دو یا سه سال قبل یکی کتاب آنچه مردان باید درباره زنان بدانند نوشته خانم باربریسو بهم پیشنهاد کرد ...گرفتم .. منتها پنجا صفحه بیشتر نخوندم و راستشو بخوای بیست صفحه رو با دقت خوندم.
اما خوندن این نوع کتاب ها خیلی خیلی مفید هست ... من در این زمینه کوتاهی کردم وفکر کنم به همین دلیل هست که تا حالا داداچت نتونسته زن بسونه دی:

اما این سری قول مردونه میدم که در اولین نوبت که رفتم میدون انقلاب این کتابو بگیرم و مثه بچه ی آدم بشینم تا آخر بخونم اونم با دقت D:

نگین به یوسف جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:50 ق.ظ

یوسف تو جوش منو نزن

چرا من اسپند دود کنم
اوا .... من همچین جسارتی نمیکنم
تا وقتی پانته آ جون هست چرا ماها :)) =))
=)))))))

سلی جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:51 ق.ظ

من اصلن اعصاب ندارم !!

میدونی چقدر نوشته بودم برات عمو ؟:((
یه عالمه جیغ و داد کشیده بودم !شکی شدم :دی
یه دفعه برق رفت همه پرید
اشکم در امد !
یعنی باید دوابره بنویسم؟:(

ای خاک عالم بر سر احمدی نژاد با این مملکت داریش
زمستون که لنگ گاز بودیم ....الانم آلاخون والاخون آب و برق...حالا واسه فصل پاییز معلوم نیست میخواد چه بامبولی در بیاره!

عمو قربونش برم...تو اصن خودشو ناراحت نکن

آقا امسال این برق درد و سری شده برای وبلاگ نویس ها
بچه ها پیشنهاد میکنم مطالبتونو اول داخل برنامه ی ورد بنویسید و اتو سیو برنامه رو فعال کنید تا اگه یه همچی مشکلاتی پیش اومد مطالب از دست نره .

نگین به یوسف جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:52 ق.ظ

پانته آ جون معرف سلی هم هست :دی

:-/

مرتضی جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:12 ق.ظ

از همه مهم تر رو یادت رفته !
باید بفرستنشون خدمت مقدس سربازی تا بدونن دنیا دست کیه ؟!

دقیقن...دقیقن...این دوسال اندازه ی یه کاردانی فنی زمان میبره
ایکاش موقع نوشتن این مطلب مهم به ذهنم می رسید
هرچند اگه صدتا دلیل محکمتر هم بیاری ...بازم گویا خیلی توفیری نداره
در هر حال ... بی نهایت ممنون

پ.ن: آقا چرا تا حالا دو تا کامنت بدون لینک داشتیم...!!!
:-/

ر و ز ب ه جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:08 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

اول از هر سلامی امیدوارم که مشکل مرجان خانومی هر چه زودتر حل بشه..

+ دعا...

~~~~~~~~~~~~

به به !!
چقدر هم به به !!

س ل ا م عرض کردیم خدمت یار مشفق و مشتاق دیدارش!
آقا رضا مشتاق گل گلاب و سنبل و لاله یاسمن آید !! دیو چو بیرون رود رضا مشتاق در آید !! (صورتک :دی)

آقا می خیلی خوش به حالمن شد امروز یهویی سرکی به فیوریت اون بالای اینترنت اکسژلولر کردیم و خونه ما رو باز کردیم و دیدم که یادداشت جدید هستش و بودش و ما ندیدیمش !!

می دونستم که تو به روز می کنی چون مرجان خانومی به اطلاع عموم رسونده بود که آقای با مرام قراری ست که به روزی کند این خونه ی مایی رو !!

رضا جان واقعا شرمنده تم که الان اومدم برات نظر بذارم اصلا رو فرم نیستم اگه دیدی مثل همیشه زیاد چرت و پرت نوشتم دیگه خودت به همون اندازه که استعداد غیب شدن داری ببخش !! (صورتک :دی)

اما در مورد این یادداشت: من همیشه سعی می کردم یادداشت ها رو خط به خط جواب بدم و نظر بدم ولی خوشبختانه یا متاسفانه به نظرم اصن نیازی به جواب دادن خط به خط یادداشتت نیست !
چون سر و تهش همون درد و دله امثال من و تو هستش..
آخی کارم رو آسون کردی جون رضا جونم (صورتک :دی)

به جون تو نباشه به جون مش قربون رضا جونمون این قدر زیبا و قشنگ و خوشمل توضیحات لازم در مورد بد بختی ما توضیح دادن که اصلا جای نظر دادن نذاشته !!
(حالا الانه که بگی بیا بچه سوسول این روزبه نمی تونه نظر بده هاا فقط داره چرند می نویسه که بگه هااا منم نظر دادم !!!)

به نظر من ما ایرانی ها رو این قدر بذر بی جنبه گی رو پامون ریختن که هر وقت هر چیزی می بینیم گند می زنیم به اون !!

با این عصر ارتباطات و تکنولوژی و هزاره ی سوم که بدبختانه ملت ما هیچچچچچچ از اون نمی دونن و تنها ادای آدم های چیز دون از این واژه های نامفهوم و کذایی رو در می یارن !! هر روز با دیدن این جامعه و اون اخبار در مورد عصر برابری حقوق زنان و مردان می خونن
خوب خانما حساسن رضا جان !!
طفلی ها تقصیر ندارن خدا حساااااااااااس اونها رو آفریده با دیدن یه لامبورگینی زیر ژای خانم مستهجن خارجی! هوس زانتیای صفر ۲۰۰۰ تازه با سیستم روش نصب و نمی دونم چراغ زنون !! و تیپ های آنچنانی پشت رول می کنن !!

آره هوس.. ولی اصلا نمی خوان به این توجه کنن که اون خریدار اون لامبورگینی کی بوده و پولش از خزانه ی کی اومده بیرون!!

رضا جونم.. اونها فقط زانتیا مانتیا می خوان کار به اینکه پول اون از کجا می یاد رو ندارن !!

آخی یکی نیست بگه! (هست زیاد هاااا) هی خانم کجا کجا !!
یواش برو یواش برو نخوری زمین نخوری زمین پیاده شو با هم بریم اونجا اونجا !!

نخیر خانما گوش بده نیستن و فقط زانتیا می خوان! ما هم خیلی معذرت می خوام به قول کرمونی ها سگ دو بزنیم دنبال خانمااا که کجا می رن ما هم بریم دنبال شون چرا ؟؟

چرا آخه ؟؟ چونکه دیگه عصر مساوات هست دیگه!
تو ۲۰۶ سوار میشی واسه خانمت باید حداقل پراید رو بگیری دیگه! تا سر کوچه که میره با خانم همسایه غیبت فلان فلان خانم دیگه رو کنه پیاده نره پاش درد بگیره !

~~~~

می دونی رضا جان منحرفی برای گفتن ندارم چون خودت خیلی واضح و شفاف همه چیز رو گفتی اما باید اینم بگم که به نظر من جامعه ی ما هنوز اون درک لازم رو از این برابری و منظور کلی این برابری پیدا نکرده و یا به طوری هنوز جنبه ی این حرفا رو نداریم
ما تنها داریم ادای آدمایی رو در می یاریم که دم از برابری می زنن...


حالا که حس دردو دل من اومد بذار یه چیزی رو بهت بگم رضا..
یه روز یه بنده خدایی بهم گفت به نظرت اگه جنگ بشه چه اتفاقی سر ما می یاد ؟

بهش گفتم ما همین طور در حال سقوط کردن هستیم و تنها یه چیزه که می تونه جلوی این سقوط رو بگیره! نه جنگ داخلی.. نه رفراندم.. نه تغییر حکومتی به دست مردم(غیر ممکن).. و نه هیچ چیزه دیگه ای جز...
جز جنگ..
جنگ برای ما نعمته!! یه نعمتی که بر ملت ایران خدا اون رو می فرسته !! اما کی خودش میدونه !!

جنگ با تموم اون بدبختی ها... کشتار ها.. فلاکت ها.. تنها می تونه ما رو از این وضع نجات بده..

اما در کنار این نعمت من یه بحثه دیگه رو هم دارم که متاسفانه باز مقوله ی جنگ به مشکل می خوره..اونم اینه که:

اگه هیروشیما و ناکازاکی بعد از بمب اتم آمریکا نابود شد و با خاک یکسان شد و بعد از اون فاجعه بود که مردم ژاپن به خودشون اومدند به طوری که الانه آمریکا میگه اگه تنها ۸ ساعت برق کل ژاپن قطع باشه تکنولوژی آمریکا از ژاپن جلو می یفته !!!

ما اون مردم و ملت نیستیم !!

ما عرضه ی این رو نداریم که بعد از یه صفر شدن مطلق خودمون روی پای خودمون باستیم.. چون این قدر مغزمون رو شست و شو دادن که دیگه نمی تونیم..

پس جنگ هم منتفی میشه و تنها این می مونه که باید هخر کس از خودش شروع کنه..
همه ی این ۷۸ میلیون ایرانی از خود.. از خودش شروع کنه تا ایرانی نو ساخته بشه..

همین و بس و ختم کلام و امیدوار اینکه ملت با شعور (!!!!!!!!) و با فرهنگ (!!!!!!!!) و فهیم (!!!!!!!) ایران زمین روزی به خودشون بیان و تلنگوری به اون مغز کوچیکه بزنن و...

و این بذر بد سگالی که آقایون پای ملت ایران ریختن... رو با شراب ناب شیرازی٬ خیام به دست و در کنار هگمتانه از بین ببرن..

تا وقتی که این بذر با ما هست وضه این چنینه..

(تا بحث سیاسی نشده من فرار کنم آقا)
روزبه دیدی ؟؟ خوب نه! ندیدی دیگه.. مگه نه رضا ؟؟

ما بریم که دیگه دارین طاقت مردم رو طاق می زنیم بالا کاکو !

باز هم گوییم که خوشحالی شگرفی درون اعماق ما شعله ور شد داش رضا مشتاق اردیبهش و خرداد ۸۵ ای من !!

(لوس و بی مزه ای چقدر تو روزبه! چقدرم چاپلوسی روزبه !!)
...صورتک :دی...

+شادکام و سرافراز در پناه اورمزد دادار.. . .

سلام و دوصد درود بر روزبه عزیز
آقا من ویژه ، اختصاصی و پکیج شده چاکرتم.
دادا این حرفا چیه ...کی جرات داره بگه روزبه چرند و پرند میگه ... اتفاقن شما جزو اون دوستان ویژه هستی که مطالبو میخونی و با دقت کامنت مینویسی .. من اکثر کامنت هایی که اینجا مینویسیو دیدم.
و آما منم یه جورایی برام سخته رو این کامنت جوابیه بنویسم( از این کلمه ی جوابیه خوشم نمیاد و دوست دارم اسمشو بزارم گپ دوستانه)
گپ دوستانه که جواب نداره ...ادم فقط باید با دقت بخونه و یا اگر حضوری هست با دقت گوش کنه .

یه قسمت گفته بودی حرفی برای گفتن نداری
روزبه باور میکنی که منم حرف خاصی برای گفتن ندارم...!!!
هرچی وبلاگ مبلاگ بود تعطیل کردم... منم دیگه خیلی چیزی برای گفتن ندارم .
باور میکنی اصلن دل و دماغ آپ نداشتم... و رو حساب حرف یکی دوتا از دوستان که آف گذاشته بودن که فلانی چرا طاقچه بالا میزاری و آپ نمکنی آپ کردم.
روزبه باور میکنی الان یه مدت هست داخل وب بیشتر از بیرون صحبت میکنم.

چی میشه گفت...؟!!...چه جوری میشه افرادو مجاب کرد....؟!!چه جوری میشه ...
من وقتی میبینم یه جوان به تمام ارکان جامعه اعتراض داره .. وقتی میبینم خیلی از حرفاش به واقعیت نزدیک هست( ولو اینکه تند و تیز میگه) چه جوری میتونم انکار کنم...؟!!
چه جوری میتونم یک جوان رو مجاب کنم...که صبور باشه و سعی کنه کمی و تنها کمی سفیدتر ببینه...؟!!

روزبه من با جنگ مخالفم...جنگ حکایت از چاله به چاه افتادن هست ...ما به غیر از تغییر و تحول تدریجی هیچ راهی نداریم.
ایران چندبار تجربه ی تلخ جنگ رو داشته

مهمترین جنگ
حمله ی اعراب و سقوط حکومت بی کفایت و نا لایق ساسانی ... حکومتی که پادشاهان آن بر خلاف آموزه های آشو زرتشت خودشونو خدا میدونستند و متاسفانه موبدان زرتشتی نیز در کنار اون ها قرار گرفتند و کشور تضعیف شد ... و با حمله ی یک مشت بیابان گرد بدوی همه چیز ویران شد.

مردم آن روزگار نیز به جنگ فکر میکردند تا شاید از بند استبداد ساسانی خلاصی پیدا بکنند و در نتیجه عموم مردم از حکومت مذهبی ساسانی حمایت نکردند
مردم برای مهاجمین بیابانگرد هلهله کشیدند و ...
نتیجه ی اون جنگ چی بود...؟!!
اعراب به مولی تبدیل شدند و ایرانیان به موالی تغییر پیدا کردند.

ایکاش خسرو پرویز سال ها قبل از حمله ی اعراب نامه ی محمد(ص) را پاره نمیکرد و همچون قیصران روم از در تدبیر و سیاست وارد میشد....

* * *

من میگم با همه ی این تعاریف و اوصاف ما ایرانی هستیم و در یک محدوده ی مشخص جغرافیایی زندگی میکنیم. و بهتر اون هست که به خودمون خیلی اهانت نکنیم.

ما در روانشناسی و جامعه شناسی یاد گرفته ایم که برای تربیت یک کودک نباید از تحقیر و توهین استفاده کنیم. به این دلیل که باعث به وجود آمدن تحقیر و خود کم بینی در وجود آن کودک میشود.

من در عین حال که برای روزبه و یوسف و نگین احترام خاصی قائل هستم و در عین حال که تا حدود زیادی با گفته هاشون موافق هستم.
اما یه اعتقاد کوچیکی هم دارم... و اون اینه که خیلی خودمونو کم نبینیم و خیلی به خودمون اهانت نکنیم....از خودمون انتقاد کنیم ...اما خودمونو کوچیک نکنیم... ماها عیب و ایراد زیاد داریم...اما کم نیستیم.

البته ...البته... اینم اشتباه هست که مثل بعضی از مسئولین حکومتی مدام خودمونو دست بالا بگیریم و خودمونو چیزی بیش از آنچه که هستیم ببینیم نیز راهی گزافه و خطا هست.
من فکر میکنم باید به یه چیز حد وسط برسیم ... یعنی تعادل ... یعنی پیدا کردن نقطه ی گرانیکا
حالا نقطه بالانس و تعادل کجا هست...؟!!!...خب... باید بگم ..من هنوز خیلی دقیق نمیدونم.... این شما هستید که باید بگردید و پیدا کنید ...

منتها فکر میکنم یکی از راه های رسیدن به تعادل نگاه تحقیقی هست و اینکه عجول نباشیم...واینکه هرشخصی خودشو حق مسلم ندونه ...و اینکه هر از مدت یک بار قبل از هرکسی اولین نفری باشیم که تیغ جراحی به دست بگریم و افکار و ایده های خودمونو نقد و بررسی کنیم.
به قول گفتنی خودمونو بندازیم داخل ترازو ... چرتکه دست بگیریم و ببینیم چه کردیم و چه باید بکنیم.
من فکر میکنم اگر ابزار خوبی داشته باشیم ...رسیدن به تعادل ممکن میشه .
تا زمانی که ابزار خوبی نداشته باشیم ... رسیدن به نقطه ی بالانس خواب و سرابی بیشتر نخواهد بود.

* * *

ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
برو ای خواجه ی عاقل، هنری بهتر از این؟!

آقا فعلن بگذریم( البته فقط فعلن ... اسمایلی چشمک)
در حین نوشتن یاد اون شبی افتادم که از طریق مسنجر صحبت میکردیم و یاد اون ترانه ی باران میباردِ امید افتادم که دربارش صحبت کردیم...دوست دارم یه بار دیگه اونو با همدیگه گوش بدیم
http://alldaytimes.pochta.ru/flashcard%2FRain.wma
همه اینا هیچ ...اینو عشقه

* * *

باران میبارد امشب .... تورو کم دارم امشب
اطاق سردِ بی نور... نفس های تورو کم داره امشب
دوتا دستای خالی...چشای خیستو کم داره امشب
خدای آسمونا روی ابرا...دوتا زلف تورو کم داره امشب
اجابت گشتن هر آرزویی...فقط اسم تو رو کم داره امشب
همین یک پیک تا فتح ستاره باقیه جونم
تمام زندگی این یک شبُ کم داره امشب

(( فی البداهه با گوش دادن ترانه ی امید به ذهنم رسید،خوب و بد اونو ببخش رفیق))

شهرزاد جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:52 ق.ظ

سلامم بر عمو رضا گل:
خوبید؟؟
عمو رضا من با همه همین طور هستم دوستی جای خودش ولی احترام گذاشتن هم جای خودش..همیشه باید اعتدال رعایت بشه حتی تو دوستی...
دوم اینکه فکر نمیکنم ماها جز کم سنو سال ترین باشیم..کم سنو سال ترین مونا فکر میکنم که باشه ولی به هر جهت ما کوچیک همتون هستیم..سنو سال مهم نیست..سن یک شمارس...
کار خوب رو شما کردی که خئدت رو بیخیودی درگیر این قشر به ظاهر ضعیف نکردی..
اببته ببخشیدا...من به جاش از حقوقه خانوم ها دفاع میکنم ولی خوب ر این جا باید از آقایون دفاع کنم...
طنز مطالب خیلی ظریفی هست که در آن نکات خیلی واضح تر و قابل هضم تر میشه...
و دیگه گاهی به درازا کشیده میشه...
راستی من از یوسف بابت همه ی لطف و محبتی که داره تشکر میکنم ..خجالتم ندید با تعریفاتون...
من هم سن سلی هستم ولی من نیمه دوم هستم و یک سال عقب....
فدای تو بشم..
حق نگهدارت باشه...



سلام بر شهرزاد خانم دسته ی گل
ممنون از توضیحات ....
کوچیک چیه بابا .. شماها تاج سر ما هستید
به قول این یارو ممد خاتمی... شما جوونا خیلی کارتون درسته
بازم ممنون
و انشاالله خیلی خیلی موفق باشی

سروناز جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:18 ق.ظ http://sarv-e-naz.blogsky.com

سلام به اقا رضا
اول می خواستم نظر بچه ها رو بخونم اما گفتم نه اول نظر خودمو بدم تا حرفای خودم باشه
میدونی داش رضا من به شخصه خودم اصلا دوس ندارم ژشت میز بشینم . ولی مثلا منی که میخوام توی جامعه باشم الان دارم واقعیتو می گما داداشم میگه بیا ژیش خودم کار کن تا وقتی که درست تموم بشه بعدش دفتر کارت رو جدا می کنم تا کسی مزاحمت نشه خب این یعنی چی؟؟؟ یعنی اینکه به معنای کامل برو توی یه جایی که با کسی حرف نزنی
خب وقتی بهت اینجوری می گن دیگه چه انتظاری می تونی داشته باشی!!!!!
البته همه اینجوری نمی گن فقط یکی از داداشا
هی
اقا رضا همه رو به یه چوب چیز نکن

همین!!!!!

سلام و علیکم سروی خانم...خانم گرافیست و طراح

به هر حال داداشا آبجیارو دوس دارن دیگه ... آدم وقتی یکیو دوست داره روش تعصب پیدا میکنه .

کلن مردا یخده اینجورین و خیلی وقتا نمیتونن خیلی خوب و مناسب این حس دوستی رو منتقل کنن.

و دیگه اینکه عرض شود ... چی میخواستم بگم....؟!!!
... آها اینو بگم ...منم که همه رو با یه چوب چیز نکردم که ....
اینی که نوشتم یه بخشی از خانوم ها هستند

ـ قبول نداری...؟!
: ...

ـ خب... پس یه بخش خیلی کوچولو اینجوری هستن
: ...

ـ ها... ؟!!..بازم قبول نداری...؟!!
: ...

ـ پس یه تعداد انگشت شماری اینجوری هستن
: ...

ـ بازم ...قبول نداری...؟!!!
: ...

ع ج ب

نگین به موشی جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:28 ب.ظ

چرا قالب وبلاگ واسه من اینجوری باز میشه ؟

قالب مثه اینکه از ترس قالب تهی کرده و سفید شده،
به هر حال شما به گیرنده هاتون دست نزنید ...مرض از طرف ما هست " دی دو نقطه دار

نگین جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:30 ب.ظ

یعنی از ظهری تا الان هیچکی نظر نداده ؟
هر چی نگاه میکنم نوشته ۲۸
۲۸
حالا الان شد ۳۰

۳۰
۳۰
۳۰
۳۰
۳۰
شصت سال بعد .....
۳۰
۳۰
۳۰
۳۰
اهههههههههههههههههه

:))

بنفشه جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:08 ب.ظ

آقا چرا کامنتون من اینجا نمیثبته؟

سه روزه دارم خودمو جــــــــــــــــــــــــــر و واجــــــــــــــــــــر میدم ممیشه که ممیشه

گریههههههههههههههههههههههههههههههههه

آقا ...لامو علیکم ;)
ها...؟!
اسکل کردی مارو :-?

خب اونوخ همین که الان ثبت شده ...پس چیه؟!!

پانته آ به نگین جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:05 ب.ظ

وااااا نگین خانوم نداشتیم دیگه..یه بار ناخن مانیکور شدم بخاطر شما شیکست نذار این دفعه دعوامون بشه کله های هایلایت شدمون بشکنه!! :(
عسیسم یادت باشه در مورد کلاس زبان فرانسه باهم حرف زدیم!! اوکی؟!
من برم لاک جیگریمو بزنم که کلی برنامه دارم..توام خواستی واسه پارتی امشب بیا عجیجم!! (چشمک)

:-O

یوسف به موشی جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:58 ب.ظ

موشی بیا و یکی از قالب های خود بلاگ اسکای رو بردار..یا این که از این سایت بردار:http://night-skin.com/blogsky/

:|

سارا جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:21 ب.ظ

داش رضا سلام علیکم...چه دل پری داری ...:دی چند بار رفتی و دست رد رو شاتالاپ کوبوندند رو سینت؟

دادا هیچ غر غر نکن...غرغر مال ما خانوماس....تازشم حق برابر که هیچی...ما حق ۲برابر میخوایم....مشکلیه؟!


خودم میام برات یه زن بی دندون میستونم :-"



ساااملیکم بر مومنین و مومنات

ایول... ایول .. خدا وکیلی با این شاتالاپ کلی خندیدم =))
آقا شاتالاپ به سینه که هیچ... همچی شاتالاپی میزنن تو سر آدم....یکی نیس بگه آقاجون دختر نمیدین به جهنم ...، دیگه چرا گاز میگیرن!!

دادا اون دندون طمع رو همه کم و بیش داریم...یه همچی بنی بشر بی دندونی ...لا موجود

اوه...اوه ...آقا این سارا آدم گردن کلفتیه ها ...ما تا حالا خبر نداشتیم

سارا جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:21 ب.ظ


مرمری جونم هنوز نخوندم...ولی دعا میکنم که هرچه زودتر مشکلت حل بشه.
آمین.

اصغر کپک به سارا جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:55 ب.ظ

جیگر اینارو وله له..من بی دندونو بچسب آبجی!!..
+حالا کونکور قبول شدی یا نه؟!..اگه نه بیا خودم می گیرمت!!

=)) =))

مرتیکه ی فلان بیسار شده تو مگه خودت خار مادر نداری که این موقع شب اومدی اینجا دُکون دَسْتَکْ راه انداختی...؟؟؟!!!
شیطونه میگه بزنم ویترین صورتشو خوردِ خاکشیر کنم بیارم پایینااا!!

سارا جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:57 ب.ظ

بیا بگیرم .... بیا بگیرم

:-O
اِ...اِ...اوا خاک بگورم
زشته این حرفا

نگین به پانته آ شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:56 ق.ظ

پانته آ جون ....
چیکار کنم عزیزم یه خرده زیادی هیجان زده شدی
واسه همین ناخت رو محکم زدی به کلید شکست
حالا باز باید بری مانیکور !!
آره ولی من تصمیم رو عوض کردم
میخوام آلمانی یاد بگیرم نظرت چیه ؟
به نظرم بهتره :دی
نه عزیزم
تو و یوسف خوش باشین
به جا من ... باور کن من و شما نداریم=))

هوارتا بوسسسسس

8->

پانته آ به نگین شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:09 ق.ظ

خانومی بیا با هم بریم زبان یاد بگیریم..فقط این دفعه اون مانتو قرمز کوتاه و چسبه رو نپوشم که بهم گیر ندن برادرای گشت ارشاد!! =)) =))

8->
:-&

آقا موشه شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:17 ق.ظ

سام علیکم خدمت همه بروبچ خونه مااااااااااا

برو بچز قالب خونه اصلا هیچ ایرادی نداره فقط چون سرعت بعضی هاتون کمه عکساش باز نمیشه صفحه سفید باز میشه همین

داش رضا مخلصیم بیا بگو هرچی نظرته

آقا همین الان خبر گذاری نگ نگ اعلام کرد که گیلاس گفته نمیتونه فعلا آپ کنه حالا نوبت بعدی مرجانم که نیست یا من آپ میکنم یا بنفشه :)

آقا من یه مطلبی الان مینویسم ...شما لطف کن بخون ....همین امشب یا فردا آپ جدیدو واسه شروع دوره جدید بزن و اون نظر منو هم ارائه بده تا همه گروهی تصمیم گیری کنید.

سروناز شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:55 ق.ظ

اقا داش رضا من که قبول دارم ولی وقتی خودم خواستم یه کاری کنم اینجوری بهم گفتن خوب منم داغ کردم دیگه
خب دوس دارن بذارن من خودم باشم نه اینکه ....
بی خیال داش رضا
حالا بگو چای می خوری بدم بهت؟؟؟
راستی یه سوال
چقده واسه این تبلیغات گرفتی؟؟؟؟؟
بابا زودتر می گفتی ما هم چند تا معرفی می کردیم ما هم سهیم می شدیم خب!!!

همون بی خیال فعلن بهتره...البته فقط فعلن(علامت ابخند)
اها...نوکر آباجی کوچیکه هستیم... بزن اون چایه لب سوزِ دم دوزِ لبریزُ...که از قدیم الایام گفتن...وصف العیش نصف العیش

یوسف به موشی شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:07 ب.ظ

موشی به اینترنت پرسرعت من توهین کرددددددی :(((((
بابا خب قاط می زنه.. :(((((

سلی شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:45 ب.ظ

عمو این چیز هایی که تو نوشتی ساده ترین چیز هایی هس که آدم میتونه مثال بزنه !! ولی اگه دقت کنی تو همه جا حق ما خانم ها خیلی خیلی کم تر از شما آقایونه !
همین که شما ساعت ۱۲ شب وقتی دلتون میگیره میتوند برید تو خیابون ها و قدم بزنید !!‌و ما دخترا وقتی دلمون میگیره باید بریم زیر پتو و هق هق هامونو بخوریم یه ناحقیه !فک کن ما ساعت ۱ شب بریم بیرون قدم بزنیم چند تا گرک !!؟!؟! میریزن رو سرمون ؟!
همین که ما خانوم ها باید چادر چاقچون کنیم تا مبادا شما آقایون بیافتید تو گناه ! همین که روزی ۱۰۰ تا نگاه کثیف رو باید تحمل کنیم ؟!
تو دادگاه هااا که بری میبینی که وای چه خبره ؟ خودتم شاکی میشی از این همه تبعیض در قانون (این یکییو یه بار خودم تجربه کردم ):(
و خیلی چیز های دیگه !:دی

تو نیگاه اول که خوندم مطلبتو ! گفتم یه چیزی تو ش گفته نشده ! میدونی چیه ؟ اینه که تو دخترای امروزی و مثال زدی ولی اونا رو باپسرای امروزی مقایسه نکردی عمو ؟ اونا رو با خودت (البته شمام یه جوون امروزی هستی هاا ) که کار میکنن و مستقلن و زحمت میکشن مقایسه کردی ! عمو خداییش نه خداییش پسرای همسن سال ما کجا میرن دنبال کار ؟؟ِ کجا باید خرج خونواده روبدن ؟ همش که دنبال فلان مدل مو ! فلان اهنگ ! فلان گوشی موبایل !؟! گیم نت و کافی نت و قرص و اکس و هزار جور کوفت و زهر مار دیگه هستن که ؟! در مورد دانشگاهی که گفتی عمو ؟! من یه دخترم ! به طبع بیشتر از یه پسر همسن و سال خودم میشینم تو خونه و بیشتر هم درس میخونم (من نه هاا :دی ) با پسری که مثل من کنکور داره ولی هر روز دنبال همون چیز هاس و یه ساعتم تو خونه بند نمی شه فرقی نمیکنم ؟ خوب معلومه من وارد دانشگلاه میشم ولی اون نه ! هر کی نتیجه ی تلاش خودشو میبینه ! الانم که شما آقایون حرصتون گرفته :دی :دی و بعضی رشته ها رو تو دانشگاه تعداد داوطلبانی که میگیرن بیشتر از پسران ! مثلا حقوق :( که چی ؟ تو این سالها بیشتر خانوم ها از حقوق فارغ اتحصیل شدن :))

همون جوری که یوسف گفت : ما ایرانی ها جنبه ی این برابری و مساوات و این حرف های قلمبه سلمبه رو نداریم !!؟ چرا ؟ همین مامان من که صب تا شب شاکیه که بابا خسته شدم !؟ تا بابام میره تخت خودشو حداقل تمییز کنه جیغ و دادش میره رو هوا که (ای وای حاجی ! شما چرا ؟ شما خودت خسته ایی :( یه بار ما دخترای فامیل پسرا رو مجبور کردیم یه شب ظرفا رو بشورن !اونا شستن ظر فارو ولی ما دخترا تا چن ماه فقط داشتین متلک میشنیدیم که
آبروی دخترا رو بردین و فلان و بهمان (از این آیکون عصبانی ها):دی اینو خوب اومد یوسف ! تو کشوری که چند هزار سال مردا آقا بودن و خانوم ها کنیز ؟! خوب همین میشه دیگه !؟! چه جوری میشه تغغیر داد همچین چیزی رو ؟همین مامان ها و مامان بزرگ های مارو ببین که یه عمر آشپز خونه ها پیرشون کردن و هنوز هم باید جواب انتظار های بیجای شوهراشون رو هم بدن ؟!

و یه چیز دیگه ؟!
الان که خانوم ها هم مثه مردا صب میرن و ظهر میان انچام دادن همه ی این کار ها حتی با پیشرفته ترین وسایل هم سخته !؟! نیس؟؟! تازه کلی انتظار هم روش هس ؟!
دیگه نمیدونم باید چی بگم ؟ِ؟
ولی طنز قشنگی بود عمو !!
ممنون !!






خب...وایس بینم سلی چی فرموده...
آقا اول اینکه ..سلی هم دیگه جزو رفقای قدیمی شد...الان فکر کنم یک سال و خورده ایی هست که ارتباط نوشتاری داریم با همدیگه.

من نمیدونم چرا بعضی از دوستان اولین چیزی که برای نابرابری میخوان مثال بزنن همین حق ولگردی دوازده شب به بعد و هرجور لباس پوشیدن هست؟!
قرار نیست وقتی که دو نفر یه کار اشتباهی انجام بدن مام بگیم آقا منم باید اون کارو انجام بدم....
این یه جور لجاجت و لجبازی هست .

ببین من اینجا اصلن نمیخوام از چهارتا پسر ژیگولو حمایت کنم... ( چونکه اصلن در شان من نیست بخوام از جفنگ بازی حمایت کنم_حتی خیلی بیشتر از شما به رویه آقایون اعتراض دارم).

اما اینکه فلان پسر موهاشو سیخونکی درست میکنه ... سر پاچه هاشو ریش ریش میکنه ...دم خط میخی میزاره و یه زنگوله اندازه ی کله گاو میندازه دور گردنش ... دلیل نمیشه که من یا تو یا خانم xوyبگه منم باید همون کارو انجام بدم.

یا عکس قضیه ...فلان دختر یه نوع خاص لباس میپوشه ... موهاشو یه مدل خاصی زده ...توام بگی اِ...اِ..چرا فلان دختر خودشو مثه اسب مسابقه سولاریزه کرد...پس منم میخوام همون کارو بکنم...
این که همش شد چشم هم چشمی ...

خب...به نظرتو اینکار اسمش چشم هم چشمی نیست؟!...این کار اسمش تقلید کور کورانه نیست؟!

خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد

به نظر من یه دختر 17 یا 18 ساله حتی اگر اجازه داشته باشه که نصفه شب بره بیرون ...خودش باید برای خودش ارزش قائل باشه و این کارو نکنه.

به هر حال اینکه فلانی اون لباسو پوشیده ...اون کارو کرده ...اون تیپو زده ...اون مهمونیو رفته... من چرا نکنم .... خیلی خیلی شرمنده برای من موجه و قابل تایید نیست...تا یه حدی درک میکنم.... اما نمیتونم قبولش کنم و دفاع کنم.
* * *
اما چادر چاقچور...من بعید میدونم الان دیگه اجباری به چادر باشه...حتی مانتوی پوشیده هم دیگه داره به مرور جمع میشه ...

نوع لباس پوشیدن و آداب معاشرت و تفریع تابعی و انعکاسی از فرهنگ و باورهای یک جامعه هست.
حتی در همون کشورهای خارجی یه حد و حدودی برای پوشش خانم ها هست.

به طور مثال اونجا خانم ها در کنار دریا شاید تونیک و بیکینی بپوشن. اما همون خانم اگر وسط روز بخواد با تونیک وسط لندن یا آمستردام بچرخه جلوشو میگیرن و یا ممکنه دو نفر به پروپای اون خانم بپیچن...
یعنی میخوام بگم تونیک پوشیدن در وسط شهر حتی برای اون هایی که چشم و دلشون سیر هست ...میتونه جذاب و تحریک کننده باشه

اما خب اونجاها به طور مثال شلوار جین و تاب عرف هست...و برای اونها محرک نیست.

همین استانه ی تحریک به نوعی در کشور ما وجود داره.
یعنی اگر یک خانم آرایش متعادل داشته باشه با یک مانتویی که چسبون و یا بار رنگ جیغ نباشه..کمتر به مشکل بر میخوره.
یعنی یه جورایی در اینجا مانتوی معمولی که تقریبن روی زانوی میرسه معادل پوشش شلوار جین در اروپا هست.
من وقتی میگم این خانم به مشکل بر نمیخوره منظورم این نیست که هیچ مشکلی پیش نمیاد....بله مردا و پسرایی هستند که درست تربیت نشدند ..فهم و شعور اجتماعی ندارن و حتی میبینی برای یک زن چادری هم درد و سر درست میکنن.

این نشون میده که فرهنگ پوشش جامعه ی ایران روز به روز داره آزاد تر میشه و سخت گیری ها خواه ناخواه کمتر... ( یعنی حکومت های ایران مجبور میشن به دادن آزادی های بیشتر)

اگر بگم خلاصه این قسمت از حرفمو بگم این میشه که
الف: تقلید میتونه برای یک نوجوان و جوان مشکل ساز بشه ( جدای از بحث دختر یا پسر بودن)
ب: عرف و سنت عمومی جامعه یک شبه قابل از بین رفتن نیست

* * *
اما کار پسرای فامیلتونم که خب مشخصه ...واسه خودشیرینی و جلب توجه دخترای فامیل بوده.
اینا طبیعی هست ...مام هم سن و سال شما بودیم از اینکارا زیاد میکردیم... دو تا دختر خاله و دختر عمه رو میدیدیم کلی لوس بازی و حرکات ژانگولر بازی در میاوردیم .

اونایی که بهتون سرکوفت زدن کار اشتباهی کردن باید شرایط سن و سالی شمارو بیشتر درک کنن.
اما شماهم قبول کنید کارتون خلاصه یه جور .. از همین شیطنت های بین دختر و پسر بوده .

ببینید دوستان...به طور کلی دختر و پسر به همدیگه کشش دارن و یه مغناطیس جذب نامرئی بینشون حکم فرما هست.
چرا ما اینو انکار میکنیم...؟!

الان شما به همین عرصه ی وب نگاه کن... تو الان تقریبن دو سال تجربه وب نویسی و اینترنت داری.
هرکی از ماها بره به لیست یاهو مسنجر خودش یه نگاهی بندازه... ببینیم بیشتر هم جنسای خودمونو اد کردیم یا غیر همجنسو.
از چت هایی که انجام دادیم میانگین و معدل بگیریم...بیشتر با هم جنس خودمون چت کردیم یا با جنس مخالف...؟!

در هر حال گفتنی زیاد هست... به مرور زمان دربارش مینویسیم ، صحبت میکنیم و تحقیق میکنیم و یاد میگیریم...
فقط یادمون باشه که زود قضاوت نکنیم
موفق باشی

سلی شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:49 ب.ظ

یوسف یا خودت پانته آ رو از اینجا میبری یا خودمون با تیپا میندازیمش بیرون !:دی
اهه !
اینجا که جای این کارا نیس یوسف خان !
دوست دختراتو جم کن ببر بیرون از خونه مون !
گفته باشم !

=))

پانته آ به سلی شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:22 ب.ظ

اوا خانوم خشنه..یه کم آرومتر..اگه نرم چیکار می کنی مثلندش؟!..داری کاری می کنی که بریم تو تیریپ گیس و گیس کشی!!..
آقا رضا شوما که بزرگ اینجایی به این خاونم خوشگله یه چیزی بگو وگرنه مجبورم همین صندلامو در بیارم بکنم تو چشاشون!!ایش!

نه بابا...
... دیگه چی؟؟!!
ما یه تار موی سلیو به صدتا از این صندل پوشای متبرج نما نمیدیم

ر و ز ب ه شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:50 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

...
من خیلی منتظر این جوابیه! شما حضرت شازده بودم تا اینکه امروز اون رو روئت کردم!
حرفی نیست فقط فکر کنم چند تا نکته به ذهنم رسید که بگم!

اول اینکه رضا جان من هم دیگه اون شوق و ذوق قدیم رو واسه ادامه دان در مسیر وب لاگ نویسی ندارم اونجا تنها شده کیسه بوکسی برای خالی کردن تمام آمال ها و افکار درونیه من که در فضای واقعی نمی تونم اون رو بیان کنم !!

اینکه گفته بودی با جنگ مخالفی٬ من هم بهت گفتم با جنگ مخالفم اما جنگ تنها راه حل به نظر من برای عبور از این همه مشکلات و گیر کردن ها هستش ! اما خوب با اون دلیلی که بعدش برات آوردم که مردم ما دیگه توان بازسازی بعد از جنگ رو ندارن (یعنی توانایی بازسازی کشور) نمیشه به جنگ خوش بین بود..

من ملت ایران رو دست کم نمی گیرم چون به همه ابت شده که ما دقیقه ی ۹۰ ای هستم تو بدترین شرایط کارهایی رو انجوم میدیم که از دست هیچ کس بر نمی یاد!!


اما راستش رو بخوای رضای عزیز من به نسل شماها و نسل خودم هیچ اعتقادی ندارم! و این جور بگم که باور ندارم که می تونیم کاری کنیم هر چند که هر مدت یک بار جرقه ای زده میشه اما سال به سال که میگذره این قدر جوونا درگیر مسائل دیگه غیر زندگی کردن (!!!!!!!) میشن که یادشون میره کجا هستن و کی هستن و داره چه به روزشون می یاد !!

آخ گفتی امید..

باورت میشه این روزها به دلیل کارهایی که دارم و اجراها بن کل تو فاز سنتی هستم کم کم داره دیگه موسیقی کلاسیک و پاپ از ذهنم خارج میشه !!! :دی

صبح تا شب دارم آستان جانان خسرو آواز ایران رو گوش میدم.. آخ که من چقدر از این ترانه خاطره دارم..

اما امید.. امید جایگاه خاصی تو زندگی من داره (همون طور که خودت می دونی) اون شب یعنی بهتره بگم اون صبح دل انگیز که من و تو با هم بودیم خیلی سبک بال شدم !

امید امید..

تو باران رو نوشتی من ترانه ی حیف که نمیشه از استاد مسعود امینی رو برات می نویسم که خیلی خاطره ازش دارم لینکشم برات گذاشتم گوش بده حتما..
http://www.umahal.com/g.htm?id=1918

اوج احساس رو تو صدای امید می بینی با تنالیته ی خاصی خونده شده..

حیف که نمیشه از تو گفت از تو نوشت
والا می نوشتمت٬ با مژه ور می داشتمت
روی چشام می ذاشتمت٬ کنار قرآن مجید
می بردمت رو آیئنه شمعدون جهاز مادرم
تو طاقچهء صندوق خونه می ذاشتمت
حیف که نمیشه از تو گفت از تو نوشت
والا می نوشتمت٬ ندیده دوست می داشتمت
به جای برکت خدا می بردمت..
تو سفره ء نقش قلمکار حریر اصفهان
از دل و جون می ذاشتمت
.................................................

نکات خوبی بود رفیق قدیمی
خب...، اینو خیلی جواب خاصی ندارم...، قبول دارم...ما یه نسلی بودیم که بیشتر از اینکه عملگرا باشیم ...اهل حرف زدن بودیم...
البته یه جورایی تقصیر با نسل قبلی هست که بهمون چیزی یاد ندادن...برج عاج نشین شدن و نسل بعدی رو از نوک دماغشون نگاه کردند و این شد که الان اعتقادی بهم دیگه نداریم.
اما...اما... من فکر میکنم یا ما خودمون باید کاری انجام بدیم و یا اینکه هیچ...

راه خوبیه موسیقی...من میگم صحبتی که از طریق موسیقی و تصویر باشه خیلی عالیه.
یعنی در واقع اونم یک راه خوب و حتی بهتر برای یادگیری و تعالی هست.

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر
گنگ خواب دیده باید با تصویر و موسیقی صحبت کنه!!!

آستان جانان همون تصنیف "جان جهان دوش کجا نی غلطم در دل ما بوده ایی" نیست...؟!!
در هر حال بازم ممنون و یه خواهش
یه تصنیفی شجریان داره با این تیکه فکر کنم شروع میشه
دیده دریا کنم و سر به دریا فکنم
اندر این کار دل خویش به صحرا فکنم(( اگر درست گفته باشم!!!))
از این تصنیف اگه لینک با کیفیت 128kbداشتی بهم بدی ممنون میشم

آقا موشه شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:32 ب.ظ

تست میشود

براوو مهندس
براوو...ایول
.
.
.
آقا من الان یه چیزی میخوام بنویسم ...قربون دست ۲۴ ساعته رسیدگی کن ...که فردا شب میخوام یه مدت برم ولایت مسافرت و احتمالن یه ماهی نباشم

آقا موشه شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:56 ب.ظ

آقا دباره تست میشود
آقا اصلا همش تست میشود

خوب خداروشکر شکلکامون کم نشده


مرجاااااااااااااااااااااااااااان کمبودت به شدت حس میشه
بیا یه خبر بده مردیم از نگرانی

کسی از مرجان خبر داره

آقا موشه به داش رضا شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:58 ب.ظ

مخلص داش رضا هم هستیم در بست

بیا بنویس فقط زود که فردا بنفشی آپ میکنه

آقا ما اوامرو اجرا کردیم نوشتیم

آقا موشه به یوسف شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:01 ب.ظ

یوسف پس اینترنت ما مافوق صوته
ببین کلا خطای مخابرات کشور رفته تو تحریم =))

به جان موشی قالب سرعت لودش خیلی بالاست کاملم باز میشه واسه همه همینطوریه جر تو و نگین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد