سلام سلام سلام
سلام به دوستایه خوبم دلم برا همهتون تنگ شده می خوام اینجا حرف بزنم برای نوشتن و صحبت کردن اینجا با خیلیا حرف زدم که چی بنویسم یکی گفت از عدالت بنویس اما فکر کردم که فقط می تونم بنویسم وقتی نمی تونم براش کارمهمی انجام بدم دلم می گیره حتی از گفتن نا عدالتی ها
یکی گفت از شاگردام بنویسم از درس ،امتحان اما دیدم همتون یه روزی شاگرد بودین و همتون در حد خودتون یکی بیشتر یکی کمتر تو مدرسه شیطنت کردین امتحانات هم همونیه که شما ها بعضیاتون یه زمانی دادین و یه عده هم الان درگیرش هستن
البته به نظر من امتحان بی تقلب به دانش آموز نمی چسبه اگر شده حتی یه کلمه و اگه دانش اموز تقلب نکنه برا چی ما مراقبت می کنیم
از همون اول به ما یاد می دن که اگه مراقبی بود سعی کن کارتو درست انجام بدی اگر مراقب یه لحظه غافل شد می تونی تقلب کن پس همون دانش آموز وقتی بزرگ شد تو کارشم این ذهنیت رو داره که مراقب اگه باشه فقط می تونی کارتو درست انجام بدی
وقتی معلمی تقلبی می بینه و چشم پوشی می کنه یعنی یاد می ده تو این جامعه می شه از همه چیز همممههه چیز چشم پوشی کرد حتی خیانت حتی جنایت و اینو از معلم می خوان که زیاد جدی نباشه اما نا محسوس حالا این بماند
و اصلا تو مدرسه به دانش آموزان حقوق جامعه خود و دیگران رو یاد نمی دیم
شاید من تو لابلای فیزیک، شیمی و کله پاچه یه حرفایی بزنم و این تاثیر رو چند نفر باشه که غنیمته اما وقتی پا شو می زاره تو جامعه می بینی اصلا حرف معلمش خریدار نداره کسی برنده است که تقلب زیاد می کنه پس بازم از اون چند نفر یه تعداد راهشو عوض می کنه می دونم حتی اون یه نفر هم غنیمته اما تاسفم از اینه که چرا ؟؟؟؟
یا همون سوالای کنکور که داره فروخته می شه آخه از چی بگم که این دلمون به درد نیاد
دلم می خواد از یه مبحث ، یا عنوانی حرف بزنم که توش درد جامعه نهفته یا آشکارا نباشه اما همه چی اینجا پره درده.
اما یه چیزی تو خونه ما هیچ غمی وجود نداره و این بازم جایه خوشحالیه
عمو موشی جونمون که همیشه واسمون خوردنی می خره نازه همو رو خریداره
مرجانی که همیشه با حرفاش تسکین روحمونه و کمه کم یه لبخند رو لبامون حک می کنه و بقیه هم وظیفه های خودشونو انجام می دن که با هم هم یه محفل شاد داشته باشیم یه خونه ای که به هر کدومش می شه اعتماد کرد و هیچ وقت از اعتماد هم سوء استفاده نمی کنیم
یه پیشنهاد می گم روزانه هر کدومه ما با مشکلات زیادی مواجه هستیم و بعضیا شاید واقعا موندن تو اون مشکلشون بیاید اینجا یه گروه مشاوره را بندازیم
شاعر، روان شناس، کامپیوتر،اهل موسیقی، دریا نورد و بیشتر از همه پشت کنکوری و... از هر شغلی تقریبا داریم و از هر هنری نوشتن که بیشترتون تو این هنر موفقید به خاطر همین می گم یه گروه مشاوره داشته باشیم نه فقط برا خودمون برا هر کسی که بخواد البته من بلد نیستما اما می شه روش برنامه ریزی کرد
از یکی دیگه پرسیدم از چی بنویسم گفت از گذر عمر بنویس اما گفتم عمر که می گذره و آدما خودشون باید به این نکته برسن که ثانیه هاش غنیمته نذاریم لبخند ازمون بگیرن هر چند تلخ اما می دونید چرا همتون مرجانیو دوس دارید چون همیشه تلاش می کنه براتون محیط شادی بسازه پس این تنمون این روحمون چقدر خوشحال می شه که ما شاد باشیم و بخندیم همین جمله که همه از بچگی یاد می گیرن "خنده بر هر درد بی درمان دواست"
پس بیایید همیشه بخندیم مثل مرجانی.
اما می دونم اینم شعاره اخه بعضی وقتا حتی اینم ازمون دارن به تاراج می برن اما می تونیم و اگه بخواهیم می تونیم بازم همون جمله که هکتون بلدین "خواستن توانستن است "
من بلد نیستم عکس بزارم عمو جون مثل همیشه کمکم کننننن
بازم میام
سلام جوجو ها
اول برای طولانی شدن این پست عذر خواهی میکنم
اما عقده ای شده بودم ....ببققققشید
***
دو ماهی بود که از آشنایی من و "بهار" میگذشت. شب با هم قرار داشتیم. نزدیکیهای قرارمون بود که "ستاره" از دور به من چشمک زد. دلم لرزید. همین طور محو تماشای زیبایی "ستاره" بودم که نفهمیدم "مهتاب" از کدوم طرف پیداش شد. چقدر اون شب خوشگل شده بود. حتی یک خال هم رو صورتش نداشت؛ میدرخشید و وسوسه میکرد. توی دلم گفتم، امشب قرار با "بهار" رو بیخیال شو؛ یا با "ستاره" برو یا با "مهتاب" باش.
هنوز از این فکر بیرون نیامده بودم که "باران" از راه رسید. خدای من، "باران" دیگه از کجا پیداش شد؟ میگفت باهاش قرار گذاشته بودم؛ اما من اصلا از قرار چیزی یادم نبود. فکر کنم فهمیده بود که من میخواستم با "بهار" خلوت کنم، اومده بود زاغ سیاه من رو چوب بزنه.
با خودم گفتم، طراوت و تازگی "باران" رو با هیچی نمیشه عوض کرد، بقیه رو قال میزارم و امشب رو تا صبح با "باران" میگذرونم.
دست در دست "باران" میرفتم که یک دفعه، "سحر" جلوی چشمام سبز شد. نمیدونستم چی باید بگم. اون من و "باران" رو با هم دیگه دیده بود. چند دقیقهای تو چشمام نگاه کرد؛ میخواستم حاشا کنم. میخواستم بگم من این "باران" را نمیشناسم؛ که پیشدستی کرد و گفت: هیچی نگو. حرف نزن. من خودم همه چیز رو میدونم. من از دل باختن تو به خیلیها خبر دارم.
از خجالت دوست داشتم آب بشم برم زیر زمین. دنبال بهانهای برای فرار میگشتم. این طرف خیابان رو نگاه کردم، اون طرف خیابان رو دید زدم. گفتم شاید راهی برای فرار باشه، که دیدم "نسیم" و "سپیده" دارن از دور میان.
دیگه طاقت نیاوردم. ناخودآگاه گریهام گرفت. چهکار باید میکردم. آخه من همهی اونها رو دوست داشتم؛ تا حالا فرصتی پیش نیامده بود که این موضوع را عنوان کنم.
دلم رو زدم به دریا، فریاد کردم: آهای "بهار عزیز"، "ستارهی دلبندم"، "مهتاب زیبا" ، "باران خوشگل"، "سحر دوستداشتنی"، "نسیم قشنگم"، "سپیدهی نازنین"، به خدا من همهی شما رو دوست دارم. خواهش میکنم منو درک کنید. من از هیچکدوم شما نمیتونم دل بکنم.
سرم رو انداختم پایین و شروع کردم به گریه کردن. چند دقیقه بعد که سرم رو بالا آوردم، "ستاره" و "مهتاب" رفته بودند؛ از "باران" هم خبری نبود. "سحر" را هم پیداش نکردم. "نسیم" و "سپیده" هم از همان راهی که آمده بودند، برگشتند. من موندم و "بهار". نگاهی به من انداخت؛ چیزی از اون همه هوسبازیها به رخ من نکشید.
از چشماش میتونستم بفهمم که چی میخواد بگه. با خنده گفت: اگه "بهار" رو واسه خودت نگهداری، همه چیز رو مال خودت کردی
*این مطلب زیبا برای یه آقاجون مهربون به اسم آقای گل محمدیه
* خیلی ممهربونه
***
آقا من یه نظر سنجی کردم و تنها کسایی که توی نظر سنجیدگی شرکت کردن ملجان جونی،موشی دم بریده و یوسی بودن... بنابراین ما به اتفاق آرا (رای من و ملجان مهم بود نه این دوتا چون که در زمره آقایون هستن) تصمیم گرفتیم که درباره زمینه های کم آوردن خانوما در مقابل اقایون صحبت کنیم
*اصولا خانوما در چند زمینه مقابل آقایون کم میارن که عبارتند از:
1- پررویی
2- تعصب بیجا
3- خودبزرگ بینی
4- خودخواهی
5- از خود مچکر بودن
6- توهم درستکاری و درستگویی مطلق و اینکه همیشه حق با اونهاست
7- این نکته از همه مهمتره و زمینه دروغگویی است.
الانم میخوایم در مورد این خصائص آقایون صحبت کنیم
آقا یکی بیاد بگه چرا اقایون نمیتونن اندکی این کروموزومی که باعث خجالت و شرمندگی میشه در خودشون تقویت کنن؟؟؟ ...... من میدونم ... دلیلش اینه که نسل این کروموزوم در خاک بیحاصل وجودی آقایون خشکیده و هرگز درخت خشک باری نمیدهد هرچند به هر جهت باشد و اینا
مردک سیبیل !!!!!!! یه سره هی غر میزنه ... چرا اینجوری رفتی چرا اونجوری اومدی چرا با این حرفیدی چرا با اون حرفیدی چرا که آیا؟ زیرا؟ .... میدونی دلیلش چیه؟ « کافر همه را به کیش خود پندارد»
چرا شما به اصطلاح آقایون متشخص با شعور با فهم و کمالات فکر میکنید که زنا ضعیفه هستن و شما قویه؟ شماهایی که اگر زنا نباشن گند برتون میداره... لباساتونو نمیتونید مرتب کنید و یه لقمه نون نمیتونید برای خودتون آماده کنید .... همیشه محتاج زنا هستید و از نظر شخصیتی وابسته اونها چرا انقدر خودتونو لوس میکنید ... یادتون باشه که توی زندگی اونی ضعیفه که با حرفاش و کاراش باعث تحقیر و توهین به دیگری بشه تو رو خدا دست بردارید از این نگاههای ابلهانه و بالا عینکی ... چرا از نوک دماغتون به این موجودات ظریف که رنگ و بوی زندگیتونو در همه حال تغییر میدن نگاه میکنید این خودخواهی مطلقه که شماها همیشه نسبت به زنا احساس مالکیت و قدرت میکنید... به خدا زنا از شما خیلی تواناترن و به دلیل همون تواناییه که اینهمه با شما ها صبوری میکنن.... فکر میکنید زنا نمیتونن مثل خودتون رفتار کنن؟؟
هر چی باهاش حرف میزنی انگار نه انگار ... یاسین به گوش یک حیوان چموشی قرائت میشه ... فکر میکنه اگر بهش میگی بله بله قربان و هر چی شما بفرمایید یعنی این که علیآباد خرابه هم شهریه و حق مطلقا با اونه ... نه بابا توهمه .. اکس زدید ... کلت به جایی خورده ... نمیدونم اما اینطوری که تو فک میکنی نیس... واقعیت اینه که زنا انقدر در علاقه و عطوفتشون غرق میشن که دیگه به لحاظ عاطفی دلشون نمییاد بزنن تو پر کته کله های از خودراضی ای به نام « مرد زندگی»... واقعیت اینه که زنها در تنها چیزی که به شدت ضعیف و دست و پا چلفتی و چلمنگ هستند عشق و علاقه و عاطفه است.
برعکس مردا که وقتی زنی رو دوس دارن انقدر مغرور و از خود راضی و گند اخلاق میشن که احساس تملک خفه شون میکنه و دیگه نمیدونن به دم خر گیر بدن یا در گنجه، زنها موم میشن و حرف گوش کن مثل کنیز زر خرید.... چرا تا یه زنی یه کمی از خستگی کار خونه ویا سرو صدای بچه میناله و ... زود سیبیلاتونو تاب میدید و میگید: « خوب منم از صب تا شب با یه مشت عمله و نکره ، ارباب رجوع و ... سر و کله میزنم یه سره جون میکنم که شکم شما ها رو سیر کنم و ارامشتونو تامین» به جای این حرفا یه نموره خاک سلولهای خاک تو سریتونو بتکونید و بفهمید زنه چی میخواد میدونید چی میخواد؟ زنه از شما محبت میخواد... همدلی و همراهی و همسویی میخواد دلش میخواد نازشو بکشید و بهش بیشتر توجه کنید ... این به خاطر این نیست که زن محتاج این مقوله است و بدون این نمیتونه زندگی کنه ... نه ... این برای اینه که خاصیت زن اینه که تا دوست داشته نشه، غرورش اجازه نمیده دوست داشته باشه و محبت کنه... انگیزشو از دست میده و نمیتونه اونی باشه که باید و همه اینا هم برمیگرده به اینکه زنها مثل مردها از خودراضی نیستن و تحت هیچ شرایطی نمیخوان خودشونو تحمیل کنن
تو رو خدا بیاید یاد بگیرید انقدر دروغ نگید... چرا تو که رفتی خونه مامانت میگی من نرفتم، چرا تو که شونصدو هفشتادصد تا دوس دختر داری زل زل تو چشای رفیقت نگاه میکنی و میگی : « عزیزم فقط تو توی زندگی منی و ماه من» اما نمیگی که این ماه شاید درخشانتر باشه اما در احاطه هزاران ستارس.
یادت باشه که زنا چیزی دارن که شاید شما بهش بگید حس ششم و شاید هم انکارش کنید در هر حال چیزی از این قبیل نیست، یه حس مطلق و متبرکه... حسی که به محض اینکه احساس خیانت، حماقت، دروغ شنیدن، عدم تعهد و ... کنند مثل یه آلارم با صدای وحشتناک توی مخشون زده میشه ... چیزی مثل صور اسرافیل.
یه زن رو هیچ چیز جز خیانت و دروغ مرد زندگیش ( حالا خواه همسرش، خواه دوستش و خواه عشقش) نمیتونه بشکنه پس فکر نکنید هر چی خودشیرین تر، دروغگوتر، زبون باز تر و یا پرخاشگر تر باشید موفق ترید ... زنا رو درک کنید و دوست داشته باشید تا دنیاتون بهشت باشه و یادتون باشه که یه ارتباط دوطرفه است و باید فاتحه ارتباطی رو که گاه گاه دوطرفه بشه خوند. برای اونی که میاد سمتت پشت چشم نازک نکن و برای اینکه بری و یه ارتباط دوطرفه رو برقرار کنی استخاره.... .
یادتون باشه که زنها چیزی فراتر از بردههای جنسی شماها هستن که هر وقت فیلتون یاد هندستون میکنه یادتون می افته بهشون محبت کنید و یا اینکه تا وقتی بهشون محبت میکنی که اون بهت علاقه مند بشه و وقتی که باید محبت کنی خودتو بکشی دنبالت و به ... تت بگی دنبالم نیا بو میدی..... و طرف رو داغون کنی
ببخشید اگر یه جاهایی زیاده روی کردم ... قصدم همون یه عده خاص بود و نه بیشتر
امیدوارم ناراحت نشده باشید
* پ.ن :
1- طی یک پیام کوتاه یا همان پیامک دریافتیدم که موشی دم بریده به علت زیاده روی و شکم بارگی در بیمارستان بستریه .... اللهم اشفع کل مریض
2- درد بگیری موشی و ملجان ... خوبت شد موشی که توی بیمارستان سولاخ سولاخت کردن ... چرا من این شلککها رو ندارم
3- مرجی تو شکلکا رو بزارررررررررر و عسکشم هم هم
4- پی نوشتا هم ترکوندن
5- زت زیاد
** به شانه ام زدی که تنهاییم را بتکانی؟؟؟ به چه دل خوش کرده ای؟ تکاندن برف از دوش آدم برفی؟
شاید خیلی هاتون فیلم « واکنش پنجم » رو دیده باشین ! ... نه جانم اشتباه نکنین نمیخوام برم توی خط نقد و بررسیه فیلم ! ...... خیلی خلاصه داستان فیلم از این قراره که : یه خانومی شوورش سقط میشه دو تا هم بچه داره ! از لحاظ شرعی رو نمیدونم ، ولی چون از لحاظ قانونی هذانت بچه بعد از فوت شووَر ، با پدر شووره ، حالا پدر شووره این خانوم اجازه نمیده که مادره بچه هاشو با خودش ببره و وقتی مادره میگه پس اجازه بده منم با بچه ها توی خونه شما باشم ، پدر شووره میگه اینجا یه پسر مجرد دارم و تو هم با اون نامحرمی ! به شرطی میتونی کنار بچه هات بمونی که زن این پسر مجردم (یعنی برادر شووره ) بشی !!!! و بقیه داستان .... مثل همیشه موضوع این فیلم اینو میخواد بهمون یادآوری کنه که ننه یعنی تفاله چغندر ! ننه یعنی بوق !! خیلی بهش لطف کنیم ننه یعنی ضعیفه و بالاخره دستگاه جوجه کشی ... بگذریم ... قربون خدا برم که تا جایی که در توانش بوده زده تو سر زن ! چطوره که واسه ۹ ماه و ۹ روز بارداری ، واسه تر و خشک کردن بچه ، واسه سیر کردن شیکم شوورای نره خره لندهور ، زن بهترین انتخابه و بهشتو انداخته پشت قباله اش ، اما حالا واسه سرپرستی بچه هاش ، این موجود بهشتی لایق نبود ؟ یعنی این قانون میخواسته ارزش زن رو بیاره پایین یا ارزش بهشتو ؟ بهم نگین به خاطر خرج و مخارج ، سرپرستیه بچه با مرده که من هزاران هزار خونواده رو سراغ دارم که زن گرداننده و اداره کننده اونهاست و شوورای معتاد و بی لیاقتشون از صبح تا شب یا لم میدن پای منقل و بافور یا دارن چرت میزنن یا دارن میلمبونن یا دارن .... !!! بهم نگین که زن ضعیفه ، تکیه گاه میخواد که هزاران هزار زن رو سراغ دارم مثل شیر و تا مشکلی واسه خونواده اشون پیش بیاد شووره از ترس خودشو پشت خانومش قایم میکنه و زنشو سپر قرار میده ! بهم نگین که زن وقتی شوورش سقط شد دوباره ازدواج میکنه و بچهه آلاخون والاخون میشه که وضعیت یک بچه بعد از ازدواج دوباره پدرش صد مرتبه بدتر از آلاخون والاخون شدنه ! بهم نگین زن خودشم امنیت میخواد و یکی باید پناهش باشه و حالا توی این هاگیر واگیر بچه میخواد چیکار که هزاران هزار زن سراغ دارم که بدون بی سرپرست زندگی میکنن و زندگیه شرافتمندانه و آبرومندانه ای دارن و حتی خیلی هاشون خودشون سرپرست مادر و خواهر و برادراشون هستن ! بهم نگین هیچی نگین که همش بهوونه و توجیهه ! بهم هیچی نگین که همه دلایلاتون بر اساس شرایط زندگیه ۱۵ قرن پیشه ! دلایله قابل قبول طبق زندگیه پیشرفته امروزی برام بیارین ! بذارین کنار اون آمار و ارقامه مسخره دختران فراری و زنان فاحشه رو که تعداد کثیری از همینها از خانواده با سرپرست هستند !!!!!!!!!!!!! ..... نمیخوان ! زنها نمیخوان ! زنها بهشتو نمیخوان ! اینم ارزونیه اون مردای تنه لش خوک صفتشون ! ... فقط به عنوانه حداقل !!! حداقل !!!!!! (میگم حداقل که در بین آدما ، حقوق یک زن و در بین زنان ، حقوق یک مادر از همه بیشتر داره پایمال میشه ) فقط به عنوان حداقل یک مادر ، حق زنها رو بهشون بدین !
نتیجه : یه ضرب المثل هست که میگه « خشت اول گر نهد معمار ، کج .... تا ثریا می رود دیوار ، کج ! » اصل مطلب توی همین یه بیت نهفته اس ! وقتی نوع رفتارمون با بچه ها و شیوه تربیت کردنشون بدونه در نظر گرفتنه جنسیتشون باشه ، اگه مامان باباها اون عقاید غلط و مسخره که همش از توجه کردن به جنسیت بچه ها ناشی میشه ، رو بذارن کنار ، نه مردا متجاوز میشن و نه زنها معترض ... البته لازمه تربیت درست اینه که مامان باباها وجدان ، سواد و منطق ! و عطوفت ! داشته باشن