« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

hug

تا حالا شده از خودتون بپرسید در روز چند بار در آغوش گرفته می شید؟!!

خب ! حداقل من که نپرسیده بودم تا اینکه چند روز پیش وقتی داشتم وب گردی می کردم(تو وبلاگ کسایی که برای وبلاگ دومم کامنت گذاشته بودن) به یه وبلاگ بر خوردم که در مورد بغل کردن نوشته بود.

البته خیلی کوتاه بود اما منو وادار کرد در مورد این موضوع...

وقتی از کسایی که دورو برم بودن در این مورد پرسیدم خیلی ها گفتن که از در آغوش گرفته شدن خوششون نمیاد !!!( مخصوصا دخترا !‌) ( خیلی ها هم دوست داشتن خب !‌) (شما چطور؟ )

اما من خودم شخصا از بغل کردن کسی که دوسش دارم خیلی لذت می برم..

برا همین دست به دامن سایت های تخصصی در زمینه بغل کردن شدم و ...

نتیجه جالبی که نظر منو به خودش جلب کرد این بود که بغل کردن به طور مستقیم روی روابط، میزان رشد و میزان ایستادگی ما در زندگی تاثیر می ذاره !!!

 "وقتی که کسی رو بغل می کنین انرژی‌ای به شما منتقل می شه و شما تقویت روحی و عاطفی می شید !

یک Hug می‌تونه قسمت های وسیعی از پوست رو پوشش بده و این پیام را به پوست برسونه که "از تو مراقبت می شود".

hug می‌تونه چیزایی را بگه که شما نمی تونید در غالب کلمات بیان کنید. نکته بسیار زیبا در مورد Hug اینه که شما نمی‌تونید اونو یک طرفه به کسی بدید، معمولا شما اونو پس می‌گیرین." (ترجمه)

اگه به سایت ‹ هم آغوشی برای سلامتی › برید، در قسمت اول سایت نوشته که: ‹ ما باور داریم در آغوش گرفتن روح انسان را پرورش، دورنمای مثبت زندگی را افزایش و کیفیت زندگی فرد را بالا می برد ›

و نکته قابل توجهی که من در اکثر سایت ها و وبلاگ ها ( حتی سایت های فارسی ) دیدم تعداد hug  در روز و تاثیرات اون بود که براتون می نویسم: (ترجمه)

۱ hug  در روز برای بقا در زندگی.

۸ hug  در روز برای حفظ و حراست از زندگی.

۱۲ hug در روز برای رشد. !

خب ممکنه خیلی ها مث من ( در ابتدا ) به خودشون بگن که این یه خورده دست نیافتنیه..

اما با کمی فکر می بینن که اونقدر ها هم دست نیافتنی نیست !! (البته کسایی هم هستن که در روز اصلا در آغوش گرفته نمیشن. ! )

مثلا خودم به طور میانگین روزی ۵ hug دارم. ۳ تا ۶ بار خواهرم و ۲ یا ۳ روز یک بار هم سروش.

خیلی کم مامان و خیلی کمتر بقیه افرادی که به نوعی تو زندگیم هستن..

نکاتی برای هم آغوشی بهتر..: (ترجمه)

۱. همیشه برای آغوش فرد مقابل احترام قائل باشین.

۲. برای در آغوش گرفتن اجازه بگیرین !

۳. بغل کردن یک رفتار مهربانانه است، پس تنها برای ابراز محبت هم رو در آغوش بگیرید !

۴. بغل کردن همراه با نرمی و لطافته.. لطفا همو مث چوب خشک بغل نکنین !

۵. در آغوش فرد بمونین ! سعی کنین خیلی زود آغوش طرف مقابلتون رو ترک نکنین..

۶. هم آغوشی خوبی داشته باشین !!!

+ با توجه به این که بنده چند سالی در خارج از کشور نبودم (!!!) لطفا اشکالات ترجمه رو به بزرگواری خودتون ببخشید !

+ حالا یه بغل بدین به فرزاد...

+ پست خصوصیات رو نوشتم. هر کی اسمشو نوشته بود بره بخونه..

نظرات 57 + ارسال نظر
همسایه-محمد و مینوش جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:59 ق.ظ http://manbito.blogsky.com

عالی بود پسر

مرسی

س-ح-ر جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:48 ق.ظ

نخیرم خودم اولم :دی

س-ح-ر جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:54 ق.ظ http://darkscare.blogsky.com

منم بقل زیاد دوس دارم ...!!

من برعکس خیلی ها (دخترها) که ازشون پرسیدی بقل دوس دارم مخصوصا وقتی یکی رو بقل میکنم محکم فشارش میدم تمام حسم رو بش منتقل میکنم ...!!

طفلی سروش :دی :دی
اووه من فک کنم بیشتر از ۱۲ بار روزانه hug دارم پس خوشبحالم :دی:دی

خیلی قشنگ بود فرزادی ...!!


+ اینم یه hug واسه ...:دی (فرزاد به خود نگیری )سوووووووووت

فعلا

عجب !
پس کلی خوش به حالته :دی

برو برو !
عمرا نا‌محرم بغل کنم :دی

آقا موشه جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:50 ق.ظ

اووووووووووووووووووووووووووووووووووف
چه خبره اینجاااااااااااااااااااااااااااا

۲روز بنودیمااااااا بمب گذاشتن اینجااااا
یکی بیاد بشهارو از زیر آوار دراریم

کتکلها باز که به پرو پای همدیگه پیچیدین

اووووه چشم در وامد پستارو با همه کامنتا خوندم

اول اولش بگم معذرت چند وقتی نبودم یه سری مشکلاتو پروجها و کارای نیمه تمام داشتم که باید تمومش میکردم پدرم در اومد این چند روزه چند کیلو ازم کم شد
به اینترنتم دسترسی نداشتم

سحرییییییی یوسفففففف باز شماها گردو خاک به پا کردین
ای سحری مگه دستم بهت نرسه حالا بشهارو تحریک میکنی انصراف بدن

یوسف و سحری خیلی خیلی ناراحت شدم که انصراف دادین خیلی هم تعجب کردم !!!!!!!!!!!!!!!
خوب از رو بحث که گذشتینو تموم شده منم نه حوصلشو دارم کشش بدم نه مغزی مونه برام ولی خودتونم میدونین که بحث تکراریه این بحث الان سه چهار بار تا الان تو خونمون شده اینا همش بهانست
یوسف و سحر میدونم که خودتون انقدر عاقل هستین که تصمیم درست رو بگریرن و کله ای چیزی نمیگین ولی بهتر بود دلایل شخصیتونو پیش خودتون نگه میداشتین و انصراف میدادین چرا هرکی میخواد از این خونه بره خونه رو رو سر بقیه خراب میکنه تا الان که اسمش خونه ما هستش خیلی هم واضحه که خونه ما هستش نه اینجا فرمه نه کلوپه نه کمسیونه نه شورا حل اختلافاته نه پاتوقه تو این چند بار بحث که تا الان داشتیم خیلی واضح گفته شده اینجا خونه ماست و قرار نیست هیچ وقت یکی از اینایی که گفتم بشه

خدارو شکر تو این دوره هم قالب و امکانات وب زیاد شد هم پستها پر محتوا بوده حالا که اعضا کم پیدا هستن که همینطور که بچچها گفتن موقه امتحاناته یا مث من نتونستن بیان

سحر جون و یوسف جون (بیشتر یوسف ) داداش به بودنتون نیاز بود حالا سر چی بود و چرا دوتائیتون حذفیدین که مطمئنم دلیلش به موضوع محتویاتو خونمونو اینا ربطی نداشت بماند ولی بهتر بود تا آخرش میموندین یا لااقل بحث تکراری نمیکردین خلاصه هرموقه اراده کنین میتونین بگین تا دباره دعوتناه براتون بفرستیم

یوسف جون عزیز دلم اگه از این فروم ها و کلوپ ها و پاتوق ها خواستی بگو تا برات بزارم بری عضو بشی یه نمونه کاملش forum.niksalehi.com که بدونه محدودیت اعضا میگیره


آقا موشه ( مدیر وبلاگ به همه ) جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:51 ق.ظ


بچها همینطور که تو بحث سر رفتن روزبه که راه انداخت و چندتا بحث قبل و نظر سنجیا و بحث الان و کل بحثای خونه ما گفته شده که نظر شخصی منم نیست همه اعضا یا اکثریت موافق بودن و اصل وبلاگون هم از اول همین بوده اینکه « خونــه مـــا » نه الان نه هیچ وقت دیگه نه قراره کلوپ بشه نه قراره پاتوق بشه نه فرم نه گروه فقط تا آخرش خونه ما میمونه یه خونه صمیمی که دور هم باشیم مشکلات خودمونا بگیم با همدیگه حلش کنیم مث دورهای قبل خدارو شکر گر چه قرار بر دور هم بودن بود ولی کم کم پستها هم جنبه علمی تر پیدا کرده چه بسا یه پست درد دل که همه بچها میتونن مشکلی از کسی وا کنن یا تو کاری کسیو کمک کنن یا حتی اگه کمکی هم از کسی بر نیومد روحیه به طرف مقابل بدن امیدوار کنن تو کارا همدیگه رو تشویق کنن خیلی بهتر از پستهای علمی و پررررررررر محتوا باشه

یوسف و سحر و تعدادی از بچها که طرفدار علمی کاربردی شدن وبلاگ دارن همینطور که یوسف چند تا لینک از فرم ها و کلوپ ها گذاشت و صد تای دیگشو که من میزارم فک کنم انقدر زیاد هستن که ۱۰۰۰برابر ما هم بره توش عضو بشه ولی هیچکدومتون یه وب یا گره یا کلوپی سراغ دارین که توش دردودل کنن از خوشیا بگن باقی رو هم خوشحال کنن یا برا مشکلاتشون از بچها کمک کنن یا با در کنار هم بودن خوشحال باشن کجا یه جو صمیمی سراغ دارین اگه هست بگین تا در اینجارو تخته کنیم همگی بریم اونجا که نه کم کاری مدیران باشه نه اعضا !!!!

همین وب به قول خودتون در پیت تا الان بیشتر از ده نفر بودن که مایل به عضویت تو خونمون بودم ولی من موافقت نکردم شماها که دوستای صمیمی هستین اینطوری همدیگه رو زیر سوال میبرین دیگه اگه غریبه بیاد که ......

خلاصه اونایی که فک میکنن اعضا خونه ما داره کم میشه اشتباه نکنن اگه در خونمون رو باز کنیم خیلی بیشتر از حد تصورمون میان ولی بازم اعتقاد دارم که حرمتها شکسته میشه

آقا موشه به مرجان جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:52 ق.ظ

مرجان جوووووووون کجا بودی کله گنده پیدات شد انگار

گلم ممنون اگه تو نبودی من چیکار میکردم

آقا موشه جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:54 ق.ظ

دلم برا همه بشها تنگولیده شدیییییید

بشها شرمنده به پستهاتون نرسیدم امروز حتما همینجا نظر میدم به پستها

شهرزاد جون ممنون گلم

سالا با مرجان هماهنگ کن اگه هم دوست داری بزار آخر دوره هرجور راحتی

آقا موشه جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:55 ق.ظ

فعلا بدرود
میام دبارههههههههههههههههه

[ بدون نام ] جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:34 ق.ظ

سلام فرزادی خیلی مطلب جالبی بود
عمو موشی حرفات درسته درست بوددددددد

لیلا جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:42 ق.ظ

منم یعنی اون بالایی بودما

یوسف (اشک های مسیح) جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:39 ب.ظ http://jesustears.persianblog.ir

سلام بیچه ها..خوفید؟!..روز جمعتون بخیر و خوشی!..
اول در مورد پست فرزادی..
همونطور که فرزادی گفت آغوش نقش مهمی در بقا روح و کلا سلامت زندگی انسان داره..حالا جدای از آغوش ببینید محبت چه ها که نمی کنه!!..جالبه بدونید این هم آغوشی از دوران شیرخوارگی با گرفتن محبت مادر نسبت به نوزاد شروع می شه و تا بزرگسالی به صورت آغوش دوستانه با هم رفقا برای نشون دادن همون محبت تا هم آغوشی جنسی با همسر دلخواه ادامه پیدا می کنه..مسلما اگه آغوش که ریشه در محبت داره رو بذارین کنار یک انسان سرد و بی عاطفه خواهید بود..این آغوش می تونه حتی فشار دادن بازو و دست انسانی باشه یا روبوسی یا لمس قسمتی از بدن!!..همونقدر که این ارتباطه برقرار بشه و اون حس قشنگ رو منتقل کنه خودش نشون از هم آغوشی موفقیت آمیز بوده!!
صحبت از محبت شد..راستش من خیلی فکر کردم..وقتی پی ام و کامنت خصوصی وبلاگم و کامنت های این جارو دیدم برای عدم انصرافم واقعا شرمنده دوستان گلم شدم..و فهمیدم واقعا ماها چقدر همو دوست داریم و وابسته هم شدیم!..هر چند یه مدت کمتر می رم وبگردی و البته خواهان اون تغییرات که گفتم هستم اما تصمیم گرفتم برگردم دوباره!راستش موشی برای شماهایی که دیر به دیر میومدید خیلی چیزا محسوس نبود اما من مرتب این جا بودم و شاید این یکنواختی کسل کننده باعث شد سریع تصمیم بگیرم..اما موشی بذار نویسنده های جدید هم بیان ما به ایده ها و فکرهایی خیلی بیشتر از این نیاز داریم..
خب من راضی شدم که برگردم اما کاش این دوستان دیگه هم برگردن..به قول دوستی لااقل فقط اسمشون این جا باشه تا این اتحاد حفظ بشه..و یه نکته از کامنت شهرزاد..که نظرش نظر منم هست..این که این وبلاگ طوری باشه که اگه خواستیم آدرسشو بدیم به فلان دوست و طرف اومد این جا واقعا یک چیزی دست گیرش بشه و تعریفی داشته باشه وقتی می ره به یکی دیگه می گه..می دونید من خیلی به متفاوت بودن این جا فکر می کنم..شاید فکر کنید خیلی کارشکنانه انصراف دادم..اما باور کنید من تو اینترنت خیلی وقتمو این جا گذروندم و حتی وقتی بحث از تغییر و تفاوت این جا در یک پست نظرخواهی شد و کسی اعمال نکرد واقعا کمی دلخور شدم..همینطور از مرجان که باهاش نون و نمک خوردیم و انتظار نداشتم به این راحتی با انصرافم موافقت کنه و در مورد بعضی پیشنهادات من و دوستان با جبهه و طنز برخورد کنه!!..بهرحال موشی رو حرفات فکر کردم و دیدم حق با تو و بعضی دوستان بود که نهایت این جا هیچی نداشته جاییه واسه دردودل!..وخداییش ما این جا وقت زیادی صرف کردیم و انVژی زیادی گذاشتیم..تا جایی که محبت دادیم و محبت گرفتیم...کاری که من الان کردم و اومدم دوباره!!..شاید بخاطر همه اونایی که واقعا دوستم داشتن و منم دوستشون دارم!
خب خیلی حرف زدم..من برگشتم..موشی اسم منو برگردون و از دوستانی که محبتشونو به من ثابت کردن واقعا می بوسمشون!!..یا بغلشون می کنم مثه پست فرزادی!!..راستی سحر می دونم تو هم دلت این جاست اما به قول بعضی دوستان این مسائل که گاهی پیش میاد نباید باعث بشه که لااقل اگه هیچی نیست ما از خودمون بگذریم!..اگه دوست داشتی برگرد و همه اونایی که رفتن و می دونم دلشون این جاست....

ممنون از کامنتت

س-ح-ر جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:56 ب.ظ

فرزاد گفتم که اون hug رو به خودت نگیر واسه یکی دیگست :دی :دی

یوسف بازگشتت رو بهت تبریک میگم عزیزم ..!!

آهان !
ببخشید :دی :دی
خب اونم بغل نامحرم نمیره خب !

یوسف جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:28 ب.ظ

خب بذارید بنگاه شایعه پراکنی خودمو به ترتیب اعضا به کار بندازم:
گیلاس:ایشون هنوز رو بالکن نشستن و دارن لباس زیرای همسایه رو جمع و جور می کنن..احتمالا همه سرمایشو داده واسه جمع آوری و بازیافت این لباس های مستهجن بخاطر همینه دیگه پول نداره بیاد اکانت بخره و آنلاین بشه!!
موشی:ایشون هنوزم که هنوزه دنبال قاتلش می گرده..احتمالا رفته تو طرح جمع آوری پیشی های ارازل اوباش یا با تفنگش رفته لب مرز تا با توزیع کنندگان مواد مخدر مرگ موش مبارزه که و شهید بشه در راه موش ها!!
مرجان: ایشون احتمالا بعد از حذف بنده اشهد رو خوندن..یا این که کتاب زبانشو باز کرده با شیرجه رفته خارج..البته باید عرض شود که بسار مشکوک هستند و احتمالا با جعل اسناد و ساکی محتوی های بای در حال فرار از کشوره!!
بنفشه:ایشون از موقعی که با خبرگزاریشون برخورد کردن بیکار شدن و با نام سابق ننه آمنه افتادن کنج خونه و به کهنه شویی و شوور داری..الان یک ماهی هست هر چی کامنت می ده نمی رسه..تا این لحظه هم داره تلاش می کنه اما نمی دونم چرا کامنت هاش ارسال نمی شه..فک کنم احمد.ی نژاد علاوه بر خبرگزاریشون کامنت هاشونم توقیف کرده!!..
غریبه:ایشون مثلا در ایرانگردی و پیدا کردن شغلی نون و آبدار هستن تا هر چی زودتر بساط عروسیشون مهیا بشه..مثلا نیستن الان!!..اما اگه به سایت های مچگیری اینویزیبل ها دسترسی داشته باشید ایشون رو ۲۴ساعته آنلاین خواهید یافت در حد تیم ملی!!
لیلا:هنوزم دچار کمبود محبت از جانب اهالی خونه ما هست..احتمالا الان در حال طرح نقشه ای شوم با استفاده از محتویات آزمایشگاه شیمیشون هستن..ماده ای اختراع کردن سبز رنگ که پدر همه رو در میاره..کم حرف هستن اما در حد سلاح هسته ای خطرناک!!احترام بگذارید..
رضا مشتاق:ایشون از دست ما فرار کردن و در صورتی برمی گردن که پروفسور بشن!!..الانم احتمالا دارن قلیون می کشن و حواسشون به من و تویه تا دست از پا خطا نکنیم وگرنه با نیروی ژاندارم مریشون از سقف آویزونمون می کنن..الانم یه پستر به در و دیوار تهران زدن با عنوان مرجان وانتد!!..
سلی:ایشونم الان در یک گروه رپ استخدام شدن..از این گروه هایی که فحش های خوار مادر می ده!!..مثلا می خواست دانشگاه قبول بشه که در خونه ما اغفال شد..دوست ناباب و اینا..!
نگین:فک کنم ناجور سرما خورده و آب دماغش هنوزم آویزوونه!!..اما با این حال هنوز با اون لباس پولکی عربیش داره می رقصه و از روو نمی ره!!..
سارا:ایشون از استرس کنکور کتاباشو برداشته بره کتابخونه..نه نه!..اشتباه نکنید..گول این موجود را نخورید..کتاباشو برداشته رفته مجلس عروسی داره باهاشون قر می ده..احتمالا تا یک ماه دیگه هم عروسی خودشونه تا پرونده هر چی عروسیه تو خونوادشون بسته بشه!
مونا:ایشون با اراده ای قوی عزم رو جزم کرده تا به اندازه جمعیت ۷۰میلیونی آمپول اچ آی وی تهیه کنه و در پشت ملت فرو کنه!!..موضوع پایان نامه اشون از الان مشخصه..چگونگی فرو کردن آمپول های گاوی در ...!
فرزاد:ایشون هنوزم مشغول پیدا کردن راهیه برای خودکشی..اما ظاهرا گاز و برق و تلفن جواب نداده و مجبورن با ما زندگی مسالمت آمیزی داشته باشن!!..وگرنه ما خودمون بهترین راه خودکشی ایشون رو فراهم کردیم و بدونه که جواب می ده!!تازه تو پست بعدیش قراره از ما افشاگری کنه!!
نیلوفر:ایشون الان تو سازمان حسابداری دانشگاه هاروارد مشغول به کار هستن!!آگاه باشید که قرار بود واسه کارشون سور بدن و پیتزا اما در رفتن!!..هر چی تلفن و کامپیوتره با این بشر مشکل داره..بخاطر همین الان احتمالا در حال قر زدن هستن در گوشه ای!!
سروناز:ایشون به طور جدی مشغول درس خوندن هستن و فکر می کنه سلی و مونا هم آنلاین نمی شن و دارن درس می خونن..اما نمی دونه که این خیالی خام بیش نیس و رقباش اصلا درس نمی خونن!!..سروی تو می تونی..امید ما تویی!!
شهرزاد:ایشون خیلی تلاش جانشین شهرزاد قصه گو بشه..ولی ظاهرا در شب ۱۰۰۰ یکی از داستان هاشونو گم می کنه..الانم احتمالا مشغول تالیف کتب ادبیات دوران دبیرستان هستن و تا مارو سر کلاس ادبیاتشون ادب نکنن دست بردار نیست!!الان فحش رکیکی داد: ای شیکمو!!..
عمه حیتا:ایشون عنصوی کمیاب هستن که فقط سالی یه بار ظهور می کنن..مشغول پروژه ای عظیم هستن که نسل هر چی عمه در زمین هست رو ورمی داره..در ضمن ایشون از عمه حیتا به دکتر حیتا تغییر نام داد..از حالا تحصیل کرده ما ایشونه..قابل توجه سیکل ها!!
عادل:ایشون الان مشغول موج بازی در سواحل آنتالیا هستن..یا در کشتی تایتانیک با خانوم رز عشق و حال می کنن..عجیب به یاد ما هستن اما برامون از اوو وله آب سوغاتی نمیارن!!
یوسف: اه اه اه ایشون اصن ادب نداره..خیلی لوس و بی مزه اس..چششش..اه اه ولش کن!!ایش!! =))

:دی !
دیوونه !
عجب حافظه ای داری یوسف !!

مام جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:19 ب.ظ

مرغ عشق می‌خواند و
آوای خویش با نسیم پیوند می‌زند
نسیم بال می‌کشد
نفسی از او آغاز می‌گیرد
برف , سپیدی در تن شعر می‌ریزد
شعر را نهر سینه وار زمزمه می‌کند
از دستان سرد نهر
عشق , پاک ترین عشق در تن برف می‌پیچد
مرغ عشق می‌خواند نفس ها می‌آمیزد
مه روی شیشه نور نشسته
فرشته پر گشوده
نور از بالش آسمان را پاک می‌شوید
نگاه زمستان در تب می‌سوزد
در آغوش مهر باز بهار می‌روید
آبی از عشق نهر هر نوایش بوسه
روی برف آرام می‌گیرد
گلی از عشق می‌روید
عشقی از نو پا می‌گیرد
-------------
این پستت خیلی خوش یمن و مبارکه فرزاد
چون مصادف شده با برگشتن گل پسر من یوسف به این جمع دوستانه
امیدوارم که اغوش پر مهرتون همیشه به روی هم باز باشه و همیشگی
شاید بگین عجیبه ولی نه بعید نیست .
شما ها فقط از بعد مسافت نسبت به هم دورین ولی دل هاتون خیلی نزدیکه خیلییی
میبوسم روی ماه همتونو
و تعالی شما عزیزان ارزوی قلبی من



.. :)
خوشحالم !

سارا جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:00 ب.ظ

سلام داش فرزاد

ایول پسر...ولی از بغل خبری نیست =))



:دی
فکر کردی میومدی من بغلت می کردم؟! عمرا ! :دی:دی

یوسف جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:02 ب.ظ

این کلیپ تقدیم به همه کسانی که به بغل و بوسه ای گرم می اندیشند:
http://ak.imgfarm.com/images/fwp/myfuncards/Everyday/lg/sv_14_05_dream.swf

پانته آ باربی جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:03 ب.ظ

منو که ایشالا بغل می کنی؟!!

آره !
بذار یه پلاستیک رو تنم بکشم ! :دی

بنفشه جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:49 ب.ظ

سلام داداشی


من خیلی این حرکت رو دوس دارم اما خیلی کم انجام میدم
مگر اینکه علیرضا ( ... چته باباب خواهر زادمه) خونمون باشه
اونوقته کمه ر ِ به ر ِ این حرکت شنیع انجام میگردد




اما هرگز ..........

یوسف جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:42 ب.ظ

بچه ها وبلاگو در تودی لینک ثبت کردم..منتظر بازدید کننده های خوبی باشید تو این دور روز..به یکی از پست ها لینک دادم تا امکان ثبت باشه..پیشاپیش مقدم مهمان های عزیز گرامی باد..

سلی جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:23 ب.ظ

یوسف حق نداره برگرده ! گفته باشم !!
لوووووووووووووووووووس !

سلی جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:24 ب.ظ

برا پپت فرزاد بر میگردم به زودی

فعلا همدیگه رو بغل نکنین تا من بیام

یوسف به سلی جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:03 ب.ظ

سلی جون می دونم هیجان زده شدی منو دیدی..بعدشممگه به حرف توییییییییییییهتازه سلی جون مطلب تورو به تودی لینک پست کردم..چون همچین به نظرم باحال اومد..ببین 4نفر الان آنلاینن و تا حالا 133 بازدید کننده داشتیم!

مرجان جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:15 ب.ظ

خیلی جالب بود نکاتی که در مورد آغوش گرفتن و گرفته شدن گفتی

من معمولا روزانه در آغوش میگیرم یا خواهرم شیوا رو یا مامانمو یا بابی و تینا و پویا رو دوستامم اگه ببینم که هم در آغوش میگیرم هم در آغوش گرفته میشم

خولاصه که من وقتی یکیو دوست دارم حتما باید بغلش کنمو بچلونمش ولی جوری که خفه نشه ((=
البته چند وقت پیش هم یه مطلبی توی یکی از وبلاگها در مورد آغوش و اینا خوندم .. من خودم روی آغوش خیلی توجه دارم :دیییی چیز مهمیه ؛)

مرسی فرزادی

مرجان به موشی و شهرزادی شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:30 ق.ظ

زهر مار موشی

ولی ممنون ! منم عقیده تو رو دارم که همین صمیمیتی که توی وبلاگ گروهیمون موج میزنه ، خودش نشون دهنده فرق این وبلاگ با جمع های دیگه اس و یه جورایی محیط جدید و از نظر من یه خلاقیته ! نمونه این جمع صمیمی تا به حال توی فضای مجازی دیده نشده

-------

شهرزی جون ! حالا اگه هدف از پست گذاشتن توی این وبلاگ رو ، کامنتهای با ربط قرار بدیم ، حتی همون کامنتهای شوخی که به موضوعه پست اشاره داشته و در قالب طنز حرفهاشو به نویسنده زده ، نمایانگره اینه که خواننده پست رو حتما خونده ! (و این واسه یک نویسنده وبلاگ خیلی لذتبخشه و میتونم بگم هدف اصلی هر بلاگر همینه ) پس جای نگرانی واسه نویسنده نباشه .. هدف ما نظر دوستانه ! مگه ما توی دنیای واقعی همیشه جدی هستیمو نظراتمونو با دوستان به صورت جدی بیان میکنیم ؟ گاهی ایجاب میکنه آدم حرفهاشو در قالب طنز بیان کنه ! اگه همین چیزی که تو میگی در واقعیت بخواد قانونی بشه و رسمیت پیدا کنه ، دیگه طنز هیچ مفهومی نخواهد داشت و چه بسا ممکن بود ، طنز خلق نمیشد ، تعریف نمیشد و معنا پیدا نمیکرد !

باز هم میگم که با این حرفام نمیخوام اصرار بر زیاده روی توی شوخی کردن داشته باشم ! خودم عقیده دارم شوخی بیش از حد یواش یواش باعث به وجود اومدنه کینه و ناراحتی میشه و قبلا هم گفتم کسی با نظر تو و بقیه دوستانی که توی این وبلاگ هستن و همین عقیده تو رو دارن ، مخالفت نکرده و هر کی که با تو هم عقیده اس و مایله ، از خودش شروع کنه تا کم کم به شکل عرف در بیاد

گیلاس شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:23 ق.ظ

یوسف ایشالا بری زیر تریلی ۱۸ چرخ
باز که تو برگشتی؟؟؟
من انصراف میدم اگه یوسف اینجا باشه
یا جای منه توی این خونه یا جای یوسف
مهرم حلال جونم آزاد

گیلاس شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:24 ق.ظ

یکی بیاد من بغلش کنم! جو گیر شدم الان

گیلاس شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:34 ق.ظ

یوسف از اون لباسای مستهجن نمی خوای؟؟
زیر قیمت بازار میدیما!!
حراااااااااااجه

مونا شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:00 ق.ظ

سلام
آره خیلی خوبه
من مامانمو بغل می کنم بعضی وقتا خواهرمو!
دیشبم جو گیر شدم پریدم بغل مامانم
مامانم چشاش این جوری شد
الهی قربون خودم برم!

راستی یوسف برگشت؟!!!

مونا شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:01 ق.ظ

بابا مترجم!
بابا زبان شناس!
بابا با کلاس !
:دی
:دی

بنفشه شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:54 ب.ظ

الان من دچار کمبود در آغوش گرفتگی شدم

میشه یکی بیاد منو در آغوش بگیره؟؟؟

haDs شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:24 ب.ظ http://barooooni.blogfa.com

۱-احترام قائل باشیم یعنی چی؟
2-من از پری اجازه نمی گیرم!
۳-ابراز وجود چی؟ می شه؟
۵-آهان.. چشم.
+مگه بغلو می دن؟ حرف زدی؟

بغلو هم می کنن هم می‌دن !

مونا شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:37 ب.ظ

بنفشه جون
بیا بپر بغلم!

سلی به همه !! شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:54 ب.ظ

از آنجا که حدیث تا به حال تشریف فرما نشده بودن ! و قدمشونو روی چشم !! نه سز !! نه پا نه همون چشم ماها نگذاشته بودن ! و یکدفه برا پست شخصی به نام فرزاد اومدن ما میتونیم نتیجه های زیرو بگیریم :

۱:فرزاد ازش خواهش کرده که بیاد چون آمار نظراتش کمه و آبروش میره !
۲:فرزاد ازش خواهش نکرده حدیث خودش اومده و این نشون میده حدیث برای فرزاد اححترام قائله
۳:حدیث به زور گفته فرزاد جایی که توهستی منم باید باشم وگرنه میذدنت !:))
۴:کلا حدیث دوس داشته بیاد و به کسی مربوط نی س!!!

۵:نمیگم ! دماغ همتون بسوزه !هرکی حدس زد یه بغل با یه بوس

الهی بمیری سلی !

نتیجه دومت درسته... بقیه همش غلطه.. مخصوصا آخری !!!

مونا شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:56 ب.ظ

آهاااااااااااااااااااااای
آپ کردم
بدو بدو !
بدو حراجش کردم
نه حراجش نکردم!
یعنی:
لطفا تشریف بیفرمایید!!

سلی شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:01 ب.ظ

خوی منم بغل کردنو دوس دارم !!
کلا ما تو دوستامون که جو گیر بشیم یهووو می پریم بغل همو و ماچ و بوس و مخلفات !
پست قشنگی بود فرزادی !!
ولی بچه های خونه ما بی جنبه ان !
این گوشه های خونه رو یه نیگا بکن ببین یوسف کجا خودشو قایم کرده یا داره کیو بغل میکنه !همچین بچه یه کم کمبود محبت داره
آخ گفتی چوب خسک !یکی از دوستام هس هر کاریشم کنی همین جوری صاف وامیشه

بابا دس وردارین بچه ها !!
مامورا ریختن !
بوس و بغل تعطییل !

اینجا ما به جز تو بی جنبه پیدا نمی شه..
بچه های یه خونه ان..
همشون خواهر برادرن...
دوست دارن همو بغل کنن.. به تو چه آخه؟!
کسی تو رو بغل نمی کنه حرصت گرفته؟!
حالا به حدیث می گم بغلت کنه.. بلکه کمبود محبتت جبران بشه !
بعله !

سلی به یوسف شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:04 ب.ظ

آره !
نمیدونی چقده هیجان دارم !
از بس هیجان دارم میخوام بیام از سقف آویزونت کنم
بیا جلو نترسسس

سلی یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:57 ب.ظ

خواهر برادر؟؟
اوهو !
بچه ها بیاین بغل بازی

مونا یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:35 ب.ظ

این فرزاد همش تبعیض قائل میشه!
چرا جواب همه ی کامنتا رو نمیدی
بچه ها من افشرده شدم
فلدا امتحان دارم
تموم میشه
الانم وقت استراحتم بود که اومدم!
دعا کنید خوب بدم راحت شم.

بای بای

الهی..
نه بابا !
کدوم تبعیض !
من فقط کامنتایی رو که نیاز به پاسخ داشته باشه رو اینجا جواب میدم. (مث این کامنت )
افشرده هم نشو... خب؟
خوب می دی امتحانتو..

شهرزاد یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:08 ب.ظ http://shahrzad91r.blogsky.com

سلامم فرزاد جون:
خوبی عزیزم؟؟
مطالب خیلی خوب و جالبی رو بیان کردی عزیزم؛ازت ممنونم؛بیشتر ما در طی روز بارها تجربه میکنیم ولی توجهی به درون این ماجرا و تاثراتی که روی آدمی داره نمیکنیم...
شاید بشه گفت امن ترین؛گرم ترین و آرام ترین آغوش؛اول آغوش خداوند و بعد هم آغوش مادر....
ممنونم ازت..
یا حق!!

خواهش می کنم.

شهرزاد به یوسف..... یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:12 ب.ظ

سلامم:
خوش اومدی عزیز..خوشحالم کردی...
این بنگاه شایعه پراکنیه شما کجاست من سقفشو رو سر صلحبش خراب کنم احیانا؟؟؟
خیلی جالب بود؛کلی خندیدم..
از دست تو یوسف....

شهرزاد به سلی عزیزم.......:) یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:09 ب.ظ http://shahrzad91r.blogsky.com\

سلامم عزیز دلم:
خوبی؟؟
تفلدتتتتتتتتتتتتتت مبارک خانوم گل:
ایاشلا همیشه پیروز و شاد و سربلند باشی زیر سایه ی پدر و مادر عزیزت...
برات آروزی پیروزی؛موفقیت و شادی روز افزون دارم..
یاپنده باشی...

اِاِاِ !
تولد سلیییییییییییی!
یوسف فدات شه...
من پول ندارم هدیه بگیرم ! گفته باشم ! توقع نداشته باشی...:دی

مهرداد یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:42 ب.ظ http://mehrdad_kh.persianblog.ir/

می خواستم از عشق بنویسم،

یادم آمد که هم اکنون مردمانی در سرزمینی دور به نام دارفور به خاطر دفاع از حق مشروع خویش بی رحمانه کشته می شوند.

می خواستم از عشق بنویسم،

یادم آمد که پستان مادران فلسطینی در دهان اطفالشان به خاطر طمع استعمارگران و افزودن بر سرمایه های نامشروع خود،در حال خشکیدن است.

می خواستم از عشق بنویسم،

یادم آمد که نباید راه دوری بروم،در سرزمین مادری ام بسیاری از مردمان این دیار کهن که ذخیره های فرهنگی و مادی بسیار در آن نهان دارند،به خاطر سوء مدیریت استفاده از این سرمایه های نهفته در گرداب مشکلات اقتصادی گرفتار آمده اند،و در بین آنها هستند کسانی که شبانگاه بعلت عدم تامین معاش خود و فرزندانش با رخساری آکنده از شرمساری و خجالت پای به کلبه ای که می توانست دولت سرایی باشدمی گذارند و به قول ادیب سخن احمد شاملو:

از این مردان هستند کسانی که نان فرزندان خویش را بر سر برزن به خون نان فروش سخت دندان گرد آغشته اند،کسانی در نیمه های شب دندان طلای مردگان را در گورهای تازه می شکسته اند،
.................
وبلاگ زیبا و پرمحتوایی داری
موفق باشی

سلی یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:08 ب.ظ

سلام آقا مهرداد !
ممنون !
بازم بیا

سلی به شهرزاااااااااد یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:10 ب.ظ

ممنون خانومییییییییییییی
فدات شممممممممممممم
بوووووووووووووس
بغلللللللللللللللللللللللل
دوباره بغللللللللللل
این ه خاطر پست فرزاد بود
میسی گلم !

بقیه زود بیاین تبریک بگین

من که تبریک گفتم که !
دریغ از یک تشکر خشک و خالی !!!
خب حالا بازم تبریک می گم..

سلی به همه !! یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:14 ب.ظ

از آنجا که یوسف پست بیشتر بچه ها رو تو لینک تودی (درست گفتم؟) ثبت نام کرده و فقط پست من مجوز گرفته برا ثبت !!!
پس نتیجه میگیریم که پست من بهترین محتوا را داشته و برنده ی سیمرغ بلورین خونه ی ما میشه !
کف مرتبببببببببببببببببببب !
بنابر این جابیزشم به من تعلق میگیره !

با تشکر !
قبلا از همکاری شما متشکریم

مرجان به سارا،نیلوفر،سروی وشهرزی دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:46 ب.ظ

مقام والای مدیریت ارشد یعنی موشی این ۴ تا کته کله رو احضار کرده

فردا نوبته آپه ! اگه سارا تونست ، آپ کنه !
سارا نتونست ، نیلوفر آپ کنه !
نیلوفر نتونست ، سروی آپ کنه !
سروی نتونست ، شهرزی آپ کنه !
شهرزی نتونست ، اعلام کنه تا یه خاکی بریزیم تو سرمون ((=

یا حق

مرجان به موشو دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:49 ب.ظ

تو کدوم گوری غیبت میزنه بی تربیت ؟ اگه اومدی ، که اومدی ! نیومدی هم خب نیومدی ((= بعدا بیا (غشمولک)

الفرارررررررررررررر

مرجان به مهرداد دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:53 ب.ظ

راست میگی به خدا ! وقتی گشنگی و فقر و بدبختی بیداد میکنه و صداها به جایی نمیرسه ، به عشق پرداختن یعنی آخره بی خیالی و بی رگی (هرچند گاهی همون عشق باعث ریشه کن شدنه قسمتی از بدبختی ها میشه )

تشکر بابت حضورت توی این وبلاگ

و بعد هم اینکه ممنون از نظر لطفت راجع به محتوای این وبلاگ

خدمت میرسم

بنفشه دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:19 ب.ظ

رفیق رفقا جمیعاً جمیعا عزت زیاد
ما که زدیم به چاک
میام بهتون سر میزنم

حیتا دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:43 ب.ظ

یکی منو بغل کنهههههههههههه(البته فقط خانوما!!گفته باشم!!!)
دلم آب افتاد اینقده از محاسنش گفتی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد