« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

....

سلام خدمت تمام دوستان عزیز .

یه تازه وارد به جمعتون اضافه شد.تازه واردی که دلش می خواد تو جمع شاد و دوست داشنی شما عزیزان لحظات زیبایی رو تجربه کنه.البته اگه شما دوستان مایل به پذیرفتنش باشید.هر چند که میدونم بزرگوارتر از این حرفها هستید.

نه شخصیت شاعرگونه دارم مثل ندای عزیز نه آنقدر شوخ مثل موشی و یوسف نه زیاد صحبت می کنم مثل کی؟حالا میگیم مرجان .البته شعر و ادبیات و دوست و دارم شعر خوندنو دوست دارم بجاش شوخی میکنم و سعی میکنم  درست صحبت کنم.البته بگمونم اگه آب ببینم شناگر ماهری باشم....

بعضی از شما دوستانو از قبل میشناسم وقرار با تعدادی بیشتری آشنا شم.تا حدی از شما میدونم.

مثلا میدونم که موشی بچه اصفهونه با لهجه غلیظ اصفهونی

 یوسف بچه مشهد و روانشناسی می خونه که خیلی شیطونه

 آق رضا مشتاق بچه تهرانه و گویا هم سن و سال خودمه

 و حتی می دونم که سلی داره خودشو واسه کنکور آماده میکنه و حقوق دوست داره(والا حقیقتا منم حقوق دوست دارم بخصوص وقتی مزایاش زیاد باشه)

ومونا هم دلش پزشکی میخواد وواسه کنکور اماده میشه.

تو این جمع دوست داشتنی بتفشه خانم خبرنگار و لیلا خانم هم دبیر شیمیه و اینکه گیلاس و سحر وسارا زیاد سر به سر موشی میزارن.

اهل شهر ساحلی تنکابن(شهسوار)هستم.از بچگی تو همین شهر بزرگ شدم و همین جا درس خوندم.فارغ التحصیل دانشگاه صنعتی امیر کبیر و در حال حاضر در شرکت کشتیرانی مشغول کار هستم.

بنا به شغلم دائم در سفرم.به کشورهای مختلفی سفر میکنم متناسب با اون کشور با فرهنگها و آداب و رسومشون آشنامیشم.

این سفرام از من شخصیتی ساخته که بی گدار به آب نزنم .یه جورایی تجربه چندین سال رو تو یه مدت کوتاه بدست آوردم که تو زندگیم بسیار کمک حالم بودن .سفرام پر از خاطرست .خاطراتی جورواجور.زیبا دلنشین و گاهی غمگین.حتی گاهی ترسناک زمانی  رو که گزارش آب و هوا به کشتی میرسه که میگه طوفانی با سرعت 250 کیلومتر به سمت ما در حرکته.وباید جهت کشتی رو عوض کرد و دست دعا به آسمون گرفت که به طوفان برخورد نکنیم.

ثبت این خاطرات برای من زیباست.همیشه سعی میکردم یه جورایی خاطراتمو از این کشورا بنویسم ولی هر بار به دلایل مختلف این کار نمی کردم تا اینکه با آشنایی وب لاگ مرجان که اون موقع یه جور دیگه می نوشت منم به این کار تشویق شدم.دیدم هر چند کوتاه ولی می تونم گوشه ای از سفرامو نشون بدم.و حالا که در خدمت شما هستم.

 


زندگی را برای زندگی کرن دوست دارم مگر زندگی چیست؟مگر زندگی با زندگی چه فرقی دارد؟چگونه باید زیست؟چه باید کرد؟آیا این زندگی تنها گذر زمان است؟معنای زندگی واقعی چیست؟

میدانیم زندگی کوتاست.پس چرا از این زندگی لذت نبریم؟چرا افسوس بخوریم؟چراپشیمان انجام کارهای خود باشیم؟

پس من چگونه میتوانم لذت ببرم؟؟

آیا میشود قلبی را برای شکستن انتخاب نکرد؟

آیا میشود همه را دوست بداریم در حالیکه توقعی از یکدیگر نداریم و یکدیگر را کامل درک میکنیم؟

آیا میشود روزی فقیری خواب یک تکه نان تازه را نبیند؟آیا میشود کودکی حسرت دوچرخه نداشته را نخورد؟

آری .درک تمام اینها زندگی را زیبا خواهد کرد.خدایا من نیز از تو زندگی زیبا میخواهم.زندگی که در آن بهانه ای برای آزردن دلهای زخم خورده وجود ندارد.

خدایا این قدرت رو به همه ما بده تا بتونیم زندگیه زیبا رو درک کنیم.

 


 

خاطره ای از یکی دوستام:

یادمه یه روز یکی از دوستام داشت تعریف میکرد که داشتن ازاروپا به سمت ایران حرکت می کردن.هنوز وارد آبهای خلیج فارس نشده بودن.که یه ناو آمریکایی ازشون مشخصاتی مثل نوع بار تعداد پرسنل از کجا اومدین و به کجا میرین پرسید.افسر کشتی همه سوالها رو جواب داد و گفت تا ساعاتی دیگه وارد خلیج فارس میشیم وبه سمت ایران حرکت میکنیم.که ناگهان با واکنش سریع ناو آمریکایی مواجه شدن.که اسم خلیج فارس رو درست بگو.بگو خلیج نه خلیج فارس.به خاطر تعصب و پافشاری افسر ایرانی به تکرار خلیج فارس کار بیخ پیدا کرد.تا جایی که اونها کشتی رو تهدید کردن و دستور توقف کشتی رو دادن و گفتن بیش از این جلو نرید.فرمانده کشتی ایرانی تا جایی که میتونست با اونا صحبت کرد که ما یک کشتی تجاری هستیم و هیچ کار غیر تچاری نداریم.و این کار شما خلاف مقررات بین المللی هست.تو همین حرفا بودن که گویا گارد ساحلی ایران در حال شنیدن گفتگوهای اینها بود.واقعا شرم دارم بگم ولی گارد ساحلی ایران رو به فرمانده ایرانی گفت دنبال دردسر میگردی؟اونها کشتی رو هدف گرفتن هر چی میگن گوش کن.که با این حرف اونها کشتی ایرانی مجبور به گفتن کلمه مجعول گلف شد تا بتونه به راه خودش ادامه بده.

بله.مسئولین ما خوب میدونن که چطوری مملکت داری کنن.دیروز یکی تو روزنامه نوشته بود چند وقتیه اخبار هواشناسی ایران هنگام گزارش آب و هوا نامی از جزایر سه گانه ایرانی نمی برن.گویا در حال اماده کردن ذهن مردم برای فراموش کردن این جزایر هستند.هوز از صحت این موضوع مطمئن نیستم ولی اگه چنین باشه جای بسی تاسفه چی بودیم به کجا کشیده شدیم.

 

                                 *******************************************

موقع نوشتن نمی دونم چرا یهو یاد یه سریال تلویزیونی افتادم  که اون موقع که بچه بودم پخش میشد بنام بادبانهای برافراشته.یه شخصیت تواین فیلم بود به اسم ایزما.چقدر من از این شخصیت خوشم میامد.هیچ وقت فکرش نمی کردم که یه روزی همکار" ایزما" بشم.

 

                                             ***********************

من لینک عکسامو میزارم اینجا.خوشحال میشم و استقبال میکنم از از تبادل لینک.ما خودمون میتونیم یک مجموعه بزرگ عکس داشته باشیم البته اگه شما دوست داشته باشین.یا شایدم هم شما یه همچین مجموعه ای دارید من نمیدونم که اگه اینطور هست به منم بگید.خانم شهرزاد خانم دیگه نمی تونی بگی اینا رو نمی شه دید.

 

http://picasaweb.google.com/adel58gh

 

به سخن از آلبرت انیشتن که میگه:

عشق مثل یه ساعت شنی میمونه.همزمان که دلت رو پر میکنه عقلت رو خالی میکنه.

 


و در پایان چه خوش گفت حافظ

 

 

 

دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم           سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم

نیست در کس کرم و وقت طرب می گذرد              چاره آن است که سجاده به می بفروشیم

خوش هواییست فرحبخش خدایا بفرست                   نازنینی که به رویش می گلگون نوشیم

ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است                چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم

گل به جوش آمد و از می نزدیمش آبی                 لا جرم ز آتش حرمان و هوس می جوشیم

می کشیم از قدح لاله شرابی موهوم                    چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم

حافظ این حال عجب با که توان گفت                      که ما بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم

 

نظرات 122 + ارسال نظر
آقا موشه پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:58 ق.ظ

اصلا منم اینارو دوست دارم
=))

بنفشه به یوسف پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:02 ب.ظ

ضایع من فقط گفتم از دستت عصبانیم
نه بیشتر تو داری شرح ماوقع میدی


یکی بیاد ما رو از هم جدا کنه



چیزی نگفتی ؟
حق با تو ... تو چیزی نگفتی
بیخیال

یوسف به بنفشه پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:05 ب.ظ

آره من چیزی نگفتم..!!

حیتا با آقا موشه پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:05 ب.ظ

و علیکم السلام
ممنون.ولی.....یکمی دیر رسیدیاا ایدنفه رو زیر سبیلی رد می کنم.یادت نره!!
چشم .خدمت اما رضا برسم سلام شما رو هم میرسونم.

بنفشه به عادل پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:09 ب.ظ

سلام عسیسم
بالاخره امروز فرصت شد و خوندمش

پس باید بریم از مرجان تشکر کنیم دیگه؟!

اگر اینا جرات داشتن که جلوی اونا بایستن میدونی الان ایران از شرق و غرب و شمال و جنوب تا کجا میرسید؟؟

نگران نباشید تا چند سال دیگه حتما تهراتن رو هم باید بدیم به عربا اونوقت ما ها همه عرب میشیم
برای مرجان خوبه البته سوناز چون جفتشون عربی خوب میرقصن اما واسه منو شهرزاد بده چون من که نمیتونم عربی برقصم شهرزادم که همیشه تو قصه های هزار و یکشب از جنگ عربا به بدی یاد میکنه ( مگه نه شهرزاد جونم ؟ تو هزارو یکشب اینطوریه دیگه ؟ یا اون هزار و یکروز بود؟ )

تعجب نکن و ید (منظورم نکنید بود) خودم میدونم خیلی یخم

ببخشید دیگه

امیدوارم موفق باشی
راستی حالا کجایی؟

بنفشه به موشی پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:11 ب.ظ

الهی بمیری من از دستت راحت بشم
الهی زیر چرخای درشکه پنیر له بشه اون دم درازت خوب؟
معلومه تو کدوم گوری هستی؟

بنفشه به یوسف پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:12 ب.ظ

آره ؟؟؟
مطمئنی؟؟؟

از حیتابه مونا پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:17 ب.ظ

سلام عزیزم!
خوبی؟درس و مقشات چطوره مونا جون؟
امیدوارم موفق شی گلم!
تعریف؟از من؟نهههههههه!تو مطمئنی قرص اکس مصرف نکردی؟!
جدی میگی؟!طبیب فامیلتونه؟!جوانمردم پسرخاله ی منه ها؟!

یوسف به بنفشه پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:44 ب.ظ

آره..از خدا خواستی عصبانی بشی که از زیر کار در بری!!

بنفشه پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:47 ب.ظ

پررویی یوسف خدایی
تو اینطوری فکر کن
اگه بری وبلاگم رو بخونی میفهمی

بنفشه به یوسف پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:55 ب.ظ

پررویی
ها بوووووووخوووووووودا!!!!!!!!

یوسف به بنفشه پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:51 ب.ظ

خوب خداییش مگه من چی گفته بودم که تو از جا پریدی؟؟
الان همه فک می کنن من چی گفتم که تو از جا پریدی..
غیر از این بود که ازت خواستگاری کردم!!

یوسف پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 04:03 ب.ظ

نوبت کیه آپ کنه..مگه ۲روز ۲روز نبود؟؟
نه به اون شوری و نه به حالا که باز ول کردین..
اگه کسی آپ نکنه خودم شخصا اقدام می کنم!!

عادل به بنفشه پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 05:48 ب.ظ

سلام
مرسی که سر زدی .
خدا همچون روزی رو نیاره .اره مرجان منو کشوند به این راه.
من شهسوارم الان

عادل به موشی پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 05:50 ب.ظ

نفهمیدم نفهمیدم مسافر قاچاق
حالا من سرم اونوره هر کی میخواد بیاد

بنفشه پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 06:30 ب.ظ

یوسی باز جوگرفتت ؟؟؟

ییهویی دیدی من ذوق زده شدم و .... .

همون به اون خواستگارم که جواب مثبت دادم بسه
برو وبلاگمو هم بخون و به شوخی و جدی از من خواستگاری نکن که با زندگیت بازی کردی ها
یادت باشه


لوسسسسسسم نشو
دیگه کم مونده بود بزنی تو گوشم پررو

بنفشه به عادل پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 06:31 ب.ظ

بنفشه به عادل پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 06:35 ب.ظ

پس مرجانی اغفالت کرد
راستشو بگو گیگیلی که تهدیدت نکرده ، کرده؟؟؟


خدا اون روز رو نمییاره بندگان خدا میارن


خوش به حالت که الان شمالی کی برگشتی؟


راستی من دارم سوار میشم
این نامردا منو تهنا گذاشتن خودم غایمکی دارم سوار میشم سرتو برنگردونی ها
به منم یه جای خوب بده خوب؟؟؟
من دلم دلش گرفته میخواد دریا رو نگاه کنه و آهنگ گوش بده اونم آخنگای داریوش ُ

نیلوفر پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 06:58 ب.ظ

آهای عادل ذلیل مرده!!!
مگه تو منو نمی شناختی؟...نمی دونی من حسایت دارم که کسی اسممو نبره؟؟
به خونه ما خوش اومدی!!!
موشی جونم مرسی عسیسممممممممممم

نیلوفر به بنفشه!! پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:00 ب.ظ

نیلوفر به بنفشه پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:01 ب.ظ

از فرشته ی زیبا به سوسک سیاه!!!
کجایی آبجی بزرگه؟؟ (نکته ی مهم: سوسک سیاه=بنفشه!!...فرشته زیبا=نیلوفر)

نیلوفر به یوسف پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:03 ب.ظ

میبینم که صاحاباینا نمی زارن تحویل بگیرین دوستانو!!!
کجایی بابا؟...دلمان برایتان تنگ شده است می باشد آیا؟

نیلوفر به سحر پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:05 ب.ظ

سحر جون..نخون بابا انقد!!!پس فردا پروفسور میشی دیگه ما رو تحویل نمی گیریا!!!

نیلوفر به ندا پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:06 ب.ظ

خانم با احساس ناز خودم!!!
یه شعر سفارشی واسه من میگی؟...یعنی شعرو از طرف من بگو برای یکی!!!

خرموشناز پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:24 ب.ظ

سلام من بلاخره حسرت تو دلم موند یکی بنویسه از موشی یا یوسف یا بنفشه یا گیلاس یا مونا یا سحر یا نیلو یا سارا یا حیتا یا مرجان یا روزبه یا ندا یا عادل به خخخخرررررررممووشششناااااازززززززززززززززز



من چقدر از دست شماها نالاحتمم
وقتی عقده ای شده
بعد می شم دخمر فراری
اومبخ هیی دنبالم بگردین
اگه بهتون گفتم کجامممم
حتی این خانم معلم بیچاره هم از دست شما می خواد خودشو بکوشههههه

سلی به خرموشناز پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:58 ب.ظ

بوس بوس

خرموشناز پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:50 ب.ظ

سلی جونم فدات بشم با اینکه اسمتو ننوشته بودم خیلی با مرامییییی
با معرفتی
خوشگلی
زیباییی
قشنگی
با کمالاتی
خوبی
دلت مثل دریاست
خودتم مثل کوهی
اینقده خوبی جلویه عقده ی منو گلفتیاااااا
بوس گنده منده ی آبدالل

مرجان به بنفشی پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:51 ب.ظ

شنیدم اسم گیگیلی رو آوردی با خودش کار داری یا با تریلیش یا با دایناسورش ؟ بنفشی بیا موشی رو محکم بگیر میخوام سوسک بندازم توی دهنش ... آخه محکم زد پس کله ام من اگه دمبشو نکنم مرد نیستم

الفراررررررررررررررررر

مرجان به عمه حیتایی پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:55 ب.ظ

عمه حیتایییییییییی انقده دوستت دارم انقده دوستت دارم

عمه ؟ عمه حیتایی ؟ عمه جوننننننننننننَم ؟ گیگیلی رفته سراغ بقچه ات

الفرارررررررررررررر

عادل به خرموشناز پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:02 ب.ظ

بیا ایجا پیش خودم .چرا تحویلت نمیگیرن

عادل به خرموشناز پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:03 ب.ظ

قول مید ی معتاد (محتاد خودت)نشی؟اون گردنیه رو ..........

عادل به همه پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:04 ب.ظ

گردنم شکست .هر کی میخواد بره سوار شه زودتر.دیگه نمی تونم

عادل به نیلوفر پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:07 ب.ظ

نیلوفر
نیلوفرنیلوفر
نیلوفرنیلوفر نیلوفر
نیلوفر نیلوفر نیلوفر نیلوفر
حال کردی چقد اسمتو بردم؟
به به نیلوفر خانوم .تا حالا کجا بودی؟؟/

یوسف به خرموشناز پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:50 ب.ظ

خرموشی جون مهطاد نشی ها یه وخ..اون وخ ما هم مهطاد می شیم هااا!

یوسف به خرموشناز پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:51 ب.ظ

چون گفتی بگیم خرموشناز منم چندتایی از اینا می دم که عقده ای نشی بعد معتاد بشی!

یوسف به خرموشناز پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:51 ب.ظ

آها..آهاااا.حالاااا..حالا بندریش کن...

یوسف به خرموشناز پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:51 ب.ظ

آها قر بده اون کمر لامصبوووو...

یوسف به خرموشناز پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:52 ب.ظ

اووووووووف حالا بیا یه پیک به سلامتی بچه ها بزن برو وسط هلیکوپتریش کن!!

یوسف به خرموشناز پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:52 ب.ظ

چه می کنه..من بهت ۱۰تا تراول شاباش می دم...اووووووووووووووووووووف

یوسف به نیلوفر پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:54 ب.ظ

ها صاحابا خوبن..مستاجرای شوما خوبن؟!

خرموشناز پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:42 ب.ظ

عادل خوبه
یوسف خوبه
فعلا دیگه کسی خوب نیست
منممممممم خرموشناززززززززززززز

سلی جمعه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:40 ق.ظ

عادل !
برای من یه جای اختصاصی و شیک لطفا !

سلی جمعه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:43 ق.ظ

عادل !
برای من یه جای اختصاصی و شیک لطفا !

سحل به خرموشناززززز جمعه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:32 ق.ظ http://darkscare.blogsky.com

خرموشی جوووونم بیا بگله خودمممممممممم

سحل به خرموشناز جمعه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:32 ق.ظ

کوجا بودی خرموشی ژوووووووونم دهلم ترکید :دی :دی :دی

سحل به خرموشناز جمعه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:34 ق.ظ

خرموشی میدونستی این آیکونایی که من دوس میدالم خیلی یونیکه !!

ایناش :دی

سحل به نینوفل جمعه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:35 ق.ظ

نینوفلی من موخوام پوروفوسور بشوم !! بهد اکمی جلو شوما بپز :دییییی

از سوک سیاه به فرشته زیبا جمعه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:43 ق.ظ

زیر دمپایی شما فرشته زیبا روی دیو سیرت

حال گیری رو داشتی؟؟

نامرد میای آنلاین میشی بعد بلافاصله اینویزیبل میکنی که کسی نیاد سراغت بعد هی میای میگی من کجام که مثلا تو اخوالپرس من بودی و من نه؟؟
دیرو اومدی چرا حرف نزدی؟؟؟
یه کسی نیست زدی و بعد هر چی حرفیدم باهات نیومدی
آبجی کوچیکه هم بود آبجی کوچیکه خای قدیم بی آبجی بزلگه آب هم نمیخوردن ....

از بنفشه به خرموشناز ناناززززززززز جمعه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:45 ق.ظ




عزیزم ما با تو تله پاتی میکنیم
اصلا ما برای خاطر تو این خونه رو با زحمت و مشقت ساختیم و به عقش تو خشت رو خشتش گذاشتیم مگه نه برو بچ


تازشم تصقیر خودته
تو با من یکی که نحرفیدی
خوب من چی بگم
نمیدونم که میتونم شوخوووووووو کنم باهات یا نه

یوسف جمعه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:00 ق.ظ

آقا کامنت شماره ۱۰۰ رو من می دم!!
گیلاس آپ کن دیگه..فچ کنم نوبتم که باشه نوبت گیلاس بید..!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد