داستان شاذه کوچولو رو تا به حال خوندین؟
یه قسمتی هست که وقتی خوندمش نا خودآگاه اشکم سرازیر شد! اونو براتون می نویسم اینجا :
روباه گفت: -سلام.
شهریار کوچولو برگشت اما کسی را ندید. با وجود این با ادب تمام گفت: -سلام.
صداگفت: -من اینجام، زیر درخت سیب...
شهریار کوچولو گفت: -کی هستی تو؟ عجب خوشگلی!
روباه گفت: -یک روباهم من.
شهریار کوچولو گفت: -بیا با من بازی کن. نمیدانی چه قدر دلم گرفته...
روباه گفت: -نمیتوانم بات بازی کنم. هنوز اهلیم نکردهاند آخر.
شهریار کوچولو آهی کشید و گفت: -معذرت میخواهم.
اما فکری کرد و پرسید: -اهلی کردن یعنی چه؟
روباه گفت: -تو اهل اینجا نیستی. پی چی میگردی؟
شهریار کوچولو گفت: -پی آدمها میگردم. نگفتی اهلی کردن یعنی چه؟
روباه گفت: -آدمها تفنگ دارند و شکار میکنند. اینش اسباب دلخوری است! اما مرغ و ماکیان هم پرورش میدهند و خیرشان فقط همین است. تو پی مرغ میکردی؟
شهریار کوچولو گفت: -نَه، پیِ دوست میگردم. اهلی کردن یعنی چی؟
روباه گفت: -یک چیزی است که پاک فراموش شده. معنیش ایجاد علاقه کردن است.
-ایجاد علاقه کردن؟
روباه گفت: -معلوم است. تو الان واسه من یک پسر بچهای مثل صد هزار پسر بچهی دیگر. نه من هیچ احتیاجی به تو دارم نه تو هیچ احتیاجی به من. من هم واسه تو یک روباهم مثل صد هزار روباه دیگر. اما اگر منو اهلی کردی هر دوتامان به هم احتیاج پیدا میکنیم. تو واسه من میان همهی عالم موجود یگانهای میشوی من واسه تو.
شهریار کوچولو گفت: -کمکم دارد دستگیرم میشود. یک گلی هست که گمانم مرا اهلی کرده باشد.
روباه گفت: -بعید نیست. رو این کرهی زمین هزار جور چیز میشود دید.
شهریار کوچولو گفت: -اوه نه! آن رو کرهی زمین نیست.
روباه که انگار حسابی حیرت کرده بود گفت: -رو یک سیارهی دیگر است؟
-آره.
-تو آن سیاره شکارچی هم هست؟
-نه.
-محشر است! مرغ و ماکیان چهطور؟
-نه.
روباه آهکشان گفت: -همیشهی خدا یک پای بساط لنگ است!
اما پی حرفش را گرفت و گفت: -زندگی یکنواختی دارم. من مرغها را شکار میکنم آدمها مرا. همهی مرغها عین همند همهی آدمها هم عین همند. این وضع یک خرده خلقم را تنگ میکند. اما اگر تو منو اهلی کنی انگار که زندگیم را چراغان کرده باشی. آن وقت صدای پایی را میشناسم که باهر صدای پای دیگر فرق میکند: صدای پای دیگران مرا وادار میکند تو هفت تا سوراخ قایم بشوم اما صدای پای تو مثل نغمهای مرا از سوراخم میکشد بیرون. تازه، نگاه کن آنجا آن گندمزار را میبینی؟ برای من که نان بخور نیستم گندم چیز بیفایدهای است. پس گندمزار هم مرا به یاد چیزی نمیاندازد. اسباب تاسف است. اما تو موهات رنگ طلا است. پس وقتی اهلیم کردی محشر میشود! گندم که طلایی رنگ است مرا به یاد تو میاندازد و صدای باد را هم که تو گندمزار میپیچد دوست خواهم داشت...
خاموش شد و مدت درازی شهریار کوچولو را نگاه کرد. آن وقت گفت: -اگر دلت میخواهد منو اهلی کن!
شهریار کوچولو جواب داد: -دلم که خیلی میخواهد، اما وقتِ چندانی ندارم. باید بروم دوستانی پیدا کنم و از کلی چیزها سر در آرم.
روباه گفت: -آدم فقط از چیزهایی که اهلی کند میتواند سر در آرد. انسانها دیگر برای سر در آوردن از چیزها وقت ندارند. همه چیز را همین جور حاضر آماده از دکانها میخرند. اما چون دکانی نیست که دوست معامله کند آدمها ماندهاند بیدوست... تو اگر دوست میخواهی خب منو اهلی کن!
شهریار کوچولو پرسید: -راهش چیست؟
روباه جواب داد: -باید خیلی خیلی حوصله کنی. اولش یک خرده دورتر از من میگیری این جوری میان علفها مینشینی. من زیر چشمی نگاهت میکنم و تو لامتاکام هیچی نمیگویی، چون تقصیر همهی سؤِتفاهمها زیر سر زبان است. عوضش میتوانی هر روز یک خرده نزدیکتر بنشینی.
فردای آن روز دوباره شهریار کوچولو آمد.
روباه گفت: -کاش سر همان ساعت دیروز آمده بودی. اگر مثلا سر ساعت چهار بعد از ظهر بیایی من از ساعت سه تو دلم قند آب میشود و هر چه ساعت جلوتر برود بیشتر احساس شادی و خوشبختی میکنم. ساعت چهار که شد دلم بنا میکند شور زدن و نگران شدن. آن وقت است که قدرِ خوشبختی را میفهمم! اما اگر تو وقت و بی وقت بیایی من از کجا بدانم چه ساعتی باید دلم را برای دیدارت آماده کنم؟... هر چیزی برای خودش قاعدهای دارد.
شهریار کوچولو گفت: -قاعده یعنی چه؟
روباه گفت: -این هم از آن چیزهایی است که پاک از خاطرها رفته. این همان چیزی است که باعث میشود فلان روز با باقی روزها و فلان ساعت با باقی ساعتها فرق کند. مثلا شکارچیهای ما میان خودشان رسمی دارند و آن این است که پنجشنبهها را با دخترهای ده میروند رقص. پس پنجشنبهها بَرّهکشانِ من است: برای خودم گردشکنان میروم تا دم مُوِستان. حالا اگر شکارچیها وقت و بی وقت میرقصیدند همهی روزها شبیه هم میشد و منِ بیچاره دیگر فرصت و فراغتی نداشتم.
به این ترتیب شهریار کوچولو روباه را اهلی کرد.
لحظهی جدایی که نزدیک شد روباه گفت: -آخ! نمیتوانم جلو اشکم را بگیرم.
شهریار کوچولو گفت: -تقصیر خودت است. من که بدت را نمیخواستم، خودت خواستی اهلیت کنم.
روباه گفت: -همین طور است.
شهریار کوچولو گفت: -آخر اشکت دارد سرازیر میشود!
روباه گفت: -همین طور است.
-پس این ماجرا فایدهای به حال تو نداشته.
روباه گفت: -چرا، واسه خاطرِ رنگ گندم.....
خب اینجوریه دیگه. الان قضیه ما هم مثل ایناست. اگه دقت کنین می بنین که دیگه ما هم شدیم اهلی و رام همدیگه. من که اینجوری ام. حالا هر وقت یه جایی موش ببینم نه تنها ازش نمی ترسم بلکه کلی ذوق می کنم و دلم می خواد بگیرمش. هر جا اسم هر کدوم از بچه ها رو می بینم به هوای اینکه یکی از شماها باشین دقیق میشم ببینم چیه و چی نوشته!!! هر کدومتون. اگه یه نفر بکه من غریبه ام یهو بر میگردم ببینم کیه!! اسم پسر خاله ام امینه وقتی می بینمش ناخودآگاه لبخند میزنم!!(از من کوچیکتر هاااا). روی همه و همه اسما حساسم. حتس روی اسم شهر هاتونم حساس شدم!
اگه بخوام تک تک رو اسم ببرم و بگم که همه میزنین پس کله ام و بیرونم می کنین که!!!!
من دیگه از این به بعد عمرا لواشک و مربای توت و گیلاس بخورم!!!!!!
همین دیگه!!!
خب منم سرونازم خواهر کوچولو. ته تغاری نیستم اما خواهر کوشولوام ! 19 سالمه .دارم خیر سرم درس می خونم تا بشم خوره کامپیوتر البته الانم کم خوره نیستم
از جنوب کشورم. اونجا که گرما بیداد می کنه، بندرعباس.
یعنی الان باید از روحیاتم هم بگم؟؟؟؟؟؟
نمی خواد. هر کی سوال داره بپرسه جوابشو میدم.
فقط اینکه خیلی دوستای اینترنتیمو دوس دارم. خیلی زیاد!!!!!
سلاممممممممم
بمیرین برام


عکس خودم از همه خوشکل تره
خوبی خانومی ؟
اینجای قصه که نوشتی
وباه آهکشان گفت: -همیشهی خدا یک پای بساط لنگ است!
اما پی حرفش را گرفت و گفت: -زندگی یکنواختی دارم. من مرغها را شکار میکنم آدمها مرا.
نمونه عینیشو الان همه میبینیم با این تفاوت که مجال شکار رو دیگه بهشونم نمیدیم. حرف و حدیث زیاده و من یکی دیکه حس و حال بحث و جدل رو ندارم .پس بگذریم
ـــــــــ
خانومی منم دوست دارم و برات آرزوی بهترین ها رو دارم
خوش باشی و خوشبخت و دوست
میبوسمت . فعلا
راستی عید خوش که میگذره؟؟؟
و اما در مورد عکس ها و خونمون



[:S015: 


عکس رضا چه با حال شده. خوشمان امد
حالا ببینم چرا عکس سمیرا رو گذاشتی کنار عکس روزبه ؟؟؟؟
آخی چه بهم میان به پای هم پیر شن
مرجان و گیگیلی هم خوب جفت و جور شدن
ببینم حالا چرا یوسف هم کنار امینه و هم موشی و خودت . پار تی بازی نداشتیم دیگه
راستی یعنی امین اینقد نازه
عکس های انتخابیت واقعا قشنگه
خونمون هم حرف نداره من که خیلی دوسش دارم
ممنون که زحمت کشیدی . کلا جالبه و کلی آدمو سر ذوق میاره
مرسیییییییییییییییی
سلاممم عزیزم خوبی؟؟




. 


نوبتی هم باشه نوبت تو هست که داماد بشی
پس کافیه اشاره کنی تا همگی بریم برات خواستگاری
یوسف فکر کن اگه همچین اتفاقی برات بیفته خونواده عروس ذوق مرگ میشن
راستی کم پیدایی ؟
پست وبت هم یه جوراییییی....
خلاصه مشکوک میزنی
فعلا
سلااااااااااااااااااااااام


خیلی حال میده البته عقده یه مسافرت رو دلمون موند تو عید بریم 




عجب عکسایی کشیدی
خدائی من که خیلی حال کردم
دمت گرم بووووووووووس












سلام
احوال همگی چطورین من اومدممممممم
ای خدا دهنم سرویس شد بسکه از مهمونا پذیرایی کردم اینجا همه فامیلا میان فرت فرت مهمونی ما یا مهمون داریم یا خونه یکی افتادیم
اییییییییییییییییییووووووول ایووووول آبجی سرونازو ایوووووول
سروی جون شاهکاری
داش رضاروووو
هی بنفشه بیا پائین نوبت منه خر سواری کنم =)))))
ندا خیلی باحال شدی بیا ماچت کنم
خرموشیووووو
ای جان خودمووووووووووووو
اوووووووووه روح خبیث جونم که هست =)) برم خبرش کنم کلی خوشش میاااااد
دستت درد نکنه سروی جونم
بووووووووس
خیلی عکسای با مزه ای بود بعدا سر فرصت حتما یه جایی میزارم تو وب که همه ببینن
سروی جایی زندگی میکنی که من خیلی دوست دارم بیام خودت میدونی
داستانتم بعدا میخونم حتما میام دباره الان یوخده سرمون شلوغه
قربون همگی برم
فعلا
سلام سلام سلام...سلام بر سروی جون جونی..چیطول میتولی؟! :دی :)
ایول ایول..با این پست غوغاااا کردی..ها باریکلااا دخمل جنوبی یه بندری برقص بینیم!! :دی
تو همیشه با همین نقاشی هات معروف بودی..یادته نقاشی اول همه رو کنار هم کشیدی؟! :)
خوبه چهره منم بی تفاوت با اون چیزی که هستم نبود..چون یادمه عکسمو خیلی قبلنا تو یاهو۳۶۰ گذاشته بودم..بهرحال این تجسم عالی و مهربانانه و پر از احساس تورو می رسونه که با زبون هنرمندی خودت اونو به تصویر کشیدی.. :)
خداییش تعریف الکی نیس و فک نکن هندونه زیر بغل می ذارم و این ها..اما کلا برام جذاب شد به اضافه اون داستان شاذه کوچولو که تکمیلش کرد..
بندرعباس هم شهر خوبیه..از لحاظ آزادی یه نمه بیتره..هر چند هواش خیلی شرجیه..اما تو زمستون خوفه..بازار زیتون و پارک ساحلی هم خاطره دارم.. :)
خب بچه ها تا ۴ روز واسه عروسی می ریم شهرستون :دی قسمت نشد بریم اصفهان..ظاهرا همه رفتن اون جا و کنسرت بکس خانه ما اون جا بر قراره.. =))
عیدی هم یه بوس گنده به همه..من بوس خیلی دوس دالم!! :دی هممممین که هس! :دی سوت.. عید همچنان بهتون خوش بگذره... بوی بوی فهلند.. :)
ندا جون بوشه من دومات می شم توام قول بده علوس بیشی! ها بوخوداااا!
بوی بوی
سلام سلام



سلام به عزیز دلم .. به دل عزیزم !! به ... خلاصه به هر چی که مربوط به دل و قلوه و عزیز بودن و آبجی سرونازم داشته باشه
میبینم که باز دست به کار شدی آبجی کوچیکه !! خیلی ایول داری جووونه داداش .. بابا دمت کلی بخاری بااااد !!
من فعلا فقط به این نکته اقرار میکنم که عکسم واقعا شبیه به دوران کودکی خودم شده (ببینم شیطون ٬ نکنه از روی عکس اصلیم کپی برداری کردی !!) تا برم دقیق بخونم و دوباره بیام ..
بچه های خوبی باشین و زود زود علوش دوفاد شین تا منم بیام !!
یا حق
وای سلام عزیزم...خوبی تو؟من الان ذوق مرگم..چه کار جالبی کردی و چه پست نانازی..من دوست میدارم !!

ماچ نداره این شکلکا


من رو دوچرخم؟؟؟آخ من فدای خودم شم(به شماها چه؟)))
تو از کجا میدونستی من یه دوچرخه سوارم؟؟به جون خودم دروغ نمی گم ..الان کلاس نمی رم ولی قبلانا سه شنبه و جمعه ها می رفتم کلاس.تازه تو استانمونم مقام اوردم(اوهووووو):دی
واااا پس عموی من کو؟؟؟کدومشونه؟هست یا من ندیدم؟؟یه ساعت دنبالش گشتم؟اونم باید باشه هاااااااا!!واااا:دی
و اینکه داستان جالبتم به زیبایی پستت افزود(چی شد؟؟؟؟!؟!؟)
بیا جلو ماچت کنم...دستت درد نکنه..خیلی زحمت کشیدی ...
اصلندشم چرا یوسف تو دوتا جا هس؟؟من قبول ندارم..مامااااااااااااااااااان..حسودی می کنیــــــــــــــــــــــــــــــــم...
شوخی کردم بابا..(یوسفو نیگا //چه حرصش گرفته...بیا بزن!)
:دی:دی
بوووووووووووووووووووووس
راستی عموی منو ندیدین؟
مرجانو چی؟
سلام ندا جونییییییییییییی



خب دیگه خودتم خوشگلی
همیشه خدا یه پای بساطومون لنگه
فکر خوبیه منم میگم بهم میان ولی خب سمیرا که رفته
من ؟
نه بابا یوسف انقد گریه کرد که دوتا عکسشو گذاشتم
فک نکنی فرق گذاشتماااااا
اره یه کمی بیشتر
می خواستی در بر فرار کن بیا اینجا



خب دیگه از اینجا که در رفتی رفتی خونه خودتون همه پذیرایی رو انداختی گردن این نگین اونم تازه در رفته الان همه در حال گشنگین
ایول ایول خودم رو ای ول
خی دیگههههههههه
مرسی قابلتو رو نداشت
زود بیا منتظرتم موشی
سلام سلام دیریرام دیرام رام یوسفکی جان دیریرام دیرام رام





ای ول بدو بیا
آره خوب یادمه تو هم یادته؟؟
خب یه جورایی تصویرت تو ذهنم که قبلنا میدیم این جوری بودی
مرسی ممنونم داش یوسفی بوس
منم بیام علوسی؟؟؟ اگه نبری گریه می کنم تا همه رو سیل ببره
خب بوس که مجانیه حالا به خاطر تو اشکالی نداره گنده شو هم مجانی می کنم
بووووووووووووووووووووووووووس
سلام سلام کیله گرام نه ببخشید پانکراس نه اسید معده نه ببخشید عزیز معده ااااااا همون عزیز قلوه دیگه






اوووووووف تو این گرما اسم بخاری رو آوردی؟؟
خب مگه یادت نی که من حافظه خوبی دارم؟؟
نه خب اینجوری به ذهنم اومدی دیگه
زودی بخون بیا که منتظرم داداشی گل
یهنی شی که دواد شیم من نمی خوام دوماد شم آقا ببینم کی می خواد جهاز ایین همه دخترو بده من نمی دما
سلام
(جو گیر می شویییییییییییم)





خواهش می کنم استدعا می کنم اینهمه تشویق نفرمایید مرسی مرسی
آره دیگه من از اینجا می دونم تو چیکارا دیگه می کنی اصن من دوربین مخفی گذاشتم تو او موشکه که رفت هوا بعدشم از اون بالا داره همه رو نیگا می کنم
عمو تا الان تو صحرا نشسته بود دیگه شاید رفته یکی از گوسفندا رو که در رفته رو بیاره به جون خودم من بی تقصیرمااااااا خودش در رفت
مرسی بووووووووس
گفتم که این پسره ی شیطون گفت من باید دوتا باشم!!!
عموت رفته گله بچروونه دیگه
واا اصلندشم عموی من این شکلکی نیس؟؟؟پس هنوز ندیدی عمومو؟؟؟همین جوری دخترا براش صف میکشن..وااااااااااااااااااااااااااا...عمو جوت اصن بیا رخ بنماااا..!
سلام سروی جونمممممممممممممممممم
بوووووووس الی آخر صفحه!!!
خوبی؟
واای چه عکسای خوشملی!!!!
میگم شبیه من نبود ولی خوشگل بود
ولی خیلی خوشملم اینجا
اه فرزاد پاشو برو یه ور دیگه بشین!!
نفسم گرفت!!!!!
مارگاریتم که مجهول الهویه شده!!!
بعدم به این داداش امین بگو که ماهیا رو کشت با یوسف!
بگو بیاد مثل من خانوم !!! بشینه
تازه برای خودت روسری کشیدی منم روسری می خوام!!!
اگه این صمد آقا در نبود مرجان به ما نظر داشته باشه چی؟
هان؟
اگه اون آقا سه بعدیه بیاد ما رو بخوره چی؟
تو چی جواب میدی سروی جونم؟
سروییییییییییییی
بیا با هم بریم لواشک بخوریم!
بچه ها این سروی خالی بسته !!
خودش دیروز داشت لواشک گیلاس می خورد
تازه به من هم گفت بیا بخور منم ....
نه نه نخوردم !!!
به جون خودم عینکی نیستم...
ولی سمیرا دقیقا همون شکلیه
اول
آقا ما اول
ها...؟!

...
آقا اشتپولکی شد
ما .. هیجدهم شدیم
اما خوب به مرور تمرین میکنیم تا بلکه به رتبه های بالاتر برسیم
به به ... ای جان


خدا وکیلی این ممد پیر پکاجکی(معروف به سید محمد خاتمی)راس میگفت که جوان ها از استعداد و توانایی با القوه ایی برخور دار هستنا
ایوالله به آباجی خانوم کوچیکه ( نو آوری جالبی بود در نوشتن مطلب)
راستی امسال هم سال نوآوری هست
* * *
اما واقعن جالب بود
این پست نشون میده که سروناز پیگیر مطالب و نوشته ی دوستان هست و یه جورایی از طریق نوشته تونسته به تصویر سازی برسه
مثلن منم یه همچین تصویر بچه مثبتی از یوسف تو ذهن داشتم و یا سلی که بازیگوش شلوغ و دوچرخه سوار هست
* * *
تصویر منم اتفاقن کاملن کاملن درسته
یعنی یکی از آرزوهام هست که بالاخره برگردم به ولایت و بزنم تو دل کوه و دشت و سال به سال پامو نزارم تو شهر
( اینشاالله عمری باقی باشه بالاخره این طرحو عملی میکنم ... )
خب با این حساب تا حالا من دوتا دوست خوب از جنوب کشور دارم
«محمد معروف به مملی»در تهران بهش میگم آپ لود کنه و لینکو برامون بفرسته )
یکی سروناز در این وبلاگ و یه دوست خوب دیگه که شماها نمیشناسیدش ( اما وبلاگ نویس هست)
* * *
شاهزاده کوچولوی سنت اگزو دوپری از زیباترین داستان های دوران کودکی من هست
داستانی که خیلی چیزای خوبی میشه از اون یاد گرفت
* * *
اینجا کیا با احمد شاملو آشنا هستن؟
اون یه روایت صوتی از شاهزاده کوچولو داره
اونو امشب با حجم پایین براتون آپلود میکنم و لینکشو میزارم اینجا ( البته اینجایی که هستم سی دی اونو ندارم .
زنگ میزنم به برادرم
سلام سروناز جونم...عکسا واسه من وا نمیشن...منم کشیدی آیا؟...

امین جان نظر بدی یا ندی هم دست خودته و به اینکه هسستم و نیستمم مربوط نمیشه...هر جور که میلته عزیزم...
سروناز جون داستان جالبی بود...دقیقا حکایت این خونه شده!!!
بابا کتاب شازده کوچولو رو که خودمون قبلا خوندیم
مطلب کم آوردی یا وقت آزاد زیاد داری که نصف کتابو تایپ کردی اینجا؟!
شرمنده ها.........سال جدید یه کم منو رک کرده!!
عید همگی موبارکک!!
خوش باشین.
سلام سروی جونم
اههههههه این منم که موشی داره منو میترسونه
ای موشیه بد ذات
روح خبیث جون موشی خودمونه دیگه ؟
در کل این روح خیلی بدیهههههه
اهههههههههههههههههه
سروی همیشه همینجوره
چون خاطره داریم ... چون همیشه با همیم همینطوری میشه
لذتش وقتیه که غریبه ٬ مرجان ٬ داداچ رضا ٬ یوسف ٬ موشی ٬ نیلو ٬ گیلاس و..... واقعی رو ببینیم
اا.........سروناز جون الان خوندم که نوشتی اهل بندر عباسی چه باحال آخه منم همین روزا دارم میام اون دورو برا
عیب نداره برنزه مده!!
الان اونجا هوا خیلی گرمه یا نه؟این ریختی میشیم؟
نه فکر نکنم روح خبیث جون همون موشی باشه
فچ کنم خوده روح خبیث جون باشه
اخه نیست موشی تو وبلاگش گفته بود روح خبیث جون من فکر کردم اونو میگی !!
موشیو نگاه چه گلی میکاره
من همیشه میگم این عکس ندا از همه عکسا بهتره




حواست باشه هاااا




بابا این موشی داره هم رو گول میزنه میخواد گله رو بکنه ... یوسف تو حواست بهش باشه !!
ندا چه ناز شده تو این عکس
گیگیلیو .... هی به مرجان گفتم اینقدر به این گیگیلی نده بخوره .. عادت شده واسش
الهی ... خرموشناز عروسکش کجاست ؟
مرجانم که خوب با طبیعت همیشه خوب بوده ... آآآآآآ قربون دختر
من خیلی جوش این ننه آمنه رو میزنم ... نیگا بابا دراکولارو ...
آفرینننن به لیلا و نیلو ... بچه ها یه خرده یاد بگیرین ... به جای این کارا که اینجا رو به دیوونه خونه معروف کنه بشینین ۴ تا کلوم چیز یاد بگیرین !!
چه خونمون خوشمله ...
این گلای خوشمل دورو بر خونه کاره سارا بوده پس ؟
فرزاد چشاتو درویش کن ....
یوسف باور کن یه بلایی سر ماهیا بیاری با داداش امین من میدونم با شما دوتا
داداچ رضا به فکره ... هرچی باشه بزرگه این خونه است دیگه
از این عکس داداچ رضا خوشم اومد
این اتاق همه میتونه باشه ...
مخصوصا مرجان یا موشی یا یوسف یا تو یا خوده من ...
حالا اتاق کیه ؟ تکلیفو معلوم کنین
گیلاس و توتی و سلی کی رفتن بیرون به ما نگفتن بچه ها ؟
بنفشه میگم نیستی چند وقت رفتی خر سواری .. من مدلم مخواد سوار خر بشم بیا منم ببر
نسی جوننننن بوس بوس
کلی خوشمان آمد از این عکسا
آقا مجددن سلامون علیکم و رحمة الله و برکاتة!! و کلن از همین چیزا که واس سلاملیکم هست دیگه
زحمت کشید و شاهزاده کوچولو را آپ لود کرد
حجم فایل هارو پایین آورده تا راحت دانلود بشه


)
)) مجددن بعد از تعطیلات بیان و مجددن علم دیوانه خونه هرچه باشکوهتر به اهتزاز در بیاد به کمک همگی 

جناب مملی اخوی ما در شهر تهران
یه نیمچه توضیح بدم که این داستان رو احمد شاملو بازخوانی کرده و به صورت فایل صوتی هست
مملی
حتمن گوش بدید و امیدوارم خوشتون بیاد و لذت ببرید
* * *
در ضمن تا یادم نرفته از همه ی دوستان عزیز که در پست قبلی لطف کرده بودن و سال نو رو به بنده تبریک گفته بودند ،خیلی خیلی تشکر میکنم و به قول گفتنی قربون همتون بگردم...،
خولاصتن به قول مرحومه ی مغفوره شادروان مهستی: نمیری الهی
( یوسف نخند
اینشالا این چندتا شرور (( از جمله مرجان سارا بنفشه و گیلاس
ولی بالا غیرتن سال جدید یه همتی بکنید و چهارتا پست درست و درمون بینیویسد تا بلکه چهار کلوم مطلب ازتون یاد بیگیریم
دلنوشته جات۱:
گوش اگر گوش تو
ناله اگر ناله ی ماست
آنچه البته به جایی نرسد
فریاد است
دلنوشته جات ۲:
روده درازی بسه بریم سروقت لینک های شازده کوچولو
شاهزاده کوچولو ـ قسمت اول (2.68mgb)
http://myk750.persiangig.com/audio/mk_01.wma
شاهزاده کوچولو ـ قسمت اول (3.4mgb)
http://myk750.persiangig.com/audio/mk_02.wma
شاهزاده کوچولو قسمت سوم(1.27mgb)
http://myk750.persiangig.com/audio/mk_03.wma
شاهزاده کوچولو قسمت چهارم(2mgb)
http://myk750.persiangig.com/audio/mk_04.wma
شاهزاده کوچولو قسمت پنجم(1.33mgb)
http://myk750.persiangig.com/audio/mk_05.wma
شاهزاده کوچولو قسمت ششم(2.04mgb)
http://myk750.persiangig.com/audio/mk_06.wma
آخیییییییییییییییی...قربون خودم برم!!چقده من نازم...الهییییییییییی
چقدم با اشتیاق به لیلا نگاه میکنم!!!
اینجا بوی یه جفت چشم آبی میادا!!
واقعا به رضا خیلی میاد که چوپون باشه ها!!!
سلام خوشگلم...خوبی؟...
میگما الان اینجا همه خوابن ما دو تا جغد بیداریم فقط نه؟
سارا من و تو بور شدیما....چه جالب!!!
آقا قبول نیست..اینجا پره یوسف شده...
منم میخوام زیاد باشم
ببینم سارامن عین اصفهانیا شدم هان؟...اونی که خسیسه موشیه نه من که!!!
من خیلیم دست ودلبازم
این یوسفا رو جمع کنین از رو زمین ارا بزارین جاش!!!
سروی این یوسفا رو از تو جوق آب پیدا کردی؟
چه جالب...پس برم تو آیینه دقت کنم شاید چشای منم آبی باشه و خبر ندارم!
=)) نه نیلی...مگه ندیدی بجای هفت سین...میخوان هفت یین بچینن رو سفره...هر هفتاشم یوسف باشسه =))