سلام سلام صد تا سلام
لای لالای لای لای لالای
سال نو مبارک
انشالله که سالی سرشار از امید، نشاط، سرافرازی، سعادت و نور داشته باشید
جک و جونورا چطورن؟؟
آقا خیلی نامردین به خدا
من همش یه هفلشت ده ماهی اینجا نبودم، شما کدوم گوری رفتین (البته با عرضُ طول و ارتفاع پوزش از بزرگترها)
نگا نگا نگا چه گندی زدین به مجتمع
تمام ساختمونو خاک و تار عنکبوت برداشته، یعنی یه آدم دلسوز قبل و بعد نگینو پیدا نمیشد یه دستی به سرو گوش اینجا بکشه؟؟
دلتون واسه خودتون نمیسوزه واسه بقیه بسوزه
رگ و پی این خونه از فرط تنهایی و سکوت و غم داره میپوسه
میدونید اشکال چیه؟؟
یادمون رفته روز اول برای چی اینجا رو ساختیم
ساختیم که هیچ وقت از هم بی خبر نمونیم
ساختیم که دیگه هیچکدوممون تنها نباشیم
ساختیم که حرفامون تو گلومون تلنبار نشه
غم باد نگیرم- غصه نخوریم
اما امروز از خودم گرفته تا بقیه همه رو میبینم که روز به روز داریم بدتر میشیم
یادتونه روز اول هی میرفتیم زنگ در واحدای همو میزدیم و شیطونی میکردیم
همیشه بوی جورابای من و شیطونیای یوسی (که خیلی بهش مدیونم و بدهکار) باعث خنده میشد؟؟
دلم تنگ شده برای شخصیتای حقیقی و مجازی خونمون
برای اصغر آقا، اکبر آقا و نمیدونم چی چی آقا
برای خنده ها شیطونیای مرجان
برای گیج بازیای سارا(:دی)
برای دم بریدگیای حاج آقا موشه(یادت نره برای من دعا کنی-قول دادی چشت به کعبه افتاد برام دعا کنی- خدا کنه قولت یادت نره)
برای حرفای امین و فرزاد و سلی و سروناز
واسه خونسردیای لیلا
واسه آقا بزرگیای داش رضا
واسه شهرزاد که تا مدتها به من سر میزد و همیشه دلداریم میداد
واسه عمه حیتا و مونا با همه اینکه خیلی با هم برخورد نداشتیم
برای مارکوپولوی خونمون عادل
اول همه اعتراضم به خودمه
خودم با کوچیکترین بادی سرمای زندگی رفت تو تنم و کشیدم تو پوسه ضخیم دوری از همه چی
سرمو با کار گرم کردم و در عین اینکه همه رو دوس داشتم و همیشه به اینجا سر میزدم اما بیخیال شدم و پس کشیدم... خودمو قایم کردم
دور شدم... من از شما و شما از من
یکی از دوستام که توی راوی قصه به من خیلی سر میزدم چند وقت پیش بهم گفته بود که فک میکنی چقدر دوستات دووم میارن و با این بدخلقیای تو میسازن و بهت سر میزنن
گفتم زیاد خیلی زیاد اونا دوستای منن و هیچ وقت منو ترک نمیکنن
وقتی یواش یواش اومدنای من به اینجا کم شد و اومدنای شما به اونجا اولش غصم شد و دلم ازتون گرفت... اما چند روز پیش اومدم و همه کامنتاتونو خوندم حق با شما بود من نه تو خوشی بودم نه تو غم
نه وقتی امین رفت بودم و نه وقتی عادل اومده بود... همه کامنتای خطاب به من بی جواب مونده بودن و خودمم برای کسی کامنت نذاشته بودم
پس اول همه خودم یه پیله دور خودم تنیده بودم ... دوستامم سعی کردن منو دربیارن، یوسف لیلا موشی سارا حتی نیلو با همه مشغله هاش و ... خودم نخواسته بودم
اما حالا میخوام... پست نگین رو دیدم دلم یه جوری شد... دلم خواست بازم صدای خنده بازارمون توی همه کامنتدونی و خونه بپیچه ... به جای اینکه وبلاگ گروهیمون به خاطر سوت و کوری دلیل خنده و مضحکه بشه، مثل گذشته سمبل بشه
شما که نمیزارید تنها بمونم میزارید؟؟
همه قبل از عید خونه تکونی میکنن ما بعد عید
کی کمک میکنه خونمونو بتکونیم؟
کی حاضره جارو کنه تا حاج آقا موشی برگرده؟؟
باید خونمونو تمیز کنیم
من «ب» ی بسم الله رو گفتم کیا کاملش میکنن تا به «م» رحیم برسیم؟
بسم الله الرحمن الرحیم
بنفشه : ب
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام
این یه آپه که نیدونم باید اسمشوچی بزارم، شاید یه آپ اضطراریه ظهری موشی رو دیدم تو نت گفت آ پ کنم تازشم گفت بهتون یه عالمه فحش بدم که چرا هیشکی سرجاش آپ نمیکنه
اما خوب من که مثل موشی بی شصقیت نیستم تازشم دخمل با ادبیم فحش ممیدم
از ظهر داشتم به این فک میکردم که چی برای آپم بزارم اما چیزی به ذهنم نرسید با این یوسف جونور حرف زدم میگم چی آپ کنم ؟ میگه درباره بادمجون آخه داشت ناهار میخورد( کارد بخوره اون شکمت که همیشه در حال خوردنی) بعدم کلی چیز و آدم گفت که از آپیدن درباره اونها معذور میباشیم
بهدشم با داداشی فرزاد جونمون حرفیدم گفت درباره کلیپ شادمهر حرف بزنم همین که موشی گذاشته روی وب اسمش چیه؟
آهان تقدیر
من ندیده بودم کلیپه رو واسه همین با یوسی و فری کلی گشتیم تا لینک دانلودشو پیدا کردیم و من دیدم قبلش قصد داشتم بنویسم هر چیزی که تو ذهنم بود اما وقتی دیدم
میدونم آپ درپیتیه و نباید توی خونمون اینجوری بنویسم مبادا بقیه رو ناراحت کنم اما چون به موشی قول داده بودم نوشتم... قبل از تموم شدن این سه روز حتما آپم رو درست میکنم
******
پاییز که از راه رسید تو دلم گفتم: درختا چقدر نامردن تا چشمشون به برگای باریک اندام سرخاب سفیداب کرده افتاد برگای بید خورده رو که تموم بهارو تابستون خنک نگهشون داشته بود و از مرارت زرد شدن رو از خودشون تکوندن ...
اما هنوز فکرم تموم نشده بود
که یکی پاشو رو شونم فشار داد و گفت: این برگا رو از اینجا جمع کنید.
پ.ن:
1- فقط یک روز در خیابان لبخند بزن! شاید کسی ، در انتظار معجزه ای از جانب خدا باشد!!!
2- انگار زمان چسبیده است به سق دهانم، زبانم که نام تو را تکرار میکند زمانم در تو تکرار میشود
3- حالم خیلی بده
آخر یه شب این گریه ها سوی چشامو میبره
عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی میپره
من بالاخره عیدیمو گرفتم
کی میاد بریم نماز شکر بخونیم؟؟؟
شادیامو با همتون تقسیم میکنم.
انشالله که خدا عیدی شما رو هم توی این روز عزیز عنایت کنه
عید همتون مبارک
ــــــــــــــــــــــــــ
سلام دوست جونام
۱- یوسی جونم تبلدت مبارک امیدوارم هزار ساله بشی
تمام آرزوهای خوب دنیا رو از طرف من و برو بچز خونه ما برای خودت بشمار
دوست داریم
۲- مرجان عزیزم امیدوارم هرچی زودتر مشکل حل بشه و بازم صدای خندهای قشنگت توی خونه ما بپیچه دلمون برات تنگ شده و دنیا دنیا دعا میکنیم که همیشه تو و خانواده نازنینت شاد و سرزنده و به دور از تمامی دغدغه ها باشید
۳- از داداش رضا گرفته تا بقیه ، همه اونایی که آپیدن ولی من روسیاه نیومدم عذر خواهی میکنم . آباجیتونو برفوشید خروس قندی بخرید
۴- هرچند دیره اما روز زن رو به همه آباجی خانوما و مامانا و جمعیت نسوان و روز پدر رو به همه داداشا و آقایون و باباهای میربون تبریک میگم
اما بریم سر آپ در پیت من، از اونجایی که این مشکل خودم بود گفتم شاید بقیه هم مثل من به شدت باهاش درگیر باشن ببخشید اگر بی ربطه :
تا کـنـون احساس دلتنـگـی، افسـردگـی، طـردشدگی بی ارزشی و تنهایی را تجربه کرده اید؟ آیا با
محیط و افراد پیرامون خود احساس بیگانگی می نـمایید؟
آیـا احــساس می کنید کسی در کنار شما نیست تا بتوانید تجربـیـات و احساسات خود را با وی در میان بگذارید؟ هـر فـردی در طـول زندگی خود گه گاهی احساس تنهایی میکند اما تنهایی الزاما به مفهوم تنها بودن نمیباشد شما مـمکن است در میان جمع و یا در یک میهمانی بوده و بـاز احــساس تنهایی کنید.
تنهایی یک حالت ذهـنـی دردنـاک احساس عدم رابطه با دیگران است. هـنگامـی کـه تـنها میباشید احساس نیاز به تفاهم و اشتیاق برای قسمت کردن احسـاسات و افـکارتان با دیگران در شما پدیدار میگـردد. اما زمانی که به مـرحله تنهایی راه می یابید چه اتفاقی روی میدهد
در ذیـل به برخی از احـساساتی کـه در دوره تنــهایی با شـما هـمراه می گـردنـد اشاره میکنیم:
اکنون شما چه خواهید کرد؟ شما که نمی تـوانید تا آخرعمرتان اینگونه به زندگی ادامه دهید
آمـوختن آنکه چگونه با تنهایی در زندگی خود کنار بیاییم یکی از چالشهای بزرگ زندگی ما میباشد.
ارائه راهکار
پ.ن :
* دلتنگم
* گرچه نمی شود به تو رسید یاحتی برای لحظه ای مالک قلب تو شد . اما برای دوست داشتن تو وسعت تمام دنیا را در اختیار دارم و می توانم تو را آن قدر دوست بدارم که همه باور کنند حق من در زندگی تو بودی که به ناحق از من ربودند.
* کاش به جای فروش صداقت به پشیز، مروت را سر هر کوی و برزن میفروختند ولو به قیمتی گزاف
ببخشید اگر طولانی شد
خیلی ماهید
دوستون دارم
حق یارتون