« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

عکس خونه ما

 

سلام خب این عکسای ماست دیگه 

توضیح هم یه سریشون دارن 

یه عکسی هست که یه خونه است. 

اون نمای بیرونی خونه ماست. اون دوتا پرنده که دارن پرواز می کنن هر دوشون کلاغن!!فقط

آقا رضا رنگشون کرده که جای قناری بفرشدشون ولی در موشی در خونه رو باز گذاشته در رفتن.

اون میمونم مال یوسفه که جو گرفتدش و آبیش کرده. نرده ها رو هم من و مونا رنگ سلی رنگ

کردیم. یه عکس دیگه هم هست که نمای داخلی خونست!!!! فک کنم لازم نییی که بگم اتاق

کیه!!

 

برای دیدن عکسها در سایز بزرگتر روی هر عکس کلیک کنید



داستان شاذه کوچولو رو تا به حال خوندین؟

یه قسمتی هست که وقتی خوندمش نا خودآگاه اشکم سرازیر شد! اونو براتون می نویسم اینجا :

روباه گفت: -سلام.
شهریار کوچولو برگشت اما کسی را ندید. با وجود این با ادب تمام گفت: -سلام.
صداگفت: -من این‌جام، زیر درخت سیب...
شهریار کوچولو گفت: -کی هستی تو؟ عجب خوشگلی!
روباه گفت: -یک روباهم من.
شهریار کوچولو گفت: -بیا با من بازی کن. نمی‌دانی چه قدر دلم گرفته...
روباه گفت: -نمی‌توانم بات بازی کنم. هنوز اهلیم نکرده‌اند آخر.
شهریار کوچولو آهی کشید و گفت: -معذرت می‌خواهم.
اما فکری کرد و پرسید: -اهلی کردن یعنی چه؟
روباه گفت: -تو اهل این‌جا نیستی. پی چی می‌گردی؟
شهریار کوچولو گفت: -پی آدم‌ها می‌گردم. نگفتی اهلی کردن یعنی چه؟
روباه گفت: -آدم‌ها تفنگ دارند و شکار می‌کنند. اینش اسباب دلخوری است! اما مرغ و ماکیان هم پرورش می‌دهند و خیرشان فقط همین است. تو پی مرغ می‌کردی؟
شهریار کوچولو گفت: -نَه، پیِ دوست می‌گردم. اهلی کردن یعنی چی؟
روباه گفت: -یک چیزی است که پاک فراموش شده. معنیش ایجاد علاقه کردن است.
-ایجاد علاقه کردن؟
روباه گفت: -معلوم است. تو الان واسه من یک پسر بچه‌ای مثل صد هزار پسر بچه‌ی دیگر. نه من هیچ احتیاجی به تو دارم نه تو هیچ احتیاجی به من. من هم واسه تو یک روباهم مثل صد هزار روباه دیگر. اما اگر منو اهلی کردی هر دوتامان به هم احتیاج پیدا می‌کنیم. تو واسه من میان همه‌ی عالم موجود یگانه‌ای می‌شوی من واسه تو.

شهریار کوچولو گفت: -کم‌کم دارد دستگیرم می‌شود. یک گلی هست که گمانم مرا اهلی کرده باشد.
روباه گفت: -بعید نیست. رو این کره‌ی زمین هزار جور چیز می‌شود دید.
شهریار کوچولو گفت: -اوه نه! آن رو کره‌ی زمین نیست.
روباه که انگار حسابی حیرت کرده بود گفت: -رو یک سیاره‌ی دیگر است؟
-آره.
-تو آن سیاره شکارچی هم هست؟
-نه.
-محشر است! مرغ و ماکیان چه‌طور؟
-نه.
روباه آه‌کشان گفت: -همیشه‌ی خدا یک پای بساط لنگ است!
اما پی حرفش را گرفت و گفت: -زندگی یک‌نواختی دارم. من مرغ‌ها را شکار می‌کنم آدم‌ها مرا. همه‌ی مرغ‌ها عین همند همه‌ی آدم‌ها هم عین همند. این وضع یک خرده خلقم را تنگ می‌کند. اما اگر تو منو اهلی کنی انگار که زندگیم را چراغان کرده باشی. آن وقت صدای پایی را می‌شناسم که باهر صدای پای دیگر فرق می‌کند: صدای پای دیگران مرا وادار می‌کند تو هفت تا سوراخ قایم بشوم اما صدای پای تو مثل نغمه‌ای مرا از سوراخم می‌کشد بیرون. تازه، نگاه کن آن‌جا آن گندم‌زار را می‌بینی؟ برای من که نان بخور نیستم گندم چیز بی‌فایده‌ای است. پس گندم‌زار هم مرا به یاد چیزی نمی‌اندازد. اسباب تاسف است. اما تو موهات رنگ طلا است. پس وقتی اهلیم کردی محشر می‌شود! گندم که طلایی رنگ است مرا به یاد تو می‌اندازد و صدای باد را هم که تو گندم‌زار می‌پیچد دوست خواهم داشت...

خاموش شد و مدت درازی شهریار کوچولو را نگاه کرد. آن وقت گفت: -اگر دلت می‌خواهد منو اهلی کن!
شهریار کوچولو جواب داد: -دلم که خیلی می‌خواهد، اما وقتِ چندانی ندارم. باید بروم دوستانی پیدا کنم و از کلی چیزها سر در آرم.
روباه گفت: -آدم فقط از چیزهایی که اهلی کند می‌تواند سر در آرد. انسان‌ها دیگر برای سر در آوردن از چیزها وقت ندارند. همه چیز را همین جور حاضر آماده از دکان‌ها می‌خرند. اما چون دکانی نیست که دوست معامله کند آدم‌ها مانده‌اند بی‌دوست... تو اگر دوست می‌خواهی خب منو اهلی کن!
شهریار کوچولو پرسید: -راهش چیست؟
روباه جواب داد: -باید خیلی خیلی حوصله کنی. اولش یک خرده دورتر از من می‌گیری این جوری میان علف‌ها می‌نشینی. من زیر چشمی نگاهت می‌کنم و تو لام‌تاکام هیچی نمی‌گویی، چون تقصیر همه‌ی سؤِتفاهم‌ها زیر سر زبان است. عوضش می‌توانی هر روز یک خرده نزدیک‌تر بنشینی.

فردای آن روز دوباره شهریار کوچولو آمد.
روباه گفت: -کاش سر همان ساعت دیروز آمده بودی. اگر مثلا سر ساعت چهار بعد از ظهر بیایی من از ساعت سه تو دلم قند آب می‌شود و هر چه ساعت جلوتر برود بیش‌تر احساس شادی و خوشبختی می‌کنم. ساعت چهار که شد دلم بنا می‌کند شور زدن و نگران شدن. آن وقت است که قدرِ خوشبختی را می‌فهمم! اما اگر تو وقت و بی وقت بیایی من از کجا بدانم چه ساعتی باید دلم را برای دیدارت آماده کنم؟... هر چیزی برای خودش قاعده‌ای دارد.
شهریار کوچولو گفت: -قاعده یعنی چه؟
روباه گفت: -این هم از آن چیزهایی است که پاک از خاطرها رفته. این همان چیزی است که باعث می‌شود فلان روز با باقی روزها و فلان ساعت با باقی ساعت‌ها فرق کند. مثلا شکارچی‌های ما میان خودشان رسمی دارند و آن این است که پنج‌شنبه‌ها را با دخترهای ده می‌روند رقص. پس پنج‌شنبه‌ها بَرّه‌کشانِ من است: برای خودم گردش‌کنان می‌روم تا دم مُوِستان. حالا اگر شکارچی‌ها وقت و بی وقت می‌رقصیدند همه‌ی روزها شبیه هم می‌شد و منِ بیچاره دیگر فرصت و فراغتی نداشتم.

به این ترتیب شهریار کوچولو روباه را اهلی کرد.
لحظه‌ی جدایی که نزدیک شد روباه گفت: -آخ! نمی‌توانم جلو اشکم را بگیرم.
شهریار کوچولو گفت: -تقصیر خودت است. من که بدت را نمی‌خواستم، خودت خواستی اهلیت کنم.
روباه گفت: -همین طور است.
شهریار کوچولو گفت: -آخر اشکت دارد سرازیر می‌شود!
روباه گفت: -همین طور است.
-پس این ماجرا فایده‌ای به حال تو نداشته.
روباه گفت: -چرا، واسه خاطرِ رنگ گندم.....

خب اینجوریه دیگه. الان قضیه ما هم مثل ایناست. اگه دقت کنین می بنین که دیگه ما هم شدیم اهلی و رام همدیگه. من که اینجوری ام. حالا هر وقت یه جایی موش ببینم نه تنها ازش نمی ترسم بلکه کلی ذوق می کنم و دلم می خواد بگیرمش. هر جا اسم هر کدوم از بچه ها رو می بینم به هوای اینکه یکی از شماها باشین دقیق میشم ببینم چیه و چی نوشته!!! هر کدومتون. اگه یه نفر بکه من غریبه ام یهو بر میگردم  ببینم کیه!! اسم پسر خاله ام امینه وقتی می بینمش ناخودآگاه لبخند میزنم!!(از من کوچیکتر هاااا). روی همه و همه اسما حساسم. حتس روی اسم شهر هاتونم حساس شدم!

اگه بخوام تک تک رو اسم ببرم و بگم که همه میزنین پس کله ام و بیرونم می کنین که!!!!

من دیگه از این به بعد عمرا لواشک و مربای توت و گیلاس بخورم!!!!!!

همین دیگه!!!

خب منم سرونازم خواهر کوچولو. ته تغاری نیستم اما خواهر کوشولوام ! 19 سالمه .دارم خیر سرم درس می خونم تا بشم خوره کامپیوتر البته الانم کم خوره نیستم

 از جنوب کشورم. اونجا که گرما بیداد می کنه، بندرعباس.

یعنی الان باید از روحیاتم هم بگم؟؟؟؟؟؟

نمی خواد. هر کی سوال داره بپرسه جوابشو میدم.

فقط اینکه خیلی دوستای اینترنتیمو دوس دارم. خیلی زیاد!!!!!

نظرات 187 + ارسال نظر
آقا موشه پنج‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:16 ب.ظ

داش امینو یوسف اون ماهیارو تازه خریدم اگه دست کنین تو آبشون به ننه میگم پوستتونا بکنه

آقا موشه پنج‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:17 ب.ظ

خرموشیوووووووو
ندا خیلی باحالی

ندا اینجایی ؟
احوالت چیطوره ؟؟؟؟؟ خوبی

آقا موشه پنج‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:17 ب.ظ

لیلا بزن پس کله این نیلو
نیلو پشت خانوم معلم شکلک کشیده نیگا چطوری نیگا میکنه یه ذره هم ترسیدههههه =))

آقا موشه پنج‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:19 ب.ظ

مونا رووووووووو مونا کجائییییییییی؟؟؟ بدو بیا قرصای منو بده

گیلاس رو نیگا گیلاس منم بازی راه میدین توتیو ولش کن بیا با ن بازی کن

آقا موشه پنج‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:20 ب.ظ

سارا انقد گلارو آب نده گندییییییییییییییییید

سارا این گلارو من کاشتمو نیگا دستام گلیه
اون آبیه رو برا تو کاشتم

آقا موشه پنج‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:22 ب.ظ

مارگریت جون چه بچه مثبته اینجا ولی فک کنم شیطون باشیا

ننه آمنه رو =)))))) بپا بابا دراکولا در نره یهو =))

آقا موشه پنج‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:24 ب.ظ

آقا تا کسی منو فراموش نکرده برم شاممو بخورم بیام وبمو اگه وقت شد آپ کنم
نیست هیشکی وب منو یه ماهه باز نکرده

آقا موشه پنج‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:25 ب.ظ

اوه سلی کجاست سلی کم پیدائی کتاباتو نخوری یهو
باباتو دودر کن بیا نت

آقا موشه به ندا جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:42 ق.ظ

ندا برا منم شعر میگییییییی

سروناز جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:26 ق.ظ

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
ابجی مرجان
من اومدم بغلت
بپر تو بغلم
خوبیییییییییییییییییی
من سوغاتییییییییی می خوام
مال من کوووووووووو
قرار بود واسه من علوسک نه دومادک بخری
چی شد؟

سروناز جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:29 ق.ظ

موشییییییییییییییییییی
اومدی باز
خوبییییییییییییییییییییی
ای ول من گز می خواااااااااام
اصن بیا گز ها رو با خرما های ما قاطی کنیم با اونا از مهمونا پذیرایی کنیییییییییم
می دونی مهمونا چه شکلی میشن؟
این شکلی

موشیییییییییییییییییی بپر بغل اق رضاا
اگه بخوای پبر بغل من که من له میشم

سارا جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 03:09 ق.ظ

سروی هنوز اینجایییییییییییی؟

ساسا جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 03:10 ق.ظ

آپ کردممیگم آپ کردم...میگم ینی من الان آپ کردمفمیدین چی میگم ایشاله؟

سلی جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:16 ق.ظ

سلام به همه
خوبین؟
عید خوش میگذره؟؟؟
من اومدم
میگمااا ..آپ کنه دیگه نفر بعدی..

سلی به مرجان جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:17 ق.ظ

سلام مرجانکم..
کجا بودی؟؟؟خوش اومدی..سوغاتی من؟اینم دست درازم

سلی به سارا جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:18 ق.ظ

سارا اینقد شلوغ نکن...اهه..



بذار منم بیام با هم خونه رو خراب کنیم

ندا خطاب به همه جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:24 ق.ظ


http://www.ganja2music.org/article385.html
این آهنگ آرتین با حاله دانلود کنین
شاید بعضی هاتون شنیدین نمیدونم
ولی وصف حال خیلی هاست

سارا جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:49 ب.ظ

موش موشی دوست داریمموش موشی دوست داریم(چیخده با معرفت شدم حال میکنی؟)


نیمیخوام سلی...داداچ رضا خان گفته که من شرورم...تازه میخوام بگم دستا بالا....پولاتون رو بدارین روی میز...طلاهاتون رو هم بذارین...+موبایل...کیو کیو(تیر هوایی)
بنفشه...من هواسم به اینا هس تو برو پول مولا رو جمع کن....گیلاسی ماشین رو روشن کن...مرجاااااااااااانبیا من رو بغل کن بریم تو ماشین.

داداش رضا جون...منم از جنوب کشورما...سلام علکم

آره نگین...من عرق ریختم..جون کندم تا این خونه اینجوری گل گلی شده

یوسف جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 05:23 ب.ظ

آقایون و خانوما..لیدیز اند جنتلمندس کمربندهای خودتونو سفت ببندید..ااا شرمنده خانوما و آقایون من اومدمممم..جاتون خالی علوسی بودیمو رقص و بزن و بکوب و کلی مراسم مستهجن دیگه که خب به سلامتی برگزار شد..
لطفا مودب باشید بنده تو این جند روز با کت شلوار و کراوات بودم .. فقط با کلاسا با من حرف بزنن!! =)) دخترا هم برن کنار که از نوک دووومااااغ می بینمشون..ها بوخودا!! =))
خلاصه جای همتون خالی بود..
ملجان الهی جز جیگر بگیری..کجا بودی دل من رفت به ناکجا آباد ها!! :((
داش رضا یعنی واقعا انقد(چقد؟!)فک می کنی من + هستم؟!..نه جونم خبرررر نداری پس!! =))
ساسا فافا یا چه می دونم لامپ مهتابی من تا خرمای تورو نخورم عمرااااا اگه خودمو در اختیار جناب ازرائیل قرار بدم..واه واه می خوای همسایه ها حرف پشتم در بیارن..فردا اون وخ می ترشم!! =))
موشی من ماهی های سر سفره ۸سین رو خوردم..آخه تو این مدت ننه آمنه و سایر ضعیفه خونه نبودن ما از گشنگی مردیم..این بود که به سیخ کشیدیمشون..
امین جون عسیسم ۱۳بدر حتما سبزه هارو گره بزن..فقط مواظب باش خودتو بهشون گره نزنی بس ذوق مرگ شدی الاااان..یه دست محکم به افتخار آقا دومات... هوشولولولولولولولولولو =))
نیلو هم که تصمیم نداره یه لبخند بزنه..نمی دونم از همون روزی که از تو جوب روستا گرفتیمش با اون آبله مرغونش همه اش قیافه ترش می کرد واسه من..من فک می کنم نیلو وقتشه که علوس بشه....به افتخار برادر عرووووووس!!! =))
سلام سلی...واج آرایی رو حال کنید..آقا اسم زیاده هر کی از قلم افتاد خلاصه ۴کریم دیگه..

سروی هم که...به به به (به قول مهران مدیری!)خیییلی ممممممممنووون!! =))

پ.ن: ننه آمنه ( بنفشه!) عید تموم شد هااا..اون پروژه هسته ای رو برسون که تمام مدت علوسی به فکر کمک های امدادی شوما بودم!! :((

مرجان به ندایم جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:21 ب.ظ

قربونت برم با اون شعر ملوست منتظر شعر یادگاریت هستما
توی این شعره عروسک گیگیلی توش نبود ولی توی یکی دیگه باشه ها

قربونت برممممممممممممم

بخورمت

مرجان به یوسف جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:24 ب.ظ

سلام یوسف هوشولوووووووووووووو خوبی داداشیه شیطون بلا ؟

تو ! نه واقعا تو اون ماهی های پای سفره رو خوردی ؟ اونا که ماهی های گیگیلی بود ایشاا... بمیری ؟ اون قرمزه خوشکله هم خوردیش ؟ زود بدو برو دو تا ماهی بخر واسه گیگیلی که خودتو ماهی میکنه

ای بدجنس ! ۱۳ بدرها سبزه گره میزنی آره ؟

مرجان به سلی جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:25 ب.ظ

قربونت برم من سلی خوشکل خانومی

یوسف جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:55 ب.ظ

بیا ملجااااان..اووووووووووووووووق..ماهی هارو بالا آورددددم!حالا تیکه هاشونو سر هم کن بشن ماهی!!!

نگین به مرجان جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:26 ب.ظ

مرجانننننننننننننننننن رسیدن بخیر میباد !!!!!

ببین جلو همه دارم میگم سوغاتی منو بده وگرنه من میدونم و گیگیلی
اصن من گیگیلی رو گروگان میبرم
هر موقع سوغاتی منو اوردی من گیگیلی رو پس میدم
بیا گیگیلی بریم

نگین به موشی جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:28 ب.ظ

موشی تو حسود نبودی ؟
اصن دلش خواست بده من خر سواری کنم
من دوست دارم خر سواری
اگه بذارم تو سوار شی نگین نیستم !!

موشی موشکم من اهل دوستی نیستم بگو روح خبیث مزاحم نشه !!

نگین به سارا جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:28 ب.ظ

سارا اینقدر شلوغ نکن
عاقل باش دختر
آدم به حرف بزرگترش گوش میده
عاقل بشین یه جا
افرین دخترم
ایشالا عروسی خودته تا چند وقت دیگه

نگین به داداچ رضا جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:29 ب.ظ

داداچ کجای ؟ اینجا نمیبینمت

داداچ الان به شدت به یادت افتادم ..
خیلی جات خالیه اینجا
یه خرده فکر کن !

یوسف جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:18 ب.ظ

نگین هم که الان آنلاینه و...به به!!

ر و ز ب ه خطاب به دیوونه ها شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:00 ب.ظ



سا مو لیک دیوونه ها !!!
خوفین شما ؟؟
به زور یه خط تلفن پیدا کردم و وصل کردم به لب تاپم و اومدم اسنجا

می بینم که کلی پشت سر من حرف زدین هااااا

تا بیام بعد از ۱۳ حالیتون می کنم

راستی خوهشا کسی جلوی من آپ نکنه خودم می یام آپ می کنم

افتاااااااااااااددددددددددد

می یام :(



فعلناااا. . . .

مرجان به شهرزاد خانومی شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:55 ب.ظ

شهرزی جونم بدو بیا وبلاگ رو آپ کن باشه خانومیه گل و گلاب و مهربون ؟

مرجان به نگین شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:56 ب.ظ

نگیییییییییییییییییییییییییین

برو صمد رو برام پیدا کن تا سوغاتیتو بهت بدم ((=

صمد آقا

نسی جوون خطاب به مدیر بلاگ! شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 03:17 ب.ظ

به نام خدا
سلام
خوبی موشی جان؟؟؟ (بچه با ادب شده)!
ببین عزیزم لطفی کن این اسم من و از تو وبلاگ ور دار تو که می دونی من نمی نویسم فقط بعضی وقتا میام نظر میدم پس بهتره اسم من نباشه....
قربونت موشی جوون...
راستی بیا این سگم واسه تو
هوست باشه مثل خودم پاچه گیره هااااااا
کار دستت نده
موشی من برم دیگه...
اینجا جات خالیه خفن
ار شانس گند من همش مشتری پسر میاد
نه منم خوشم نیماد واسه همینه
عجبااااااااااااااااااااااااااا
روزگارو داری
جیگر خودمووووووووووووووووووووووو
موشی جوون بازم می گم یادت نره اسم من و برداری
فداتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
یا حق!

مونا به تو!! آره خودت! شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 05:34 ب.ظ

سلام
آهای سلامممممم
بی ادب سلام کن
خوبی؟ خوبی؟ میگم خوبیییییییییییییییییی؟
ای وایییییییییییییی
این قرصای منو کی برداشته؟
یه دونه دادم به مرجان، یه دونه موشی، ده بیست تا داداش امین یه دونه سروی، یه دونه نیلو، یه جعبه کامل دادم به یوسف
یه نصفه هم دادم به گیگیلی آخه نه که کوشولوه معدش درد میگیره!!
بچه ها برید برای من قرص پیدا کنید !
موشیییییییییییییییییی
گزا کجاست ؟ گز بده من ! مگه نگفتم ما امسال نمیایم اصفهان برای ما گز و پولکی بذار دادا؟
حالا همشو تنها تنها می خورید!
ندااااااااااا
تو اعصابت خوبه هی از خودت شعر در می کنی
بیا برای منم یه شعر بگو
این داداش امینم یه شعر بگو براش من برم پاچه خواریش! چرا؟
چون هنوزم که هنوزه برای من شاسخین نخریده.
خب موشی بردار بیار دیگه اون شاسخینو!
من برم بیمارستان ! به بیمارام برسم
بعدم یکی بیاد دنبالم بریم تیمارستان!!!
مرجان آخه چی میشد منو می بردی شمال این اعصابم بیاد سرجاش؟
حالا اون گیگیلی به صد ضربه شلاق محکوم میشه تا دیگه تنها تنها عروسی و شمال نرید !
من رفتم!

مرجان به موشی و نسی جون شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:32 ب.ظ

نسی جون اسمت از لیست نویسنده ها حذف شد ولی دیگه ما رو از کامنتهات بی نصیب نذار

اینجا به اوامر خیلی سریع رسیدگی میشه

امیر خطاب به همهههههههههه ! یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 03:03 ق.ظ http://www.sahel2007.blogsky.com

بچه هاااا عیدتون مبارککککککک!!!

majik یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 09:39 ق.ظ http://ta-azadi.blogspot.com/

اووووووووووه چه خبره اینجا.
مطلب قشنگی بود.
آره واقعاً همه یه جورایی اهلی ان.
دوست، دشمن، غریب، آشنا، ... همه.

یوسف یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:47 ق.ظ

بچه ها محرمه .. یه کم آرومتر!!

مرجان به یوسف یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:04 ب.ظ

یوسف شل و پلت میکنما محرم کجا بود ؟

موشییییییییییییییییییییییی

مرجان به موش موشک یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:05 ب.ظ

موشیییییییییییییییییییییی دلم برات تنگ شده موشیییییی نکنه سقط شدی نکنه رفتی زیر تریلی من موشیمو میخوام ایشاا... قربونش برم اصلا صمد آقا بره به درک من موشیمو با دنیا عوض نمیکنم

صمد آقا

ندا یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 03:00 ب.ظ

سلام اهل خونه هستین؟؟
خوب تعطیلات نوروزمون هم دیگه داره ته میکشه امیدوارم به همگی خوش گذشته باشه
کامنت هایی که خوندم جالبن
این مونا قربونش برم مشکل عصب داره بابا مونا جون میخایی یه جلسه ی عمومی مدیتیشنننن بذاریم جمع شیم و دلی سبک کنیم. البته اگه این آتیش پاره ها بذارن
موشی جونم دلت شعر میخواد
خوب عزیزم برات شعر میگم به وقتش
ببینم یوسف سرت جایی خورده
محرمممم؟؟؟ کجاها سیر میکنی تو
اهل خونه بچه از دست رفت. پاک قاط زده
این روزبه خیر ندیده هم ریش گرو گذاشته تا کسی ننویسه . حالا چون پسر گلیه
اگه اجازه بدین صبر کنیم
قربون همتون برم
میبوسم روی ماه تک تکتونو
فعلا

نگین خطاب به یوسف یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 07:32 ب.ظ

یوسف جون نیست خودت از صبح تا شب انلاین نیستی
حالا حسودیشم میشه من آنلاینم ....
ببین یوسف جون خوب نیست آدم حسود باشه
ببین من چه دخمل گلیم از من یاد بگیر

نگین خطاب به صمد آقا یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 07:34 ب.ظ

صمد آقااااااااااااااا....
کجایییی صمد جون ( مرجان جون مثه داداشم میمونه تو ناراحت نشو )
میگم صمد اقا بیاااا که مرجان دلش واست تنگ شده
بدو بیا
بدووووو
مرجان دلتنگته


* بیا مرجان جون صداش کردم هرجا باشه پیداش میشه
تو سوغاتی منو بده

یوسف به مرجان یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:56 ب.ظ

ملجان..!
محرمه بوگو چشم!
حالا یه آهنگ قردار بذار بینیم!!

یوسف به نگین یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:57 ب.ظ

نگین..!
از شرکت امریکن آنلاین هستم
با خوبه من من آنم تو که همه اش اینویزیبل!

نگین به یوسف دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:19 ق.ظ

من میام مچ شماهارو بگیرم

فرزاد دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:32 ق.ظ http://petti.blogsky.com

به به
آره باور کن سمیرا همین شکلیه...

خیلی باحاله !

فرزاد دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:33 ق.ظ http://petti.blogsky.com

من آپم

فرزاد دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:34 ق.ظ http://petti.blogsky.com

کسی نمیخواد آپ کنه.؟

نوبت کیه؟!

سلی دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:26 ب.ظ

سلام
آپ؟

یوسف دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:01 ب.ظ

اهم اوهوم..
بچه ها بریم سبزه هارو گره بزنیم..
می گم اگه یه لاخ از اون سبزه ها گره نخورده باقی بمونه خفه اتون می کنم!
همه باید زودتر علوس دونات بشین برین خونه خالی بشه واسه من!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد