« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

من، سانتافه و... یه فرناز

حضور سروران عزیز، لیدیز اَند جنتلمنز سلاموون علیکم 

...

آقا بدون مقدمه و حاشیه رفتن عرض شود ما از این آدمای "گاگول" و "چیز خل" اصلن خوشمون نمیاد، "اُسگُل" و "بَبو گلابی" جماعت یه جورایی همش میرن رو مخ آدم و چیز میکنن...{...}... حالاااا بماند چیکار میکنن.

چی شده...؟!...الان عرض میکنم.

.

ما یه مدیر عاملی داریم که یه مدته نمیدونم به چه دلیل با پاسپورت و شناسنامه ی خودش نمیتونه بره امارات و الان شیش ماه هست با شناسنامه و پاسپورت بنده از کشور میره بیرون.(یه جورایی شباهت چهره داریم)

.

چند مدت قبل با راننده ی مدیر عامل ( که خیلی خیلی با هم دیگه رفیق هستیم )و با یه سانتافه مشتی و تُپُل مُپُل( که متعلق به مدیر عامل جون هست) رفتیم خیابون ویلا تا از یکی از این دفاتر هواپیمایی براشون بلیط طیاره بیگیریم.

.

جلو دفتر هواپیمایی ترمز زدیم و مثه این آدم دُرُس حسابیا که واس خودشون راننده و "کبکبه و دبدبه" دارن از اتول پیاده شدیم.

آقا همچی پامونو گذاشتیم داخل مغازه ی بلیط فروشی...دیدیم...بَ...تمام کارمندا دخترن...و همه سر و قیافه خوشگل...از این مانتوهای کوتاه و تنگ پوشیدن...روسریا قد کف دست...آقا خلاصه...اوه ه ه م...، یعنی جون داداچ یه لحظه فکر کردم شهید شدم و خدا به پاس خوبیهایی که در دنیا داشتم منو فرستاده بهشت و انداخته وسط یه گله حوری.

.

خیلی مودب رفتم جلو اولین میز ، پاشنه طلا خانم پشت میز یه نگاهی به قیافه ی ریش پشمالوی ما انداخت و با ایش و چیش گفت: " نَمه دِیرَم" .

شناسنامه و پاسپورتو انداختم جلوی حوری خانم و گفتم "بیر دَنَه بلیط خارج ورمِنه"

آقا اونم گذاشت تو کاسمون، نه به شناسنامه دست زد و نه به پاسپورت و با "چِسانم فِسانم" گفت: حاج آقا مدارکتونو بدین به اون خانم

آقا مارو میگی؟!...گفتیم خانوم جون پس این دیلم چیه که گذاشتی جلوت و روش نوشته مدیر فنی و رزروشین.

خانم جیگولو: آقا برا کشورای عربی اون خانم رزرو میکنن

.

بترکی شانس ...بترکی شانس...مارو فرستاد پیش یه خانومه که شبیه این جادوگر داستان هانسل و گرتر بود.

"ای خدا... ای پیغمبر...ای روزگار لاکردار...آخه چرا من اینهمه بد شانس و بز بیار هستم"

همینجوری در دل مشغول آه و ناله و زاری به درگاه رب العالمین بودم که یهو دختره با اون دماغ گنده که تا رو دگمه ی سوم مانتوش آویزون بود با یه عشوه ی خرکی گفت: وای...حاج آقا شما ازدواج نکردین؟!( نگو رسیده بود به اون صفحه شناسنامه که مخصوص ثبت طلاق و ازدواج هست و دیده بود صفحه مثه کف دست "طِیب و پاکه")

ما(خودمو میگم،یه وخ فکر نکنید صدای گاو بودا): ای خانم جان...آخه کی دخترشو به ما میده!!

خانومه(همون زشته) در حالی که آروم صفحه ی سفید شناسنامه رو به طرف مدیر فنی دفتر هواپیمایی گرفته بود آروم صدا زد فرناز جوون...

حالا مام الکی سرمونو انداخته بودیم داخل کیفمون و مثلن دنبال خودکار میگشتیم.

.

آقا همون فرناز "گیس بریده" که دو دقیقه پیش بنده رو "قلاب سنگ" کرده بود صدا زد: مهندس مدارکتونو میارید اینجا؟!

اِ...اِ...اِ... دیدی چی گفت؟!...مهنــــــدسس

تا همین دو دقیقه پیش حاج آقا بودما...یــــهو به قدرت پروردگار شدم مهندس.

نه کنکور ...نه دانشگاه ...نه انتخاب واحد ... نه شب زنده داری امتحان...مفت و مجانی شدم مهندس و فرناز جوون میگه بیا اینجا...کور از خدا چی میخواد؟!..."یه جفت چشم بینا" وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء ...وَتَرْزُقُ مَن تَشَاء بِغَیْرِ حِسَابٍ

"( ای جان...جـــانم ... جوون... بیگیر...اومدم باقلوا... فرفری ناز نازی اوومدم...البته اینارو تو دلم گفتما).

.

فرناز جون فرمودن باکس امارات استثنائن از کشور های عربی جدا هست و بعد رو به همون "ایکبیری" فرمود: خانم عاصمی اون فایلینگ های ماه قبل آنتالیارو پیدا کنید و بیارید اینجا(به عبارت ساده ، بنده ی خدا رو فرستاد دنبال نخود سیاه).

.

القصه...ما اومدیم نشستیم جلو رو فرناز جون.

بَ بَ ...به به...چه مژه های ریمل چکونی...چه سر و سینه ایی...چه لپای گل منگولی ...چه مانتوی گُل گیله داره چسبونی...چه ناخونای صورتی قشنگی.

به قول سیامک ( راننده مدیر عامل): طرف حسابی XXLمیزنه...قناری...الهی قربونت بگردم بچسبم برقصم.

.

از اونطرف دیدیم بین بقیه خانوما نیز یه پچ پچی افتاده... عینه اون حموم عمومی قدیمیا که معروف بود زنا دنبال سنگ پاشون میگردن.

خلاصه کاشف به عمل اومده بود که این جناب مهندس که با یه هیوندا سانتافه اومده مجرد هست و بعله ... خلاصه بعد یه عمر مجردی و یالقوز بودن یهو بخت از شیش جهت به ما رو نشون داده بود.( الان این یه واقعیته که قحطیه پسر خوب هست و ماها مثه دایاناسورا در حال انقراضیم و خانووما باید تلاش کنند و از پا نیفتن در این راه)

و البته فرناز خانم به عناون مدیر از بقیه زرنگتر بوده و  مهندسو به طور انداخته بود( زپرت به همین خیال باش ... خبر نداره که مهندس تو راه آهن و داخل یه زیر پله زندگی میکنه).

آقا این شروع کرد به "تریت" کردن مخ ما و تعریف از دارایی و خونه ی باباش در عجمان . وسط صحبت یه نگاه به بیرون انداخت و گفت چه ماشین قشنگی دارید...

.

از خدا پنهون نیست ...از شما چه پنهون. این ابلیس درون ما(مثه کودک درون بعضیا)به جنب و جوش در اومد و گفت : مهندس یه بالی به خانم بزن(بسکه این دختره زرت زرت میگفت مهندس...دیگه خودمم باورم شده بود که راس راسی یه پا مهندس کارخونه دار هستم)

.

بنابر این همونجور که مشغول پر کردن فرم اطلاعات برای بلیط بودم ، شماره موبایل خودمو در محل تلفن تماس نوشتم و زیر چشمی یه نگاهی به فرناز انداختم و گفتم: قابل شمارو نداره، امر بفرمایید تا بگم با راننده ی خودم در خدمتتون باشه.

( ای ول تیتیش...بابا اینکاره...مخ زن...دختر طور کن...زبون ریزِ شارلاتان...ع ج ب آدم پلیدی بودم و تاحالا بی خبر).

فرناز بلا: وای...مرسی ...خواهش میکنم مهندس جان...لطف دارید

خلاصه بعد از خوردن یه نسکافه یا چمدونم شایدم قهوه بود(چیزی که هیچ رقمه باهاش حال نمیکنم، آدم عاقل چایی مغازه اصغر جیگرکیو ول میکنه و آب عصاره ی سوسکای قهوه ایی رنگو میخوره؟)بلیطارو جابجا کردیم و از آجانس هواپیمایی زدیم بیرون.

.

آقا دیگه تا قبل از پرواز این دختره کچلمون کرد و هر دفعه به یه بهونه زنگ زد...، یه بار بهونه ی هتل..یه بار رستوران... یه بار خاطره تعریف کردن از دانشگاه و فهموندن این مطلب به من که دانشجوی فوق لیسانس تیچینگ در واحد تهران علوم دانشگاه آزاد هست...و راستیاتش منم شیطنت میکردم و صحبتو ادامه میدادم و به قول معروف کاری میکردم که طرف از دستم نپره...

.

و نهایتن دعوتش کردم که بعد از مثلن برگشتم از دوبی یه شام بریم رستوران لوکس طلایی در اطراف پارک وی تهران.

یک هفته از سفر کذایی من گذشت و سیامک راننده ی شرکتو راضی کردم تا یه شب با هیوندای سانتافه در خدمت من باشه  و ...

...

*                      *                     *

ماجرای من و فرناز بمونه برای بعد...تا یه چیز دیگه رو تعریف کنم

دو سال قبل در روزنامه ی جام جم خوندم که یه آقا پسر دیپلمه مخ یه تازه خانم دکتر جوانو زده بود و به عنوان مدیر عامل یک شرکت تجاری حتی اونو عقد کرده بود.

پسر جوان در دادگاه گفته بود که دختر بهش ابراز علاقه کرده بوده و اونم نمیخواسته اونو از دست بده و به دروغ گویی افتاده بود.

.

البته چرا در این بین به بهانه ی سرمایه گذاری جیب دختر بیچاره رو خالی کرده بود ...چیزی بود که نفهمیدم چه رابطه ایی با علاقه ی آقا پسر دیپلمه داشته!!

.

و من و شما از این دست مطالب خیلی زیاد خوندیم... پسرهایی با کمترین دارایی و تحصیلات که دختران تحصیل کرده و متمول رو تلکه و سرکیسه میکنن.

.

من در اینجا به هیچ وجه قصد دفاع از اون دسته ی آقایون شیاد و شارلاتن رو ندارم. چرا که هیچ انسان آزاده ایی از شیاد دفاع نخواهد کرد.

.

اما امروز همونجور که گفتم ناراحتی من از بعضی دخترهای حالو و ساده لوح هست(بلانسبت آبجیای گلم در خونه ی ما).

جریان فرناز یه مستند واقعی بود ( البته چندتا تغییر کوچولو هم داشت...مثلن شاید منم با مدیر عامل رفته باشم بیا بریم دوبی دوبی...یا شاید بلیط یه کشور دیگه رزرو شده باشه و یا شاید اصلن این اتفاق در یک شرکت دیگه برام اتفاق افتاده باشه...اما مهم اینه که من این حماقتو دیدم... و دیدم که چه جوری یه دختر منو  مجبور به رذالت کرد...یعنی اون با ساده لوحی خودش منو تشویق کرد... )

.

نمیدونم...نمیدونم...شاید من تا اون حد انسان خوبی نباشم... و یه روز ..یکی از این فرنازهای ساده لوح رو اغفال کنم.

شاید یه روز بیاد که روی انسانیت پا بزارم و یکی از این فرنازهارو آلوده کنم و دارایی مادی و معنوی اونو به تاراج ببرم.

.

*                 *                 *

.

آرزو میکنم فرنازهای شهر و کشورمون کمی عاقل تر بشن و با دیدن ماشین ..ویلا و مهندس های کذایی و یا حتی واقعی سریع شل نشن و به قول گفتنی کلاج خالی نکنن.

جاده زندگی در شهرهای بزرگ خیلی سنگلاخ هست و پیچ های خطرناکی داره.

.

... فرناز...فرناز خانم تحصیل کرده و دانشجو...یه وخ ترمز نبری...یه وخ کلاج از زیر پات در نره...

شیش دنگ حواستو جمع کن دختر ... فکر نکن خیلی زرنگی...فکر نکن رستوران آخرین نقطه مهمانی هست...فکر نکن اگه یکی گفت میتونه دو ملیون تومنتو بکنه بیست ملیون ..واقعن راس میگه...

زرتی پول و شرفتو در اختیار هر ننه قمری که قیافه و صحبت کردنش به آدم درس حسابیا میخوره قرار نده.

.

اصلن گیریم یه نفرم مایه تیلی داره باشه..و واقعن صاحب دارایی و ثروت باشه.بیزینس من و تاجر باشه...واقعن پسر کارخونه دار باشه...اگه بهت احترام گذاشت..اگه گفت قابل شمارو نداره...اگه در مقابلت نیمچه تعظیم کرد... فکر نکن اون شاهزاده سوار بر اسب زندگی تو هست.

چند صباح دیگه شکست عشقی نخوری و بعد مجبور بشی با نام مستعار وبلاگ عشقولانه راه بندازی و از کثیفی مرد و عدم وجود عشق فلسفه نویسی کنی

.

یه کم به این فکر کن اونی که بهت ابراز علاقه میکنه شاید فقط یه هوسباز معمولی هست.

شاید دیروز و دیشب به یه دختر دیگه هم گفته باشه ماشینم و خونه ی ویلاییم قابلتو نداره. شاید فردا به دختر دیگه ایی لبخند زد و در دلش به همتون قهه قهه بزنه...

   *            *            *

دختر ...ختم کلام ...رک بگم

...!!! 

...هیچی بابا ولش کن...یه وخ دعوامون میشه

نظرات 37 + ارسال نظر
شروین دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 04:50 ق.ظ http://www.shsat.xeeus.com

سلام
وبلاگ جالبی داری .واقعا خوشم اومد.یه فرقی با بقیه داری.امیدوارم موفق باشی.اگه دوست داشتی میتونی از وبلاگ من هم دیدن کنی.اگه خوشت اومد از سیستم وبلاگ من میتونی با دعوت نامه ای که برات میفرستم از یه وبلاگ کاملا حرفه ای و مجهز استفاده کنی.شاد و خرم باشی.
http://www.xeeus.com/member/register.php?id=79880133&parent=shsat

ببین شروین جون...اینجارو سوتی در دادی دادا
اگه خوب نگاه کرده بودی میدیدی این وب گروهی هست و شخصی نیست که دوم شخص مفرد صحبت کردی.

به هر حال مدیر وب و بقیه رفقا برای عضویت این وبلاگ در جایی تصمیم خواهند گرفت

ندا دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:25 ق.ظ

سلامممم
ببین کی اومده بسی خوش به حالمون شد
خوبی رضا ؟ امیدوارم که خوب باشی
واقعا دلم برای نوشته هات و این نوع نگارشی که داری و مختص خودته تنگ شده بود

خوندم و باید بگم متاسفم برای این ادمای کوته فکر و بی هویت وبی اصل و نسب
شرافت ادما / وقار و متانتشون یه دنیا میارزه چه دختر چه پسر . امیدوارم کمی با خودمون لا اقل صادق باشیم که چی هستیم و چی میخواییم .
دوست دارم همه به مراد دلی برسن که با درایت و اگاهی توام باشه . همین
ــــــــــــــــــــــ
راستی رضا ببوسمت صد تا صد تا میگی اومدم مخ زنی؟؟؟
خوشحال شدم فعلا

و علیکم سلام مدیریت محترم بیمه ی ایران
ممنون بسی بسیار
من یه تبریک ویژه بابت قبولیت در دانشگاه بدهکارم
ـــــــــــــــــــــ
نه ندا...من خیالم راحته که هیشکی مخمو نمیزنه
آدم بی ژول از این لحاظ خیالش تخته تخته دی:

از آقا موشه دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:22 ب.ظ

سامون علیکم برحمت ا...
کیف حالدون چیطورس حاج آقا بلا شدین

به به به به سرافراز کردین بابا میگفتی یه فرنازی پریتازی چیزی جلوتون سر میبریدیم =))
داش رضا خیلی مخلصیم تا اون ته تهشو خوندم دمت گرم پست قشنگی بود

آقا من تازه فهمیدم امروزه باس زندگی کردن فقط یه ذره حرف مفت لازمه او هیچی دیگه =)) با چهارتا خالی بندیو چاخان پاخان همچی گیر آدم میاد حالا دروغم نگی راست راست از از موفقیاتت در آینده بگی بازم کفایت میکنه :دی

بابا اصل و نسب و شرافت امروزه معنی نداره امروزه همه نیگا به جیبت میکنن البته حقم دارنا با این وضع مملکت دختره نیگا میکنه ببینه کی بیشتر داره بتونه راحت زندگی کنه که اونم بیشترش همینی میشه که تو گفتی ُ خیلی از زنو شوهرارو دیدم که مثلا پسره پولدار بوده یا دختره دوروز یه بارم به زور همو میبینن !!!

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
هرکی نظرشو راجع قالب نگفت چیزه خیلی ... نه خیلی بده
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

سارا بیخود کردی خیلیم قشنگه

سامو علیکم انا لله و علیه راجعون

چاکر مدیر عشقی و با صفا هستیم دربست

آقا دستور شما بود دیگه...دیروز پیرو مذاکرات دو طرفه در چت روم فرمودین آپ کن...مام مخمونو گذاشتیم تو منگنه گفتیم دِ...بترکی مخ سریع سرچ کن و یه خاطره عبر آموز از آرشیو بکش بیرون و شد اینی که تقدیم کردم.
_________________________________________
والا موشی جان تو اینجا داری رایگان و به عشق دوستان خدمات مختلف ارائه میدی و من حقیقتن خیلی روم نمیشه نظر بدم.

به قول گفتنی دندون اسب پیشکشو نمیشمرن... این اولند

دومند اینکه....هیشکی همراهی نمیکنه

الان من نظرم اینه که یه عکس و یا یه لوگو بره اون بالا
دو سه تا از بچه ها گویا خیر سرشون گرافیک خوووندن...خب چرا کسی لوگو نمیزنه؟!
آقا هرکی میگه زشته دو تا قالب خوب پیشنهاد کنه
اینجوری که هی فرت فرت میگن مدرکم ال و بله ...اما دریغ از دوتا دیزاین
( البته یه نمره بیست به سروی که اون لوگوی قبلو طرح زده بود)
.
.
.
آقا منو از نظر دادن معاف کن
اصن آقا خر ما از کره گی دم نداشت
والااا منو سننه
______________________________

بازم از آقا موشه دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 04:36 ب.ظ

آی داش رضا مچتو گرفتم ای کلک
بگو چرا چند وقته پیدات نیست همون فرنازیو تور کردی اونم آشنا داشته برات یه مدرک مهندسی درست کرده توام پولا آق رئیسو هاپولی کردین برین دبی

داش رضا منو با خودت ببر دبت دبت منو با خودت ببر دبت دبت
منو با خودت ببر دبت دبت منو با خودت ببر دبت دبت

+ هان چیه خو وقتی میگم پست قشنگی بود یعنی خوشم اومد حال کردم مشکلیههههه !!!!!!!

+ آقا پیام اخلاقیو گوش کن

آها ... منم آنلاین گرفتمت
بیار بریم دبت دبت دبت
اصلن میخوای مثه این شروین خان یه بلاگ اسکای جدید راه بندازیم و مثه لری پیچ اینا چند سال دیگه مشهور بشیم؟!

بنفشه دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 05:47 ب.ظ

علیک سلامون علیکم
چشممون به جمالتون 40 چراغ شد داداشی خان


خوندم ... خیلیا رو دیدم که اینطوری بودن
نمیخوام دربارشون حرف بزنم چون شاید فردا یا امروز یا شاید دیروز خودمم همین بودم باشم و یا خواهم شد


خدا کنه چشمامونو باز کنیم
خدا کنه شما هم صادقتر باشید

...و علیک سلامون علیکم رفیق قدیمی
آی من حال میکنم به یکی بگم رفیق قدیمی
( البته لازم به توضیح است که فعلن قدیمی ترین رفیق من در فضای وب روزبه هست) ولی خب بنفشکی نیز دیگه یاواش یاواش داره قدیمی میشه.

درباره ی دیروز خودم، تو، او، ما، شما و دیگران نمیتونم نظر بدم.
چونکه خوب یا بد گذشته(هرچند که رسوبات گذشته میتونه در آینده تاثیر گذار باشه)
درباره ی فردا هم فعلن نمیشه قضاوت کرد...میشه برای فردا برنامه و حتی پیش بینی و یا آنالیز کرد...اما فعلن نمیتونیم قضاوت و حکم نهایی داشته باشیم.

اما...اما امروز...
من اطمینان دارم که امروز اکثر دوستان و نویسندگان این وب از یک استاندارد و میانگین خوب تعقل برخوردار هستند.
ماها که اینجا هستیم یه نیمچه شناخت نسبتن طولانی از همدیگه داریم و اطمینان دارم ساده لوحی این تیپی در بین رفقام نیست.

در باره ی دو خط آخر گفته هات، توصیه میکنم در این لینک
http://www.ibu.blogsky.com/profile/135146311271472/
"درباره من"را بخوانید.
فکر میکنم گویا ترین متنی باشه که از روی صداقت و درباره ی صداقت نوشتم.

بنفشه دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 05:50 ب.ظ

موششی این قال مسخره رو درسسسسسسسسسسس کن



یوزار سیف کوجای؟(با لهجه موشی بخون

کجایی داش یوسف...؟!
آقا مگه تو دیروز سفارش پست xxl ندادی
اتفاقن رو کلمه ی xxlیه لینک عکس مشتی و هات لاو گذاشتم...حتمن یه نگاهی بنداز
_____________
آقا قالب اگه مسخره هست باید دو تا قالب خوب پیشنهاد کنی،
شما دخترا فقط یاد گرفتین صبح تا شب مثه مادر فولاد زره غرغر بزنید
...والاااا
_______________
رییس جوون ازت حمایت کردم، بغل دست اسم من به جای 2 میشه نمره ی 20 بزارید؟! دی:

مامی دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:24 ب.ظ

رضا برای پستی که نوشتی میخوام این جوابو بهت بدم

آه از آب و هوای دلگیر،
آه از سر کوک ساز ها،
ساز‌های ناکوک،
سیب ها ی پوسیده،
یاس های خشکیده،
برگ های زرد زرد،
شب ها ی سرد سرد،
طاق‌ها بی‌ کاشی،
روز‌ها بی‌ روزن،
حرف‌ها شاعر کش،
بغض ها بی‌ شبنم،
راه‌ها مثل هم،
همه سرد و تاریک
ولی روزی باید باشد!
روز ی فارغ از ریا فارغ از منیت فارغ از رزالت
برای پیوند دل هایی براستی عاشق
به امید چنین روزی
موفق باشی جناب مشتاق و عاشق

در مقابل زیبایی شعر و ترانه و کلمات موزون به غیر از سکوت و کرنش و نوشیدن و آموختن چه کاری میتوان کرد؟!
تمام فرموده های شمارو در این بیت خلاصه میکنم

آزمودم عقل دور اندیش را
بعد از این دیوانه سازم خویش را
.
من امیدوارم در کنار متون زیبا در مباحث دوستان این وبلاگ شرکت کنید و از تجربیات خودتون برای رفقا بگید.

حضرت علی میفرماید"تجربه بزرگترین استاد است" و شکی نیست که یک مادر و یک همسر در کلاس درس تجربه ی روزگاران آموختنی های مهم و خوبی را به دست آورده. و نسبت به اکثریت ما، تجربیات، معلومات و گفتنی های بیشتری خواهد داشت.

گفتنی ها کم نیست
من و تو کم گفتیم

خواندنی ها کم نیست
من و تو کم خواندیم

سارا سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:57 ق.ظ

واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای

سلام داداچ رضا

مارو قابل دونستین
قدمرنجه فرمودین
قدم رو تخم چش ما و موشی گذاشتی
میگفتی گاو و شتر سر ببریم داداچ
من الان هیجان زدگی شدید دارم ...دارم ذوق مرگ میشم...خوش اومدی

نخوندم با اجازه فردا کامنت میدم

سارا سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:10 ق.ظ

رفته دانشگاه بنفشه =)) دنبال یوسی نگرد :دی


موشی همین که من میگم بگو چشم...فمیدی؟

سروناز سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:05 ب.ظ http://sarv-e-naz.blogsky.com

سلااااااااااااااااام به داش رضای گل خودم
چطوری
بابا تو آسمونا دنبالت می گشتیم اینجا پیدات کردم!!!
دلمان بسی تنگ شده بود و بسی بیشتر خوشحال و مشعف شدیم که شما رو زیارت کردیم!
خب داستان جالب بود و منتظر بقیه اش هستم. راستی تو اون قهوه رو خوردی؟؟؟
یعنی خیانت به چایی؟؟؟!!!!!! من که باورم نمیشه!
واقعا تاسف باره که این اتافاقا رو شاهدش باشیم. آدمایی که اینقدر راحت گول می خورن و آدمایی دیگه که اینقد راحت گول میزنن! البته منظورم شما نبودی هاااا

سروناز سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:12 ب.ظ

بازم سلام
آقا موشی این قالبه خوبه یعنی چار چوبش خوبه فقط یه کمی گل و سنبل و تزئینات کم داره
همون لوگو و عکس و اینا رو میگم
این آرشیو و لیست نویسندها و اینا خویلی خوبن
همون فقط یه کم تزیینش کن
اگه چیزه لوگو رو طرح بزنم؟ دوباره؟
البته باید برم خونه

بازم از آقا موشه سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:37 ب.ظ

عمرا

سارا پس برو بگرد دنبال یه قالب بهترین قالبی که به نظرت رسید بگو مینیم سلیقت چیه انقد از من ایراد میگیری

بنفشه به توام هستمااااااا

داش رضا تو خودت نمره بیستی حالا دیگه میپیچونی نظر نمیدی :دی !

آقا این یوزارسیف منو اقفال کرد هی میگه یه قالب سااااااااااده بزار از بس این بچه ساداو سر به زیرها منم از این قالب ساده تر پیدا نکردم البته اینم بگم این قالب خیلی کشته مرده دارها خیلیم سبکه زود لود میشه فقط میمونه یه بنر واسه اون بالا که باید یکی درست کنه سروییییییییی کجایی بیا یکی بکش
خیر سرمون این سارا گرافیسته (سارا کلاستو آوردم به عرش ) کی بود دیگه گرافیست بود ؟؟ البته هیچی سلیقه خودم نمیشه

اینم آدرس وبهایی که توش پر قالبه :

http://www.parstheme.com/?key=&sort=inserted&system=3

http://night-skin.com/blogsky/

http://www.themestudio.blogsky.com/

راستی اگه پیشنهاد نکنین همین قالب میمونه تا چشتون دراد

از آقا موشه به سروناز سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:38 ب.ظ

هاااااااااااا سلام سروی جون بنازم سلیقت به خودم رفته :دی
این سارای بد سلیقه و بنفشکیو ول کن
آره بپر بورو چند تا طرح بزن بیا حالا یا تو همین میزاریم یا تقییر میدیم این قالبو

ر و ز ب ه سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:19 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

...
خوشحال!
شوربخت!

~~~

تعارفات رو دور بندازم چون خودت خوب می دونی شون!

بذار نظرم رو با داستانی برات تعریف کنم!

بعد از عمری دایی اینجانب از فرنگ تشریف فرمایی کرده بودن اومدن پیش ما‌! ایشون یه تازگی هیوندا کوپه خریداری کرده بودن و یه سری هم به ما فقیر و فقرا ها در این سر کشور شدن!

به قول یه بابایی هیوندا ماشینی ست که پای هر بی سر و پایی !!‌رو سست می کنه!
من هم پاهام جدا سست شد و هوس این رو کردم که کلاسی با این عظمت بذاریم!
طولش ندم جایی رو بهتر از دانشگاه پیدا نکردم..
اجازه صادر شد و با کلی سلام و دعا و مناجات شبانه مادر گرامی من سوار بر رخش شدم و ورود دانشگاه شدم!

چشات روز بد نبینه سر ۱۵ دقیقه! نه سر ۱۰ دقیقه! کل دانشگاه پیچید که اون پسره که با هیچ کی نمی پلکه با هیوندا کوپه وارد مقر دانشکده فنی شده است!

وای رضا سرت رو درد نیارم از اون روز به بعد نه اصلا همون روز جوری این دخترها! حتی پسرها سعی بر تور کردن اینجانب شدن که نگو و نپرس! حتی هیچ به قیافه تخیلی و ماموتی اینجانب هم نمی کردن! تنها هیوندا به یادشون بود من دو روز با هیوندا به دانشگاه رفتم..

از اون روز بود که هر بی سر و پایی زرتی می یومد می گفت آقا فلانی ببخشید می تونم چند لحظه وققتون رو بگیرم! ما هم سر ادب بله بفرمایین!
می خواستم جزوه فلان درستون رو ازتون بگیرم آخه مال خودم هم ناقصه!
منم زرتی می گفتم بابا جونم ای حوری بهشتی ای پری! من اصلا جزوه نمی نویسم که بخوام بدم به تو!

از اون روز من با یه تابلو در سر گرامی ام! که هیوندا کوپه مال من نبوده و جزوه ای هم ندارم وارد دانشگاه شدم !!!!!

به هر حال اردیبهشت ماه بدی بود! نزدیک سه هفته ای من گیر این قضیه مونده بودم تا بالاخره بد از نشون دادن اخلاق تخمی تخیلی و زپرتی خودم به در خواست کنندگان وقت! دیگه کمتر کسی اومد سراغم.

~~~~~~~

اینو گفتم که منم شاهد عینی و اصلا برای خودم اتاق افتاده بود!

اما در این مورد:
می دونی رضا جان ملت ما از یه سری ارزش ها و اصول خیلی خیلی دور شدن که خیلی طبیعی هست و اونم دلیل اصلیش خودمون و بعد حکومت مدرنیسم مون هست!

وقتی ملت از یه سری ارزش های لازم در زندگی دور بشن مسلم هست که به سمت چیزهایی کشیده میشن که اصلا حالت طبیعی نداره! و ما رو به ناکجاآباد می بره.

تو جامعه ما ارزش زن به شدت پایین اومده و به همون اندازه توقع و ارزش مرد بالا رفته که این خودش یه هنجار بسیار مضر هست.
و یکی از پیامد هاش همین موضوع خیلی خیلی مهم هست.

وقتی که زن این قدر سست و بی وجود! شده که با یه هیوندا پاهاش سست میشه! و تن به هر اتفاقی میده همینه دیگه!

وقتی که ارزش های مهم زندگی زناشویی خیلی ساده فنای چیزهایی بی ارزش و پوچ میشه!

من خودم به شخصه اصلا اعتقادی به زندگی مشترک و لااقل زندگی مشترکی که واه ما تعریف شده رو ندارم! اما خوب به عینه دارم مشاهده می کنم که آرمان ها و ارزش های که حتی تا همین ۴۰-۵۰ سال پیش اصل بودن چطور زیر پا له میشن!

سلسله ء موی دوست حلقهء دام بلاست..
حلقهء دام بلاست..
هر که در این حلقه نیست.. هر که در این حلقه نیست.. فارغ از این.. فارغ از این ماجراست..
دل شدهء پای بند.. گردن جان در کمند..

(این پیام بازرگانی بود! دیدم کمی با هم تفاهم داریم خوشت می یاد از خسرو خان! منم برات از شجریان گذاشتم.. بسی خاطرات کهنه و گند و کثیف و پلیدی! از این یاد ایام دارم!! )

خوب دیگه چرت و پرت های اینجانب به سر رسید و هیچ عرایضی ندارم که عریض کنم برات!

فقط چند نکته که:
می دانم پاسخ نظرت رو می خوانی :دی

دوم اینکه همون جا یه سو تفاهمی مرتفع میشه!

سوم اینکه اون تارنمایی که حضرت مشفق رضا مشتاق به ما داده ان! و ما دارا هستیم هر چه کردیم! موس را به هر سمت و سویی بردیم! سیستم رو به هر ریختیم! ویندوزرو عوض کردیم! کامپیوتر رو از هوا به زمین پرت کردیم! اما دریغ از اینکه اون قسمت چیز میزهای پرت و پلا باز بشه و این حقیر قدرت توانایی بروز افکار نامنسجم خویش رو داشته باشم!

اوه.. خستم شد...
آخ جان.. رفتیم تو دستگاه ابوعطا!
صدای دلنشین تار..

+ ۷ آبان سالروز بزرگداشت کوروش کبیر خجسته باد.

++ هوس کردن این رو برات بنویسم! چرای اون رو نمی دونم!

سکوت
سرشار از سخنان ناگفته است...
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقتی نهفته است
حقیقت تو و من !!
(ا.بامداد)


+++ گم نشو! پیدا باش! کمی ملت نیاز دارن به افکار منسجم تو!
(این گم نشو بدان معنی گم شو نیست و معنی تضادی با اون حرف رکیک و مستحجن دارد!)


سپنداریار.. . .

ر و ز ب ه سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:24 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

...
الان که جواب نظر بانو مامی خانم رو دیدم متوجه یه تفاهم دیگه هم بین خودم و خودت شدم!

نمی دونستم اخوان هم می خونی!!
..
...
....
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

شهرزاد چهارشنبه 8 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 04:53 ب.ظ http://shahrzad91.blogsky.com\

سلامممم بر آقا رضای گل:
خوبی؟؟؟
بابا تو که بد تر از ما میری حاجی حاجی مکه!!!!
الان که اومدم میبینم که به به !!به به باز آقاموشمون هنر نمایی کرده!!!!
خیلی قالبمون بهتر شده...
خیلی خوبه!!!
ازت ممنونم موشی جون....
خدمت میرسیم آقای رضا خان...
اینقده درس دارم که وقت ندارم خودمو تو آینه ببینم...
ولی حتما حتما میام پیشت...
فدای تو بشم..
بازم ببخشید...
فعلا...

سلی چهارشنبه 8 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:10 ب.ظ http://www.jedinagir.blogsky.com

سلاااااااااااااااااام !!

متنتو دو بار خوندم ! خیلی خوشم اومد ! کلی خندیدم ! به قول ندا خیلی دلم تنک شده بود برا این نثر که مختص خودته !!

همینو بگو عمو جون ! خداییش از این پسرا کم نیستن ! همشونم دنبال یه چیزین !!
به قول تو پسرای خوب الان خیلی کمن ! تشخیص دادنشون هم خیلی سخته !!
نکنه عمو میخواستی منو و ندا رو که رفتیم دانشگاه نصیحت کنی ؟؟:دی :دی :دی
که حواسمون باشه و گول نخوریم؟:دی
عمو من گول میزنم :دی گول نمیخورم :دی
شوخی کردم :))

خیلی خوشحال شدم که دوباره اومدی و هستی و نوشتیی !!
وقتی اومدی طلسم اینجام شکست فک کنم !
دوباره خونمون داره گرم تر میشه !!


دوباره میام بقیه نظراتمو اضافه میکنم :دی

بوس بوس
بای

یوسف پنج‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:38 ب.ظ

وای همه کامنتام پرید!! :(( نمی دونم یهو چی شد که ایطور شد!!!! =))
داش رضا بینم دفتر هواپیمایی بودی یا خانه عفاف؟! =))
جون تو فک کردم زدم کانال ایکس ایکس ال..فقط جای عکسای پرونو فرناز جون کم بود!! =))

حاجاقا دبی چه خبر؟!! :دی حالا تنها خوزی دیگه هاااان؟!! :دی

موشی قالبت خوبه..به من چه من گفتم سفید ساده باشه..نگفتم بالای قالب سبز و آبی باشه!! :دی موشی می سی!!

آقا من ۲شنبه تا ۵شنبه همه اش در شهر دانشجویی کلاس دارم و نمی رسم بیام..اصلا زلیخا منو اغفال کرد..انقد از پشت لباسامو کشیده که یه چمدون لباس جر خورده دارم!!.. =)) =))

بنفش جون کوجایی که دارن منو می برن زندون!! =)) =)) بیا که می خوام خواباتو تعبیر کنم!!

نگین جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:22 ب.ظ

سلام داداچچچچچچ رضا
از این طرفا موهندس ؟ :دی
بسیار شادمان گشتیم از اینکه پستت رو دیدیم
ولی ترسیدم
نکنه نفر بعدی منم که باید آپ کنم ؟
هان ؟
بگذریم :دی
با حرفات موافقم داداچ رضا
اون خانم خودش اگه خیلی راحت تغییر رویه نداده بود شاید تو خیلی عادی کارت رو انجام میدادی و میومدی بیرون
ولی خودش تغییر کرد
همه جا همینه
و هممون شبیه این اتفاقات رو خیلی زیاد دیدیم
هیچکس زرنگ نیست ....
حتی زرنگ ترین آدم هم از یه جا میخوره ...
فقط گاهی یکی باهوش تره و بلده هر زمانی چیکار کنه !!
هر کسی هر کار کنه شبیه همون کار رو جواب میگیره ...
پستت خیلی خوب بود ... خیلی ها هم میدونن
ولی چرا نمیفهمن خدا میدونه !!

هوارتا بوسسسسس داداچ

خرموشناز جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:47 ب.ظ

سلام داداش رضا
خوبید بسلامتی
جرا یهو چیم می شید بعد یهو ظهور بهم می رسانید؟
ما که همیشه مشتاق نوشته هاتون هستیم اینم خوب بود فقط دارید از جماعت نسوان می نویسید
نمی دونم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نکنه
حالا بگذریم
خوش اومدید منم ایدیم هک شده بعدش هیدی جدید دارم که ار خونمون هیچ کس ادش نمی کنه
نمی دونم چراااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

لیلا جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:34 ب.ظ

سلام دوباره
در این کویر انسان که تمام معانی پر از عشق پر از مادیات ـ ختم کلام همین است
و در جهت یافتن همراه خوب باید مانتو تنگ پوشید تا بگن که بله ایشون اهل مده پس باباش زانتیا داره
حاجی یه مغازه داره اندازه پاساژ وای به دخمرش جهاز می ده ۲ تا ۲۰ چرخ (راستی همچین ماشینی هست؟)
در کویر انسان به چه چشم دوختیم؟ انتظار؟انتظار انسان در صورتی که حتی ماشین ۲ ساعت عاریتی فرناز را خام و حتی شما را اغفال؟
وقتی شما سوار بر مرکب هیوندا
در سکوت درون به شیطان سلام دادید فرناز با دیدن اسب سوار و خود سوار چه خواهد کرد؟
در این کویر انسان به این می گن عشقققققق
و هر کی خربزه می خوره پای لرزشم میشینه دیگه دیگه
بعدشم شما بهتر از من می دونید و پسران هم در دام دخترانی می افتن که باباشون هیوندا دارن چه برسه به مدیر عاملشون

[ بدون نام ] جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:39 ب.ظ

قالب هم قشنگه
عمو شما هر کاری انجام بدین قشنگه

سلی شنبه 11 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:33 ق.ظ

پسرای نامرد اینقد مت دخترا رو گول نرنین

یوسف به سل سلی شنبه 11 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:36 ق.ظ

سلی جون خب شما گول نخورید..به ما چه!!

مادر دلسوز شنبه 11 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:54 ق.ظ

یک عدد شورت خالخالی ماماندوز متعلق به پسر بزرگ بنده مفقود گردیده..از یابنده تقاضا می شود هر چه زودتر آن را به اولین ماشین لباسشویی بیندازد و خانواده را از نگرانی نجات دهند..
در ضمن مژدگانی یک عدد شورت با طرح قلب های قرمز و ضمینه شب رنگ اسکلت در جلوبندی آن برای برادران و یک دست ست پلنگی و یه تیکه لامبادا برای خواهران می باشد!!!


فرناز به رضا مشتاق شنبه 11 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:52 ب.ظ

الهی جییییییز جیییییییییگر بگیری که آمار لاسیدنمونو به اینا دادی..فرداست که مثه این فیلم پرونوی حاجی گلستانی کلیپمون لو بره و دیگه نمونه آبرویی!!
ایییییییییییییییییییش!!!!

موسسه فرهنگی ایکس ایکس ال شنبه 11 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:10 ب.ظ

اتوفیقو المنل علمو العمل..حضرت خامنه ای (ع)

موسسه ایکس ایکس ال وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در جهت پر کردن اوغات فراغت جوانان غیور این مرز و بوم و لگدی به اقتصاد استکبار جهانی آملیکا به تعدادی هنرجوی واجد شرایط که متقابلا بعدا اعلام می شود نیاز دارد..از متقاضیان جهت ثبت نام با در دست داشتن آلت قتاله دعوت می شود به روابط عمومی سایت http://xxl.com مراجعه فرمایند تا توسط کادر فنی تربیت بدنی انگشت شوند...

با تشکر سیده بی بی رقیه سعادت نیا دارای تخصص از انستیتوی زیبایی دکتر مظاهری

بنفشه شنبه 11 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:37 ب.ظ

سلام
چطورید
رضااااااااا بابا تو چه پستی گذاشتی
عقده های روانی بعضیا ( یوسف و ...)‌رو شد

زبون بعضیا هم به کار افتاد


این مادر دلسوز بی ادب کیه؟
مرجان کجاسسسسسسسسسسس؟

لیلا شنبه 11 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:52 ب.ظ


همه من اد کننننننننننننننن

مجنون یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:00 ق.ظ

منم اددت کنم لیلی؟؟

سلی به یوسف یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:30 ق.ظ

میام گولت میزنماااااااااااااااا

خرموشناز یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:48 ب.ظ

واییییییییییییی سام پیدا شد انگارکیییی

یوسف یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 04:31 ب.ظ

من هوس آیس پک کردم..

ساسا یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 05:51 ب.ظ

من نشد بیام نت یه مدت...چی میگین شما؟

برم رخونم بیام کمی غرررررررررر بزنم

ساسا یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 05:52 ب.ظ

داداچ رضا این رو اون روز نوشته بودم...ولی دیگه نشد بیام...الان میذارمش اینجا:


والا داداچ رضا دخترای ساده و هالو کم نیستن....شاید بین همین جمعمون هم وجود داشته باشه...دور از جون همگی...اصلا من خودم رو میگم...متاسفانه نمیدونم چرا همه هول کردن و هول افتادند....بابا اگه قرار بشه اتفاقی بیوفته...میوفته تو دیگه چرا خودت رو جر و واجر میکنی آخه!
آخ اینقده از این سبک دخترا حرصم میگیره... دلم میخواد خفشون کنم....
ولی خودمونیم ها...داداچ شما هم همچین صاف وصادق نرفتی جلو ها!
خیلی هم دلش بخواد که شیفته داداچ رضای عزیز و آقای ما بشه...ولی این آقایون شیطنتشون بیش از اندازست...دوست دارن تو هر سوراخی سرک بکشن و از همه چیز سر دربیارن...ای روزگار.... ای روزگار.... ای روزگااااااااااااااااااااااااااااااااااار!!!!!!!!!!!!






تازشم موشی خودت غلط کردی ... بوی موش میدی...اااااااااااااااخ

ساسا یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 05:54 ب.ظ

من تنم خورده

ساسا یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:46 ب.ظ

موشی....بمیری


بیا این لینک اون آهنگه که گفته بودم

http://miiim.persiangig.ir/audio/ARASH.mp3

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد