« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

عشق یعنی . . . !

Katie Kirkpatrick دختر 21 ساله ای که با سرطان دست و پنجه نرم میکرد. برای بهترین روز زندگیش سرطان را جواب کرد.


Persianv.com At site

 

با وجود درد و توقف عملکرد ارگانهای بدن کتی به همراه دریافت مقادیر زیادی مورفین برای کاهش درد، کتی تمام جزئیات عروسی را انجام میدهد. لباس کتی چند بار تغییر سایز داده چون وی در این مدت بر اثر بیماری به شدت کاهش وزن داشته است.

 

Persianv.com At site

 

Persianv.com At siteیکی از وسایل غیر معمول عروس در این عروسی، مخزن اکسیژنی بود که کتی مجبور بود در تمام مدت آنرا با خود حمل کند. طرف دیگر عکس والدین نیک نامزد 23 ساله کتی هستند که پسرشان را در ازدواج با معشوقه دوران دبیرستانش همراهی میکنند.


Persianv.com At site

 

کتی در روی صندلی چرخ دار و کپسول اکسیژن به ترانه دوستانش گوش میدهد.   

Persianv.com At site

 

هنگام پذیرایی کتی مجبور شد چند بار برای مدت طولانی استراحت کند زیرا درد شدید هر از چند گاهی به سراغ وی می آمد.  

Persianv.com At site

  

کتی (Katie) با نامزد 23 ساله خود (Nick) در حالی ازدواج کرد که خود و دوستانش میدانستند زمان زیادی زنده نخواهد ماند اما همه تلاش کردند تا در روزهای پایانی عمر کتی خاطره ای خوش برای وی به جا بگذارند. این تصویر ساعاتی قبل از عروسی و در حالی که نیک منتظر اتمام مداوای روزانه کتی است در 11 ژانویه 2005 گرفته شده است.  

Persianv.com At siteکتی  

 

کتی 5 روز بعد از ازدواج فوت کرد. مشاهده این دختر رنجور به همراه لبخندی که در صورت دارد ما را به فکر میبرد. مهم نیست این لبخند چقدر به طول می انجامد .... مهم اینست که سخت نگیریم! 

 

پ.ن۱. چند روز پیش اتفاقی دنبال یه موضوعی توی سایت ها می گشتم که این مطلبو دیدم. واقعا تحیر برانگیز و تاثیر گذار بود برام. به این فکر کردم که ما آدم ها خیلی وقتا اوقاتمونو صرف ساختن کوه از کاه می کنیم. خیلی وقتا برای خودمون مشکل می تراشیم. اونوقت بعضی ها چطور به دنیا نگاه می کنن. چطور زندگی می کنن. 

چیزه دیگه ای که برام جالب بود؛ اثر «عشق» بود! برای عاشق و معشوق یک دم هم غنیمته چه برسه به ۵ روز! نیک اثبات کرده یه عاشق واقعیه...  

پ.ن۲. آقا یکی بیاد به زبون خوش این تریبونو از من بگیره. والا من هستم حالا حالاهااا

نظرات 21 + ارسال نظر
امین یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:10 ب.ظ

سلام ..

بازم خودم باید زنگش رو بزنم ؟!

فعلا ..
یا حق

سلام ..
کشته این اعتماد بنفستم زیر خاکی!!
تا چند ماه دیگه اونوقت؟؟ احتمالا وقتی شما بیای ما نیستیم. چون یه چند ماهی گذشته!

لطف حق همراهت

قلم لینک -_- لینک باکس قلم یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:25 ب.ظ http://www.ghalamlink.com

با سلام
آیا دوست دارید وبلاگ شما بازدید زیادی داشته باشد
تنها کافیست لینک خود را در سیستم لینک باکس قلم لینک ثبت کنید و بعد آمار وبلاگ یا سایت شما چندین برابر شود
اول کد لینک باکس را در وبلاگ یا وب سایت خود قرار دهید
<script language="javascript" type="text/javascript" src="http://www.ghalamlink.com//engine/source.js"></script >
و بعد به سایت قلم لینک بیایید
www.ghalamlink.com
و در قسمت ارسال لینک لینک خود را با نام وبلاگ یا سایت افزوده و پس از تایید ما لینک شما در سایت قرار داده شود
با تشکر مدیریت قلم لینک حتما کد لینک باکس را در وبلاگتان قرار دهید وگرنه وبلاگ شما اصلا لینک نمی شود

آقا به پیر پیغمبر من مدیر اینجا نیستم! مادررررجانننننننن

سلی دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:17 ب.ظ

از خودم خجالت کشیدم.

منم همینطور!

یوسف دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:27 ب.ظ

تو ایران که اگه عروس چند میلیون خرج نکنه اون شب عروسی نمیشه که!..

اینا اتفاقای نادری هستن توی دنیا که به ما گوشزد کنن این چیزایی که بهش دل خوش کردیم بی ارزش و گذرا هستن!!

سلی خجالت میکشه!..زود به کپسول اکسیژن وصلش کنین!!

میگم حیتایی نه به موقعی که بوزر پس نداشتی نه به الان که داری جبران میکنی!!آقا یکی بیاد حیتا رو حذف کنه!!

البته دور از جون من که اگه زنده باشم چند ماه دیگه عروسم!
میگم یوسی! واقعا راس میگی هاا. حالا میذاشتی خرجمونو می کردیم بعد گیر میدادی!
بنظر من اینا آدمای نادری هستن که حقیقت بعضی چیزا رو درست فهمیدن!
واااااااا مگه هر کی خجالت کشید باید به اکسیژن وصلش کرد. اگه اینجوری باشه که تورو باید بندازیم تو مخزن اکسیژن. نیست خیلی خجالتیییی
آخرش ما که نفهمیدیم به کدوم سازت برقصیم یوسی!! آخه یه عمه پیر مگه چند جور رقص بلده؟!

قلم لینک دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:09 ب.ظ http://www.ghalamlink.com

دوست عزیز شما کد لینک باکس را در وبلاگ خود قرار نداده اید لطفا هر جه زودتر کد لینک باکس را قرار دهید
<script language="javascript" type="text/javascript" src="http://www.ghalamlink.com//engine/source.js"></script >
بعد گذاشتن کد در وبلاگ به ما اطلاع دهید تا شما را در لینک باکس اضافه کنیم

آقا ما اگه نخوایم وبلاگمون پر مخاطب باشه باس کیو ببینیم! نفس کششش!

مونا دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:55 ب.ظ

سلام حیتایی
قشنگ بود .
بوخدا سرما خوردم خوابم میاد وگرنه بیشتر از اینا نظر میدادم جان خودم !
ولی خیلی بده این سرماخوردگیااا ! پریشب همش تب داشتم تا صبح هم خوابای بد میدیدم
عمه جونی بیا پیش من ، مامانم اینا خونه نیستن من تهنام!

سلام عزیزم!
آخیییی. یعنی الان دماغت اومده پایین؟!
راستی خواب چی میدیدی؟ حتم دارم خواب امینو بعنوان لولو میدیدی !
میگم یوسی پیشنهاد بهتری داده هاا. مطمئنی بازم میخوای من بیام؟!

امین دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:37 ب.ظ

سلام ..

زرشک .. باز ببین کی داره به کی میگه زیر خاکی (!) حالا درسته که یک سرباز به دلیل شدت فعالیتش ٬ همیشه خاکی و کثیف به نظر میرسه اما خاکی بودن ما نشان از صمیمیته نه خز و خاشاک !

میگن آدم باید نظرش رو به موقع بده (!) حالا خب شد که هر کدوم از این وروجک ها سر از تخم درآوردن و یه گوشه از کامنت ما لو دادن (؟!)
با یوسی شروع میکنم که قلب نظرات رو گفت : «اینا اتفاقای نادری هستن توی دنیا که به ما گوشزد کنن این چیزایی که بهش دل خوش کردیم بی ارزش و گذرا هستن!!» ... متاسفانه در دنیای فعلی افرادی مثل کتی و نیک ٬ اون قدر نایاب شدن که یکی هم مثل این زوج خوش بخت (هر چند که ممکنه کل خوشبختی شون به یک هفته نکشیده باشه) به عنوان یکی از عجیب ترین ازواج ها ٬ شهره بازار عشق بازی میشن (!)
در حالی که هزاران هزار کتی و نیک در گوشه و کنار و کوچه و پس کوچه های این شهر پر آشوب ٬ زنده میشن و پس از لحظه ای کوتاه میمیرن !..

کمی که به جملاتت خیره میشن ٬‌ بقول سلی : «از خودم خجالت میکشم!»
خجالت میکشم ..
خجالت ..

نهایتا بقول مون : «قشنگ بود !» و برداشت زیبا و بجایی داشتی .. آفرین !

شاد باشی و ..
یا حق

سلام
آب آلبالو!! سربازم سربازای قدیم! یه تکونی میخوردن لا اقل؛ یکم خاکی میشدن! نه سربازای امروزی که میرن تو یه اتاق به تلفن مزاحمی ها جواب میدن بعدشم کلی خودشونو تحویل می گیرن که ما ال می کنیم و بل می کنیم!

میگم خوبه برو بچ نظر دادنااا آره منم یکی ازین نیک ها رو می شناسم.
ضمنا« ازواج ها » غلطه آی غلطه. ازواج خودش جمعه پسرم. دوباره جمع نمی بندنش به ها!

در نهایتم بقول برادرزاده شیرین زبونم: آاش می انم (معادل خواهش می کنم!)

یعنی شادی آفرین نیستم دیگه؟؟

یوسف سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:09 ب.ظ

حیتایی مگه علوس نشدی؟..پس قبلش چیکار میکردی؟؟ =))
میگم حیتایی منو دعوت کن علوسیت!..میدونی از حالا دارم لباس چرمیهام و اون شلاق معروفه + اون میله رو آماده میکنم..توام به بار مشروب مجلست برس!اصلا خرجی نداره!..حالا اون گوشه موشه ها هم کپسول اکسیژن میذاریم که تداعی کننده یه عروسی ساده باشه!..وای حیتا رو به کپسول وصل کنیم روی ویلچر! =)) مثلا میخوان کادوها رو بدن به حیتا من بهش یه دونه دندون مصنوعی میدم!نیس عمه امون پیره!! =))

مونا جون تنهایی من بیام؟..آخه گفتی خونه خالیه یه جورایی گوشه دادی که بیام..حالا کی بیام؟! =))

بچه ها امینم خجالت کشید!!..نه خدا وکیلی اصن بهش میاد؟! :دی

باز ما مشهدی ها افتادیم به جون هم! =))

نه هنوز لباس علوس نپوشیدم خوب!
عمرا دعوتت کنم. آبرو برام نمیذاری اینقدر که دنبال دخترای مردم میفتی!
مشروب که حتما!!! کدوم مارکشو می خوای ؟ ۵ پهلوان؟ ویسکی؟..؟

منم به مونا گفتمااا خودش قبول نکرد!

امین نمیدونه خجالتو با کدوم ف می نویسن؟ (آخییی بچچم!)

باز اصالتمونو رو کردیییی؟؟؟؟

مونا سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:57 ب.ظ

یوسف جان تا حالا چیزی راجع به شرم و حیا شنیدی؟؟؟ ببین خوراکی نیستااا ! ( حالا اگه فهمید من اسمم رو میذارم غازقلنگ !)
حیتایی پس چرا نیومدی برای من سوپ درست کنی؟ هان ؟ ‌
نه مماغم خیلی نیومده پایین در محدوده ی خودشه ! امروز حالم بهتره. پس این کمپوتای ما چی شد؟ هرچی هیچی نمیگم هیچی نمیگه ! ای بابا ! اگه شانس ما هم شانس بود ... ( چیزه ! هیچی ! )
فقط بی زحمت همه کمپوتاشون یکی نباشه ! با تشکر

ببین مونا جون ! ما یه عمر واسه اصلاح یوسی تلاش کردیم. آخرش ناامید شدیم کم ‌آوردیم کلا! توام بیخود انرژی صرف نکن. مخلص کلوم: یوسی آدم بشو نیست!!!

کمپوت قند داره واسه سلامتیت خوب نیست واسه همین من به همه سفارش کردم ازین چیزا برات نیارن گلم!

مونا به امین سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:58 ب.ظ

من اسمم ((مونا)) بودااا !‌ ((مون)) نبودم به خدا !

قابل توجه تحصیل کرده های مملکت!

مرجان پنج‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:02 ب.ظ

من عاشق واقعی رو فقط کتی میدونم نه نیک ! چون نیک مطمئن بود این دختر مریض چند روز دیگه فوقش ۱ ماه دیگه میمیره و عمری وبال گردنش نیست !

مرجان پنج‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:02 ب.ظ

چون اگه غیر از این بود میتونست ژیش از اینها قبول کنه با کتی ازدواج کنه !!!!! این اواخر خواسته حالا یه صدقه به یه دختر مریض بده که امیدوارم اینطور که شماها فکر میکنین باشه !!

مرجان پنج‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:04 ب.ظ

کتی هم خب عاشق بوده دیگه تا دم مرگش نتونسته عشقشو یادش بره که مسلمه ! دم مرگ با اون همه درد باز هم نتونسته عشقشو از یاد ببره

سلی پنج‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:41 ب.ظ

با مرجان موافقم!

سلی به یوسف پنج‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:46 ب.ظ

یوسف یه کم خجالت بکش از خودت. صب تا شب نشستی پای اون ماهواره به اخبار اجنبی ها گوش میکنی .اصلا احساس و عشقو ازت گرفتن :((:((
یه کم به خودت بیا بشر.ببین وقتی واسه کتی شوور پیدا شد واسه توام پیدا میشه گرچه کسی پیدا نمیشه بیاد زن یه عقب مونده شه ولی خوب شانستو امتحان کنی که بد نیس.
برو دنبال عشقت.به پاش بیفت التماسشو کن . این روزای اخری عمرت حداقل بیاد زنت شه یه چند روزی خوش باشی.
هی هییی هیی
بچه ها واسه یوسف دعا کنیم :((:((:((

یوسف فداکار جمعه 23 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:13 ب.ظ

ای بابا سلی جون من خودم یه پا دهقان فداکارم..چقدر نگران منی عجیجم!..خب میام شوور تو میشم..چه غصه ها خواهر! :دی
در ضمن من میخوام فداکاری کنم شوور یه پیرزن پولدار بشم تا بمیره ارثش به من برسه!قول میدم سلی از پولش واسه توام شوور اجاره کنم!وا به حق حرفای نشنیده!! :دی
ولی خداییش سلی این ماهواره ها هم ماهواره های قدیم!..همه اش یا پارازیت داره یا کانالای خوبش(!) حذف شدن یا کارتی شدن یا اصلا من نمیگیرمشون!
بعدشم من خودم یه پا ماهواره هستم نیازی به ماهواره هم نیس..نیاز به ماهپاره داریم!..نه نه غلط کردیم پاره نباشه!! =))

مرجان به سلی شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:38 ب.ظ

مرسی از هواداری

مرجان به یوسف شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:39 ب.ظ

بمیری با کامنت گذاشتنت ! بچه ها این یوسف بی تربیته باهاش حرف نزنین

یوسف به مرجان شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:26 ب.ظ

تو همیشه منو تهدید به مرگ میکنی! شیرمو حلالت نمیکنم ایش!

مرجان به یوسف شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:04 ب.ظ

مرده شور شیرتو ببرن ((=((=

یوسف به مرجان پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:21 ب.ظ

اصلا دیگه شیر یارانه ای خبری نیس..از حالا باید آزاد بخری..!! =)) =))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد