« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

سلام.خانمها و آقایون اجازه!

به نام یزدان پاک !

سلام به همه ی بچه های خونمون بلاخره اجازه دادن منم حرف بزنم ا

اول بگم که من زیاد کامپوروتر  بلد نیستم شاید بعدا عمو خودش براتون عکس گذاشت. 

 دیگه عادت کردم هر چقدرم داداش یوسف زل بزنه به من حرفم دیگه یادم نمیره چون آبجی مرجان عمه سارا عمو موشی بنشفی جونام و…با منن !

من کیم؟

 گفتم که تو باغ آسمونی تویه یه رویای قشنگ چون من با هوشم و زرنگ مثل خرگوش و نازم مثل موش بابام اسممو گذاشته "خرموشناز" البته قراره آبجی بنشفه جونم کمی منو با روش از حال خوب به حال بد فرا فکنی کنه بعدم خود شناسی  کنه تازه فهمیدم داداش یوسفم با اون چشماش داشته همین کارو می کرده!!!!!!!!!!

در ادامه حرفام اینکه من لیلا هستم  دبیر شیمی وای تو رو خدا اینقدر ویش ویشش نیش نکنین من از اون معلم بدا نیستم با بچه ها با هم مدرسه رو بعضی  وقتا آتیش می زنیم از مرجان جونم ۲ سال بزرگترم دیگه به زبون نیارین من همو کوشولوم! 

در حال حاضر اونجایی که درس می دم چون دبیر کمه فیزیک زیست و… کله پاچه هم درس می دم

حالا دیدین هر کی جایه من باشه اینطوری میشه دیگه خل وچل نه من بدترم چل و خل!

شنارو دوس دارم کی با هم بریم کنار دریا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من گم شده ای بیش نیستم کسی نیست منو کشف کنه !!!!!!!!!!

و اما الباقی منم یه نوشته چرند پرندی دارم که نه وزن داره نه قافیه همین!

 

 

مسافر عشق

 

چند صباحی است که من دل به تو بستم

ونهانخانه ی دل را به امید دل تو نقش نمودم

که اگر روزی از این کوی گذشتی

تو بدانی که چه شبها به امید دل تو من نشستم

از سکوت دل تو دیده بگریید و بدانست 

صباحی است دگران یاد تو دارند

و تو هم یاد ز آنها و به میخانه برفتی

مست گشتی و دلت را ز منم باز گرفتی

و منم بی تو به شبها نگرانم

و به اندیشه ی پاییزو خزانم

که چرا؟

برگ درخت مظهر دلداده ی سبز

به نسیمی که بلرزید  زرد گردید

اشک غلطید   عشق لرزید

مرگ عشق مرگ من

آب روان و گذران است

و زیاد دل و جانها گذران است 

آن زمان دست به قلم نقش محبت بکشیدم

عاشقانه رنگ نیلی به صفای دل تو نقش بدادم

در گشودم در دل را که بیایی

که تو آسوده بخوابی

از زمانی که وجودم چشم بر چشم تو بستم

عاشقانه دل خود را به دلت سخت ببستم

 وبا خود به دلم گفتم و گفتم

تو با آنکه مرا خاک بدانی

یا که تف هم به دلم  تو بنمایی

باز همانم که لب بام دل تو بنشستم

من به شوق دل تو پر بگرفتم

سر بام دل و حسرت بنشستم

و دگر باره خزیدم به در یار

ولی انگار ندیدی پر و بالم

که چگونه به امید تو نشستم

به تو من با دو نگاه شکوه نمودم

ولی اما تو ندیدی که به شبها نگرانم

وبه شب بی تو رسیدم

آب خندید   چشم گریید

اشک روان گشت

و سر پیچ زمان عشق بلغزید

زندگی بر سر من ریخت

و به شب بی تو که مهتاب ندیدم

از سکوت هم گذشتم

ودر اندیشه ی پاییز به حقیقت برسیدم

برگ سبز زرد بگردید  اشک غلطید

و به حسرت همه شب دیده ببارید

یاد چشمان تو را قاب گرفتم

به دل آویز نمودم

در دل بستم و گفتم

           که تو آسوده بخوابی

           ولی اما نگرانم....

بهم نخندینا!!!!!!

من افسرده میشم!!

اما اگه مایه ی خنده ی کسی بشم هم جایه شکره که اقلا لبی رو خندون کردم!

               الهی شکر.

خدایا تو به بزرگیه خودت مرا ببخش که فقط در لطف تو به سر می برم و مرا یاری به کرم و رحمت تو نیست که این دوستان خوب را به من هدیه نمودی !  

عمو اگه درستش کنی عکس بذاری ممنون می شم!

نظرات 238 + ارسال نظر
از *حضرت عشق* به همه !! جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:18 ق.ظ

آقاااایون و خانم های خوابالو......

می خواستم به عرضتون عارض شم(:دی) که
بیدار شین
وگرنه من بجای همتون می خوابم
:دی....
=))

جالب شده نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حالا که همه می خوان بیدار شن من می خوام برم بخوایم.... .......


خوشحال شدیم



ما رفتیم لالا....

از *حضرت عشق* به همه !! جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:21 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

بچه ها فکر کنم تا فردا صبح خواب باشم
دانشگاه هم که واسه امتحانات ارشد تا ۱شنبه تعطیله

فتیله شنبه تعطیله
=))

فعلنااااا.........

من خوابماااااا !!!!!
~~~~~
~~~~
~~~
~~
~

لالا لا لا گل پونه ای خدا جونم!!
روزبه جونم بخوابه...
خواب های خوب خوب ببینه...(که نمی بینه)

مونا و داستان روز جمعه ! جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:25 ق.ظ

( در حال مالیدن چشم) : شلام
در حال خمیازه : بچه ها کجایید؟
در حال ولو سدن دوباره روی رختخواب: سروی لنگتو بکش کنار!
با حالت ترس و لرز: امروز امروز چن شمبه است؟ مردسه !! مردسه.
بچه ها خواف موندیمممممممممم.
با یک عدد جوراف بنفشه و دوان دوان کنان به سمت اتاقهای مختلف: بلند شین. اول سراغ داداش امین : داداشی بلند شو .
بعد سراغ یوسف که یه وری پاش روی کله آق رضاست: پاشو یوشف!
بعد سراغ موشی و فرزاد : پاشین دیر شد.
بعد سراغ لوزبه : پاشووووووووو.
و ....
همه به حالت دراکولا به مونا نگاه می کنن! موان : خب مردسه دیر شد دیگه! و همه با اخم به مونا نزدیک میشن.همه یکصدا : خل و چل امروز جمعه ست.
مونا از ترس می غشد در حالی که از ضربه کله گیلاس در مدرسه سرش یه درخت چنار باد کرده.
ننه آمنه: بچم مرد .ذلیل مرده ها ! شهرزاد خودش را دوان دوان با آب قند می رساند در حالی که خودش نصف بیشترش را در راه خورده! : بیا مونا ! مونا آب قند ها را تا ته سر می کشد! و می گوید : من کله پاچه می خوام ! داداش رضا که حسابی ترسده شتابان با بیرجامه به سمت کله پاچه ای می شتابد ! و در عرض سه سوت کله را می آورد : مونا بدون اینکه به کسی تعارف بزند در حالی که یه چشمش باز است به داداش امین می گوید کله پاچه ها را دهنش کند !! داداش امین و بقیه در حالی که آب از لب و لوچه شان سرازیر شده نگاه می کنن.اما مونا عمرا تعارف بزند !! داداش امین تا میاید ناخنک بزند مونا چشمک زده می گوید بخور ! ولی به شرطی که شاسخین بزرگه را بخری و داداش امین می پذیرد ! و تا می آید یک لقمه بخورد آبجی مرجان که لقمه نان را در حال رفتن به دهن داداشی می بیند داد می زند حمله !!!!!
و مونا زیر دست و پا له می شود !! اینبار یک چنار دیگر یه درازای باد پیشانیش اضافه می شود!!!
پایان!!!

یوسف جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:37 ب.ظ

می گم داش رضا و لوزبه شما ها ساعت ۵ و ۶ صبح از خواب پاشدین اون وخ؟؟..
می دونستم شبکارین!!..
حالا اینارو بی خی!یه ذره کله پاچه هم واسه ما که تا لنگ ظهر خوابیم نذاشتین؟!! :((
حالا واستین امروز تا ساعت ۲بعد از نصف شب پارتی می گیرم نمی ذارم تو روز بخوابین!! =))

مرجان جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:14 ب.ظ

سلام صوبح به خِیل :دی
من هنوز صبحونه نخوردم :(

اَه اَه عجب بوی بدی خونه رو ورداشته مگه نگفتم وقتی میخوایین کله پاچه بخورین برین توی حیاط بشینین بخورین من از بوشو خودش بدم میاد (اووووق) بوی موی سوخته میده ((=

موشی (یکی زدم پس کله ات) برو سوپریه سر کوچه یه دونه خامه و یه شیشه کوچیک عسل بخر بیار منو گیگیلی میخوای صبحونه بخوریم :دی

سروی (دارم گوشتو می پیچونم) برو چای درست کن میخوام صبحونه بخورم :دی

گیلاس و سارا زود باشین اون استکان نعلبکی ها رو که اون وحشی های جنگل آمازون (یوسف موشی امین روزبه فرزاد رضا ) از توش چای خوردن و معلوم نیست چه جوری خوردن که یه عالمه خورده نون توی همه استکانها ریخته شده ، رو بشورین که منو گیگیلی میخواییم صبحونه بخوریم :دی

بنفشه و یوسف ! یالا سفره رو برام پهن کنین :دی

تا این کارایی که گفتم انجام بدین ، من دوباره یه چرتی :دی میزنم

الفرارررررررررررررررررررررررررررررررررررررر

مرجان به امین .. به گوشی : :دی جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:27 ب.ظ

انقده دنبال ماشین فیلیپست نگرد :دی افتاده دست گیگیلی میخواد بندازتش رو کله سروی و مونا ((= دیگه اگه سوخت با خودته ! اگه جرات داری برو از گیگیلی بگیرش :دی
تا تو باشی با دمب شیررررر (گیگیلی) بازی نکنی .. چقده بهت تذکر دادم اشک گیگیلیو در نیار ! گفتم براش آب نبات چوبی بخر نخریدی ! گفتم براش بستنی یخی بخر نخریدی ! گفتم براش لواشک و پفک بخر نخریدی تازه هر موقع هم از کنارش رد شدی یا لپشو کشیدی یا هلش دادی طفلی بچه با پَک و پوز خورده زمین !
تازه اگه یه موقع هم دیدی اومد ماشین فیلیپستو انداخت رو ابروهات متعجب و گله مند نشو

الفرارررررررررررررررررررررررررر

مرجان جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:29 ب.ظ

لوزبه و یوسی به بخش فوتی ها ((= فچ کنم موشی رفته زیر ماشین سقط شده :دی برین دمبشو تحویل بگیرین فقط این ازش باقی مونده

غشششششششششششششششششمولک

گیلاس جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:41 ب.ظ

مرجاااااااااااااااااااان
به منم صوبونه بده!
کله پوچه دوشت ندااااالم!
اینا به زور کردن تو حلقم گفتن این سوسول بازیا رو بذار کنار!!!

الانه که همشو بالا بیارم!
مرجان منم صبحااانه میخواام!


تازه یواشکی قرار گذاشتن شب هم سیراب شیردون بخرن!!
گریههههههههههههههههه

من بهشون گفتم اگه اون آشغال رو بیارین توی این خونه خودتونو ظرف توی دستتونو کفش پاتونو لباس تنتونو و گلیم زیر پاتونو با هم آتیش میزنم!!
مرجاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان


یوسف جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:45 ب.ظ

ملجان و گیلاس بقالی بسته بود..فقط شیر و ماست محلی داشت که ترش بود..اصغر جیگرکی از صبح هر چی کله پاچه ته مونده دهنی و تفی مشتری ها بود گفت بدم به ملجان بخوره قوت بگیره!! =))
ماشالا دخملای این خونه به هیچ دردی نمی خورن..از صبح پامیشن می رن جلوی آینه تا آخر شب قربون صدقه خودشون می شن بعد می خوابن!!
این ننه آمنه از وقتی با قادر قمه کش رو هم ریخته دیگه پیداش نیست!!
امین جون من خوصله ام سر رفته..زنگ بزن فاطما خانم کارش دارم!!!..نصف نصف!! =))
موشی الان با طلعت پیشی صفت کنار ساحل جزایر قناری بودن..اس ام اس زدن سلام رسوندن!! :دی

گیلاس جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:53 ب.ظ

یوسف بی غیرت!
انقدر پشت سر این خواهرات بد حرف زدی که تا از در خونه پامو بیرون میذارم همه اهل محل مسخرم میکنن!!
همین اکبر پسر قادر قمه کش تا منو میبینه از خنده پخش زمین میشه!!!

از کمبود محبت برادر سوختیم! بماند..
با اهل محل چه کنیم!!؟؟!!!!

گریههههه

مرجان جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:59 ب.ظ

یوسف میام میکشمتا دروغگوئه بی تربیت لابد خامه و عسل یه دونه داشتن که اونا رو هم خودت لمبوندی :دی من ندونم تو عاشق خامه و عسلی پس دیگه کی بدونه ؟

داداش امییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییین :( یوسف برامون صبحونه نمیخره :( اصلا کی گفت این بره برام بخره من به موشی گفتم :(

ایشاا... یوسف نصف بشه :دی

گیلاسی صبحونه بی صبحونه برو شیکمه یوسف و موشیو پاره کن که همش زیر سره امینه ((=

بعدش به سارا زور میکنیم بره تخم مرغهای خونه قادر قمه کش رو بدزده بدیم بنفشی برامون املت درست کنه با نونهایی که از ماهه پیش مونده نوش جان کنیم (غششششششششمولک)

مرجان جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:03 ب.ظ

راست میگی گیلاس ! این یوسفه بی حیا و بی تربیت کاری کرده که وقتی قادر قمه کش و اصغر جیگرکی منو میبینن تو هوا برام بوس میفرستن و چشمک میزنن اونوخ یوسف و موشیه ننره بی تربیت واسه این دو تا کف میزنن سوت بلبلی میزنن

اگه به رضا نگفتم اگه نگفتم اگه نگفتتتتتتتتتتتتتتم

رضااااااااااااااااااااااااااااااااااا

*حضرت عشق* جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:19 ب.ظ

ااااااااااااااااایییییییییییییییییی


مووووووورررررررررردمممممممممممم
:دی

من همین الان از خواب پا شدم
آخه خونه خالی داشتم :دی =))
تنهام با صدای تلیف بیدار شدماااااا

یوسی جونم تو که تا ساعت ۲ بودی که من بودم اون وقت می گی که..... . . .

من رفتمو اومدم :)

مرجااااااااااااااانننننننننننننن

ای بگم خدا چی کارت کنه! به ما می گی
وحشی های جنگل آمازون (یوسف موشی امین روزبه فرزاد رضا )


باشه خودت شروع کردی هاااا
مثل اون سری می یام می کشمتاااااااااا

آقا موشه جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:11 ب.ظ

سااااااااااااااااااااااااااااکتتتتتتتتتتتتت
بشینین سر جاتون خانوم معلم منو مسبر کرده هرکی تکون خورد با چوب میزنم رو دستش بی تربیتا مرجان چی تو دهنته بی ادب برو آدامستو بنداز آشغالی
همه دست بسینه بشینین صدای نفس ها هم نیادا (خنده شیطانی)
روزبه بده تابلو رو پاک کن سطل آشغالم ببر خالی کن :دی
یوسف دستاتو از تو جامیزی بیار بیرون مینم چی قایم کردی دهههه

آقا خانوم معلم امروز گفته نمیاد یکی یکی بیاین پا تابلو یکی یه جوک بگین بخندیم =))

گیلی کیفتو بریز بیرون ببینم دهه بی تربیت کی بهت این موشکارو داده پرت کنی تو کلاس

امین کتکله چرا خوراکیا خرموشنازیو ازش گرفتی بدو بهش بده دهه

یه ضره از این سروناز یاد بگیرین چه بچه مودبو درس خونیه

سارا بدو بیا برامون شعر بخون اصلا هیکی شعر قشنگ خوند شکلاتش میدم :|

مونا هباست به کلاس باشه من برم گچ بیرم



آقا موشه جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:14 ب.ظ

آقا آهنگ جدیدو حال میکنین =))))))))))))))))))))))

مونا خطاب به همه جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:18 ب.ظ

سلام
عزیزانی که کله پاچه دوست ندارن می تونن به جاش اسمه غذای دلخواهشون رو بخونن.هرچند اگر دوست نداشته باشین خیلی سوسولین:) راستی من الان زنده ام یا مرده؟ خدا می دونه>

*حضرت عشق* جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:32 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

حالا من برم آشغالا رو بذارم دم در هااااااااااااااااا

موششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششش




تا دستم بهت برسه اون وقت بهت می گم کی آشغاله :دی =))

آقا موشه جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:39 ب.ظ

سلامووووووون علیکم به همه بروبچ لوس خونه ما =))
حالتون چطوره ؟؟

سروناز من اومدمممممممممممممم بدو پنیرامو بده گردو هم میخوامااااااا ایول بوس


به به نگین خان چطوری جیگول ؟؟ خوبی یهو یه سر نیای به رفقات بزنیااااااا دیگه مارو هم تحویل نمیگیری زبوووووون
منتظریم جبران کنیاااااااا گفته باشم :دی

هییی ننه آمنه به جونه سارا من دنبال یه لقمه سواب بودما وگرنه هیچ جا نبودم سوووووووووووووت
این یوسف هم دروغ میگه یوسف من کی با دختر کوکب خانوم رفته بودم جزایر قناری ما همین شمال بودیم سووووووووووووووت =)))))

واسه شادی روح نیلو یه کف مرتب صلوات =))

غریبه جون چاکر خاتیم دادا خوبی تو ؟؟؟

مرجانی مغازه هیچی نداشت برات مرگ موش خریدم =))))))


فعلا با ایزه بر میگردیم انگار جای دیگه ای به بودن ما نیازه =))

آقا موشه جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:41 ب.ظ

روزبه مگه من گفتم آشغالی ؟!! =))
بی تربیت گفتم برو آشغالارو بزار بیرون خوب تو بزرگ کلاسی آفرین بدو تنبلی نکن =))

سروناز جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:44 ب.ظ

صبح بخیر!!!!!!!!!!!!!!!۱

آقا موشه به مونا جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:44 ب.ظ

مونااااااااا من کله پاچی میخواااااااااام مغزشم میخوام زبونشم میخوام سیرابیشم بده نگه دارم برا گیلی خیلی دوست داره !!!!!!

آقا موشه به سروی جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:46 ب.ظ

سلام سروناااااااااااااااز خوبییییییی ؟؟؟؟؟
کوجایی خودتو نشنون بدهههههه !!!!

سروناز جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:46 ب.ظ

توت کوشولو جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:48 ب.ظ

بووووووووووووم !!:دی (این صدای در کلاسک بود که محکم باز شد خورد به دیوار دیوارم که این موشی تامییر نمیکنه نم داده بود خراب شد ریخت پایین :(!!! )

سروناز جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:48 ب.ظ

سلام موشی
به منم بدین صبونه منم میخوام
موشی این صورتی کمرنگه خوشگلههههههههههههه
همونو میخوام

توت کوشولو جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:49 ب.ظ

خانوم اجازه ؟؟؟دماغتون درازه :دییییییییی !! ووخشید من باز سره کیلاس دیر اومد آخه نیدونین تو راه شی شد ؟؟ بگم بگم ؟؟؟ خوب باشه حالا چون اصرار دارین میگم . این ننه آمنه با هزاران آیه و صدقه ما رو راهیه مدسه کدن درس بخونیم نه اینکه ته تغاریشیم دیگه بشه کوشولوها نازشون بالایه ازینا بهد این موشی منو اغفال کرد گوفت بیا بریم گیسای دخمله کبری خانومو بکشیم منم رفتم دیدم موشی نیست نگو اومده سره کلاس منو مخسره کده :( !!! بهدش این عدد اکسایشا رو خوز نکده بودم نشستم تو کوچه حوز کنم بهد بیام یادم اومد هنو الگترو نگاتیویا رو بلت نیشتم :(( !!! خانوم اجازه این یوسفی و گیلاسی تمومه این مدل لووییسا رو از رو من رسم کردن خوشون بلد نیشتن خانوم اجازه ملجانی هی داره تو جیغم گوش میکشه =(( !!!خانوم خانوم اجازه من دفتر نمیرم من والدینم و گوم کدم الان هرشی تو کیفم میگردم نیشت :((!!! خانوم اجازه ما شما رو دوست میداریم الان میشه خر شین بذارین سره کلاس بشینیم !!! خانوم اجازه جامونو این موشی گرفته نمیده !! بش بگین جامونو بده ...!! خانوم اجازه خانوم ؟؟؟ خانوم ما امکانات نداریم دانش آموز تقلبی میارن این نگینی و بنفشکی همشون تقلبین :(( !! خانوم اجازه این داداش امینم آبسردکنه سولاخ کده ما تشنمونه:((( !!! خانوم اجازه ما شیمی دوست میداریم ولی این ممدلیف ما رو دوس نداره شیکار کنیم ؟؟؟ خانوم اجازه خانوم شوما مهلم ابدیاتم هستین شعر میگین؟؟ خانوم اجازه این مدسه نمیشه به ما سهمیه شهید بده دانشگاه قبول شیم خانوم اجازه خانوم ننه آمنه رفته دماوند نظر کرده تا من برنگردم خونه بر نمیگرده ما دیگه شام نداریم خانوم اجازه خانوم این یوسفی دستشو میکنه تو مماخش بهد با موهای ملجانی پاک میکنه =)) !! خانوم اجازه خانوم این مونا هی اسکیژن تزریق میکنه ما میمیریم !!!

توت کوشولو جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:50 ب.ظ

خانوووووووم اجازه این موشی به ما میگه کله پوک=))

توت کوشولو جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:51 ب.ظ

خانووووووم اجازه خانوم ما میتونیم بازم کامنت بذالیم خانوم اجازه هس؟؟؟

مرجان جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:51 ب.ظ

چرا من آهنگ رو نمی تونم بشنوم ؟ :(

توت کوشولو جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:52 ب.ظ

خانوم اجازه خانوم این موشی دستکشاش سولاخه پول نداره بخره ما رو وادار کرده براش ببافیم واس همین افته تحصیلی کردیم خانوم:((

توت کوشولو جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:53 ب.ظ

ملجانی منم نمیشنوفم فچ تنم کر شدیم :((

سروناز جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:53 ب.ظ

ای موشی چه آهنگ باحالی
می دونی من تو مدرسه موشا همیشه نارنجی بودم
تو کدومی؟

توت کوشولو جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:54 ب.ظ

خانوم اجازه خانوم ما دو روزه ناهار نخوردیم این یوسفی همش دس تو بشقابمون میکنه خانوم :((

توت کوشولو جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:55 ب.ظ

سروی ژوونم منم همیشه نقشه منفی بودم اون گبهه میو میو میکرد =))

آقا موشه جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:55 ب.ظ

توتیییییی دستتو بیار چوب بزنم چه طرز اومدن تو کلاسه =))

آخ جون دستکش =))

سروناز جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:56 ب.ظ

توت کوشولو
بیا این زیر با من و مونا لواشک بخوریم

توت کوشولو جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:56 ب.ظ

خانوم اجازه این میلی هی سخ میکنه تو ششم کور شدم رفت !!!
خانوم اجازه خانوم یه شی بهش بگین بیتربیت شده

آقا موشه جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:56 ب.ظ

سروناز نارنجی چه بهتم میادااااااا :دی

توتی تو دم درازی =))

آخ مرجان دلت بسوزه نمیتونی گوش کنی =))))

توت کوشولو جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:57 ب.ظ

خانوم اجازه این موشی ما رو فلک میکنه =))!!

سروی ژوووووووونم تنها نخورین بذارین من به خانوم موهلم بگم اینا رو بزنه الان میام باهم بخوریم :دییییی

توت کوشولو جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:58 ب.ظ

خانوم اجازه مت از بس دستمونو فرو بردیم تو گوشه مرجانی کر شده آهنگ نمیشنفه ولی ما هم نمیشنووفیم :((

آقا موشه جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:58 ب.ظ

آآآآآآآآی سروناز بدو لواشکار بده به من دیدمتون بدوووووو =))

آخ جون لباشک :دی

توت کوشولو جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:00 ب.ظ

سروی جوونم این لواشکا تاریخ مصرفش گوذشته ممصوم میشیما بهد ننه آمنه پول نداره این مونا هم هی آمپول یه میلیونو دویست میژنه درد داره :((

آقا موشه جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:00 ب.ظ

توت کوشولو صداشو در نیار اگه به خانوم معلم به سروناز میگم بهت لباشک بدهاااااا

آی توتی دستکشا که بافته بودیو مرجانی ازم برداشته !!!

توت کوشولو جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:01 ب.ظ

خانوم اجازه این موشی سهمه ما رو خورد به ما لباشک نمیده خانوم بریم دفتر ؟؟

سروناز جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:01 ب.ظ

موشی میدونی لباشک چیه؟
من دیشب گیلاسی رو لباشکش کردم الان داریم می خوریمش تازه میخوام توتی رو هم لباشک کنم بعدش دو تایی بخوریم

توت کوشولو جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:02 ب.ظ

خانوم اجازه خانوم این موشی میگه بهتون نگیم داریم لباشک میخوریم نگیم واقعنی؟؟؟

توت کوشولو جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:03 ب.ظ

اه اه این لبشکه گیلیه میگم شقده تلخه !!!

سروی جوونم اگه صداشو در نیاری میخوایم موشلت درس کنیم با موشی از لباشکه توت خوشمزه تره هاااااا!!

آقا موشه جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:03 ب.ظ

ایول سروناز چه گیلاس خوشمزه بودو نمیدونستیماااااا =))

توت کوچولو وایسا الان چشام تورو لباشک میبینه بیا بخورمت =))

سروناز جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:03 ب.ظ

لباشکا همین دیشب ساخته شده

توت کوشولو جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:04 ب.ظ

خانوم اجازه خانوم ما فردا امتیان داریم خانوم میشه نیاین مدسه امتیان نگیرین؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد