« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

پیدات کردم!!!

سلام 

سلام 

سلام  

سلام  

...... 

نوبت من بوده آپ کنم؟ 

چرا من اصلا خبر دار نشده بودم؟ از کم کاری خودم بود؟ 

از من بود مشکل؟ 

خب درسته. ولی من فکر نمی کردم نوبت من رسیده باشه. 

همیشه واسه نوشتن توی خونه ما کلی فکرم مشغول میشد. همیشه کلی درگیر می شدم. همیشه خیلی به خودم سخت می گرفتم. اینجا مسئولیت داشتم. نسبت به این وبلاگ. نسبت به نوشته هایی که اینجا می نوشتم. می خواستم متفاوت از چیزی که هستم بنویسم.  

فکر نمکنم موفق بوده باشم. خودم که اصلا به دلم نمی نشست.  

اما می خوام اینبار هر چی دلم گفت بنویسم. باید ها و نباید ها رو کنار بذارم. اینجا قرار بود ه بشه یه جای قشنگ و خشگل. اینجا قرار بود بشه یه جایی که ما توش زندگی کنیم. روزای اول زندگیمون توی این خونه، جا نداشتیم. و نوبتی می خوابیدیم. چون این خونه کوچیک بود و ا هم یه عده بچه های شیطون و سر به هوا. هی میزدیم یه چیزی رو می شکوندیم. هی می پریدیم. هی یکیو می ترسوندیم هی... و ... 

الان یه خونه داریم که خیلی بزرگه. انقدر بزرگه که هیچکدوممون همدیگه رو پیدا نمی کنیم توش! انقدر بزرگ شده که بینمون فاصله افتاده. انقدر اتاقا از هم جدا شده که هر کدوم رفیتم یه گوشه و توی اتاق و انگاری یه هدفون تو گوشمونه و هر کی داره موزییک خودشو گوش میده و هر کسی داره کار خودشو انجام میده. قبلنا دسته جمعی آواز می خوندیم. قبلنا دسته جمعی شام می خوردیم. صبحا بوی کله پاچه داش رضا توی خونه می پیچید. و همه دست و رو نشسته سر سفره نشسته و با ولع شروع به خوردن می کردیم. الان صبح از خواب بیدار میشیم و نیم ساعت جلو آیینه می شینیم و بعدشم یه لیوان چای می خوریم و چند تکه بیسکویت تازه اونم هر کی به تنهایی و توی اتاق خودش!!! 

این بود خونه ما؟ 

این بود وبلاگی که ما می خواستیم توی همه دنیا تک باشه؟ 

مطمئنا نه! 

برای نوشتن توی این خونه، دنبال دلیل نگردیم. دنبال موضوع نگردیم. ما می خواستم که همه رو حذب کنیم به طرف خودمو و شروع کردیم به زدن حرفایی که توش بایستی دنبال چیزی می گشتیم. می خواستیم از هم چیز یاد بگیریم. این راه کار ما نبود. با این کار، از هم دور شدیم. اینجا رو ساختیم چون یکی یکی بچه مون داشتن گم میشدن. آیا به هدفمون رسیدیم؟ آیا همه دوستامون هستن الان؟ ندا، نیلو، مونا، فرزدا، داش رضای گلم، نسی جون، عمه حیتا، بنفشه، راستش رو بخواین خود منم خیلی از بچه ها رو فراموش کردم. 

فراموش کردیم دوستامون رو. دور شدیم از هم. چون خواستیم مثل آدم بزرگا بنویسیم. غافل از اینکه همه ما به یه دلیل اینجا و دور هم جمع شده بودیم. محبت!!! چیزی که ما می خواستیم محبت بود. دوستی بود عشق بود. برای یاد گرفتن مطالب جدید، جاهای زیادی وجود داره. می تونیم بریم کتاب بخریم. می تونیم بریم از معلما و استادا بپرسیم. می تونیم بریم و توی سایت گوگل سرچ کنیم. اما دوستی و محبت رو کجا می تونیم پیدا کنیم غیر از اینجا و توی دل این بچه های عزیز؟ 

من میگم که یاد گرفتنی ها و علم رو بذاریم واسه دنیای واقعیمون و واسه دنیای خودمون. اینجا که باهمیم بیایم همون دروی وری ها رو بگیم. بیام همون حرفای دلمون رو بگیم. پس: 

دست در دست هم دهیم به مهر  

خانه خویش را کنیم آباد....

نظرات 76 + ارسال نظر
حیتا پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 04:15 ب.ظ

سلام به همگی....منو می شناسین ایا؟؟

امین پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:34 ب.ظ

سلام آبجی کوچیکه

در حال حاضر فقط از اینکه آپ کردی تشکر میکنم تا سر فرصت مطالبت رو بخونم و نظرم رو بگم !

ممنونم کوشولووو....
یا حق

مرجان جمعه 2 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:13 ق.ظ

فعلا مرسی بابت آپ

قربونه سروی

دوشتت دالیم

سروناز جمعه 2 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:01 ب.ظ http://sarv-e-naz.blogsky.com

سلام
عمه حیتا مگه میشه نشناسیمت؟؟؟
مگه ما چند تا عمه داریم؟
قربونت برم من عمه جون

سروناز به دا امین و ابجی مرجان جمعه 2 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:02 ب.ظ

سلام به روی ماهتون.
منتظرم زودی بیاین

آقا موشه شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:45 ق.ظ

تست میشووووووووووود
۱
۲
۳
ویژژژژژژژژژژژژژژژ
اکشششششششششششننن



سلامون علیکم خدمت همه بروبچ باحال خونه ما مخصوصا آبجی سروی

آقا قدم دومم من برداشتم برا آباد کردن وبمون :دی

میرم میام دباره هرکی اومد نظرشو راجع به قالب جدید بگه

سروناز شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:38 ق.ظ http://sarv-e-naz.blogsky.com

سلام
وااااااااااااااای محشره موشی
من که خیلی دوست میدارمش!!!
آقا من می گم قشنگه. سرزنده هست.
این خونه هم همونجوریه که من خیلی دوس دارم
مرسی مرسی مرسی موش موشکم
بدو بیا برات یه عالمه گردو و پنیر آوردم

حیتا شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:43 ق.ظ

مرجانی؟!!
باهام قهری؟
یعنی باور کنم منو ندیدی؟ یا دیدی و ...
همون راحت ترم باور کنم!

آقا موشه به سروی شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 01:30 ب.ظ

آخ جون گردووووو

قابلی نداشت

منم از این خونه خیلی خوشم میاد یادمه همیشه دلم میخواست یه خونه اینطوری داشته باشم

آقا موشه به عمه حیتا شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 01:32 ب.ظ

سلام عمه حیتااااااا چطوریییییی ؟؟؟؟
کجا بودی ؟؟؟؟
رسیدن بخیر

آقا موشه شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 01:52 ب.ظ

خوب بریم سراغ آپ آبجی کوشولوهه
ایول سروناز همچیو خیلییییی به موقه و کامل گفتی
واقعا ماها خیلی از همدیگه دور افتادیم
من نمیگم همه همیشه اینجا باشن ولی بیشترمون حتی نت میایم وب خودمونا آپ میکنیم ولی دریغ از یه کامنت تو خونه ما اونم خونه ای که به قول خودت قرار بود به همه خونها فرق کنه من خودم زیاد دیگه نمیتونم بیام نت ولی چند روز یک بار حتما میام اولین وبیم که باز میکنم اینججاست حتی وب خودمو هم باز نمیکنم زیاد چه برسه آپ کنم
امیدوارم دباره مث قبل همه دور هم جمع بشیمو بگیمو بخندیمو تو سروکله همدیگه بزنیم

اصلا این خونه جدیدو ساختم رو درخت که همه دور هم باشیم

حیتا شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:54 ب.ظ

ممنونم سروناز همیشه مهربون و آقا موشه عزیز!
اجازه بدین منم کلی حرف دارم...
حتما همتون می گید این عمه ما هم دلش خوشه! هر سالی یه دفه میاد اینجا و فیلش یاد هندوستان می کنه!!
اما بجون خودم اینو راست می گم:
شاید کم بیام اینجا ... شاید بیام و فقط بخونم و برم...اما خیلی وقتها به یادتونم...به یادتونم...باور می کنید؟؟؟!

حیتا شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:57 ب.ظ

اقا اصلا نا سلامتی من عروسم هااااا !!!!
یکی منو تحویل بگیرههههههههههه!!!!!!!!

سروناز یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:49 ق.ظ

عمه چیییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟
عروس!!!!!!!!!!!!!!!!!
یعنی راستی راستی داری عروس میشی؟؟؟؟
یوهوووووووووووووووووو
بچه ها بدوین بیاین عروسی داریممممم

لیلا یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:32 ب.ظ

سلی دوشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 03:55 ب.ظ

سلام !
خوبین بچه ها ؟
من که همیشه میام اینجا ! یعنی همیشه کامنت دادم ! ولی بس که هیچکی نیود تو این خونه ! منم از رو رفتم !

سروی ممنون !
موشی از توام مممنون !

بچه ها دوستون دارم !
فعلنا

راستی عمه من میشناسمتااا :دی
فعلنا

حیتا دوشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 05:34 ب.ظ

جدا چرا اینجا اینجوری شده؟؟چرا هیچکی نیست؟؟
سروی جونم! میشه آدرس وبلاگ مرجانی رو بدی.من آدرس ِDAYYرو ازش دارم!

سروناز سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 02:38 ب.ظ http://sarv-e-naz.blogsky.com

سلام عمه جونم
منم همین آدرس رو دارم

مونا سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 07:08 ب.ظ

سلام بچه ها!
کاملا باهات موافقمممممممم سروناز جونم
حالا بیا بریم لواشک بخریم بخوریم!!!

مرجان به سرورش (عمه حیتایی) سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 07:58 ب.ظ

سلام عمه جیگر خودم الهی که همه درد و بلات بخوره تو سر منو این گیگیلیه بی تربیت

فدات بشم عمه من غلللللللط بکنم بهت محل ندم اصلا من شکککککر بخورم با عمه قهر باشم

من اصلا چند روزه اینجا نیومدم که کامنتت رو ببینم اون کامنته اولی رو هم به جان خودم متوجه نشدم و الان خوندمش

خلاصه بگم که من خاک زیر پاتم عمه

مرجان به سروی سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:03 ب.ظ

آفرین سروی جون ! دقیقا از وقتی که تصمیم گرفته شد پستهای خونه ما علمی نوشته بشه و مثلا بی محتوا نباشه دونه دونه بچه ها در رفتن !

تجربه خوبی بود ! و میگن تجربه هم به آسونی بدست نمیاد

منم با تو موافقم سروی ! زوری نباشه که حتما یه مطلب قلمبه و سنگین بنویسیم ! اصل اینه که هر چی دلمون بخواد بنویسیم

امیدوارم بچه ها همه متوجه این سردی توی خونه ما شده باشن

یادمه پارسال همین موقع ها کامنتدونیه خونه ما داشت می ترکید از تعداد کامنتها

اما خب ! دوباره سعی میکنیم ! همه با هم

مرجان به موشیه بی تربیت سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:04 ب.ظ

سلام موشیه نامرئی

بی تربیت ! تو کدوم گوری هستی هان ؟

دستت درد نکنه که وبلاگمونو ملوس کردی

قربونه موشی برم من

حیتا به مرجانی جونم سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:55 ب.ظ

سلام عزیز دلم!
مرجانی خیلی دلم گرفته بود ازین که فک میکردم باهام قهری
اما حالا خوشحالم که اشتباه میکردم!
تازشم تو تاج سری گل من دلم خیلی برای همتون تنگیده بود!
عمه ا ین مدتی که نبودرفته بود عروس بشه !

مرجان به سرورش (عمه حیتایی) سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:11 ب.ظ

وایییییییییییییی عمه یعنی الان علوش شدی ؟

حالا شوهر عمه کچلمون کی هست ؟

الفراررررررررررررررر

سروناز چهارشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:19 ق.ظ

سلام آبجی مونای عزیزم خوبی
بدو بیا بریم لباشک بخریم
من که دلم لک زده واسه اون لباشکای دزدکی
هی یادته....

مونا چهارشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:13 ق.ظ

سلام
چه قدر قشنگ شده اینجاااااااااا
باریکلا موش موشکم!!!!
موش بخوردت!!!

خب چه خبر؟
عمه حیتا عروووس شدی!!!!!
بابا تو دیگه کی هستی!
ایوووووول

سروناز جونم لباشک دیگه جواب نمیده باید قرقوروت بخوریم!!!!!!!!!!!!!
بزن بریم!!
مرجانی با منم قهرهههههه!!!
من میدونم...

مونا چهارشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:16 ق.ظ



خووووووووووددددددددمممم اینجارو می ترکوووونمممممممممم

مونا چهارشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:19 ق.ظ








مونا چهارشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:21 ق.ظ



مطمئنم الان همه به عقل من شک کردننننن!!!!

سلی چهارشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 04:50 ب.ظ

عمع جون مبارکه

عمه حیتا به مونا و سلی پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:43 ق.ظ

ممنونم گلای گلاب عمه

حیتا به همه پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:42 ق.ظ

چشمه های خروشان تو را می شناسند
موجهای پریشان تو را می شناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ریگهای بیابان تو را می شناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را می شناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را می شناسند
اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان تو را می شناسند
کاش من هم عبور تو را دیده بودم
کوچه های خراسان تو را می شناسند
«قیصر امین پور»

شهادت امام رئوف حضرت رضا (ع) رو به همتون تبریک می گم. التماس دعا

حیتا پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:55 ق.ظ

جدا عذر میخوام!
جملمو تصحیح می کنم:
شهادت امام رئوف حضرت رضا (ع) رو به همتون تسلیت می گم
انشاله امشب حرم دعاگوی همتون هستم!

از امین به سروناز پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 02:51 ب.ظ

سلام سروی جوونم
دیگه به خاطر تأخیرم عذرخواهی نمیکنم ؛ چون هم شما میدونید که بیش از این نمیتونم بیام و هم خودم (!) پس بریم سر اصل مطلب ...
قطعا همه ما مثل تو شاهد این تغییر و تحولات بودیم اما به نظر میرسه که جسارت بیانش رو نداشتیم !.. نمیگم که برامون بی اهمیت بوده (خدا نکنه !) اما بی توجهی مون رو هم نمیشه به این سادگی ها روپوشانی کرد . من قصد محکوم کردن کسی رو ندارم ، به هیچ وجه .. فقط میخواستم که از تو به دلیل جسارت و دقت نظرت تشکر کنم .. به این امید که این کار ، بار گناه حقیر رو سبک تر کنه !

بله ، درسته که ما قصد کردیم با محتواتر بنویسی اما ... آیا راهش رو هم بلد بودیم (؟!) ما چرا نتونستیم در لابه لای دری وری های روزانه مون ، در بین درد و دل های همیشگی مون ، در عمق نگاه های تلخ و شیرین مون ... غم ها ، شادی ها و قصه زندگی مون رو هم با زبان طنز و بچه گانه ، بگنجانیم ؟!؟!؟! از طرفی ، شما فکر می کنید که چرت و پرت های ما واقعا بی محتواست ؟!.. ببینم ، مگر چیزی بجز اشتیاق درونی ما برای با هم بودنه (؟!) آیا مفهومی هم بالاتر از محبت ، عشق ، صداقت و ... وجود داره ؟! اگه شما سراغ دارید ، به ما هم خبر بدین !!

پس رفقا ، نه معادله سه مجهولیست که فیثاغورس بخواد ، نه شاخ قول سپید که رستم و سهراب رو خبر کنیم .. بیاین مثل سابق ، چشم مون رو ببندیم و دست مون رو بگذاریم روی کیبورد ؛ کار نداشته باشیم که چی میخواد بگه ، فقط آزاد بگذاریمش ... آزاده آزاد !

ممنونم آبجی کوچیکه .. به خاطر تلنگر بجایی که به همه مون زدی !
یا حق

از امین به موشی پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 02:52 ب.ظ

سلام گل پسر
مشتاق دیدار حضرت والا !

تشکر و تقدیر حقیر رو هم به خاطر زحمات تون بپذیرید (بابا ادب ، بابا نزاکت !!) دست و پنجولتون درد نکنه !
یا حق

از آقا موشه پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:11 ب.ظ

آقا مخلص همگی در بسسسسسسسست


اول از همه منم شهادت امام رضا رو تسلیت میگم التماس دعا خیلی نیاز دارم شدیدا ممنون میشم

از آقا موشه پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:11 ب.ظ


دوم از همه تبریک علوسی عمه حیتای ایشاا... که سفید بخت بشی مادر اگه میبینی اینججا بزنو بکوب راه نیوفتاده به خاطر شهادتایی هستش که پیش رو داشتیم ایشاا... میام یه آهنگ بکوب به افتخارت میزارمو یه هفته بزنو بکوب داریم

از آقا موشه پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:12 ب.ظ


سوم از همه سلام به همگی یه سلام ویجه هم به مرجانی و مونا لیلا امین خان اصل حالتون چیتوره ؟؟؟؟

از آقا موشه پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:12 ب.ظ


چهارم از همه هم گفتنیارو که گفتین منم با نظر همتون موافقم بازم از سروناز جون ممنونیم به خاطر بیدار باشی که زدو خونمونا دباره چلچراغ کرد

از آقا موشه پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:13 ب.ظ


جدا الان یاد اون روزایی افتادم که گلوما خفه کردم بابا بیخیال علمیو معلومیو محتوا او کوفتو خوره خودمونا بچسبین که از دست نریم !!!!!!

ایشاا... که دباره همه هرموقه اومدیم نت به خونمونم سر بزنیمو مث قبل یه خونه شلوغ پلوغو دوست داشتنی داشته باشیم

قربون همگییییییی کوچیک ترین کاری بود که تونستم برا خونمون بکنم امیدوارم همگی از قالب جدید خوشتون اومده باشه اگه هم نه که بزارین به حساب بی سلیقه گی

از آقا موشه به داش امین پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:14 ب.ظ


داش امین (آش خور ) خیلی مخلصیم
ما تازه داشتیم برنامه میچیدیم بیایم پادگان برات قابلمه آ بیاریم نگو تو همش دودر میکنی میای بیرون
قربون معرفتت 4کرتیم داداش قابلی نیست ممنون

از آقا موشه به مرجانی پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:14 ب.ظ


به به آبجی گندههههههههه
آره با روح خبیث جون یه چند وقتی رفته بودیم تو عالم ارواح آی خوش گذشت آی خوش گذشت

مرمری کجایی تو نیستی یه پروجه دارم آآآآآن منتظر باش میام با همدیگه عملیش کنیم باش

از آقا موشه به مونا پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:16 ب.ظ

مونا جون یه دوتا از اون قرصات بده بیاد عجیب سرم درد میکنه فک کنم از بوی رنگه آخه دارم اتاقمو رنگ میزنم

از آقا موشه پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:16 ب.ظ

خوب فعلا عرضی نیست
باقی خورده فرمایشاتم مال بهد

مرجان به سرورش (عمه حیتایی) جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 07:47 ب.ظ

موبالک بوشه به پای هم پیر بوشین

مرجان به لیلا و مونا جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 07:48 ب.ظ

سلام خوشکلای من گیگیلی با هیشکی قهر نمیشه یادتون باشه

مرجان به موشه جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 07:48 ب.ظ

کوفت بخوری موشی

یوسف جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:35 ب.ظ

شاید دلیل موندگاری این وبلاگ همین دوستی و محبت ها باشه!

قالب وبلاگ موبالک..

سروناز به همه شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 07:24 ب.ظ

سلام به همه عزیزانم
من دارم میرم
یه ۱۵ روز میرمو بر می گردم
البته این به این معنی نیست که از اینجا دور باشم و غافل باشم
دوستتون دارم
اینجا خونه هممونه
از من تشکر نکنین
از خودتون تشکر کنین
وجود شماست که باعث شد که من این حرفا رو بزنم.
بازم دوستتون دارم
مواظب خونمون باشین تا من برگردم

سروناز شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 07:26 ب.ظ

موشی جونم این آهنگه هم خوشگله
من دوستش دارم
ولی خب یه کمی غمگینه.
ولی خوشگله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد