« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

¤سارا هستم...یک تیر ماهیه ۲۱ ساله !

دلم خواست...مطلب رو پاکوندم(الان نوشت: بازم مطلب اومد سر جاش =))‌ )

 

و اما من کیستم:

 

خوب...

یه بیوگرافی کوچولو...فقط همینجا بگم که من شوهر نمیکنمااااااا گفته باشم:

 

من سارا هستم...عمه خرموشک جونم...چشم آبی نیلو...گربه ای که بالاخره موشی رو قورت میده...خاطر خواه پر و پا قرص مرجان...

 

عاشق کارتون OGYY... هستم.... یوسف غالبا تو کارتون مکن نقش اون کنه های بدجنس رو بازی میکنه و در اصل Joy هست.

 

متولد ۲۹ تیر ماه ۶۵ (اگه برام تولد نگیرین...الهی نمیرین)

عارضم که کاردانی گرافیک کامپوتر دارم...نقاشی میکشم...تصویر سازی میکنم...یه نیمچه سازی میزنم...دیگهههههههههههه..آهان...الانم که مامان خانوم مسافرت هستند نقش مامان کوچک خ.نه رو به عهده دارم.

 

نا گفته نمونه که واسه کنکورم میخونم...

الانم شدیدن نوسانات احساسی پیدا کردم . به این نتیجه رسیدم که هیشکی من رو دوست نداره(هیچم خود شیرینی نیست)

geryeچرا ننه نمیاد بگه دخترم گریه نکن بو همون یخ حوض بشکن؟

ندااااااااااااا...سلیییییییییییی...سرویییییی...داداچ امین...نگینکم..نیلی جونم...روزبه...فرزاد ... داداش رضا...همه کودکان شیرخوارگاه آمنه...برسین به دادم که کمبود عاطفه شدید گرفتم  =))

 


*اندر احوالات ما:

سلام نوباوگان کوچک و ریز و میکروسکپی خانه ما.:lol:

 

من مفقود بودم...تو سرزمین خودم...جایی که همه میشناسنم و من هیچکس رو نمیشناسم...حتی خودم رو...یه مشکلی هم برای سیستمم پیش اومد...مادرم هم رفته سفر و من شدم مامان خوه...به همین خاطر تاخیرم زیاد شد....من رو ببخشید.:quizzical:

 

حالا هم 1 معذرت خواهی کوچولو همراه با کیک و شیرنی و نون خامه ای چرررررررررب....تقدیم به همه لاغرا و تپل ها و میانه ها.[*****

 

 

*مطلب کمی س ی اس یه...یه جورایی بیجنبگی ما رو ببخشید.

 

 

 

 

طی سخنرانی شخص شخیص...حضرت  والا مقام....حاج مخمود اخ مقی ن ژ ا د....قرار که ترن هوایی توی شهر تهرون ساخته بشه...چرا؟

چونکه دولت بودجه نداره که پولش رو صرف ساختن مترو بکنه....چرا؟

خوب معلومه دیگه....برادر های دینی ما در سر تا سر دنیا  چشم و امیدشون به دست های کپک زده مستر مخموده...آخه میدونین که...ایشون استغفرالله امام13 ما هستند...چشمون کور دندمون نرم....ایشون وظیفه الهی داره که پدر خوانده تمام مملکت های بدبخت و آواره ای بشه که دارن از گشنگی و بدبحتی و فلاکت میمیرن...

گور بابای هرچی بدبخت بیچاره ی ایرونیه...

چی گفتی؟

نشنیدم؟

بیخود کردی جانم...کی میگه چراغی که به خانه رواست جاش تو مسجد نیست؟!

ای از خدا بیخبر...

ای نا مسلمون...

ای تروریسم...

ای کافر....

ای ملحد...

ای ای ای ای...

.

میدونین چند نفر مردم ایران زیر خط فقرن؟!

میدونین فح شا و فساد چقدر میانگین سنیش پایین اومده؟

دزدی...قتل...آدم کشی...بد بختی...فلاکت....نـــــــــــــــــــــــــــه اصلا فکر نکنین که به خاطر امام 13 همه....نه عزیزم...به خاطر حماقت خودمونه...

عراق زد همه جوونامون رو لت و پار کرد...برادر ماست...چش همه رو هم کوووووور باید پول خرجش کنیم..باید ملیون ملیون دلار بریزیم تو دهنشون...چرا؟

چون مرگ بر امریکا....

توی جنگ ایران و عراق هیچکی نیومد بگه:

ایران بدبخت فلک زده...عزیزم ... خرِ شما چند منه؟

بعد حالا برا من میره میریزه تو دهن امریکای شمالی جنوبی غربی شرقی مریخی زحلی...ای بابا...یادت نره...مرگ بر امریکا...

فیلیپین...مردم ما محتاجن که به فیلیپین که از خودش بدبخت تر نیست آویزون بشن..چرا؟

چون مرگ بر امریکا...

لپ کلام...

پول و بودجه مملکت ما ریخته میشه تو دهن یه مشت آدمی که به اسم حمایت از مردم بیچاره جیباشون رو پر میکنن....بعد  یه ایرانی رو مثل یک کثافت میزنن و میندازن گوشه خیابون و میذارن تا بمیره...مرد که مرد..گور باباش...تو همون مرگ بر امریکا رو بچسب...

میخواد بدون استفاده از مهندسین و تکنسین های خارجی ترن هوایی بسازه...بسازه...توش حرفی نیست...خیلی هم این پیشرفت واسه ایرانمون عالیه...

ایرانی که یک زمانی حرف اول دنیا بود...ایرانی که کورش و داریوش کبیر داشت...که خشایار دلاور داشت..ایرانی که زمانی که هیچ تمدنی هیچ جا نبوود...ایران بانو ملکش بود و صلح رو با کشورهای بی تمدن برقرار کرد...

ایرانی که خاکش حکم خون و جون داشت...مردمش بهترین و راستگو ترین بودند...شهرت عدالتش تا عرش رفته بود...ایرانی که برده توش نبود....نژاد پرستی براش معنا نداشت...مهد علم بود و ادب...حالا چی؟

فقط حرفِ...فقط تزویر....فقط ریا.....

 

حالا میخواد اینجوری ترن بسازه...تا به دنیا بفهمونه ما محتاج هیچ کس و هیچ چیز نیستیم...

خدا رو چه دیدید...شاید یه جای کار ایراد داشت...رو سر مردم خراب شد....چند صد نفر مردند...بعد میگیم...خوب خداروشکر...تجربه خوبی بود...

 

شما همون مرگ بر امریکا رو بگو....ما بودجه نداریم خرج این ملت کنیم...ولی بودجه داریم 3تا سگ بخریم که محافظ من باشند و 600ملیون تومن پولشون رو بدیم...میتونیم...میخریم...به یه وقت فک نکنین از بودجه ملت بوده ها....حرفی بود؟

همین قدر که مردم بدبخت ایران رو سرشون رو گول میماله و مثل گده گشنه ها تو کاسه  هرکدوم که میرن پیشش...10 تومن...30 تومن...نهایتا 50 تومن میریزه...همینقدر بسه....سگ 600 ملیونی رو بچسب و اون مادر مهربون رو که واسه نداشتن 600تومن پول عملش قلبش از زدن میمونه و بچه های یتیمش حالا دیگه بی پدر و مادر میشن...

اینا رو بیخیال....  بگو :

مرگ

 

بر

 

امریکا.....

 

¤سارا

 

 

 

 

 ¤ مسلمان بود؟!

او مسلمان بود....دروغ میگفت

او یک دختر بود...ولی زن بود...

او بود...ولی نبود...

او مسلمان بود...آرایش میکرد از همان 7 قلمه ها

شوهر نداشت...ولی دوست پسرش پولدار بود...

او مسلمان بود ... نماز را بلد نبود و روزه نمیگرفت....حضرت محمد را نمیشناخت...ولی دعای نادعلی میخواند...

او مسلمان بود...به بهانه پول دانشگاه 350هزار تومن از پدرش میگرفت و یک قران به دانشگاه نمیداد...

او مسلمان بود..از لوازم آرایش فروشی لاک های6تومانی میدزدید و با دوستانش میخندید...

او مسلمان بود...شبها با دوست پسرش هم بس تر میشد...تهران بود...به مادرش میگفت...شهرستانم...مبادا بفهمند...

مسلمان بود...مشروب میخورد....هر هفته پارتی میرفت...

مسلمان بود و حجاب نمیگرفت همانطور که حیا را نمیشناخت...

خانه اش مثل کاخ بود...به دانشگاه میگفت پول نداریم...بدبختیم !

مسلمان بود....مهربان بود

مسلمان بود..خوش زبان بود

مسلمان بود...بچه ها را خیلی دوست داشت

مسلمان بود...غیبت نمیکرد..تهمت نمیزد

مسلمان بود...

واقعا مسلمان بود؟!

 سارا

نظرات 149 + ارسال نظر
مرجان به موشی دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:58 ب.ظ

نصف بشی موشی ! چرا دروغ میگی ؟ همه میدونن که من از اصغره بدم میاد .. یعنی فکر کردی حرفتو باور میکنن که باهاش رفتم سینما ؟

تازشم ! فکر میکنی نمی فهمم که دنبال بهونه بودی که به ننه و رضا و امین اینا چغلیمو بکنی که با صمد رفتیم سینما ؟

اواااااااااااااااا خودم خودمو لو دادم

ایشاا... بمیری موشی

ندا دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:09 ب.ظ

سارااااااااااااااااا
این عکس اولی چی هست باز نمیشه ؟؟؟؟
خوبین همگی؟؟؟؟

خرموشناز دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:09 ب.ظ

سلام من همتونو دوس دارم اما ببشخید نمی تونم بیام

رضا خطاب به مرجان و رفقااا! دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:15 ب.ظ

ساااملیککووم

تو خیلی بیجا کردی با صمد زاغارت رفتی سینما

یوسف ... یوووسف... کجایی داداش ؟!
آقای موشی خان...؟!
آآآی ایها الناس مگه شوما چندتا پسر غیرت میرت یخدی ؟!

این چه وضعیته ...صمد واس چی وسط روز روشن دست مرجانو بیگیره ببره سینما؟!

به جا گیر دادن به محموت تکلیف این چیزارو مشخص کنید.

الان کار دارم .. وایس آخر هفته بشه ...تکلیف صمدو مشخص میکنم

علی الحساب یکیتون پاشه بره جلو خونه صمد به ننش بگه در فکر خرما و حلوای شب ختم صمد باشه

بروبچز هم برن لباس مشکیاشونو آماده کنن....پشت بند صمد باید مرجانو رو بالاپوشت بوم آتیش بزنم...

اهه... سال به دوازده ماه با یه دونه تاپ و بدون روسری رو پشت بوم جولون میدی که چی بشه ؟!

اِ...اِ... موندم این یوسف کجاست ..؟!

قطره دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:40 ب.ظ

سلام...
چقدرتوپت پره.
زیاد خودتو ناراحت نکن.

مرجان دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:23 ب.ظ



له بشی موشی

مرجان به رضا دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:27 ب.ظ

اگه صمدو بکشی ، نمیذارم شماها منو بکشین ، خودم خودمو میکشم

اصن به من چه ! ها نه ! به شما ها چه مربوط ؟

به من چه که صمد چشای هیزی داره ، بهش بگید وقتی میرم بالا پشت بوم منو نگاه نکنه دیگه

تازشم خوب کاری کردم با صمد رفتم سینما بازم میرم حالا تو چی میگی ؟

ماماااااااااااااااااااااان

رضا میخواد منو بزنه

ماماااااااااااااااااااااان

مرجان به خرموشنازکم دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:29 ب.ظ

خرموشی چرا نمیتونی بیای ؟ اونوخ منو گیگیلی چیکار کنیم بدونه خانوم موعلم ؟

اصغر آقا جیگرکی دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:37 ب.ظ

مرجوووووووووووووون







میخوامت به مولا....

خییییلی معجونی مرجون جون :دی

سارا خطاب به سرو ناز جونم سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:19 ق.ظ

سلام سروی جونِ خواهر کوچولوی خودم

قربونت برم سروی جونم...هیچ اتفاقی نمیوفته فقط ممکنه نون از ۱۰۰تومن بشه ۱۰۰۰ تومن....یه یکی دو میلیون انسان بی بضاعت بمیره...نرخ زمین ۵ برابر بره بالا...بازار طلا هم داغ تر از اینی که هست بشه....والا از این انسان همه چیز بر میاد...گور بابای دلار امریکا....میزنیم رو دستش...

احتمالا آقایون مهتکر از الان به فکر اهتکار چیز میزا هستند تا اونموقع به پول خون بفروشنشون...الله و اعلم !

:دی ... اون بیل و کلنگ رو بده من سروی =)) پیش به سوی معدن کشی و این حرفا =))

در ضمن اسیسم دیر اومدی =)) کامنت اصلی همون موقع پاک شده...این بقایای کامنت اصلیه که مونده و پاک بشو هم نیست =)) حالا تا به همه نگفتم چه سوتی دادی بدو به من حق السکوت بده =))

کجا به سلامتی سروی؟!

از سارا به گیلاس خوشمزه و مرهبون سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:19 ق.ظ

قربون تو صمد آقا...ام...چیزه..ببخشید گیلاسی جونم =))

منم خیلی آی لافی یوت دارم.


الفرار

سارا به موشی سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:20 ق.ظ

بتمرگ بشین یه گوشه بچه...تو روزی چند بار غذا میخوری؟ کشتی من ر و بخدا مگهخ من آشپزتم نمیری الهییییی؟

چی بگم موش موشی جونم.

بعضی وقتا واقعا بغضم میگیره به حال خودمون....حالا حداقلش اینه که ما مثل یوسف بدبخت نیستیم و دسمون به دهنمون میرسه...ولی یوسی چی؟

از شوخی گذشته....ما ایرانی ها از بس زور و تحریم بالا سرمونم بوده اکثرا عقده ای شدیم...هیچ کدوممون حتی نمیدونه چه حقوی تو این م م ل ک ت و تو این دنیا داره...
چنان برای رسیدن به یه پله بالاتر به زمین و زمون چنگ میزنیم...که اصلا نمیدونیم که بابا جان...این حق مسلم تو....این رو باید بی هیچ کم و کاستی به تو بده... نه اینکه یک عمر سگ دو بزنی دنبال یه تیکه نون.

خیلی از مردم ما از گوسفندی بیش از حد گرگ شدن...منظورم رو میفهمی؟!

=)) موشی جونم این که خوبه =)) اومده بوده دزفول بعد برگشته گفته من مشکل آب مردم دزفول رو خل میکنمحالا تو فک کن که دزفول از نظر آب دومین و بهترین رتبه رو داره و رود دز ازش میگزره که آبش خیلی خوش طعم و شیرینه =)) یارو مخش قاطی داره اساسی...خدا به دادمون برسه!!!

سارا به یوسف داداش سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:21 ق.ظ

=)) یوسی...اصلا از این اسمیلی ها استفاده نکن مگه مجبور باشی...کامنت دادن خودمون رو عشقه....

ینی منظورت اینه که از این به بعد بهت بگم بابا بزرگ؟ (خجالت)

=)) ا ص ل هم میدم...گفتم اگه بنویسم خودش میشه یه پست :دی حالا اگه میخواین...بسم الله...


----------------------------------------

نه یوسف جون...تو نمیتونی سرت رو بکنی زیر برف و مشغول زندگیت باشی...چون خواه ناخواه این امر به زندگیت راه پیدا میکنه...
تو یک پسری....۲۳سالته...نهایتا تا ۷ یا ۸ سال دیگه تصمیم میگیری که ازدواج کنی...ولی تو این وضعیت...تو میتونی توقعات همسر آیندت رو نادیده بگیری؟!

ازدواج هم که نکنی باید از مادر و پدرت سوا بشی و مستقل زندگی کنی...با کدوم درامد؟با کدوم سرمایه؟! با ماهی ۳۰۰ یا ۵۰۰ تومن مگه میشه زندگی کرد؟ تازه اگه خوب حقوق بدن میشه این.... خیلی ها رو میشناسم که حقوقشون ماهی ۲۱۰ تومنه...با ۴ تا بچه...که ۳تاشون دانشگاه آزاد هم درس میخونن...تو به همچین زندگی چی میگی؟
زندگی یا فلاکت؟!

هیچ میدونی چرا مردم ما همه از دین فراری شدن و راست میرن چپ میان به اول و آخرشون توهین میکنن؟!

OGGY به Jack سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:21 ق.ظ

سلام Jack.... =)) حواست باشه یوسف =))‌من جدیدن رابطه جک و اوگی رو فهمیدم =)) من تورو فقط واسه داداش بودن دوست دارم...نه کمتر نه بیشتر =))

OGGY به Jack سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:21 ق.ظ

سلام Jack.... =)) حواست باشه یوسف =))‌من جدیدن رابطه جک و اوگی رو فهمیدم =)) من تورو فقط واسه داداش بودن دوست دارم...نه کمتر نه بیشتر =))

رضا خطاب به سارا سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:53 ق.ظ

من اصولاْ و فروعاْ از مباحث سیاسی اتوبوسی خوشم نمیاد

به این دلیل که طرفین گفتگو هرکدوم دوتا غرغر میزنن و نهایتن هیچ به هیچ ...

یه مدت دیگه از رو هیجانات کاذب یا رای نمیدن! یا بازم به دلیل همون هیجانات میرن ببینن کی خوشگل تره و یا کی وعده های گنده گنده و ناممکن میده و به همون رای میدن

نمیدونم داستان عقاب از ناصر خسرو قبادیانی رو خوندی یا نه
عقابی که در اوج آسمان تیر خورد و به تیری که در بالش فرو رفته بود نگاه کرد و دید که ای دل غافل پر عقاب به انتهای تیر بسته شده...

روزی زسرسنگ عقابی به هوا خاست
بهر طلب طعمه پر و بال بیاراست

ناگه زکمینگاه یکی سخت کمانی
تیری زقضا و قدر انداخت بر او راست

بر بال عقاب آمد آن تیر جگر سوز
از عالم علویش بسفلیش فروکاست

چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید
گفتا زکه نالیم، از ماست که بر ماست

* * *
اگر منصفانه قضاوت کنیم، ما ایرانی ها در خیلی از مواقع خودمون این مشکلات رو برای خودمون به وجود میاریم، عجول هستیم، موقع انتخاب خام طبعانه برخورد می کنیم،خیلی مواقع سطحی نگر هستیم .

حضرت پیغمبر میفرماید:
ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بأنفسهم

خانه از پای بست ویران است، خواجه در بند نقش ایوان است
* * *
به هرحال نمیخوام بگم همیشه من و توی نوعی مقصر هستیم .

...بگذریم و شب خوش

خانم معلم سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:15 ق.ظ

برامون دوره ی آموزشی گذاشتن بعد از مدرسه مرجان جونم[:S005:عمههههههه بیا بیا صورتتو بیار جلو می خوام در گوشت یه چیز بگم
بوسسسسسسسسسسسسسسسس

سارا به ندا سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:33 ق.ظ

علیک سلام و رحمت الله اظیظ خاحر...

ندا جان من خیلی طو را دوصت دارم....دوصتت دارم با ص صابونی تا همه ایه الناس اندر کفش بمانند.

قربانط....سارا رخت شور...دختر ننه آمنه یخ حوز شکن.

-----------

:دی ندا...اگه اینجا نگم که دق مرگ میشم که .... اینجا نگم اونوقت مجبورم برم تو دفتر نهاد معظم ر ه ب ر ی حرف بزنم...بهدشم سرم رو میکنن زیر آب و یه انگ ضد رژیم میزنن در یه جاییم


----------------------
ندا عکس خودمه که دارم یه چیز میزایی مینویسم با کمی تغیر :دی

سارا به فرزاد سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:34 ق.ظ

فرزاد...شما یه وخ خسته نشی...میگم نمیخوای ماساژت بدم؟

خوب بلدما...قولنجت رو هم میتونم بگیرم...

ببینم..تو مطمئنی که پست من رو خوندی؟

من که بعید میدونم :|




سارا به مرجان خانوم گل گلاب سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:35 ق.ظ

:(( تروخدا بگو آپ نکنن....من بخدا میمیرم :(( بعدش خونم میوفته گردن تو...بد کاری کردم اجازه دادم پست نگین ۲۲۴ تا کامنت داشته باشه؟!



خوش بحالت...چیقده این زگیل خان پسر خوفیه و چخده گیگیلی حرف گوش کنه زگیل نامزد گیگیلیه نه؟ چیخده بهم میان =))


خوب.


الفرااااااااااااااااااااار

اصغر آقا جیگرکی... سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:35 ق.ظ

نفس کککککککککککککککککش


این صمد به چه اجازه ای تو رو برده سینوما؟!!!!


صمدوووووووو اومدی راه نیای هاااااااااااا...داداشمونی...قبول...مهمونی...قدم رو روتخم چشمای یوسف...ولی اگه قرار باشه ناموس من رو بلند کنی خودم بلندت میکنم...حالیتههههههههههه؟

سارا به نگ نگ سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:35 ق.ظ

نگ نگ جونم...در اضای اینکه با تاخیر آپ کردم...۳تا پست میذارم تو این دو روز :( خوب خودم رو مجازات کردم یا نه؟ :(

:دی کی با دروغ گفتن مرده که حالا من بمیرم؟ :

=)) من خودم عوضش میکنم...بزن قدش...یا علی :دی

سارا به بنفشک سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:35 ق.ظ

ننه...تو همیشه هی باید بزنی تو برجک من؟

:(( ای خداااااااااااااا من برم پیش کی اخه شکایت کنننننننننم؟

یوسسسسسسسسسف الهی که من و موشی نه نه موشی تنها قربونت بره و مرجان قربون موشی بشه و صمد و اصغر قربون مرجان بیا که میخوام رو شونه هات های های گریه کنم :(( این بنفشه با من دوا کرررررررررد

مرجااااااااااااااااااااان :(( برس به دادم...

بنفشه...کمی به من محبت کن...ببین من بیچارم...الان تو کارتون گوشه خیابون خوابیدم و دارم با لپ تاپ این آقاهه جواب کامنت میدم...

یه آشنایی چیزی نداری یه وام ۲ میلیاردی به من بده از این بدبختی بیام بیرون؟

به خدا جبران میکنم.

سارا به خرموش ناز سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:35 ق.ظ

:(( خرموشک جونم کوجایییییییییییییییی؟<


آخه چیرا نمیای؟

الهی که صمد سقط بشه...با سام بحثت شده نه؟!

:( حالا که نوبت من شد نمیای؟

من خرموشی میخوااااااااااااااااااااام

سارا به داداش رضا سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:36 ق.ظ





داداش رضا من مشکی پوشیدم...قربون دستت اول موشی رو بکش که با صغری پریشب رفته بود پارتی و اونجا ودکا خورد :| :| :| بعد بزن صمد رو بکش...این مرجان هم که آبجیمونه...گناه داره...با کمر بند بزن سیاه و کبودش کن :| دیگه نکشش:| باشه؟!

سارا به قطره سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:36 ق.ظ

باشه قطره جون...ملومه خیلی نفست از جای گرم بالا میاد...

:((‌آخه قطره جونم من چند میلیون ندارم که برم یه پیانوی عالی بگیرم...تو داری به من قرض بدی؟:( قول میدم وقتی پشت گوشت رو دیدی بهت پسش بدم :دی

سارا سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:37 ق.ظ

الهی که عمه قربونت بره :*‌ :-* :-*


منم یه عالمه بووووووووووووووووووس

سارا به داش رضا سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:41 ق.ظ

:) داداش رضا منم از سیاست خوشم نمیاد...منم از اینکه بخوام دور این بازیا بگردم بدم میاد...

ولی بعضی وقتا تا جایی آدم میسوزه که دلش میخواد بیاد و به یکی بگه...تا حالا برات پیش اومده؟!

داستان قشنگی بود...نه...نشنیده بودمش...ولی موافقم....مقصر ما بودیم... شاید من و ما اونموقع حضور نداشتند ولی دیگران هم مثل الان ما بودند....پس باید الان چیکار کرد؟!

آقا صمد همسایه سمت چپیتون سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:11 ق.ظ

مرجان بیا یه کارتون خریدم که اگه داداش رضات تو رو هم مثل من از خونه انداخت بیرون نری تو جوب بخوابی
بیا فدات بشم
گریه نگن مرجووونم
ببین این اصغر رو هم سفارش کردم بچه ها ترتیبشو بدن
اصلا نترس
همه چی امنه
باز که داری گریه میکنیییی
دیگه سینما نمیبرمتا!!!!
تازه فردا میخواستم بهت شکلات بدم که دیگه نمیدم
برو با همون گیگیلی و جیگری

آقا صمد همسایه سمت چپیتون سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:14 ق.ظ

داداش رضا شما سرور ما هستین
یه عمر میخوام پاچه شما رو بخورمو غلامیه خودتو آبجیتو بکنم
شاخ نشو واسه ما داداچ! بد میبینیا!!!
بذار ما نوکرت باشیم و شما تاج سر ما
دیگه هم نبینم از گل کمتر به مرجان من بگی!!!!!
این حرفااااات آتیش میزنه این دل بی صاحاب شده ام رو!!!
رضـــــــــــــــــا!! نه ببخشید مرجــــــــــــــان جوووووونم

اصغر لوتی سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:15 ق.ظ

ای ول با مرام...حالا شدی صمد خودمون


بیا یه ماچ بده به من داداچ...خوم برات زن میستونم

آقا صمد همسایه سمت چپیتون سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:18 ق.ظ

لوتی صفا آوردی
میگفتی بیام قربونیت بشم
تو کجا اینجا کجا
ای با مرام خوب موقعی ای پیدات شد
هوا خرابه و معرکه شلوغه! باید بریم این جیگرکی رو یه گوشمالی ناملایم بدیم داداچ
نههههه! فعلا ضامن چاقو رو دست نزن! بذار در حد گوشمالی کوچولو بمونه!
یه فوتش کنیم فرار میکنه!
تازه مرجان بانو نمیخوام این صحنه ها رو ببینه! حواست باشه جلو چشم اون بلایی سر جیگرکی نیاری

اصغر یه چشمی سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:23 ق.ظ

شوما اراده کن گیلاسه پلاسیده ی کرم خورده...ببخشید صمد آغا...من خودم شیکمت رو جلو چش مرجون خانوم سفره میکونم...حله؟!

گیلاس سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:07 ق.ظ

او مسلمان بود اما خودش و دینش و اطرافش را نمیشناخت!

تو رووووحت سارا جیگرکی

قربون تو گیلاس

بنفشه سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:49 ق.ظ

آره
مسلمون بود
هر چی که فروخت از خودش فروخت
ارزون یا گرون، مهم نیس
مهم اینه که اونی که فروخت از خودش بود از تن و بدن خودش
یات از آبروی خودش یا از دین خودش

همین که غیبت نکرد و تهمت نزد خودش مسلمونیه
از شرف و آبروی کسی نفروخت
و خیلی چیزای دیگه


نمیدونم چرا انقدر اینو خوندم دلم گرفت
ادمای اینطوری زیادن


سارا چشماتو وا کن
بدترین و پست ترین آدما دلیلی برای کاراشون دارن
ما ها که به قول تو مسلمونیم و نماز و روزه و قران و خدا و پیغمبرمون به جاس و دزدی نمیکنیم و....
چی از مسلمونی میدونیم؟
ما تا دلت بخواد غیبت میکنیم و تهمت میزنیم
بچه کبریت فروشه که از کنارمون رد میشه شیشه ماشینو میکشیم بالا
اگه گوشه لباسمونو بگیره صد تا میزنیم رو دستش که ولم کن لباسم کثیف شد یا چروک شد و ....
چند تای ما میدونیم همسایه هامون چیزی ندارن و گرسنه و سیرن و یا ...........

اون راس گفت در عین دارایی نداره
احتمالا ...................



_____________________


سارا بیا میخوام تحویلت بگیرم

دلم برات تنگولیده
وایسا ببینم کی دوزار داره بگیرم بدم بهت

آره بنفشه...ولی نه تا این حد...من میشناسم آدمایی رو که از مسلمونی زیاد بی دینن...

همینجور برعکسش


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وای چقد تحویل...

ممنون ۱ کی هم باشه کافیه

ندا خطاب به سارا سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:08 ق.ظ

سلامممممممممممممممم
عزیزم نوشتی مسلمان بودددددد
درسته؟؟؟؟ ننوشتی هست
یه مسلمان واقعی هیچوقت اینی نمیشه که نوشتی
فعلا

:دی قربون تو ندا....

هرچی تو یگی

یوسف به موشی سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:59 ق.ظ

موشی برام آف داده بودی سوال کردی..اون مشکلی نیس فقط یه کمی سبکش عوض شده..پرشین بلاگ با سیستم قبلش خیلی فرق کرده..یعنی قالبا و لینکای قبل رو ساپورت نمی کنه..باید دوباره از انو لینکارو بچینی یا کدهایی قرار بدی که با سیستم جدید سازگاری داشته باشه..بهرحال می تونی از قالب های پیش فرض خودش استفاده کنی چون قالبای قدیم فاقد استانداردن و خطا می ده و کای گیر دیگه..بهرحال اون انتقال اول طبیعیه اما قالبو چاره ای نداری از لیست انتخاب کنی..با کمی دستکاری تو کدهاش مثه وبلاگ خودم می تونی طراحیش کنی..بهرحال اینجوریا..

یوسف به بنفشه سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:01 ق.ظ

بنفشک جونم ننه آمنه خوبه؟! :)
به کجا رسیدی..نتایج انبارگردی مثبته؟؟...
به دادم برس ننه که رقابته این جا!!..این ترم هم درمان دارم هم تشخیص هم سمینار..دیگه خداییش به اون پروژه هسته ای نمی رسم..دستم به دامن چین بالاچینت..منتظرم..کارت به کجا رسید..خبری بده......‌:) :((

یوسف به داش رضا سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:05 ق.ظ

دکی..من اینجام..تو یچقال!! =))

سارا سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:15 ق.ظ

هان گیلاس...ما همیشه و رو ژای لاوی یو داریم...نمیخواد اینهمه درود به روحم بفرستی =))

بنفشه سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:34 ق.ظ


سلام و علینکن

آقا ما آپیدیم
قابلمه توجه معجون خانوم جون

مثل دخمل خوشملا آپیدم
بدویید بیاید

:دی من اول شدم بنوشفه....کادو موخوام

بنفشه خطاب به یوسف سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:35 ق.ظ

یوسف شاید برای سمینارتم بتونم یه کاری بکنم
یه کاری دارم در باره کودکآزاری
سمینار خودمم بود
میخوای بهت بدمش؟

بنفشه خطاب به موشی سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:35 ق.ظ

مردی از من سراغی نمیگیری؟
اگه دیدمت دمتو چیدم میفهمی

=)) خبر نداری ینی؟

ما حلواش رو هم خوردیم تموم شده

سارا سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:53 ق.ظ

=)) ننه یه موضو بهتر نبود؟ مثلا سادیسم یا مازوخیسم....به کسی نگی ها...این یوسف خودش شهر دوتا رو داره =))

خرموشناز سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:10 ب.ظ

سلام بدون شما که طاقت ندارم اما ....
راستی سلام سلام سلامممممممممممم
خوبین؟ خوشین؟اما من نه خوبم نه خوش فرصت می خوام دیگهههههه

سلام بروی ماااااااااااااااااااهت

به صورت نشستت :دی

رخصت کوچولوی خونه....ولی خیلی دیر نکنی که خودم میخورمت

یوسف به بنفشه سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:59 ب.ظ

نه مرسی بنفشه جون..امروز موضوع اعتیاد اینترنتی رو انتخاب کردم..به استاده گفتم چون خودم از این معضل رنج می برم!!..=))

[ بدون نام ] سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:04 ب.ظ

سلام سارا جان
خوبی؟
ای روزگار!
دست رو دلم نذار که خونه!
آخه چرا؟ هان؟ چرا؟
قرصام..
قرصامو بیارین!
ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.
ببو ببو ببو
( بوق آمبولانس)

مونا سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:05 ب.ظ

man boodam ghabli!

*حضرت عشق* سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:47 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

وااااااااااااااااایییییی
وووووووووووووااااااااااااااااییییییی
وووووووووووووووووووووااااااااااااااااایییییییی


عجب حالی داد این پست
من که این روزها با خودمم درگیرم
یه پی نوشت زدم تو وب لاگ ۲۰۰ مرتبه اومدن گیر دادن این چیه زدی
منم گفتم آخه نیست دارن به پامون میفتن واسه انتسابات منم دیگه....

*حضرت عشق* سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:50 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

بچه شنیدین گفتن ۷۵ ٪ اینترنتی
۲۵ ٪ دستی
؟؟

برین حال کنین این یعنی ۲۵ ٪ رو ما بالا می کشیم ۷۵٪ هم که کسی نمی یاد اونها هم دیگه یخده !!!


حالی به حولییی

نمایندگانشون از همین حالا دارن کت و شلوار واسه صندلی های چرب و چیله ساختمون سبزه می گیرن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد