« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

خدایم!

سلام به همه بچه های خوب خونه ما. بازم نوبت به من رسید. تاخیرم رو ببخشید!

اه هر چی پیشنهاد دادیم که مطلبامون محتوا داشته باشه سردرگم شدم الان نمی دونم چی بنویسم. چه کنم که خود کرده را تدبیر نیست!!!!!

خیلی فکر کردم. توی امتحاناتم داشتم فکر می کردم که چی بنویسم. هنوز به جایی نرسیدم. دلم می خواد از خوبی ها بنویسم. نمی خوام از مشکلاتی که هست و وجود داره و با گفتنشون بسی اعصابمون به هم میریزه حرف بزنم! از خود خوبی از مبدا و منشا خوبی از خدا….

خدایا نیازی نیست که چیزی بگم. همه میدونن که چقدر لطف داری. دلم میخواد محکم بغلت کنم…

خدایا از تو نوشتن در عین آسونی خیلی خیلی سخته. چون تو خدایی…

خدایا …

پ.ن:

از اونجایی که خواهر کوچولو عشق نقاشی و گرافیک و ایناست یه چیزی برا خونه ما کشیدم که اگه بچه ها موافق باشن اونو یه جایی بذاریم البته اگه طرحشو پسندیدین یه کمی افکت هم بهش میدیم و خوشگلتر می کنیمش. هر کی نظری داره بگه.

 

نظرات 89 + ارسال نظر
سلی پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:18 ق.ظ

سلام سروی جون

آپتو خوندم
اما اینجایی که گفتی چرا باید مشکلاتی رو بگیم که اعصابمونو میریزه به هم موافق نیستم !

مشکلاتی که هستن هستن و نمیشه بگیم نیستن !
باید گفته بشه تا راه حلی براش پیدا بشه وگرنه ما نمیتونیم خودمونو به نفهمیدن بزنیم
البته موضوع آپ توام قشنگ بود عزیزم

منم دلم میخواد محکم خدارو بغل کنم
چه کنم که خدا اون قدر بزرگه که تو بغلم جا نمیشه و من اینقدر پست و حقیر که ...!!!!
بیخیال !!!!

این طرحتم خیلی قشنگ بوددد !
منم موافقم :دی
موشی ترتیبشو بده دیگه

بوس بوس برای سروناز و آبجی گلش
آبجیتو محکنتر ببوسی ها چشمککک:دی
فدات

صغری پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:51 ق.ظ

آخه مرد.... ۱۰۰۰ دفه گفتم جورابای سوراخت رو نذار جای جورابای شیشه ایه من...تو هنوز نمیدونی اینا زنونس؟

چرا من رو درک نمیکنی مرد|؟

آب بینیت رو پاک ککککککککککن

شهرزدا به یوسف: پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:59 ق.ظ

شهرزاد به یوسفو سروناز عزیز:‌:))) پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 04:01 ق.ظ

یوسف جون مگه قبلا قالبمون ساده نبود..
اون قالب قبلیه هم خوب بود...
سلیقه ی موشی حرف نداره..
اصلا هر جور که خودش صلاح میدونه...
راستی سرونازی منم با سلی همه جوره موافقم ؛میخواستم اینا رو منم بگم گفتم شاید ناراحت بشی...
بوووس

سروناز پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:19 ق.ظ

شهرزاد و سلی جوووونم
منم با اینا موافقم ولی یه سری مشکلات فقط باعث میشن که یاد گرفتاریهامونبیفتیم.
درسته مشکلات رو باید مطرح کرد.
ولی مثلا از این بگیم که همه چیییییییییی گرووووووووون شده دردی رو دوا نمی کنه و موضوعیه که قبلا بحث شده روش!!!!

سروناز پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:23 ق.ظ

منم موافقم که روزبه بیاد خب اینجا باید ترکیبی از همه جور عقیده و نظر باشه. اگه یه چیزی من بگم و همه مواقفت کنن که نمیشه!!!! مثلا الان شهرزاد و سلی بهم گفتن که نه! باید از مشکلات هم گفت این منو خوشحال کرد. نباید بر روی هر چی که مردم میگن صحه بذاریم.
همیشه تصورم از وب گروهی یه جایی بود که توش بحث کنیم. یه موضوع که پیش میاد هر کی یه چیزی بگه!!! نه همه یه طرف باشن و تایید یا تکذیبش کنن!

ر و ز ب ه پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:21 ب.ظ

...
اول از هر چیزی از همه ی دوستای گلم ممنونم که به من لطف دارن :))
شرمنده کردین
کوچیک همتون هستم.

همین جور که نظرات رو می خوندم گفتم لازمه که نظر بدم :دی

اول اینکه یوسف جان متاسفانه منظور حرفای آخر من رو بد گرفتی دادا ..منم نگفتم که به خدای هم کار داریم.. منظورم این بود که بهتره یه سری حرفا رو نزنم اینجا بهتره همین.

اما در مورد برگشتن:
من بنا به دلایلی رفتم که اون چیزی که فکر می کردم اینجا نشد اما خوب خدا رو شکر روز به روز داره اینجا پر بار تر میشه و واقعا از این قضیه خوشحالم :) من همیشه اینجا می یومدم و نظرات رو کامل می خوندم پس همیشه اینجا بودم نه اینجا رو ترک کردم.

خوب می دونم که الان چی در موردم فکر می کنین! برام اهمیت داره که چی فکر می کنین اما برام مهم نیست! چون اون عقیده ی شخصی خودم برام مهمه (چرا دروغ بگم)
اما جدی جدی دارم فکر می کنم!
فکر می کنم به اینکه برگردم یا نه ؟
شاید خیلی مسخره باشه اما خوب نمی خوام از دوباره برگشتنم پشیمون بشم باز و شماها رو هم پشیمون کنم..

هنوز به اون نتیجه نرسیدم که می تونم اینجا باشم و اصلا صلاحیت حتی یادداشت گذاشتن رو داشته باشم.

به عرضتون برسونم من خیلی پر رو تر از این حرفا هستم! یهو دیدی همین الان گفتم من رو عضو کنین!

مطمئن باشین چه من جزو نویسندگان باشم چه نباشم همیشه تا وقتی خونه ی ما هست و من نفسی دارم اینجا می یام و باهاتونم
همون اتحادی که اون مهمه فقط. چه باشم چه نباشم :)

بازم ازتون ممنونم دوستای گلم..


از آن زمان که حقیقت
چون روح سرگردان بی آرامی بر من آشکار شد
و گند جهان
چون دود مشعلی منخرین مرا آزرد
بحثی نه
که وسوسه یی است این:
بودن یا نبودن...

(استاد شاملو)

س-ح-ر پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 04:14 ب.ظ http://darkscare.blogsky.com

سلام سروی جونم !!
میدونی پستت در عین کوتاهی خیلی پر معنا بود ..!!
آره خدا چیزی نیست که بشه ازش نوشت .. چون نه ذهن من و تو میتونه درکش کنه و نه خودکاری کار باهاش داریم مینویسیم قدرت پیاده کردن تمام احساساتمون رو داره ...!!
خدا فقط خداست ..
خدایی که وقتی صداش میکنی آروم میشی ..
وقتی فکر میکنی که وجود داره نا خداگاه لبخند میزنی ..
وقتی که از دستش عصبانی میشی هر چی بش بگی اون هنوزم دوست داره ..!!

من گاهی ازش ناراحت میشم .. میدونم خیلی بد و بیراه میگم اما خودش میدونه که چقدر دوسش دارم ..!!

این طرحه هم چه خوشکله آخجون :دی :)

+ ندایی بازگشتت رو تبریک میگم عسیسم (بوس)

شهرزاد به سروناز: :) پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 05:27 ب.ظ http://shahrzad91r.blogsky.com\

سروناز جون این مسئله ی گرانی و تورم یکی از معضلاتی بود که خودم نوشتم و قسمتیش رو هم در این جا گذاشتم برای آگاهی و بالا بردن معلومات نه این که دردی دوا بشه مگه ما چی کاره ی مملکتیم که بخوایم دردی رو دوا کنیم..
جدا از تو توقع نداشتم...
پست پر محتوا نوشتن منظور این نیست که معضلات رو بنویسم که دردی رو دوا کنیم منظور اینه که با نوشتن این که هر کدوم ر یه حرفه ای درس خوندیم و آگاهی داریم بیام کمی هم به بچه ها بگیم و آگاهی دادان و معلومات را زیاد کنیم نه این که دردی دوا بشه چه بسا که حتی خیلی که در این وادی ها سیر نمی کنند....
باید بگم که از حرفت خیلی ناراحت شدم...
این همه اون ماه ما بچه ها با هم صحبت کردیم که به این نرسیم که بازم در واقع به هیچ انگاری رسیدیم..
اگر دوست داشتی یه نگاهی به نظرات پست سحر بنداز....
نمیدونم دیگه..
هر کار که دوست دارید بکنید...
منم اشتباه کردم که تایید کردم حرف سلی گلم رو و باید ساکت میموندم....:((((

آقا موشه پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 05:32 ب.ظ

سلام بشهاااااااااااااااااا
کیف حال همگی کوکهههههههه
آقا تیلیفون ما درست شد همین الانی یهو فوقش اومد :دی
آقا فیبر نوریو عشقه =))

خوب من برم کامنتارو بخونم تا شب میام قالبو درست میکنم

هااااا منم از اون قالب زیاد خوشم نیومد =)) سووووووووت

حالا اگه وقت شد همینو یه کارائیش میکنم قشنگ بشه !

سرووووووووووووویییییییییییییییی
این عکسا خیلییییییییییییییییییییی قشنگهههه (بووووووس)
این آخریه چقد شکل منه =))
دستت درد نکنه خواهر کوشمولووووووووو
بوووووس
حالا چندتا طرح دارم با همدیگه عملیش میکنیم (چشمک)

ساراااااا بترکی ایشاا... ایشششششششششششششش میخوام صد سالم منو دوست نداشته باشی زبووووووووون بع

آقا موشه پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 05:37 ب.ظ

بچها من ایمیل ندارو خواستما کسی کامنت منو خوند ؟؟!!!!!!!

ندا جون من یادم رفته کدوم ایمیل توعه آخه اسمت توش نیست :دی اومدی برام آف بزار یا همینجا ایمیلتو بده

اکبر پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 06:32 ب.ظ

دههههههههه..د خانوم جمع کن اون چادر تفیتو..هی با اون چورابای پریزین و اون دامن لک روغن آبگوشتش میاد جلو ما غر می زنه!!
فیییییییییییییییییییییین!!

سلی به ندا جمعه 14 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:58 ق.ظ

ندا جون خوش اودی به بلاگ خودت !
بوس بوسسسسسسسسسس

آقا موشه به نداااااا جمعه 14 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:22 ق.ظ

سلام ندای جون خوش اومدی به خونه خودت
بپر برو برات دعوت نامه فرستادم ثبتش کن
راستی بعد سارا باید آپ کنی تو همین دوره :دی

آقا موشه به همه جمعه 14 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:26 ق.ظ

بچهاااااااا
این نگین ورپریده تا یکی دو هفته نمیاد !!
هرکی گفت کجاست هااااا :دی ؟؟؟!!!
نگینی رفت کیش قرار شد من از طرفش خداحافظی کنم :دی

تازه گفت فقط واسه من سوقاتی میاره =P~
دل همتون آب بشه زبوووووووون

یوسف جمعه 14 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:17 ق.ظ

آآآآآی نگین جونی..اومدی سوعاتی من محفوظ باشه هااااا وگرنه برگشت می خوری کیش..
:دی
سرزمینه آتیشه کیشه کیشه کیشه..الان نگین داره لب ساحل می رقصه!! =))

نگین جونی اومدی برامون از پردیس ۱و۲ و مجتمع تجاری بتعریف که چقد پوله باباهه رو به باد دادی..در ضمن زودتر می گفتی که من کلید اتاقمو واقع در هتل داریوش بهت می دادم!! =))

آقا من هوس کیش کردم.. :((
ما داریم می ریم واسه امتحان اونوخ ملت خوش گذرون می رن کیش!! :((

:دی :دی

سارا هم که فک کنم تا ۵۶تیر کنکور داره..! :دی
ما بریم که دیرمان شد..

رضا مشتاق شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:26 ق.ظ

جمیع بروبچس سااملیکم

خدا خوبه...، منم موافقم
اما چرا چیز نمیکنه...همین چیز دیگه
هیچی بابا... بیخ خی!!!

رضا مشتاق شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:27 ق.ظ

اینم واس پست یه بله و یه دنیا فلاکت!!

ازدواج خوبه...، منم موافقم
اما پس چرا...
هیچی بابا...این یکیم بیخیال!! دی:

سلی شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:41 ق.ظ

عمو قرار نشد بگی بیخیالا؟؟
باید دومادت کنیم بفهمی ازدواج چقده خوبههههههههههههههههههههههه

سلی شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:42 ق.ظ

اون وخ لینجا باید کی آپ بشه؟:دی

رضا خطاب به یوسف شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:02 ق.ظ

داداش کیش دیگه خز و خیلی شده
پاشو منو تو با موشی بریم دوبی کنسرت جوات یساری
.
.
.
آها... رفقای ته سالونو عشقه( بلکه خدای نوشته ی سروناز طلبید و یه چندتا جی اف بالانس و نجیب وسط دیسکو پیدا شد و به مراد نوشته ی حیتا رسیدیم_ البته ترجیحن بدون مسئله و بدبختی باشن و هی فرت فرت . چپو راست خورده فرمایش نداشته باشنا دی: )

رضا خطاب به سلی شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:04 ق.ظ

اصلنم خوب نیست عمو جون
.
.
.
شنیدی میگن گربه دستش به گوشت نمیرسه همش میگه اه اه
دی: دی:

رضا مشتاق شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:10 ق.ظ

سروی به جا طراحی کردن لوگو پاشو واسه داداشت یه چایی قند پهلو بیار... بسکه صبح تا شب دنبال خونه اجاره ایی گشتم خسته شدم ....این زانوانم داره تیریک پیریک بیریک میزنه

پاشو پاشو خدا خیرت بده ... یه چایی وردار بیار...که هیچ چایی آبجی کوچیکه نمیشه

آقا حالا از جدی گذشته این خونه ی مجازی ما اگه جدی جدی یه اطاق کوچیک زیر شیروونی داشت خیلی خوب بودا... والا مردیم از بی مسکنی دی:

رضا مشتاق شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:18 ق.ظ

خب آقاجون دیگه جینگولک بازی بسه...

کامنت روزبه عزیزمو که درباره ی خدا خوندم به خصوص اونجا که میگه خدای من بعضی از مواقع در اشعار یک شاعر تجلی پیدا میکنه ....به وجد اومدم

من فکر میکنم خدا هرچی و هرچه که هست ... مهم اینه که وجود داره و مهمتر اینکه اکثریت نوع بشر اونو قبول دارن و هرکی به قول گفتنی یه جوری با خدا حال میکنه و حتی خیلیا غیر مستقیم بدون اینکه بدونن مشغول عشق بازی با خدا هستند.

به نظر من وقتی که یک موزیسین قطعه ایی رو بر روی خطوط حامل پارتیتو مینویسه و یا یک نقاش چیره دست وقتی که خطوطی از زوایای مختلف بصری طبیعت رو بر روی بوم نقش میزنه و یا هنرمندی که بر روی صحنه ی تئاتر به نقش آفرینی مشغول میشه و یا مادری که به پای فرزند شب ها بیدار میمونه و پدری که به فکر کانون زندگی هست و حتی مرد شرابخواری که بعد از مستی رو به آسمان فریاد میزنه و...و...
این ها همه جلوه هایی از منشور الهی هستند.
منشوری که خدا در آن شروع به تابیدن میکنه و رنگ ها و شکل های مختلفی از اون در نا متنهایی کائنات به وجود میاد.

* * *

شیخ بهایی عجب زیبا، هنرمندانه و ساده این جلوه هارو بیان کرده و میگه: "همه جا عکس رخ یار توان دید" و یا اینکه "هرکس به زبانی صفت حمد تو گوید" .

یکی تو کلیسا، یکی دیر، یکی کنشت، یکی مسجد، یکی خانقاه، یکی کنیسا، یکی با نقاشی یکی با موسیقی یکی با رقص و ... و ... و...
"مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه"

با این همه راه های مختلف( که همه ی اونا میتونه به خدا برسه و خدا رو به ما برسونه ، مثل یک اتوبان و بزرگراه دو طرفه) خیلی نباید به این فکر کرد که خدای کی بهتره! به این دلیل که "هر در که زنم، صاحب آن خانه تویی تو" .

به دوستان پیشنهاد میکنم در این لینک حداقل یک بار این شعر زیبارو با دقت بخونن
http://aftab.ir/literature/verse/bahaie/divan/mokhamas.php

آقا موشه شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:09 ق.ظ

سام علیکمممممممم
کیف حال همگی ؟؟؟
دنیا به چرختونه ؟؟؟

به به سلاملیکم داش رضای گل خوبی ؟؟
جون داداش خونه مونه رو بیخیال بیا همینجا این زیر زمینو منو یوسف برداشتیم دور همیم دیگه :دی

ها والا بیاین بریم دبیت کنسرت کیشو میش رو بیخیال =))


آقا موشه به همه شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:09 ق.ظ

بچها موافقین همین قالبو یه زره خوشکلترش کنم همین باشه ؟؟ یا اون قبلیو بزارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آقا موشه به سارا و ندا شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:11 ق.ظ

سارااااااااا ورپریده پس تو میخواستی آپ کنی چی شد پس ؟؟ مگه نگفتی آپت رو نوشتی ؟؟ باز سقط شدی =))
اگه تا امشب آپ کردی که هیچ وگرنه ندا فردا صبح زود آپ میکنه باز تو پرت میشی بعد ندا =))

ندااااااااااا فردا اگه امشب سارا آپ نکرد حتما آپ کنیااا آماشاا...

آقا موشه به خرموشناز شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:14 ق.ظ

خرموشناز کوشیییییییییی ؟؟؟
بدو بیا برات کلی شکلات آوردم


کسی از خانوم معلم خبر داره کجااااااااااست

ندا به موشی شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:26 ق.ظ

سلام عرض شد جناب مدیر
حالا چرا میزنی .؟؟؟
چشم امروز سارا ننوشت ما فردا اپ میکنیم
و ممنون از دعوت نامه
بوس بوس . فعلا

سروناز به شهرزاد شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:59 ق.ظ

چرا اخه اینجوری گرفتی حرف منو من که منظورم این نبود!!!!!!!
من این مثال رو درباره خودم زدم. از اونجایی که نمی تونم توی این زمینه ها یعنی مشکلات کشور و دولت و اینا حرف بزنم یعنی اصلا بلد نیستم!! اینو گفتم و الا من کی باشم که بخوام تعیین نکلیف کنم یا هم اینکه موضوع انتخاب کنم!
تازه من خودم مدافع پست پر محتوا بودم و هستم.
باید منو الان شما ببخشید چون انقدر یهویی شد که نفهمیدم در باره چی بنویسم و همینجوری یه چیزی نوشتم!!!!
البته یوسفم بهم گفت که ادامه بده ولی باز من نفهمیدم چجوری ادامه بدم. یعنی توی موضوع گیر کردم.
راستی من که گفتم در مورد تورم یه بار قبلا نوشته شده و دیگه لازم نیست که دوباره بنویسم!
اگه موجب رنجشت شدم شهرزاد عزیز ببخش منو معذرت می خوام
باور کن نمی تونم ببینم (تو ) از من ناراحت باشی!!

سروناز به اقا رضا شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:01 ق.ظ

واااااااااااای داش رضا یعنی خودتی؟؟؟؟
بسی مارو خوشحال کردی با اومدنتون
خوش اومدی
یه استکان چای؟؟؟
تو بگو یه تانکر!!!!!!
خودم برات میارم
دلمان تنگ شده بووود!!!۱

مونا به آقا رضا شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:25 ب.ظ

سلام آقای رضا مشتاق
بسی خوشحالیم از آمدن شما:)
امیدوارم که همیشه سلامت و شاداب باشید.
با تشکر!

مونا شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:26 ب.ظ

سروی جون
من قند تعارف می کنم تو چایی بده!

مونا به موشی شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:28 ب.ظ

سلام موشی
حالت خوبی؟
خوشملترش کن!
من دوشت دالم پر گل باشه :)

مونا به سلی شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:30 ب.ظ

سلی عمو جونتو را بنداز
خودمون دومادش کنیم !
بعدم نوبت بقیه ست.

سلی به عمو شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:30 ب.ظ

عمو توام کم دلت نمی خواداااااااااااااااااااا؟؟؟!؟!؟
:دی:دی:دی
دنبال جی اف بی دردسر میگردی !
عمو جون زن میخوای بایدم نازشو بکشی !!!:دی:دی
نشد دیگه !
بی دردسر که نمیشه ؟:دی:دی

سروناز یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:42 ق.ظ

باشه مونا جون
قندت رو اماده کردی؟

سروناز یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:02 ق.ظ

میگما کاشکی اون چت کناری بود
لا اقل یه کم از بی خبری در میومدیم

یوسف به موشی دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 04:47 ب.ظ

موشی چندتا پیشنهاد:
۱-ببین تقویم رو بردار..تو خونه هر کدوم از ماها صدتا تقویم پیدا می شه..و این تقویم فقط جا اشغال کرده..
۲-اون تیکه درباره من رو هم حذف کن..
۳-بخش روزانه یا موضوع بندی..یکی از این دو جدول باشه!!چون اسم ما در هر دو جدول هست!!فقط هی پشت هم تکرار شده!!فک کنم آرشیو و نوشته های پیشین خودش کافی باشه چون الان این بخش موضوع بندی هم رو آرشیو و نوشته های پیشین قوزبالاقوز شده..
۴-بخش جستجو رو حذف کن..
۵-از لوگو الان استقبال نمی شه..فقط یه فضای الکی گرفته..اونم خواستی حذف کن..
۶-چت روم خونه ما هم خوبه اما جاش بده..اگه بشه بیاریش جای تقویم بذاری خیلی خوب می شه!!
۷-یه آهنگ ملایم یا سبک هم بذاری خوب می شه..
همین دیگه وبلاگ هر چی ساده تر و سبک تر باشه نوشته هاش بیشتر جلوه داره و آدم گیج نمی شه..!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد