« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

پیانو ...!!!تفلدههههههههههه !!:دییییی

 

بابا جووووووونه هرکی دوس دارین یکی بیاد آپ کنه دیگهههههههه !! پس کجان این مدیران که دم از مقررات میزنن !! اینایی که نیومدن آپ کنن رو یه توبیخ کنین اهههههههههه !!! من دفرسینگ دچار شدممممممممممممممم :((((((((((((((

 

 ÐДЯK $cДЯЄਂ 


اول از همه بگم یه مناسبته خوشکل داریم اگه حدث زدین چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!! چه دوستای خوبی :دی امروز تولد مبارکه موشیه خودمووووونههه هااااااااا میدونستین ؟؟:دییییی !! همه میدونن من شقده دوس دارم تولد تبریک بگم از شانسه خوشملمم روزه تفلد موشی نوبته آپم افتاد هووووووراااااااااااا :دی!! کادوهاتونو رد کنین بیاد من خودم قول میدم با موشی نفصشون کنم حقش ضایع نشه :دییییی !!!

خوب موشی جووووووونم تفلد خوشملت مبارک ایشالله سالهای آتی بازم خودم تفلدت رو مبارک بگم :دییی !! ولی یادت باشه تو این :دی رو آخرشم به آق اسمالای تو کامنت دونی اضافه نکردی :( !! اینم یه کارت خوشمل واس خوده خودت به هیجکیم ندیا :دیییی ملت دلتون بسوزهههههههههه :دی !!

حالا بریم سراغه خودمون :

یه چن روزه همشین حوادث عجیب الوقوع برام پیش میاد گیج شدم از در و دیوار بلای آسمانی منزول میشهو طبق کلام " کلّ اناءٍ یترشّح بمافیه " از سحر همان برون تراود که دروست و ما نیز قانون سوم نیوتن را پاس میداریم و در برابر بلایا عکس البلا نشان میدهیم و دیگران را از صحت عقلانی خویش به طور کامل مأیوس کرده ایم تا باشد مورد رحمت الهی واقع شویم! دگرباره مشکل شیمیایی شدن ما در سالهای جنگ تحمیلی(!!) عود/اود کرده و آقای پدر عزیز کلا مارا از ادامه ی این زندگی زیبا منصرف نموده و تجویز کردند که دیگر اندک امیدی به زنده ماندنمان نیست و درون دفترچه و نسخه ای که برایمان پیچیده اند پرچم سیاه نصب/نسب نموده اند!!! چند روز پیش در بستر درحال جان سپردن بودیم و آق داداچه گرامی بالای سرمان با آفریدگارشان راز و نیاز میکردند و برایمان آمرزش میطلبیدند :دی که ناگاه ما حالمان به شدت وخیم گشت و 5666 تا سرفه(هرچی حالا) پشت سر هم نمودیم و اسپری و ماسک قبول درگاه ریه هایمان نگردید و برادر عزیز برداشتن عرض مینماین که : میلی داری میمیری ؟؟ برات النکاح سنتی بخونم =)) !! در اون وضعیت ایشان بر بالین ما النکاح سنتی خواندن و ما نیز از آفریدگارمان طلب شفاعت برای معلولان ذهنی درون پرانتز(هومن ) کردیم تا باشد رستگار شوند !!!

معلم آمادگی دفاییمونو به عزا کشوندیم دیگه نمیاد سره کلاس عجب فازی میده :)!! ولی خدا نمره انضباط رو بخیر کنه ترم اول همه بکس گروه من انضباطشون از 17 گرفته تا 15 بود ولی خودم 20 بودم از دستشون در رفته بود میگن آدم باس سیاست داشته باشه اینه همه آتیشا زیره سره منه انضباتم 20 :)!!

خارج از محدوده:دیروز رفتم آپ ستیرز خونمون یه گردشی بین خاطراتم بکنم. چشَم به پیانو و وایلن و کیبوردم (همون اُرگ) افتاد.کنارشم گیتار هومن ..!! رفتم صفحه ی پیانو رو بالا زدم دست بردم رو کلیداش کوک نبود ... شاید نزدیک یه سال و خوردیه که طرفش نیومده بودم..!! یه کوچولو واس اینکه بشه سمفونیه چهارم بتهوون رو نواخت کوکش کردم اما بعد تصمیم گرفتم خوابهای طلایی رو بزنم ..!! وقتی 7 سالم بود اون آهنگ رو یاد گرفتم خوابهای طلایی رو میگم ..!! هیچوقت یادم نمیره چقدر سره یاد گرفتن این آهنگ گریه کردم ..!! دستام خیلی کوچیک بود و نمیتونستم گام عوض کنم یا اینکه یه انگشتم رو سُلِ گام قبلی باشه و بعد دستم رو بکشم تا انگشت کوچیکم برسه به سی گام بعدی ...!!چقدر استادم دعوام میکرد ... چقدر دستم رو میکشید تا بتونم بزنم و بعد از 2 هفته تونستم خوابهای طلایی رو از حفظ بزنم خوابهای طلایی که از من بزرگترا زودتر از یک ماه نمیتونستن بزننش هیچوقت شیرینیه اون روزی که با غرور این آهنگ رو جلوی همه زدم یادم نمیره واقعا واسه یه بچه ی 7 ساله زدن خوابهای طلایی سخت بود ...!! اینقدر دستام رو کشیده بودم که این پرده ی بین انگشتام زخم شده بود ...!!اما دیروز تا دستم رو گذاشتم رو سل خودش کشیده رفت رو سی خیلی راحت ..!! اون روزا بیر رو که خیلی ها دوساله تموم میکردن من تو 6 ماه جمعش کردم ...!!پاییز طلایی خیلی برام سخت بود اما چون تمام ملودی هاشو دوست داشتم کاستش رو میذاشتم تو ضبط باهاش میزدم ...!! روزی که میخواستم بتهوون رو شروع کنم برام خیلی سخت بود ...!!! همیشه دو مینور رو با دو ماژور اشتباه میزدم ..!! و آخرم خیلی راحت ول کردم ...!! کلاس پنجم بودم که دیگه گفتم نمیخوام پیانو بزنم.تنها دلیلمم این بود که استادم فقط با من کلاسیک کار میکرد ولی من شاد میخواستم ... میخواستم کیبورد بزنم از پیانو بدم میومد ولی حالا میمیرم واس پیانو و سمفونیه شماره ی 5 بتهوون ..!! با موتزارت جون میگیرم و عاشق چهارفصل ویوالدیم ..!! 6 سالم که بود نوشتنه نت رو بهتر از نوشتن بابا آب داد بلد بودم دو ، ر ، می ، فا ، سل ، لا ، سی ... سی...سی... سی سحر بزن سی ...!! تو گام اول برای زدن صدای بم دو تا می پایینه پنج خطه حامل نوشته میشن سحر چرا از سی شروع میکنی به نوشتن بابا بنویس دو ...!!!10 سالم شد ... میتونستم آهنگ بسازم ... هرچی که میشنیدم تبدیل میکردم به نت همیشه دفتر نتم دستم بود ... تو مدرسه ... تولده دوستام ... دیوونه ی نتام بودم ..ساختن آهنگ واسه سرود جشنه تکلیف بچه های کلاس سوممون ...زدن شعر امام علی با ارگ ...جان مریم تو تولده یاسمن ... !! الان 5 سال میگذره ... نه پیانو میزنم نه وایلن و نه ارگ ...!! هومنم دیگه نیست که گیتار بزنه !! هر وقت دلم واس اون روزا تنگ میشه فایلمون رو تو کامی باز میکنم اجراهای خودم و هومن رو گوش میدم ...!! اون گیتار میزد من وایلن ... گیتار میزد من پیانو ... گیتار میزد من ارگ ...!! الان نه اون گیتار میزنه و نه من پیانو .. وایلن ... حتی ارگ ..!!

سیاه نوشت :

 

آرام بخواب تا در ژرفای وجودت پنهان شوم

و آرام دنیای پلید اطرافت را حس کنم

بخواب تا با برهم نهادن پلک هایت روشنی فرونشیند

و خورشید مرگ خود را در آینه ی چشمانت نظار گر باشد

مرگت را فریاد بزن تا بیدار شود هرآنکه آرام خفته و بداند هرآنکه نمیداند

و سکوت کن تا خداوند وجودت را حس کند

آرام بخواب تا برگهای خشک حمل کنندگان طابوت سردت باشند

و خاک بستر آرامشت و...

قبرت ماوایی برای روشنی ...

 

 

*توضیحات شعر بالا:شاید خیلی ها با سبکش آشنا باشید ولی اونای که نمیدونن یه توضیح کوچیک در مورده شعرم میدم.قالب شعر بالا سیاه هستش نه وزن داره نه آهنگ داره و نه جای قافیه هاش معلومه (در کل انشاست :دی) و لی خیلی مفهوم داره !!معنی این قالب شعرها رو فقط کسایی میفهمن که باهاش آشنایی دارن و همچنین متال بازا و کسایی که خودشون دستی تو این قالب دارن. این قالب عام پسند نیست و عده ای کمی خوششون میاد پس اگه خوشتون نیومد شرمنده من کلا این ریختی شعر میگم :دی !!

بیوگرافی: این جانب توت کوچولو ملقب به میلی هستم و بعضی ها هم که سحر مگن بهم . در حاله حاضر کوچیکترین عضو خونه ی ما و ته تغاری خونه که باس حسابی هوامو داشته باشین :دییییی !!!!کلا روزانه نویسم اما گاهی تغییر میدم مثلا اگه اون رگه سحر بالا بره سیاه مینویسم مثله حال و روزه الان توت کوشولو :دی!! یه شوشولو دوست جونه میربونmeyraboon))هستم:دی ولی در کل اصلا احساساتی و محبت آمیز نیستم ...!! مغرور و خود شیفته ام ....!! به دنده و لجباز ..!! حرف حرفه خودمه :دییییی !! به شدت خرابکار و ازون تیپ دختراییی نیستم که یه گوشه سنگین رنگین ساکت بشینم !! آتیش به پا میکنم هرجا برم از دسم دیوونه میشن !! عاشقه قشر زحمت کش و سفید پوشه جامعه هستم حالا حدث بزنین این قشر کدونان :دی !! املام افتیضاحه پس لطفن غلط املایی نگیرین البته تمام سعی ام رو در جهت پیشبرد این معزل اجتمایی میکنم :دی !!

خوب فیلا بابای

ÐДЯK $cДЯЄਂ.•●

نظرات 228 + ارسال نظر
سارا چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:20 ب.ظ



مرجان با این حاجی جون بریز روهم..خیلی بچه باحالیه

حاجی قربون دستت....یدونه لامبرگینی به من بدی کافیه...یدت نره ها

حاجیییییییییییییی..بیا این مرجوون رو ببر بجاش لابورگینی رو رد کن بیاد

یوسف...موشی...بپرین بالا بریم یه چرخی بزنیم...سلی و سروی شماهارو هم میبرممرجی تو برو خونه حاجی رخت چرکارو بشور =))

گیگیلی بدو بیا...

الفراااااااااااااار

حاجی ارزونی صاحب نمایشگاه مرسدس بن چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:21 ب.ظ

توتی میکشمتتتتتتتتتتتت

نههههههههههههههههههه

من فقط مرجان و می خوااااام

مرجااااااااااااااااااااااااااااااان

قهر نکن خوشگل خانمم!! بیا میخوام بوووست کنم!!!

مرجاااااان

اصلا جهنم و ضرر! بیا ۲ تا مرسدس به نامت میزنم!!!
اومدیا!!!
بیا بریم با همدیگه خونه بخت!
جهیزیه ات تکمیله؟؟؟؟ مامی من گفته زنت جهیزیه نداشته باشه قلم پاتو میشکونم!!!
ماااااچ

آقا صمد همسایه سمت چپیتون چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:23 ب.ظ

حااااجی خودتو آماده کن که کل محل امشب میایم بکشیمت!!!

خون جلو چشمامو گرفتهههه

مرجااان مال منههه
خودش گفته که دوووسم داه
تازه ما قبلا با هم رفتیم سینما! این یعنی خیلی خاطرمو میخواد!!!

خودتو جم کن!!
مرجانو با پول نمی تونی بخری!!!!
فهمیدی یا حالیت کنم؟؟؟؟

آقا صمد همسایه سمت چپیتون چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:25 ب.ظ

مرجان غم به دلت راه نده!!
خودم از میدون به درش میکنم!!!
نمیذارم آب تو دلت تکون بخوره!
تو برو خوش باش !!!
بوووووووووس

این طرفا هم آفتابی نشو!! این صحنه های خشن روحیت رو خراب میکنه!!!

برو سر کوچه تا من بیام!!!
بووووووووووووس

حاجی ارزونی صاحب نمایشگاه مرسدس بن چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:28 ب.ظ

برو جوجه چهارشنبه سوری ترقه بازیتو بکن!!!
صمدو سوسک میبینم!!!
پامو بذارم روت له شدی!!!

برو کنار میخوام نفس بکشم بچه!!!
با یه بشکن ۱۰۰۰۰۰ تا قد تو رو میفرستم اون دنیا هوا خوری!!! برای من شاخ نسو اوچولو!!!

مرجااااااااااااان جووووووووون
مرجان میبرمت خارج که این چشم ناپاک دستش بهت نرسه!!!!
کدوم ماشینو میخواستی؟؟؟
مااااااچ

گیلاس چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:31 ب.ظ

هییییییییییییییییی

آخ جووون دعوا شدهههههه

صمد بزن لهش کنننن

آفرین صمممد!!!
زیر دوخمشو بگیییر
آفریییین صمد

حاجی فیتیله پیچش کننننن

اه! کی سر پا اعلام کرد؟؟

صمد با ناخنات چشماشو در بیارررر

حاجی بیا در گوشت یه چیزی بگم! کارت دارم!!!

صمد بزن صمد بزن
هییییییییییییییییییی

سووووووووووووووووووووووووووووت
به افتخار حاجی کف بزنیننننن

مرجان بیا وسطططط


مونا چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:32 ب.ظ

بچه ها مارگریت نیست باید فرزاد آپ کنه.
فکر کنم مسافرته!

سروناز چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:48 ب.ظ

ای ول دعوا
از الان اعلام کنم من طرفدار صمد اقام
راستش یه ماجرایی پیش اومده باید بگم
اون دفعه که داشتم میرفتم دانشگاه راننده ما اسمش صمد بود
واسه همسن خاطر از وقتی سوار ماشین شدیم تا رسیدیم خندیدم ای خندیدم ای خندیدم
این وسط همه شده بودن این شکلی
خدا نگم چیکارتون کنه پاک إبروم رفت

آقا صمد همسایه سمت چپیتون چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:22 ب.ظ

ای فدات بشم سروناز خانوم
چاکرخواتیم آبجی!
تو هم مثل آبجی مرجانت گلی!!!
ولی مرجااان یه چییییز دیگست!!!
مرجاااااااااااااااااااااااااااااااااااان! قلبم! دام فدات میشم...
شمع بدم! شعله شدم! سوختم!!!

حاجی ارزونی صاحب نمایشگاه مرسدس بن چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:23 ب.ظ

صمد بیا میخوام شکل بادمجونت کنم!!!

بچه پررووووووووووووو

سروی بکش کنااار که میدوم بروبکس لهت کنن!!!

توتی چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:24 ب.ظ

خوب فرزادی جوون بیا آپ کن دیگه داچه من :)

ووویییییی دهواااااااااا منم بازی منم بازییییییی

وداااااااااااااااااااااااااااااااا(بوروسلی بود=)) !!)

ببین حاجی ارزونی تو یه می باخ یه لمبورگینی که این موشی برام نمیخره به اسمم بکن من سند مرجان و به اسمت میزنم این صمدم میدم شوور سارا شه خوشبخت شن =))))))

فهمیدی یا بگم اصغر بیا بریونت کنه =)))

گیلاس چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:26 ب.ظ

صمد منم طرفدار توام!!!!

پدرشو دربیاااار
ایوللللل!!


به به سلام حاجی ارزونی!! خدا قوت پیر مرد!!!
ده نزن!!! یادت رفته در گوشت چی گفتم؟؟!!!
هیچی سیاست نداری!!! اه! مفت نمیارزی!!

توتی چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:27 ب.ظ

حاجی جون من طرفه خودتم فقط یه لطف کن این ماشینای ما یادت نره داش =)))))

حالا یه موتورم کنار بذا واس یوسی
یه الگانسم واس موشی=))))))

ها دمت جیزغااااااااال =))

حاجی ارزونی صاحب نمایشگاه مرسدس بن چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:30 ب.ظ

توتی جان دستم به چیزت( دامنت) بیا هر چی میخوای به چیزت میکنم! فقط داداش این مرجان از دستم در نره!!!
من بدون مرجان میییییمییییرم!!!

صمد میخوام بکنمت توی چرخ گووووشت ریش ریش بشی!!!

گیلاس چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:32 ب.ظ

حاجی بیا آمار صمدو برات آوردم!!!
یه چند تا آمارگیر واسش گذاشتم بییست!!
حالا طبق قرار بیا در گوشت بگم!!

حاجی همه چی حله!!

توتی چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:36 ب.ظ

اینقده چیز چیز نکن ولا یه کاریت میکنم حاجی جون!!

با تو غمت نباشه پدر من شما حق آب و گل دارین اینجا قبض بیاد که بدبخت میشیم!!

بیا این سند شیش دانگه مرجان به اسمت این صمدم هیچ غلطی نمیتونه بکنه به من میگن توتی هف خط !! حالا صب کن یه حاجی محضری بیارم مرجانی هم حضور به عمل بیاره یه خطبه بوخونیم برین خونه بخت !! اون ماشینا و سفارشات منم یادت نره

نمایشگاتم باس به اسمم کنی =))))))

توتی چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:41 ب.ظ

حاجی غمه ارکستر علوسیتونم نباشه مو خودوم مویوم واستان میزنوم!

فقط یه جازم باس سی من بخری باتمام مخلفاتش از سندر گرفته تا مضراباش شنوفتی چی گفتمممممم !!!!

ندا چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:13 ب.ظ

انگاری قرار نیست کسی بنویسه
مارگریت خوابش برده
فرزاد بیا شما جورشو بکش
ـ--------
فعلااااا

مونا چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:23 ب.ظ

فرزاد کجاست
بگید بیاد.
نفسمون گرفت انقدر سر پایینی رفتیم!!!!!

مونا چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:23 ب.ظ

من آپم

توت اصبانیییییییییییییییییی چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:25 ب.ظ

فرزاد یا مارگریت من حالیم نیس یکیتون بیاد آپ کنههههههههههه مگه من با شماها نیستممممممممممممم!!!

بیاین دیگه دههههههههههههههههههههههههه

حاجی ارزونی صاحب نمایشگاه مرسدس بن چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:26 ب.ظ

توتی جان من اهل این سوسول بازیا نیستم آبجی!
یه عروسی ساده میگیریمو من مرجان جونمو میبرم خونه بخت!
خرج عروسی رو هم میدیم فقیر بیچاره ها بخورن حالشو ببرن !
آره فدات شم!!
تو مرجانو واسه ما جورش کن حالا شاید یه چیزی هم به نامت کردیم! ولی جاز رو نه! اصلا!! من اجازه نمیدم!!!

آقا صمد همسایه سمت چپیتون چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:28 ب.ظ

ندا! توتی! مونا!!! بابا انقدر نگین آپ کنن!!
ه دفعه تا من میام زن بگیرمو سرو سامون بگیرم یکی آپ میکنه باز من فراموش میشم!
بذارین من دست مرجانو بگیرم برم سر خونه زندگیم بعد روزی هزار بار هر کی میخواد آپ کنه!!!
دستم به دامانتووون!!!
مرجااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان

توتی چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:31 ب.ظ http://darkscare.blogsky.com

مونا جوونم برات کامنتیدم خانومی :*

توتی چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:33 ب.ظ

ولی من اهل این سوسول بازیا هستم !! اصلندشم نخواستیم من میرم طرف صمد جوووووونم!!

صمد جون بیا این قباله مرجان جوون دستت باشه ایشالله آپه بعدی شیرینی علوسیتونه میخوریم فدات شه مرجان جونت :دییییییی

اکبر آقا چوپون چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:36 ب.ظ

هایییییییی نفس کششششششششش

بوی مرجاااااااااااااان میاد ...!! اینجه چه خبره !!
ها صمدو از تو خوشوم بیومد خودوم ۴ دستی مرجونه تقدیمت موکونوم تو غصه نخور داش این حاجی ارزونی کیلو چند ...
تو دس رو این مونا هم بذاری میارمش به کنیزیت ...!! تو فقط اراده کن بقیه کارا دسته مو داداچ ..!!

حاجی خودتو جمع کن ...

خرموشناز چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:00 ب.ظ http://bagheasemoni.persianblog.ir

کسی به من سر نمی زنهههههههههههههه

سلی به حاجی چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:01 ب.ظ

حاجی بکش کنار..مرجان ما اهل مادیات نیس..(ببین مرجان برات کلاس میذارم..۵۰۰ تومن وشد..)حالا حاجی تو بیا اون ۲تا بنزو به نامش کن بقیه اش با من..۰مرجان یه بنزو بده بهمن..از تو که چیزی کم نمی شه...دوباره حاجی یکی دیگه میده بهت..!):دی

سلی به توتی... چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:02 ب.ظ

توتی خیلی اصبانی هستی نه؟شایدم عصبانی باشی

مرجان چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:57 ب.ظ

یکی بیاد این زبون بسته رو آپ کنه دیگه

مرجان به صمد آقا :-ایکس چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:00 ب.ظ

صمد آقا بیا این اصغر و اکبر و حاجی رو شقه کن دیگه مدام مزاحمم میشن ازم ماچ میخوان همش

میکشیشون بالاخره یا بهشون بوس بدم

آخخخخ (صمد گوشمو پیچوند)

حاجی ارزونی صاحب نمایشگاه مرسدس بن چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:01 ب.ظ

مرجااااااااااااااااااان

با دیدن رویت پوکیدم

مرجان به اصغر و اکبر و حاجی چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:01 ب.ظ

برین گم شین خاک بر سرتون بی تربیتا

شترققققققققققققق

شترققققققققققققققققق

شترققققققققققققققققققققققق

به هر سه تاشون سیلی زدم

الفرارررررررررررررررررررررر

مرجان به حاجی چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:02 ب.ظ

برو گم شو مرده شوره دماغتو ببرن

حاجی ارزونی صاحب نمایشگاه مرسدس بن چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:09 ب.ظ

مرجااااان به خووودا میرم دماغمو عمل میکنم! مدل عروسکی خوبه؟؟؟
بیا خاطرخوام بشو!!!
اگه تو نباشی من ماشینامو به نام کی کنم؟؟؟؟
دووووست دااااااارم

سلی به حاجی پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:59 ق.ظ

حاجی شکست عشقی خوردی؟

یوسف پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:20 ق.ظ

مارگریت جون کجان؟؟همه منتظر شمان هااا!
هیپ هیپ مارگریت..هیپ هیپ مارگریت!!

توتی پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:43 ب.ظ

یکی بیااااااااااااااااااااااد آپ کنههههههه

من دارم از کوره در میرمااااااااااااااااااااااااا

زوووووووووووووووووووووووووووووووووود

آپ کنین اهههههههههههههههه

ندا پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:53 ب.ظ

ندا پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:42 ب.ظ

اینبار هم بیام ببینم کسی ننوشتهخودممم مینویسم . بی اجازه
یعنی چی آخه ترتیب به هم ریخته
هر کی نمیتونه به موقع آپ کنه خوب خبر بده

شهرزاد پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:59 ب.ظ

سلاممم سلامم:
کسی نمیخواد بیاد این جا رو آپ کنه؟؟؟

نیلوفر پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:18 ب.ظ

آقا هر کی می خواد بیاد آ کنه بکنه که تا یک شنبه یا دوشنبه بیشتر وقت نداره ها...من دارم میامممممممممممممممم...هورااااااااااااااااااااا(یه ذره تحویل بگیرین ضایع نشم!!)

نیلوفر پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:20 ب.ظ

منظور آپ بودا :دی
واییییییییی...آخیییییییییی...تفلی خودم که از اومدن به این دییونه خونه انقد ذوق زده شدم...به نظرتون این نشان چیه؟
من دوشنبه حتمالا آپ میکنم

توتی پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:53 ب.ظ

شنااااااااااام لول نه ببخشید نیلو جوووووونم بیا زودتر آپ کن مثه اینکه بقیه خوابننن:*

حاجی ارزونی صاحب نمایشگاه مرسدس بن پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:51 ب.ظ

میشه الان در این وضعیت من آپ کنم؟؟؟
مرجان به عشق تو دارم این جان فشانی رو میکنما!

رضا مشتاق پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:36 ب.ظ

آقا اینجا چرا اینجوریه شده؟!!
چرا هیشکی آپ نمیکنه؟!!

پس این دوستان مدیر وبلاگ کجا هستن؟!!
آقای مرجان خانم ...شما مگه مدیر نیستی ؟!!
این چه وضع مدیریتیه...؟!!

چرا فکر یه همچی روزیو نکرده بودی که اگه دونفر آپ نکردن ... از قبل با چند نفر بعدی هماهنگ بکنی؟!!

فردا انتخابات هست ... من به هیچ وجه به یه همچی مدیری رای نمیدم

رضا مشتاق پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:46 ب.ظ

یه کامنت بلند بالا نوشته بودم
اما با این وضعیت اصلن انگیزه ایی برای سند و ارسال اون موجود نبود

اصلن حالا که اینجوره .. به قول این دخترا: من قهرم

* * *
اه ... اه ... زهلم گت میش( قهرم شد کار!!)

یوسف پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:57 ب.ظ

آی ملجان مدیر جون یه تصمیمی بگیر دیگه کی آپ کنه؟!..
آقا فردا کی رای می ده؟..بیایین سفید بندازیم!!..نه اصلا رای ندیم!!

یوسف پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:58 ب.ظ

۱۹۹

یوسف پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:58 ب.ظ

۲۰۰

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد