« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

سلام.خانمها و آقایون اجازه!

به نام یزدان پاک !

سلام به همه ی بچه های خونمون بلاخره اجازه دادن منم حرف بزنم ا

اول بگم که من زیاد کامپوروتر  بلد نیستم شاید بعدا عمو خودش براتون عکس گذاشت. 

 دیگه عادت کردم هر چقدرم داداش یوسف زل بزنه به من حرفم دیگه یادم نمیره چون آبجی مرجان عمه سارا عمو موشی بنشفی جونام و…با منن !

من کیم؟

 گفتم که تو باغ آسمونی تویه یه رویای قشنگ چون من با هوشم و زرنگ مثل خرگوش و نازم مثل موش بابام اسممو گذاشته "خرموشناز" البته قراره آبجی بنشفه جونم کمی منو با روش از حال خوب به حال بد فرا فکنی کنه بعدم خود شناسی  کنه تازه فهمیدم داداش یوسفم با اون چشماش داشته همین کارو می کرده!!!!!!!!!!

در ادامه حرفام اینکه من لیلا هستم  دبیر شیمی وای تو رو خدا اینقدر ویش ویشش نیش نکنین من از اون معلم بدا نیستم با بچه ها با هم مدرسه رو بعضی  وقتا آتیش می زنیم از مرجان جونم ۲ سال بزرگترم دیگه به زبون نیارین من همو کوشولوم! 

در حال حاضر اونجایی که درس می دم چون دبیر کمه فیزیک زیست و… کله پاچه هم درس می دم

حالا دیدین هر کی جایه من باشه اینطوری میشه دیگه خل وچل نه من بدترم چل و خل!

شنارو دوس دارم کی با هم بریم کنار دریا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من گم شده ای بیش نیستم کسی نیست منو کشف کنه !!!!!!!!!!

و اما الباقی منم یه نوشته چرند پرندی دارم که نه وزن داره نه قافیه همین!

 

 

مسافر عشق

 

چند صباحی است که من دل به تو بستم

ونهانخانه ی دل را به امید دل تو نقش نمودم

که اگر روزی از این کوی گذشتی

تو بدانی که چه شبها به امید دل تو من نشستم

از سکوت دل تو دیده بگریید و بدانست 

صباحی است دگران یاد تو دارند

و تو هم یاد ز آنها و به میخانه برفتی

مست گشتی و دلت را ز منم باز گرفتی

و منم بی تو به شبها نگرانم

و به اندیشه ی پاییزو خزانم

که چرا؟

برگ درخت مظهر دلداده ی سبز

به نسیمی که بلرزید  زرد گردید

اشک غلطید   عشق لرزید

مرگ عشق مرگ من

آب روان و گذران است

و زیاد دل و جانها گذران است 

آن زمان دست به قلم نقش محبت بکشیدم

عاشقانه رنگ نیلی به صفای دل تو نقش بدادم

در گشودم در دل را که بیایی

که تو آسوده بخوابی

از زمانی که وجودم چشم بر چشم تو بستم

عاشقانه دل خود را به دلت سخت ببستم

 وبا خود به دلم گفتم و گفتم

تو با آنکه مرا خاک بدانی

یا که تف هم به دلم  تو بنمایی

باز همانم که لب بام دل تو بنشستم

من به شوق دل تو پر بگرفتم

سر بام دل و حسرت بنشستم

و دگر باره خزیدم به در یار

ولی انگار ندیدی پر و بالم

که چگونه به امید تو نشستم

به تو من با دو نگاه شکوه نمودم

ولی اما تو ندیدی که به شبها نگرانم

وبه شب بی تو رسیدم

آب خندید   چشم گریید

اشک روان گشت

و سر پیچ زمان عشق بلغزید

زندگی بر سر من ریخت

و به شب بی تو که مهتاب ندیدم

از سکوت هم گذشتم

ودر اندیشه ی پاییز به حقیقت برسیدم

برگ سبز زرد بگردید  اشک غلطید

و به حسرت همه شب دیده ببارید

یاد چشمان تو را قاب گرفتم

به دل آویز نمودم

در دل بستم و گفتم

           که تو آسوده بخوابی

           ولی اما نگرانم....

بهم نخندینا!!!!!!

من افسرده میشم!!

اما اگه مایه ی خنده ی کسی بشم هم جایه شکره که اقلا لبی رو خندون کردم!

               الهی شکر.

خدایا تو به بزرگیه خودت مرا ببخش که فقط در لطف تو به سر می برم و مرا یاری به کرم و رحمت تو نیست که این دوستان خوب را به من هدیه نمودی !  

عمو اگه درستش کنی عکس بذاری ممنون می شم!

نظرات 238 + ارسال نظر
لیلا چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:47 ب.ظ

سلام از این که کلمات ناقصمو تحمل می کنید از همتون ممنونم الهی که همگی همیشه خندان باشیددددددددددددد!

ثبت نام در جایزه۸۰۰دلاری و۳۰۰۰دلار چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:56 ب.ظ http://www.clickwoman.blogsky.com

وبلاگت بسیارجالب ومفید بود شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>
http://www.iranmaxim.blogsky.com
ثبت نام در جایزه 800 دلاری و 3000 دلاری
http://www.clickwoman.blogsky.com
زنان کلیکی
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع

دارامدیمدام چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:58 ب.ظ

سلام آبجی لیـــــــلا
چططوری تو ؟
ببینم میخواستی غوغا کنی همین اول کاری این همه حرفای قشنگ نوشتی ؟
مخلصیم آبجی ...
موفق باشین همتون !!!

گیلاس چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:08 ب.ظ

سووووووووووووت
لیلاااا بالاخره تو پیدا شدیییییییییی

خووووشحالم!!!
گریههههه ( اینا اشک شوقه!!)

یوسف چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:49 ب.ظ http://littlestar.persianblog.ir

خرموشناززززز این اعتماد به نفست منو مردونده!!=)) آخه منه بیچاره چه کوفتی در حق تو کردم که انقد از من رکیک می گی؟؟؟.. :( جز این بود که وقتی آبله خروسون شدی برات ترشی آناناس آوردم؟!..تازشم سر کلاس شیمی هم یه بار جدول مندلیوف رو روی کفش کتونم تقلب نوشتم!! =))

تو سر کلاساتم همینجوری به بچه ها درس زندگی می دی؟؟ بس که افسردگی داری فک کنم به همه می گی خودکشی کنن؟=)) خداییش من اگه شاگردت بودم بهم چند می دادی؟؟ درس کله پاچه رو تک ماده می زدم چون بلد نیستم!!! =))

این شعرت با اون قلبای گل منگولیت منو کشتونده..ببین یوزرت رو از کجا آوردی؟؟..نکنه خودتو هک کردی؟؟ =))

ببین هنوز هیچی نشده تو همه اش داری منو می خندونی..آخه ننه آمنه تورو با قرص اکس بزرگ کرده که هی خنده رو لبامون سبز می کنی!! =)) ببین اشک روان گشت از دست این قهقهه هام!!..

تا تو باشی جلوی اسم من از اون اموشین بدجنسا نذاری..هر کی باشه فک می کنه چه بلایی سرت درآوردم که انقد با من لجی..حتما اگه دانش آموزت بودم منو همه اش گوشه در کلاس رو یه پا با سطل آشغال نگه می داشتی!! :((

یکی بیاد خرموشنازو تحویل بگیره بچه آپ کرده..براش دست بزنین!!............. :دی

لیلا چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:31 ب.ظ

یوسفییی چون دوست دارم همش اسمتو می نویسم وگرنه که اصلا اسمتو نمی آوردم!!!

ندا چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:36 ب.ظ http://www.daftarezendegi.blogsky.com/

عزیز همراه و همدل سلام...
تحمل دلتنگی هایی که مدام به پنجره دل ما تلنگر میزنند، آسان نیست …
گاهی دلم برای رفتن تنگ می شود .
امروز دلتنگ خاطراتی شده ام که پشت سر جا مانده اند
و بی تاب آرزوهایی که از روبرو می گریزند….
شاید آخر دنیا آخر آرزوها باشد و همه آرزوها رنگ تحقق بگیرند
و شاید تا همین چند ثانیه دیگر آخر دنیا شود.
و رویای فرشته شدن همه آدمها که همیشه ذهنم را مشغول میکند تحقق یابد
آدمهایی که الان هم روی زمین خاکی کنار ما هستند
و ما آنقدر ازحقیقت آنها فاصله داریم و آنقدر زمینی شده ایم
که گاه یادمان می رود لازم نیست همه فرشته ها بال داشته باشند.
و تو نیز مسافری مثل همه ولی به یاد داشته باش که فرشته های زمینی هم کم نیستند. همین
ــــــــــــ
میبوسمت . فعلا

خرموشناز چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:47 ب.ظ

منم بوس
بوس بوسسه آبدار گنده ندا خوشمل جونم

ندا چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:48 ب.ظ

اینم تقدیم به تو به خاطر قلم پر مهرت

برای خریدن عشق هر کس هرچه داشت آورد
‌ دیوانه هیچ نداشت و گریست
‌ گمان کردند چون هیچ ندارد می گرید
اما هیچکس ندانست که قیمت عشق اشک است.....
و من بهای ان را بارها پرداخته ام
پس عشق حق من است...
چون دیوانه ترینم. همین

یوسف چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:50 ب.ظ

خرموشناز منم دوستت دادم..شوخی می کنم! :دی بابا بوخودا!! :دی :((
بقیه کجان؟؟..شیفتیه فچ کنم؟! :دی

نوشتم تا همگی بخونین(ندا چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:23 ب.ظ

دلم به وزن آفرینش گرفته...
حدیث جدایی یا نزدیکی نیست ... !
قدر یکدیگر را نمی‌دانیم ...
در دنیایی کوچک هر یک به اندازه قلب خویش گرفتاریم ...
« از هیچ کس نمی‌پرسند چه هنگام می‌تواند خدانگهدار بگوید ...
از عادات انسانیش نمی‌پرسند ...
از خویشتنش نمی‌پرسند ... »
کاشکی مثل روزهای عید هر روزمان را ...
هر لحظه‌مان را لبریز از عشق قناعت گونه صرف می‌کردیم ...
و بین دلهایمان این همه گله دیوار نشده بود ...
و روزهای واپسین عاشقی فرصتهای غنیمتمان بود ...
یکدیگر را می‌فریبیم ..
دل خویش را یک بار هم که دریایی می‌کنیم طوفانی می‌شود !
می‌خورد به صخره‌ها می‌تازد...
ویران می‌کند ...
چرا ما یاد نگرفته‌ایم قانون رفاقت را ....؟؟؟
چرا سخت شده است گذشت و گذشتن
و دوست داشتن و دوست داشته شدن ...
بی‌محابا ...
بی‌پروا ...
چراااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گیلاس چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:34 ب.ظ

اهم!!
کسیییی خونه نیست؟؟؟!!!
خونه خالیه؟؟؟!!!
یوسف برو بروبچ رو خبر کن بیان!!!
خرموشی یعنی منو دوشت ندالی که امسمو نیاوردی؟؟!!!
بشکنه این دست که انقدر زدم تو سرت و هنوز آدم نشدی!!!
جدی چرا هیشکی نیست؟؟!!
ننه آمنه و بنفشی و مرجانی و موشی و سارا و غریبه و رضا و بقیه کجان؟؟؟!!!!
یووووووووووووووسفففف!!! بیا از فرصت استفاده کنیم!! ۴ تایی پارتی بگیریم!!
غذا هم مهمون خرموشی هستیم با این پست نازش!!!

آقا موشه پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:07 ق.ظ

سلام سلااممممممممممممممم
خوبین همگی ؟؟
اوه هیچی نگین یدونم دلتون برام تنگ ده بود (اعتماد به نفسو حال کنید )

سلام سلااام خرموشناز عمو ایووووووووووول آپ کردی بوووووووووس
عالیی قربون خرموشنازم که انقد شیرین زبونه بوووس
خوبی لیلا جون ؟؟
لیلا جون تو مهربون ترین دبیر دنیایی :)
میبینم که لو دادی همچیو :دی
خرموشنازی گفتی موشا نازن الان یعنی من نازم ؟ :دی =))
من یه موش نازم آقا توجه کنید =))))))

ایوووووووووول شعرت خیلی قشنگه بدونه تعارف میگما خیلی زیباست ممنون
بروبچ لیلا جون شاعرم هستن شعرای خیلی قشنگیم میگن اینطوری نیگاش نکنیناااا رو نمیکنه اصلا از هر انگشتش یه هنر میباره جدی میگمااا
لیلا جون خوش به حال دانش آموزات :)
خوب الان موشی دچار دوگانگی هویت بود شدید تر شد :دی الان به خرموشنازم :دی
خرموشناز نانازم عمو جون چی عکس بزارم برات خودت بگو آدرسشو بده من برات بزارم باش



قریبه جون ممنون تو خوبی عزیزم
همین دوروبرام زیر سایه برو بچ :دی
آقا سایتونو کم کنید از سرمون =))

نگین جون تو که نیومده رفتی مگه گیرم نیوفتی :دی دلمون برات تنگ شده به خدا زبوووووووون

یوسف جون چی دوست داری داداچ آهنگو میگم لپات گل نندازه تا دیپلمدا نگیری ننه گفته برات زن نمیگیره :دی

سام علیکم ننه چیطوری ؟؟ کوجای ؟ ببقشید من کوجام ننه آمنه یهو سراغ بچتو نگیریا همین دیگه همش این ته تاقاریا سارا گیلاس رو بهشون میرسی گرههههههههه این مرجانم که همش یه آینه جلوشه داره لبازم آرایشیاشو امتحان میکنه =))
ندارو هم گذاشتی مکتب خونه طفلی سالی یه بار نامه میده بچمون همش تو اون ۴دیواری گیر کرده :دی

مونا مگه تو چندتا شیفت کا میکنی بیا خودم میرم سر کار خرجی ننه او بچهارو میدم بسته هرچی سختی کشیدی آبجی (آدم شدم =))
سروناز توام که تا میای میری سراغ لیلا باهاش بازی کنی دختر مگه تو درسو مخش نداری بدو بیا برات دیکته بگم چایی هم نمیخواد بیاری پس فردا امتحانات بد میشه ننه آمنه با صابون خفت میکنه =))

سلی کجاییییییی ؟؟ اوه سلی تو دوروزه رفتی تو کلبه بالا درخت که پارسال داش رضا برامون ساخت همش درس میخونی مونا سروم رو بیار وصل کن این از حال نره !!!!

داش رضا بیا گوش این سارا رو بپیچون همش داره جیغ بچهارو در میاره !!

نیلوفر عزیزم عقده ای نشی بیا بغلم =)) ببینم اینترنتم جیره بندی شده تو تهران ؟!!!! مشکوک میزنی میای یه خط کامنت میزاری غیب میشی کلک :دی
مارگریت جون کم پیدائی ؟؟ برو گوش این نیلو رو بپیچون ورش دار با همدیگه بیاین شلوغ کنیم دیگه :دی

گیلی دنبال چی میگردی ؟ دیگه کامنتم تموم شد حالا خوب یه ذره دلم برا توام تنگ شده بود :دی !!! دهه لوس نشو دیگه برو اونور !!!!!!

آقا یه آهنگ گذاشتم رو وب اصلانم قشنگ نیست آهنگ بدین عوض میکنم زبووووون

در آخرم توتی الان ذوق مرگ داره یواشکی وبگردی میکنه بیا عزیزم ذوق مرگ بشو یه بوس برات بزارم کف نکنی یهو =)) میلی کیه ؟؟ توتی کیه ؟؟ سحر برام آشناست ولی خوب حیف شد فراموشت کردیم =))

مرجان پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:08 ق.ظ

هیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

مرجان پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:09 ق.ظ

ییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییه

آقا موشه به نسی جوون پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:09 ق.ظ

سلام بی مغزززززززززززززززز خندههههههه
کتکله غیب شدی ؟ من نبودم الانی اومدم :دی
من خوبم تو چطوریییییییییی ؟؟
نسی جووووون دلم درد گرفت بسکه خندیدم =))
حالا مونده کجاشو دیدی خندههههههههههههه
غشششششششششش
صب کن همین روزا با همدیگه از شدت خنده غشششششششششش میکنیم (چشمک)
خندهههههه

آقا موشه پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:11 ق.ظ

اوه کامنتم چقد طولانی شد =))
گیلی خونه خالی نی نیگا همه هستن :دی
مرجان با هلکوپتر اومدی تو =))

مرجان پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:12 ق.ظ

این پست رو خرموشیم ننوشته :دی
این خانومه دبیر یحتمل میخواد زن بابائه خرموشی بشه بعد از خرموشی خوشش نیومده به اتفاق گیگیلی سر خرموشیو کردن زیر آب ((=

یوسف موشی بیایین در گوشتون یه چیزی بگم شاید البته شااااااااااااید دست امین هم تو کار باشه :دی نقشه بکشیم همه اعضای این خونه رو قتل عام کنیم به انتقام خون خرموش کوشولو :->
مگه اینکه خوده خرموشی با زبونه خودش بیاد بگه زنده اس اونوخ کسی رو نمیکشیم
قبوله ؟ :دی

مرجان پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:14 ق.ظ

به به :)
بالاخره نگین و نیلو هم حضوری به ما رساندند ((= نبش قبرتون کردن ییهویی پیداتون شد ؟ :دی یا موی جن رو آتیش زدن ((((=

نیلو هنوز نیومده غرغراشو سرمون شیکست

غششششششششششششششششششمولک
من باهات قهرم نیلو
آف هامو اصلا جواب ندادی :(

آقا موشه پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:16 ق.ظ

لیلا جون ۲تا عکس گذاشتم اگه بده بیا بگو یه چیز دیگه بزارم :)

مرجان پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:16 ق.ظ

کته کله های گرامی :دی

امین و نیلو و نگین و سلی رو تا سایه اشونو دیدین با تیر بزنین که زودی در نرن :دی

این چهار تا تازگیا با کش تنبونه شرکت ما مو نمیزنن ((((=
فرررتی در میرن :دی

مرجان پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:16 ق.ظ

موشی میکشمتا ! هی وسط حرف من پارازیت ویل نکن ((=

مرجان پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:17 ق.ظ

فهلند بابای :)

آقا موشه پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:19 ق.ظ

مرجان یواش گمونم دست این روه خبیم تو کاره
خوب کی حمله کنیم صب کن من برم تیر کمونمو یارم =))
کی خرموشنازو کشتهههههههههههههههه
پرق پرق پرق همه رو کشتم

آقا موشه پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:21 ق.ظ

هی مرجانی منو گول زد حالا داره فرار میکنه بگیرینششششش همش تقصیر خود کتکلشه !

گیلاس پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:29 ق.ظ

بچه ها من خوابم!!
هییییییییس!!
یواش تر ریه همدیگرو سوراخ کنید!

آقا موشه پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:35 ق.ظ

گیلاس ترق ترق ترق
اوه کی بود ترقه زد هاااااا ما نبیدوم
گیلاس اگه زنده ای جواب بده
کومککککککک گیلاس غش کرده !!

گیلاس پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:43 ق.ظ

من مردم!!
پشت سر مرده حرف نزن!!
شب میام به خوابت نصفه جون میشیا!!!
مباظب باش موشی!!
من حتی ترسناک تر از مرجانم!

دراکولا پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:02 ق.ظ

ملجان!
بنفشه!
گیلاس!
لیلا!
امشب میام به خوابتون!!..
البته اگه ازتون خوشم بیاد بهتون کاری ندارم..!پس فرمانبردار باشید..تکبیر!! =)) =))

ملجان حرف از خون و قتل عام زد منم تا شنیدم از پنجره زیرشیروونی اومدم داخل!! :دی

خرموشناز پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:05 ق.ظ

من اینجامممممممممممممممممممم
عمو جونم ملسیییییییییییی
عکسه خیلی کشنگههههههههههههههه

خرموشناز پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:08 ق.ظ

من میمیرم واسه جیلاسسسسسسسسسسسس
مخصوصا از گوشم آویزونش کنم اما تو رو می ذارم رو چشاممممم

لیلا پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:15 ق.ظ

می گم عمو منوزیاد تعریف نکن اینطوری هیچ کس نمیاد برام سام پیدا کنه ها می گن عموش خیلی تعریفش می کنه ها
عمو این یوسف چه با ادب بوده من فچ می چردم که اون همش تو دلش حاکستره اتیشه اما نگو گلم بودهههههههههه

غریبه پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:26 ق.ظ

سلام سلام سلام

قبل از هر چیز باید اقرار کنم که .... بسی از دونستن سن تون متعجب ، متحیر ، متفکر ، متحول و حتی .... (!) خلاصه دو چندان کف از دهان بدر و قلب مان اندکی تیر تو پر شد (!) تا اینکه پس از پاتیلی آب قند و عرقجات ، تا حدودی به هوش آمدیم و به سختی توانستیم باورمان را به خود بقبولانیم تا سن حضرت عجل را اندکی هضم نماید !!(راستش خودمم دلیل اصلی تغییر نثرم رو نمیدونم !! حتی دلیل فرعیش رو هم نمیدونم چه برسه به اصلیش :دی )
اما بی شوخی لیلا جان ، شما بسیار زیبا و دوست داشتنی به زبان بچه ها صحبت میکنی .. چون دوست داری در همون فضا باهات برخورد کنیم ، ما نیز اطاعت امر میکنیم و بقول خودت ((دیگه به زبون نمی یارم و فکر میکنم که کوشولویییی!!))

حالا که کوشولو شدی ، میشه باهات راحت تر مزاح کرد!! (خدا آخر و عاقبتت رو ختم به خیر کنه!!) لیلا جون کوشولوووو ، تو میدونستی که حدودا 2 سال از دایناسورها بزرگتری (؟!) آخه آمار و ارقام نشون میده که آبجی معجانم (مرجان سابق!) با اولین دایناسورهای تاریخ ، هم نسل بوده (!) در نتیجه تو دو سال از همه شون بزرگتری :))
اصن چطوره تو رو به عنوان بزرگترین کوشولووووی دنیا معرفی کنیم ؟! به جون گیلاسی (باز آدم زنده تو این خونه کم آوردم ، مجبور شدم به این تیر به جیگر خورده تیکه بندازم !!) اصن گیلاسی رو ولش کن ، جونش به درد قسم خوردن نمیخوره (!) راستی خودت دوست داری بگم به جونه کی؟!؟! (با این پیش فرض که میخوام حرفی غیر ممکن بزنم !!) حتما الان میگی که به جون یوسف قسم بخورم ، آره؟! :دی ولی حالا جدی به نظر من اگه خودت رو به جهانیان معرفی کنی ، حتما با توجه به این قدمتی که داری اسمت رو در کتاب رکودها ثبت میکنن !! اگه نکردن بیا هر چی دلت خواست به من بگو (مثلا بگو: جوهر مورچه یا اسید سولفوریک یا ... !!) :دی :))

خب دیگه ، شوخی و مسخره بازی بسه !! اصن چه معنی میدم که آدم با سن و ساله خواهرش شوخی کنه ..
دههههههههه !!
---
لیلا جان ، از اینکه باهات آشنا شدم خیلی خیلی خوشحالم .. امیدوارم که بتونیم در کنار هم روزهای خوبی رو پشت سر بگذاریم .. از وجناتت پیداست که چیزهای زیادی در چنده داری و میتونی معلم خوبی برای خونه مون باشی .. من هم مثل تک تک بچه ها آمادم که به حرف های قشنگت گوش کنم و از تجربیاتت کمال استفاده رو ببرم .
در ضمن دل نوشته ی مسافر عشقت هم خیلی عاطفی و تاثیرگذار بود .. اصولا میگن : سخن کز دل براید ، لاجرم بر دل نشیند ... دل نوشته که وزن و قافیه نمیخواد عزیزم . خودش بی نیاز از محرکه خارجی ، در دل ها رسوخ میکنه .. ممنونم از شعر زیبات ...

در پایان من هم امیدوارم که قدردان این هدیه الهی (نعمت با هم بودن) باشیم و بتونیم بیاموزیم و بیاموزانیم ..

همیشه شاد ببینمت عزیزم ..
یا حق

از غریبه به موشی پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:27 ق.ظ

سلام گل پسر

چاکر آق موشی هم هستیم !! :))

میگم چیزه موشی .. الان که زمستونه جیگرت رو بخورم (!) تو چطور رفتی زیر سایه ی رفقا ... هااان ؟! :دی

یا حق

گیلاس پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:45 ق.ظ

بریییین کناااااااااار یه تراکتور اجاره کردممممم

بوووق بوووق بووووووووق

لیلا پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:05 ق.ظ

مرسی امین جان داداش کوشولویه بزرگگگگگ

علی پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:28 ق.ظ http://h

لیلای عزیز سلام
وبلاگ جدیدی که به اتفاق بچه ها راه انداختین معرکه اس
دست مریضاد
انشاءلله که دل همتون پر از امید و نشاط باشه
و روشنی بخش محفل دوستان باشین
از همگی متشکرم
علی از مشهد

×حضرت عشق× به همه !!! پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:23 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

همه خوابنننننننننننننننننننننننننننننن ؟؟؟؟؟
خخخخخخخخووووووووووورررررررررررررر
پپپپپپپپپپپپپپپپفففففففففففففففف


هه هه هه هه هه هه

سارااااااااااااااااااا
کجایییییییییییییییی

تو بودی ادعا می کردی جغدی هاااااااا

نمی بینمت!!!!!!!!!!!!!!!!
:دی

مارگریت وحشی بهاری پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:34 ق.ظ

سلام لیلا جون خودم

از اینکه با یه دبیر آشنا شدم خیلی خیلی خوشحالم


به قول موشی شما خیلی هم شیرین زبونی
منم بچه ها رو خیلی دوست دارم
گاهی آدم دوست داره همیشه تو عالم کودکی بمونه
مثل اینکه تو در این زمینه بسیار موفقی

شاد باشی

بنفشه پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:45 ق.ظ

سلام
چطوری لیلا جونم؟
خوندم مطالبتو
خیلی زیبا بود
خصوصا دل نوشتت

منم مثل بقیه فکر میکردم شما کوچکولویی
اما خوشحالم که یه خانوم معلمم بینمون هس
یه ببخشید واسه شوخیای جلفی که کردم
نمیدونستم شما از من بزرگترید (میخواستم به این نکته انحرافی اشاره کنم که من کوچکولوترم هاااااا)

به هر حال بعدا سر فرصت میام و میترکونم اینجا رو الان حوصله ندارم







مامانم نذاشت من برم مسافرت من الان درپسممممممم

گیلاس پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:01 ب.ظ

کسی خونه نیییست؟؟؟!!!

باز منو گذاشتین رفتین ددر ددودور؟؟!!

لیلا پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:52 ب.ظ

سلام دیگه خواهشن هیچ کس از من ببخشید نخواد چون من کوشولوم و همتونم دوشت دالمممممممممممممممم
همه روووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

مونا پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:19 ب.ظ

سلام
لیلا جون جونم
خوبی؟
بابا سنی نداری!
به کسی نگیا ! بیار گوشتو:
منم 71 سالمه گفتم 17 !!!!!!
می گم خانوم اجازه ما شیمی خیلی دوست داریم! کله پاچه هم همین طور!! فقط آبگوشت بزباشم درس بدی ممنونت میشم!
امروز پیش پای شما یه سوال سخت شیمی رو خودم سر کلاس جواب دادم معلممون گفت آفرین آفرین!!!!
راستی آرزوی منم دکتر شدنه.انقده دوست دارم.
موشی موشی کوشی؟
دستت درد نکنه ! بلاخره دست از دوستای نابابت کشیدی؟ پس من کمتر برم بیمارستان ؟ خرجمونو در میاری؟ کم نیاریم؟ بچه ها لباس عید می خوان پس فردا.
هی من و تو و داداش امین و لیلا جون برن عرق بریزن کار کنن.یوسف بخوره!!!! بره پول از جیبمون برداره دوستاشو ببره کافی شاپ!!! دست اینم بگیرید ببرید پیش خودتون !! پس فردا چه جوری می خواد خرج زن و بچشو در بیاره؟

راستی وقتتونو بدید به ندا ! انقده تو دلش شعر جمع شده که خدا می دونه!!!!داش رضا کجاست؟
بر می گردم !
سنجد!


یوسف پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:27 ب.ظ

غریبه جون حالا می خوام لوت بدم که ۴۰ ساته..
این لیلا هم ۱۵ سالشه!!..
بنفشه ۵۰..ملجان ۷۰.. اینا فعلا تصور من از سن و سال شوماست!!.. :دی
خب مشکل سن و سال هم حل شد!!دیگه هیچ مشکلی نیس الحمدال..! =))

ااا یه دوست میشدی جیدید دیدوم..علی رو خفت کن!!..
سیلام یره..مو خوشحالوم دیدومت..ها والا!!=))

گیلاس برو کنار..با بلدوزر اومدم..قااااااااااااااااااااااااااااااان.....ویق ویق!!(این بوقش قشنگتره!!)

بنفشه بیا مسافرت بریم هاوایی.بوخودا خوش می گذله!! =))

مرجان پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:50 ب.ظ

هر کی روزبه منو اذیت کرده خودش با پای خودش بره خودشو به اون ستون ببنده تا گیگیلی تیر بارونش کنه :دی

خانوم معلم اجاااااااازه ! ما از سر جامون بلند شیم ؟ :دی

خانوم معلم اجااااااازه ! بنفشه عدد اتمیه پتاسیم رو بلد نیست از رو دست فرزاد داره می نویسه تقلب میکنه خاک بر سرش :دی

خانوم معلم اجااازه ! اجازه ! یوسف مداد پاک کنشو پرت کرد رفت توی حلقومه موشی ، موشی بیهوش شد :دی

خانوم معلم اجاااازه ! ما بریم دستشویی ؟ :دی

خانوم معلم اجاااااازه ! گیلاس خِره امین رو چسبیده یحتمل میخواد خفه اش کنه :دی

خانوم معلم اجاااااازه ! حالا که توی این وبلاگ از هممون بزرگتری قربون دستت برو رضا مشتاق رو بگیر بزنش شقه اش کن که خیلی پررو شده دوباره از کلاس غایب شده ((=

خانوم معلم اجاااااااااازه ! ما بشینیم سره جامون خیر سرمون ؟ :دی

خانوم معلم اجااااااازه ! ایشاا... ناظم و مدیر مدرسه امون بمیرن :دی

الفراررررررررررررررررررررررررررررررررر

مرجان پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:53 ب.ظ

گیگیلی تا کسی خونه نیس بیا دوباره بدوییم ((=

مرجان به غریبه پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:55 ب.ظ

مطمئن باش دستم بهت برسه تیکه بزرگه ات ناخن انگشت کوچیکه پاته که اونو هم میدم به گیگیلی بذاره سره قلیونه آقا رضا (((=

گیگیلی برو ! برو امین رو زنده زنده برام بیار :دی

حالا من ۷۰ سالمه آره ؟ :->

آره ؟ بدمت دست گیگیلی ؟ ها ؟ ها ؟ ها ؟ ها ؟ ((=

گیگیلی پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:56 ب.ظ

هیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

مرجان پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:57 ب.ظ

یییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییه

مرجان پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:57 ب.ظ

یییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد