« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

سلاممم و.....

 

من چی باید بنویسم اینجاا اخه نمیگین من بدبخت کنکور داشتم ؟؟؟
اصلا حس گشتن دنبال مقاله و از این حرفای ادیبانه و نصایح  کریمانه ندارم
اما از اونجایی که ید طولایی در تست زنی دارم ...براتون چند تا تست مطرح میکنم
 فکر کردن هم نمیخواد  یه لحظه و اولین جرقه ای که به مغزتون خورد میشه
 جواب خودتون اما نه من /یه جورایی درگیری با خودتون و احساستون 
 تقلب نداریم گفته باشممممممم

واماااااااااا......
1_ به نظر شما  انسان ها از نظر احساسی  به کدام یک از این گزینه ها نزدیگ ترند
۱-گودزیلا     ۲-ماموت       ۳- میمون     ۴- مرغ عشق

 

2_ به نظر شما تئوری نسبیت انیشتن امروزه روز کار بردی اساسی دارد
۱-دارد     ۲-ندارد      ۳-هر دو      ۴- اصلا به  کسی چه 

 

3_اینکه میگویند زندگی زیباست ای زیبا پسند ... به کدام یک از گزینه ها نزدیک تر است
۱-ول معطلیم          ۲- زیادی خوش بینیم        ۳- زیادی خوشیم      ۴- زیادی حال بهم زن

 
4_تو این دنیای وارونه ی وارونه ی وارونه دیوونگی ما ادما به کدوم گزینه نزدیک تره
۱-خستگی      ۲- عاشقی        ۳ خونسردی         ۴-نفرت

 

5_اولویت در این موارد با کدام یک از گزینه هاست
۱-علم          ۲-دین داری        ۳- عشق          ۴-نیاز

 

۶_یک کنجکاوی از نوع حال بهم زن/ الان حالت خوبه؟؟؟؟
۱-خوبم      ۲- زیاد خوب نیستم       ۳- اصلا خوب نیستم      ۴- اصلا به کسی چه

 

7_به نظرتون کدوم نوع وبلاگ طرفدار بیشتری داره
۱-عشقولانه        ۲- سیایسی        ۳- علمی       ۴- وبلاگ وزین خودمون

 

ویک سوال انحرافی
8_  درصد قبولی من به عنوان کاندیدا در انتخابات ریاست جمهوری
۱-صد در صد     ۲- صد در دویست      ۳-صد در سیصد       ۴-  صد در صفر


__________________

خوب همینا بود  . زودی جواب دادین ایا؟
همین که تونستم کمی با خودتون باشین و لبخندی رو لب هاتون برام کافیه
 یه فرزانه ای داریم ما تو خونمون (فهمیدین که کیو میگم ) میفرمایند؛
 اگه از مجموع گزینه هایی از این دست
یکی دوتا تاشون   برامون جالب بود و تونست تو ضمیر ناخود اگاهمون رخنه کنه 
میشه  امیدوارم شد که هنوز ته دلمون میتونیم خوش بین باشیم به دنیا و ادماش
خوب این پست رو از یه دیوونه  قبول کنین

چیز دیگه ای هم ندارم فعلا . همینی که هست .حالا هم مشکلی دارین بیایین خفم کنین

 

نظرات 106 + ارسال نظر
سروناز به همه سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 06:34 ب.ظ

بچه هااااااااااااااااااااااا یه خبر داااااااااااااااااااغ
این یوسف هممممممممممش تریپ اومده
خودم عکس خودشو کنار بچش دیدم
باور کنین راس میگم
همین امروز نشونم داد
وااااااااااااااای بچش کوچولوئه
نی نی نااااااااااز مامانی
وایییییییییی کله اش کچلهههههه
وااااااااااااای

آقا موشه به نگبن و مونا و سروناز و ی سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:56 ب.ظ

سلااااااااااام
میسی نگین میسیییی مونا جون من خوبم تو چطوری آبجی کوشولووووووووو و میسی سروی جونم :دی اصلا قابلتونو نداشششششششت بووووووووووووس (با همدیگه قس کنین :دی )

سروی از رو طرح تو جرقش خورد به ذهنم :دی
کارت بیستههههههههههههههههههههههههههه
بوووووس


نگییییییییییییییین هممممممممه سوقاتیامو که برام از کیش آوردی به بچها نشون بدم ؟؟؟ (سووووووووووت)


یووووووووسف واااااااای بچتو عکسشو بیار ببینیم :دی
بچهاااااااا روز پدر چی برا یوسف بخرییییییییییم ؟؟؟؟!!!

کلش کچلهه ااااااااای خیلی نازه یوسی بچتو بیار لپشو بکشیم یه ذره :دی =))

از غریبه به ندا سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:14 ب.ظ

سلامی دوباره به ندای عزیز
آقا من اعتراض دارم !! والا زمان ما کنکور خیلی بهتر از الان بود !.. لااقل کیک و آبمیوه ای به آدم میدادند که باعث جذب پشت کنکوری ها عزیز ، برای شرکت در کنکور سال بعدش میشد !! آخه این کنکور بود که تو برگذار کردی ندا ؟؟!! :دی

1- گزینه صحیح "چغندر" می باشد !!
2- امروز «دیروز» "کاربرد اساسی داشت !" .. امروز «روز» "کاربردی نیمه اساسی دارد !" .. امروز «فردا» "کاربردی بی اساس خواهد داشت !"
3- به طراح سوال پیشنهاد میکنم که گزینه "خودشیفتگی نوستالوژیک !" رو هم اضافه کنه (!)
4- در زمان پاسخ به این مسئله ، متاسفانه هیچ گونه "نزدیکی" (چه از این نظر و چه از اون نظر !) یافت نشد !..
5- اولویت با علمیست دینی ، که مملو باشد از عشق و نیاز !!
6- شکر خدا .. شما چطوری ؟! خانم بچه ها خوبن ؟!؟! سلام برسون ...
7- وبلاگی که توش نیمکت نباشه !!
8- به سمت بی نهایت میل میکنی ! (انتخاب منفی یا مثبتش برعهده خوانندگان محترم می باشد !)

هر چند ، به نظر نمیرسه که جواب های موزون من ، سنخیتی با پست وزین شما داشته باشه (!) اما میشه امیدوار بود که یه روزی فرجی بشه و خداوند ، شفایی عاجل قسمت "تست گو و تست زن" (پیشنهاد میکنم که زین پس به جای واژه منحوس کنکور ، از این ترکیب استفاده کنید !) این برنامه بکنه !! :دی

به امید اون روز .. ((:
یا حق

سلام امین خوبی ؟
این داخل گیومه نوشتنت منو کشته
اول باید نظرتو خوند بعد اینا رو . واقعا عادت کردی یا خوشت میاد از این مدل نوشتن؟
چه جوابایی مرسیییییییییییییی
حتما اولویت با تو میشه تو تشریحی نوشتن تست هااا
این واژه ی انتخابیتون هم باید بره یه جایی ثبت بشه
بدیم تو مجلس ؟ رای میاره حتما
خوش باشی. فعلاا

از غریبه به همه سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:15 ب.ظ

عرض سلام و ادب

عارضم خدمت با سر سعادت دوستان که ...
پیش از هر چیز ، لازم است که تقدیر و تشکری گرم و صمیمی داشته باشم از تمام دوستانی که در نبود غریبه ، لااقل نامی ازش بردند تا گردی از غبار جای نه چندان خالیش ، گرفته بشه .. دوستانی که همواره به بنده لطف داشتن و دورادور و حتی نزدیکانزدیک (!) احوالپرس بودند .. از همه شون ممنونم .

خیلی ها در جریان هستند ، با این وجود جهت اطلاع عده معدودی از رفقا که تو این مدت ، سری به ما نزدند ؛ باید عرض کنم که عواملی چند گانه از جمله به هم ریختگی اوضاع خودم و نیمکت ، فروختن سیستم ، قطع بودن مودم و ... عواملی از این دست باعث شد که برای مدتی از خانه و خانواده دور بمونم .. از طرفی ، به دلایلی به مدت چند هفته برای هیچ کس کامنت نگذاشتم . قاعدتا مثل سایر وبلاگ ها به اینجا هم سر میزدم و مطالبش رو میخوندم ، اما توان اظهار نظر نداشتم ..

پس از این تاخیر طولانی ، هر چند که فاصله قابل توجهی بین بود و نبودم به وجود آمده ، اما به جهت اینکه اکثر دوستان برای پست قبلی من نظر داده و به گونه حقیر رو زیر دین خودشون برده بودند ؛ باید پاسخ این لطف شون رو میدادم و کامنتی برای مطالب شون میگذاشتم ..

با اجازه ندا خانم .. هر چند که بخش نظرات ایشون کمی شلوغ میشه اما بهتره که همه نظرات رو در همین پست ، به ترتیب پست های گذشته و به صورت جداگانه قرار بدم تا هر کسی دوست داشت ، نظر من رو در مورد پستش بخونه .

امیدوارم که دوستان این افول بنده رو به بزرگواری خودشون ببخشن .ممنونم ..
یا حق

از غریبه به مونا سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:15 ب.ظ

سوالهای با جواب یا بی جواب؟؟
سلام عزیزم

عارضم خدمت با سر سعادتت ... راستش اولین باری که با این سوال (چرا به دنیا اومدیم ؟!) مواجه شدم ، حدودا کلاس دوم دبیرستان بودم (!)
جریان از این قرار بود که یکی از رفقام از مربی راهنمامون سوال کرد : "آقا جون ، اصن من نمیخوام به دنیا میومدم ؟! حالا باید کی رو ببینم ..." مربی جواب داد : «چه ما یادمون بیاد و چه نیاد ، روزی بر این هستی گذشته که ما در برابر خدا ایستادیم و ازمون پرسیده شد : "الست بربکم" و ما پاسخ دادیم : "قالو بلی" .. حالا اینکه یادمون نمیاد ، دلیل خوبی برای انکارش نیست (البته پذیرش این مطلب برای رفیق مون ، خیلی کار راحتی نبود ؛ برای همین مربی ادامه داد!) حالا گیریم تو رو به اجبار آفریده باشن ؛ بشین یه دقیقه با خودت فکر کن .. از دو حالت خارج نیست : 1- نیستی ، 2- هستی ... تو از یک عدم محض ، به بودن رسیدی . عدمی که در اون هیچی وجود نداشت ، چه برسه به حق انتخاب ؛ و حالا تو در مقامی هستی که میتونی باشی و حتی انتخاب داشته باشی.»
البته این موضوع جنبه های زیادی داره و نمیشه در این فضا و با این فاصله ها ، در موردش بحث کرد (!) آنچه که مسلم است ، در بدائت امر بودن بهتر از نبودنه !!
حالا سوال دوم پیش میاد ... ما هستیم که چی کار کنیم ؟! من ماه ها روی این مطلب کار کردم و از اساتید مختلفی این سوال رو پرسیدم ... جالبش اینجا بود که همه شون جواب واحدی بهم دادن ، گفتن : ««همه ما برای رسیدن به هدف عظیمی به نام "عبادت خدا" آفریده شدیم»» که اشاره داره به آیه 56 سوره ذاریات : "و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون" حالا این که عبادت چیه و ... دیگه برمیگرده به حوزه دین شناسی که در سطح سبات ما نی !! ((:

در مورد چگونگی کشف فراز و نشیب های یک انتخاب .. به نظر من اینجا تجربه یا به عبارت دیگه «علم» میتونه کمک زیادی بهمون بکنه ؛ علم چیزی نیست جز تجربه گذشتگان !.. خیلی کم پیش میاد که ما در زندگی ، انتخاب های منحصر به فردی داشته باشیم .. یعنی راهی رو انتخاب کنیم که بداعتی رو در میان نسل بشر به وجود بیاره و هیچ شناختی ازش نداشته باشیم !! با این وجود اگه هیچ منبعی برای چک کردن راه مون نبود ، من سوال از دوستان و بزرگتران رو پیشنهاد میکنم .. بالاخره مشورت کردن رو برای همین روزها گذاشتن دیگه !! :دی

موفق باشی عزیزم ..
یا حق

از غریبه به سحر سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:16 ب.ظ

عینک سبز
سلام سحر جان

بعد از خوندن پستت ، اولین نکته ای که در ذهنم متبلور شد ، شعر به یاد ماندنی سهراب بود .. حتما متوجه منظورم شدی «««چشم ها را باید شست / جور دیگر باید دید !»»

چقدر خوبه که گه گداری آدم با خوندن این گونه مطالب ، یه تلنگر کوچیک به خودش بزنه .. لحظه ای تعمل کنه و ببین واقعا کجای کاره (؟!) با این سرعت داره به کجا میره .. یا اینکه چرا ساکت و بی حرکت یه جا افتاده .. واقعا فکر میکنه که همه چی داره .. یا چرا بعضیا همیشه ناامید هستن و از قدرت های درونیشون غافلن ؛ گاهی اوقات مشکلات انسان ، به همون سادگی که در پست تو بیان شده بود ، حل میشه !.. اما گاهی اوقات آدم فقط میدود و بدون اینکه راه های مختلف رو تحلیل و بهترین راه رو انتخاب کنه با سرعت به سمت هدفی نامشخص ، حرکت میکنه .

به طور کلی من معتقدم که مواجه با مسائل و مشکلات ، مثل حل یک مسئله ریاضی میمونه .. اول باید ببینی سوال ازت چی میخواد ؛ بعد باید بهترین راه حل رو انتخاب کنی و در نهایت ، دست به قلم بشی !! ((:

موفق باشی سحر جان
یا حق

از غریبه به فرزاد سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:16 ب.ظ

hug
سلام فرزاد جان
آقا من در همین لحظه در برابر انظار عمومی (!) اقرار میکنم که به عنصر جوانی دست پیدا کردم و با توجه به مطالب مندرج در پست تو ، حالا حالاها نمیمیرم !! :دی

راستی فرزاد ، در اون سایت هایی که چک کردی ، مطلبی در مورد آدم هایی که اصولا سریشن و همش تو بغل این یکی و اون یکی ولو هستن (!) چیزی ننوشته بود ؟!؟! مثلا بنویسه که عمر نوح میکنن یا یه چیزی تو این مایه ها !! :دی
البته این مسئله برمیگرده به سال ها پیش .. یعنی وقتی که یه نموره قواره تر بودم و خودم رو با وزنه وزن میکردم ، نه با باسکول !!
خلاصه اینکه کمتر روی زمین بند میشدیم .. یا روی سر مامان خراب بودیم یا در حال له کردن خواهر ((:

مطلب آموزنده و بدیعی بود .. یه دمت گرمه غلیظ ، پیش غریبه داری ! :دی

موفق باشی فرزاد جان
یا حق

از غریبه به شهرزاد سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:17 ب.ظ

تورم و گرانی بزرگترین نگرانی.......
سلام شهرزاد جان
دوست دارم قبل از هر چیز یه سوال اساسی ازت بکنم !.. ببینم ، ما آخرش نفهمیدیم که تو ادیب و الادبایی یا مغز اقتصادی ، سیاست مداری یا ... واقعا تو کدوم یکی از اینایی شهرزاد ؟؟!!
من به واسطه چند جلد کتابی که در دوران دانشجویی ، در مورد اقتصاد خرد و کلان خونده بودم ؛ به راحتی پختگی حرف هات رو در زمینه مسائل اقتصادی درک کردم و به خاطر اینکه به این سادگی ، اصطلاحات پیچیده اقتصادی رو توصیف کردی ، بهت تبریک میگم .. از طرفی ، تسلط نسبیت بر رویکردهای دولت و مسائل سیاسی نیز در جای خودش متحیر کننده است و همین پیوستگی و یکدستی مطلبت شاخصی برای حرف من خواهد بود . در نهایت ، قدرت به تصویر کشیدن اقشار فقیر جامعه هم در این پست ، به گونه ای بود که تفاوت چندانی بین نویسنده این پست و کارشناسان مسائل اجتماعی و مشاوران فرهنگی به چشم نمیخوره !!
همین کارها رو میکنی که آدم آخرش هم نمیفهمه تو چه اعجوبه ای هستی !! :دی

و اما در کلیت پست ، میتونم مطالب تو رو مکمل خوبی برای پست نصفه و نیمه خودم بدونم .. در اون پست که برخلاف مطالب زیبای شما ، اقتباسی از نوشته دیگران بود ؛ تغییر و تحولات نابسامان فرهنگی مورد خطاب قرار گرفته بود و در اینجا ، مسئله فشارهای اقتصادی مورد بررسی قرار گرفت .. اگه اشتباه نکنم ، همون موقع هم در بخشی از کامنتی که برای پستم گذاشتی ، به مشکلات اقتصادی اشاره کرده بودی ؛ اما اگه راستش رو بخوای ، فکر نمیکردم که این جملات رو دارم از دهن یکی از متخصصان این زمینه میشنوم !!

نهایتا ممنونم شهرزاد جان ، از اینکه ما رو با ادبیات روز بازار اقتصاد و تغییر و تحولات اون آشنا کردی . همچنین من هم مثل شما امیدوارم که نسل جدید ، با تفکری پویا و البته قدرت اجرایی لازم که امیدواریم بهش داده بشه ، یه جوری به داد رکود حاکم بر رکوردهای اقتصادی این مملکت برسه و به این کشتی دریاهای مواج که کم کم داره به گل میشینه ، جان تازه ای ببخشه ..

موفق باشی شهرزاد جان
یا حق

از غریبه به یوسف سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:18 ب.ظ

میم مثل مریم..میم مثل مادر / سکوت سرشار از ناگفته ها
سلام یوسف جان
تا به امروز تو زندگیم ، تنها به دو عامل برخورد کردم که تا حدودی تونستن معمایی به نام مادر رو توصیف کنن !.. اولیش این قطعه زیباست : «کاش می دیدم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست !» که پارسال روز مادر به همراه یک عکس زیبا قابش کردم و زدم به دیوار اتاق مامان .. عامل دوم هم اون شعر بی نظیر «سامی یوسف» است که درباره مادر و به زبان فارسی خونده ...

با این وجود ، هنوزم معتقدم که به این راحتی ها نمیشه مقام مادر رو توصیف کرد .. چون حس میکنم که خدا سری الهی رو در نهادش نهفته است و کلیدش رو به دست هر کسی نمیده !!

من هم به نوبه خودم ، پساپس اون روز رو برای چندمین بار به تمام مادران و دختران و کسانی که یه روزی ممکنه مادر بشن (!) تبریک میگم ((:

ممنونم از پست زیبات یوسف جان .
یا حق

از غریبه به حیتا سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:18 ب.ظ

یه بله و یه دنیا مسئله!
سلام خدمت حیتا خانم
خدا رو شکر که سری هم به ما زدید ، وگرنه ... حالا خودمونیم ، شما جدی جدی چون من موفق نشدم که برای پست تون کامنت بگذارم ، نیمکت رو تحریم کردید (؟!) من که بعید میدونم ...

هر چند که به گفته گوینده (!) ما کوچیک تر از این حرف هاییم که دست تو جوراب بزرگترها بکنیم و در مورد این گونه مسائل (ازدواج و مایتعلق به !) قلم فرسایی داشته باشیم ؛ اما چون اسرار کردید (!) چند جمله از تجربیات برباد رفته گذشتم رو بیان میکنم !!

عارضم خدمت شما و سایر خوانندگان عزیز این برنامه که ...
به نظر حقیر ، امر زیبا و دوست داشتنی ازدواج ، اون زمانی به انحطاط کشیده شد که در قالب های پوچ دنیایی محدودش کردیم و به خیال خودمون (یا بهتره بگم : خودشون !) هر چی قاب ازدواج وزین تر باشه و هر چی ظاهرش چشم دراورتر ، قطعا نتیجه ای بهتر خواهد داشت !! هر چند که میدونم این مطلب مورد تایید خیلی از هم سن و سال های ما نیست ، اما اگه راستش رو بخواین ، در حال حاضر سهم ما در این انتخاب اون قدر کوچکه که نمیتونیم باهاش کسی رو مجاب کنیم !..

البته منم مثل هر آدم عاقل دیگه ای (!) معتقدم که امر خطیر ازدواج باید مثل خیلی از امور مهم و حیاتی دیگه ، دارای قانون ، قاعده ، دستورالعمل و ... راه و چاه باشه ، اما نه اینکه خودمون بیاییم با دست خودمون براش قالبی چوبی و انعطاف ناپذیر درست کنیم و بگیم که هر کسی شامل این قواعد شد ، بسم ا... بیاد ازدواج کنه و دیگران هم ، میتونن برن سماق بمکند !! پس چی شد اون همه دم زدن از اسلام و شرع ؟! به نظر شما اسلام در محک قوانین ، قواعد و تصمیماتی که ما در مورد ازدواج میگیریم ، چه نقشی داره ؟! واقعا اینکه در خطبه سر عقد خلاصش بکنیم ، کافیه ؟

ما با دست خودمون ازدواج رو محدود کردیم و حالا دو دستی تو سرمون میزنیم که وااااای خدا مرگم ، سن نیاز به ازدواج داره همین جور میاد پایین ، اما قدرت ازدواج هموجو داره میره بالا !.. حالا چی کار کنیم (؟!) خب پدر آمورزیده ها ، از مزرعه خشخاش که نمیشه انتظار برداشت رز سرخ رو داشت (!) چقدر از سنگ های موجود در مسیر ازدواج رو برداشتید ؟! اصن برداشتن سنگ هیچ (فدای سرتون !) چقدر سعی کردید که در راه ازدواج جوون ها ، سنگ نندازید ؟! و ...

البته پیش از اینکه شما این نکته رو بهم گوشزد کنید ، خودم اقرار میکنم که متن بالا یک طرفه و اندکی افراطی بود !.. راستش دیدم که سایر دوستان لطف کردن و به اندازه کافی در مورد جنبه های دیگر این مسئله مطلب نوشتن ؛ برای همین جهت جلوگیری از تکرار مکررات ، کل مطلبم رو در همین مبحث خلاصه میکنم که .. یکی از نیازهای مبرم بشر برای رسیدن به هدف ، انتخاب مسیری مناسب است . بقول باکلاس های حوزه اجتماعی (!) مسئله ازدواج نیاز به بستر سازی مناسب داره تا به نتیجه ای معقول و منطقی برسه .. در این مسیر کنار آمدن خود فرد با مقوله ازدواج (چنانچه شما در پست تون بهش پرداختید !) همراه و همگام بودن اطرافیان ، مناسب بودن شرایط و ... دهها عامل دیگه ، دست به دست هم میدن تا به یاد ماندنی ترین لحظه زندگی یک فرد ، شکل بگیره .

با آرزوی موفقیت برای تک تک دوستان خانه ما ..
ممنونم از پست پرمحتوا و متن زیبایی که در ادامه اش آوردید .

یا حق

از غریبه به سروناز سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:19 ب.ظ

خدایم...
سلام سروی جان

باز تو از خودت خرق عادت در کردی کوچولو !! :دی
یه موضوعی انتخاب کردی که به قول خودت ، نوشتن در موردش "در عین آسونی خیلی خیلی سخته!"

قلمت رو بر روی کاغذ ، به گونه ای چرخوندی که نتونست کوچکی خودش رو تحمل کنه (!) و با تمام وجود سعی کرد واژه "خدا" رو طوری بنویسه که از تمام کلمات نوشته شده تا اون زمان ، بزرگ تر باشه !.. پس از اون با لرزشی که نشانه عظمت معبود و حقارت عابد بود و با هزاران عشق و امید ، یک "دوستت داریم" کوچک رو در کنارش افزود ؛ با این عملش ، کاری که خیلی خیلی سخت بود رو به آسونی انجام داد !! خیلی خیلی آسون ...

در مورد طرح زیبای پیشنهادیت هم به مسئولین و مدیران وبلاگ توصیه میکنم که ... حتما ازش استفاده کنن ! ((:
ممنونم عزیزم ..
یا حق

سلی سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:19 ب.ظ

ندا ایشالله منو و تو یه دانشگاه قبولش یم
آمین

اهان میگم نیست هم رشته ایم حتما میریم یه جاااا
چطورهههههههه

سلی سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:03 ب.ظ http://www.jedinagir.blogsky.com

من آپ کردم !!

من بهتون نگفتم به اینجا یه سر بزنین (عصبانی)

www.adamemamooli.blogsky.com

واقعا که !
کای پزتو رو داده بودم !
خیلی قشنگ می نویسه
پشیمون نمی شین
!

من الانه میام بقیه رو نمیدونم
اومدممممممممممممم

شهرزاد به موشی عزیزم: چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:44 ق.ظ

ممنون ازت بابت همه ی زحماتت عزیز دلم..
تو هر کاری که برای این خونه انجام میدی جای تقدیر ؛تشکر و سپاس داره و همیشه معرکست و زیبا...
خونمون خیلی زیبا شده خیلی...
ممنون ازت عزیزم..
ببخش که اگر تاخیر کردم در سپاس گذاری خلس کار داشتم و دارم و البته کمی بی حوصله...
دوست دارم..
در امان خدا...

شهرزاد به امین عزیز: چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:47 ق.ظ

امین جان تو همیشه به من لطف داشتی و من رو همیشه با مهربونیات و نظریات جامع و عالیت شاد و خرسند میکنی...
از توجهت خیلی سپاس گذارم عزیزم...
من سعی میکنم که تاجایی که درسم و عقل این بنده ی حقیر فرمان بده و تواناییی داشته باشم در همه ی زمینه ها فعالیت داشته باشم..
بازم ازت ممنونم...
در امان خدا...

شهرزاد به ندای عزیزم: چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:51 ق.ظ

سلامم ندا خانومی گل:
خیلی پست جالب و با حالی بود....
راجعبش فکر میکنم با دست پر خدمت میرسم الان مخم هنگ کرده...
فدای تو..
بووووس

سلامم خانومی
ممنون و نظر لطفته
خوشحال میشم . منتظرممم
بوسسسسس

نگین به مونا چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:08 ق.ظ

سلام مونا جونم
سوغاتی آوردم ولی نه واسه تک تک
تو خونه ما این حرفا نیست :دی
مال من و تو نداره
مال همه است :))

نگین به سروناز چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:08 ق.ظ

سوغاتیم میدم :دی

نگین به مونا چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:09 ق.ظ

مونا جون مرسی که تبریک گفتی گلم
منم دلم واسه همه تنگ شده بود

هوارتا بوسسسسسس

نگین به موشی چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:09 ق.ظ

نه موشی نشونشون نده :دی

این یوسف حسوده :)) =))

نگین به همه چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:13 ق.ظ

سوغاتی زیاد نیست
همیناست :

http://i34.tinypic.com/25zoxms.jpg
این کیف هم کولیه هم کیف لپ تاپ ( ببین یوسف من فهمیدم تو لپ تاپ میخری ) :دی

http://i37.tinypic.com/2hf47zk.jpg
این عطر مردونه است .... واسه آقایون خونه ماست :دی

http://i38.tinypic.com/2mzxkro.jpg
این کفشم واسه خانمای خونه ماست ... میتونین همتون یه شب بپوشینش =)) یوسف توام دوست داری بکن پات :))

http://i36.tinypic.com/akdhes.jpg
این تاپ اسپرت و اون بطری آب هم واسه ورزش کارای خونه ما !!

ببینین نگین چقدر به فکرتونه ...
حالا باز بگین نگین بده

هوارتا بوسسسسسسس

بنفشه چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:16 ق.ظ

اصلندشمممممممممممممممممممم با همتون قهرم
به شدت اونم

Yousef چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:49 ق.ظ

yousef be sarwi: are taze kojasho didi..oon yekish bood,bazam boodan ke ishala dafeye baad bet migam..ama na dige nemigam..chon to mano lo midi!! :D
yousef be gharibe: are madaro nemishe dar ghalebe kalamat wa jomleha tosif kard..khode madar hezaran jomlast!
yousef be negin: negin joon ina ke axe jam kon binim..age ras migi adres bedam waghehihasho befresti!
afarin negini khub hads zadi..alan ba Laptopam onam ke khob barchasbe farsi nadare..bayad beram Labalesho bechasboonam ru safe kilid!

سروناز به یوسی چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:11 ب.ظ

اااا دیگه هم هست!!!!
به به به به بچم مرد شده
حالا چرا فینگلیش نوشتی؟؟؟؟؟
اها خوب برچسب بخر بزن روش!!!!!
خدا حفظشون کنه
حالا همشو بگو دیگه نمی گمااا قول میدم به کسی به جز بر و بچ خونه نگم!!!!!!
راستی اسم ناز عمه سروناز رو نگفتی چیه
اسم پسرت رو میگم!!!!

سروناز چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:12 ب.ظ

مرسی مرسی مرسی نگین جووووون
حالا کی اصلش رو بهمون میدی این که کپیشه!!!!

سروناز به داداش غریبه چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:14 ب.ظ

سلام داداشی
خیلی خیلی بهتر از من شرحش دادی خیلی قشنگ بود.
باید اینا رو هم توی اون پست میذاشتم!!!
مرسی

مرجان پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:12 ق.ظ

سارا و رضا مشتاق آپ نکردن :->

سارا که مرده ..((=

رضا بیا آپ کن وگرنه تیربارونت میکنم

یوسی کجایی نمیبینمت ؟ :دییییی

سروناز پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:46 ق.ظ

سلام
احساساتتون رو کنترل کنید لطفا یه خبر دارم براتون .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
. خب میگم حالا
من دو روز می خوام برم نیستم نمیام
حالا گفتم که احساساتتون رو کنترل کنین خوبیت نداره پشت سر مسافر اشک بریزین
میام خب
گریه نداره که!!!

رضا خطاب به موشی پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:34 ق.ظ

براوو مهندس موشی

قالب خیلی عالی شده...این طیف رنگ آبی آرام بخش هست و وبلاگ خیلی زود لود میشه و مثل اون قدیم ندیما بهم نمیریزه .

خلاصه به قول گفتنی: ایول

رضا خطاب به مرجان پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:38 ق.ظ

من با مدیریت صحبت کردم و برای این دوره ازشون مرخصی گرفتم

حالا راستیاتش از شوخی گذشته ...فچ کنم مخم به کلی نم کشیده ... چند روز پیش فکر میکردم اینجا چی بنویسم ولی چیز خاصی به ذهنم نرسید.

حالا اینشالا ماشاالله خونه که اجاره کردم و از این آلاخون بالاخونی نجات پیدا کردم....ذهنم آزاد میشه و میام یه چیزکی مینویسم.

رضا خطاب به یوسف پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:41 ق.ظ

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هیچی داداش...همینجوری گفتم یُخده با همدیگه بخندیم بلکه وقتمون بگذره

رضا خطاب به یوسف پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:43 ق.ظ

اَه ....دیدی چی شد!!
یادم رفت بگم: نمیری الهی

رضا خطاب به مرجان پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:46 ق.ظ

مرجان نیایی زرتی بنویسی
آلاخون بالا خون اشتباه هست و درستش آلاخون والا خون هست
.
.
.

یوسف به رضا پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:02 ق.ظ

=))
.
.
.
.
.
.
.
.
.

سلام داش رضاوواتفاقا الان دچار کمبود خنده شده بودم..خدا خیر بده مهستیو.. =))
=))=))

ندا جمعه 21 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:00 ب.ظ

اهل خونه سلاممممم

قرار نیست کسی اینجا بنویسه؟
چرا باز بهم ریخته ؟
منتظریمممممممممممممم

مرجان به آق رضا :دی جمعه 21 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:48 ب.ظ

آلاخون بالاخون رو سعی کن به زلون نیاری :دی تمرین کن درستشو تلفظ کنی ((=

الفراررررررررررررر

کمک یکی منو نجات بده الان رضا منو میکشههههه :(

الفراررررررررررررر

مرجان جمعه 21 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:52 ب.ظ

اصلاح میشود :

در کامنت قبلی اشتباها نوشتم زلون !

زبون درسته :دییییییییی

مرجان به موشو جمعه 21 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:59 ب.ظ

موشو زودی بیا بگو ببینم نوبت کیه که آپ کنه ؟

از همین دور که کم کم رو به اتمامه ، رضا و سارا موندن
سارا که تا بعد از امتحان نمیتونه آپ کنه ! میمونه رضا ! رضا هم که یا میگه با مدیر وبلاگ صحبت کرده یا میگه چیزی به ذهنم نمیرسه خلاصه معلوم نیست !
رضا زودی بیا تکلیفمونو روشن کن :دیییی بالاخره آپ میکنی یا نه کله شق :|

الفرارررررررررررررر

موشو بیا دیگه بمیری ایشاا...

یوسف جمعه 21 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:29 ب.ظ

چه سوتو کوره..یکی آپ کنه دیگه..ملجان خودت آپ کن!! :دی

سلی شنبه 22 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:53 ق.ظ

آپ کو پس؟؟

مامی شنبه 22 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:28 ب.ظ

این وب چرا اینقد سوت و کور شده ؟
قرار نیست کسی بنویسه ؟
منتظریممم

نگین به همه یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:13 ق.ظ

اووووووووووووووو .... چرا کسی اینجا رو آپ نکرده
چرا اینقدر ساکته ؟
نفر بعدی کیه ؟
مرجان .... موشی
مگه شما مدیره انیجا نیستین
یه کاری بکنین دیگه
زودددددددددددددددددددد
اینجا ساکته من افسرده شدم
همه دست به دست هم بدیم خونه ما را کنیم آباد !!

نگین یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:14 ق.ظ

واییی چقدر هوا گرمه !!

نگین یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:15 ق.ظ

الانه اهل خونه بیان تو اتاقم .... بگن بیا بخواب !!

نگین یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:16 ق.ظ

من خوابم نمیاد !!
همه قرار بود بفهمن که فهمیدن

یوسف یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:22 ب.ظ

می گم اون روزایی که همه امتحان و درس و مشغولیت داشتن زیاد این جا پلاس بودن :( حالا که اینا همه تموم شده و تابستون شده سرگرمی های بهتری پیدا کردن.. :(((((( ولی خداییش چرا همه رفتن تو اتاقاشون بیرون نمیان؟؟..من یکی که اتاقم شولوغ بود مرتبش کردم شما دارین چیکار می کنین؟؟ :دی
می گم نگینی هوا خیلی گرم شده از آسمون آتیش می باره..فک کنم به زودی آب و برق و تلفن و گاز هم قطع بشه..بیا بریم کیش..نه نه دوبی..بعد از اون جا بریم قطب جنوب!! :(( آی پاییز و زمستون کوووجاااایی؟؟ :(((((
خانوما روز مرد و پسر و خلاصه عناصر ذکور نزدیکه..زود باشین کادو بخرین..فقط جون من جوراب نباشه!! =))
ولی جدی کسی نمی خواد آپ کنه به همین مناسبت..؟! :)

شهرزاد یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 06:58 ب.ظ http://shahrzad91.blogsky.com\

سلامممممممممممممممممم
کسی خونه نیست؟؟؟
بچه ها کجایین؟؟ من هر روز میام این جا ؛صفجه رو باز می کنم میبینم که خبری نیست؟؟؟
یوسف راست میگه....
نوبت کیه؟؟
اصلا هر کی می تونه آپ کنه فعلا که انگاری هیچ کس خونه نیست!!!!

مرجان به نگین یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:37 ب.ظ

نگینو من دیگه مدیر نیستم :دییییییی
موشو هم انگاری سقط شده ایشاا... ((=

اگه تا شب سر و کله موشی پیدا نشد خودم آپ میکنم :دییییییی

:->

سارا یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:41 ب.ظ

سلام دوست جونام..

با عرض پوزش...من همین امشب آپ میکنم.

مرجان یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:10 ب.ظ

دیگه جیغ و سر و صدا بسه ! سارا کته کله امشب آپ میکنه :دییییییی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد