خب...آپ شب عید نصیب خودم شد!!!
دلم برای همتون تنگ شده بود...این خونه (یا به عبارتی دیوونه خونه!) عین یک آهن ربا منو به خودش جذب می کرد...به جون یوسف اگه دروغ بگم!!! همچین گرفته بودم که هی می رفتم کافی نت از خودم احساسات در می کردم اما دریغ از اندکی توجه!!!
اول خودمو برای اوناییکه منو نمی شناسن معرفی کنم : من نیلوفرم...یه شهریوری که عیناّ همه ی این خصوصیاتیو که تو طالع بینیا راجع به شهریوریا نوشتنو دارا هستم!!!...بعضی اوقات یه اخلاقای گندی دارم که خودمم حالم ازشون به هم می خوره اما خوب دارم دیگه!(همینه که هست!)...همش در حال هرهر و کرکرم!(به قول معلم حسابانمون هارهار تیرتیر!! ) دانشجوی مزخرف ترین دانشگاه دنیا(پیام نور) هستم،رشته مدیریت بازرگانی...سه ماهه که کار میکنم (حسابدارم!)...عاشق خانواده و دوستان و فامیل...عشق مهمونیم!!...از تعطیلات عید متنفرم!!!!!!!!!... برای عاشق شدن و عاشق موندن لحظه شماری میکنم!!! (ببخشید صمد آقا همسایه دست چپیمون، شما برادری،پسر عمویی چیزی ندارین؟
)...از این تیپ دختراییم که همش لبخند مکش مرگ ما می زنم !(به خدا دست خودم نیست!!)...فک کنم بس باشه دیگه نه؟
بازم دم عید شد و ترافیک زیاد شد!...مردم واسه لباس خریدن همه جا رو زیر پا میزارن...به قول یه خانمه تو تاکسی انگار تا حالا لخت مونده بودن!!!
بازم دم عید شد و قحطی تاکسی و سواری اومد!..
بازم دم عید شد و صدای ترقه و اینجور چیزا رو اعصابت قدم زد!!(الانم تو این لحظه که من دارم می نویسمم که اوجشه!!!)
بازم دم عید شد و کنار خیابون پر شد از دست فروشا و صدای داد زدنشون که می گن : روسری ۱۰۰۰۰ تومنیه تو مغازه فقط ۱۰۰۰ تومن!!
بازم دم عید شد و آرایشگاها تا ۱۲ نصف شب بازن!!
بازم دم عید شد و کار و بار رستورانا و اغذیه فروشا سکه شد!(اصولا مردم از هر چی بگذرن از شکمشون نمی گذرن!!)
بازم دم عید شد و خالی بندیه فروشنده ها که میگن اصلا سود نمی کشیم رو جنسامون و چون شمایی بهت ۱۰۰۰ تومن تخفیف میدیم ،شروع شد !(انگار من دختر خاله شم!!!)
با همه ی اینا این مردم و این کشور و این شلوغیا و این رفتارا ، همه دوست داشتنین!!مگه نه؟؟!!
اینم یادم رفت بگم :
خونه ی قشنگی داریم!!!
این آبجی و داداش ها هم چه شیطون شدن هااا!!..کجایین؟!..مشکوک می زنید ها!
سلام داش یوسف





بسی حالش رو بردیم ! 
جدییییییی میگییییی ؟!!!!!
یعنی همه این فیلم و سیانس هااا شوخیه !!!
باورم نمیشه !!
بابا من کلی روی این ماجرا برنامه ریزی کرده بودم .. تازه میخواستم موشی رو بفرستم بره از مسجد سر خیابون ٬ حاج آقا رو بیاره تا دستت رو بذارم تو دست دختر فاطیما خانم ایناااا ...
یعنی جدی جدی همش شوخی بود ؟!
ن......ه ٬ باور کردنی نیست !!!
در ضمن من که اینجام اما از بقیه خبر ندارم !
میگم چیزه .. این سمبول ها هم کم الکی نیستن هاااا
جمیعا خوش باشید ..
یا حق
فهلند مرجان رفته مسافرت برامون سوغاتی بیاره..

به جان خودم هر کی بره مسافرت سوغاتی نیاره از در خونه راش نمی دم!
نیلو..آی لاو یو!!
پ.ن: قافیه رو حال کنید!! =))
نیلو...عیدی من کوش؟
یوسف که به ما عیدی نداد...موشی هم قایم شد...داداش امینم فرار کرد...تو عیدی من رو چیکار کردی هااااااااااان؟!
اههههههههههههههههه دلم تنگ شده بود واسه اینجا
چقدر سوت و کور شده
بترکین همتون
رفتین مسافرت
منم مسافرت میخوام
راستیییییییییییییییی
هر کی اومد کرمان منو خبر کنه
بچه ها یه خرده بیاین اینجا شلوغ کنین
من دق کردم
بعد از چند وقت اومدیم سوت و کوره
وایییییییییییییییییی
دلم تنگ شده بوددددددددد
آخیش اومدم روانم آسوده شد !!!
سارا واسه منم عیدی بگیر دیگه
زود باش
زوددددددددددددددد
داداچ رضا من عیدی میخوام
چطور داداچی هستی
مثلا بزرگ این خونه تویی
همه عیدی میخوایم
زود باش دیگه داداچ
داداچ اگه فکر کردی نیای اینجا ما عیدی رو فراموش میکنیم نخیر داداچچچچچ
عیدی بده ...
زود ...
یوسف تو کجا بودی که مچ منو گرفتی ؟


من تورو ندیدم
اههههههههههههههه
قایم شدی بودی ؟
نه من نبودم
این یوسف میخواد واسه من شایعه سازی کنه !!