« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

برابری و مساوات؟؟؟!!!// نظم

 

آقا دیگه از این بحث برابری و مساوات بکشید بیرون...اصن من واسه خودم هویجوری یه چیزی پروندم.... بنده رسمن واسه خودم بیجا کردم... سر ماه که حقوق بگیرم ...میرم یه وامی هم میگیرم ..جفت کلیه های خودمو هم میفروشم ...دندم نرم ...چشمَم کوور...میام حق و حقوق خانومارو تا قرون آخر پرداخت میکنم....شما ببخشید.

 

حالا بریم سر یه موضوع دیگه...

 

1- پیشنهادی دارم تا اگه بشه یه مقدار این نوبت آپ کردن منظم بشه....

یعنی ما بدونیم بعد از فلان شخص نوبت کی هست و مدام نیاز نباشه بگیم اقا کی قراره ا پ کنه.

 

من میگم اگه موافق باشید اول از همه اسم ساکنین خونه رو  به ترتیب حروف الفبا بنویسم و بر حسب اون آپ کردن دوره ی جدید شروع بشه.

این اسم دوستان هست به ترتیب حروف( این فایل عکس رو حتمن دانلود کنید...یه گوشه ایی نگه دارید تا ترتیب بر حسب حروفو داشته باشیم )

 

همونطوری که مشخص هست ...آقا موشه نفر اول میشه ... این خیلی خوب هست که شروع هر دوره با نوشته ی مدیر باشه و مدیر علاوه بر مطلب دلخواهی که میخواد آپ کنه ...یه نیمچه گزارشی ارائه بده و هم اینکه چکیده نظریاتو درج کنه و اونو به شور و همه پرسی بزاره .

 (به طور مثال همین پیشنهاد بره داخل پست نوشته ی موشی و اونجا دربارش تصمیم بگیریم.)

 

2- دیگه اینکه فکر میکنم برای هر نوشته سه روز زمان کافی هست..یعنی دقیقن 72ساعت و هرکس که نمیخواد آپ کنه حتمن به مدیر وب اطلاع بده تا اون بتونه نفر بعدیو انتخاب کنه برای آپ و همینجور یک هفته اوضاع لنگ در چپرکی باقی نمونه

الان شما به این فلو چارت پایین یه نگاه بندازید.( کلید شیفت رو نگه دارید و روی عکس پایین کلیک کنید تا در سایز بزرگ دیده بشه)

 

 

حالا اگرم این فلوچارت گیج کننده هست و فکر میکنید بدتر کارو خراب میکنه ، به قول اصغری وله له

به هرحال مخلص کلوم پیشنهاد بنده ترتیب آپ بر حسب حروف الفبا هست

 


 

والا درد و دل زیاده ( تازه دل درد هم خیلی زیاده)...آقا این حرف همچی قلمبه شده بیخ گلومونو گرفته...نیمیزاره یه نفس راحت بیاد بالا و یه آب خوش بره پایین.

 

جونم براتون بگه ...من از همون روزی که خودمو شناختم و شروع کردم به تشخیص محیط و اطراف ... خانم ها و  دختر خانوم هارو دیدم که مدام غر رررر میزدن

 

                                       *             *              *

 

بابا به خدا حقتونو گرفتین...بیشتر از حقتونم گرفتین...با نون اضافه و دوبله سوبله گرفتین...، جون مارو هم گرفتین...دیگه چی میخواین از جون پسراااا

 

بیبین ..این دانشگاهو میبینی ...شصت هفتاد درصدش از شوماها پر شده...فک کردی آی کیوت از ما بالاتره که رفتی دانشگاه و ما اَنْـتر و منتر لِنْگ دَر چَپَکی موندیم این بیرون..؟!!

نخیر...نخیر...اِشْتِپُولَکی به عرض مبارک رسوندن شاپری خانوم...

 

ما پسرای بدبخت گردن شکسته ...باس بریم دنبال کار...که نون در بیاریم...ماشین بخریم...خونه بگیریم...تا بلکه دل کوچولو موچولوی شومارو به دست بیاریم...

اونوَخ خانم بیخیال هی مدرک رو مدرک اضاف میکنه و هیچ فکر نمیکنه که این آتقی طفل معصوم چیرا نتونس بره دانشگاه...

 

*            *            *

 

ای الهی این خارجی های خدا نشناس مثه کباب رو آتیش جِلزو ولِزْ بزنن که این تخم لَق برابری و مساواتو انداختن تو دهن شما خانوما و دخترا ... همش هی به مردا گیر سه پیچ میدین که حق و حقوق مارو بدین ... همش داد میزنید و شکایت میکنید که چرا زن و مرد برابر نیستن!!

 

آقا برابری و مساوات میخوای....؟؟!!

بسم الله اینم برابری و مساوات...شروع کن خانم جون...از امروز به جای ماشین های فانتزی برو لیفتراک سوار شو... بِپر پشت بُلدوزر... مگه نمیگی برابری...خب...پس چرا همش ما مردا با بیل و کلنگ و چیزای خشن سرو کار داشته باشیم...؟!!

 

از امروز آسیاب به نوبت...دخترای دیپلم فنی و یا کاردانی میرن تو اداره پشت کامپیوتر میشنن که مثلن چی بشه اونوخ...؟! ...به اسم حسابدار...!!...حالا سر و ته حسابو که نگاه میکنی چهارتا برگه ی صورت هزینه ی  ساده هست که با انگشت دست هم میشه حساب کرد.

 

از امروز لولو مَمَرو هاپولی هَپُولْ کرد و برد ...عزیزم پاشو از پشت  میز...امروز روز برابری و مساوات هست...، تشریف ببرید سر پروژه و با اون لودر پونزده تنی خاک و ناخاله های ساختمانی رو بریز داخل کمپرسی...

 

آها اون یکی خانم که نشسته پشت میز و معلوم  نیست داره با کی تیلیفونی صحبت میکنه و ناز و عشوه میااد...بفرما...سوییچ کمپرسی تحویل شما...همین الان هرچی خاک و ناخاله که شهین جون با لودرش خالی کرده داخل کمپرسی ، ور میداری میبری گَلْ سه راه شور آباد خالی میکنی.

مثه قِرْقی تیز و فرز جَلدی برو بیا که تا شب باید ده تا کمپرسی خاک ببری بیرون شهر...!!

 

جانم...؟!..نامه داری تایپ میکنی!!!؟؟....

بابا اون نامه رو هر ننه قمری بلده تایپ کنه...پاشو...پاشو ...نامه رو من تایپ میکنم ... شوما به انگوشت مبارکتون نمیخواد سختی بدی. ...یه وخ زبونم لال موقع تایپ اون ناخن مانیکور شدتون بشکنه خدا قهرش میاد...

پاشو...پاشو..آ قربون اون لُپ ماتیک زدت برم ...پاشو عزیزم... میخوایم بریم خاک خالی کنیم...

 

آهای اون خانومه که منشی هستی داری با کامپیوتر وروم بازی میکنی...شوما مگه فوق دیپلم فنی نیستی ... خیلی خوب پاشو برو پشت دستگاه فرز سی ان سی ..بیبینم میتونی مثه من تا بعد از ظهر براده آهن بخوری و دم نزنی(( دیگه کار عمله بنایی بهت پیشنهاد نکردم که . داری پشت ابرو نازک میکنی و ایشو چیشش راه انداختی...، cncهم یه جور کار کاملن فنی و تخصصی و با کلاس هست))

 

*               *              *

 

: خانم بیا اینجا بینیم...!! خوشگل خانووم شوووما مهندس میعماری تشریف دارین...؟!

 

_ بللله (( این بله رو با ناز و ادای دخترا بخونیداا))

 

:... اِ...اِ...چه جالب ناک...حاجیتونم که بنده باشم معمار هستم...

 

_ مرسی...خوشبختم...

 

: بنده هیچ رقمه از آشنایی با شووماخوش بخت مُشْبَخت نیستم

 

_ وا...چه بداخلاقو گند دماغ ...چیشش

 

: بینم خانوم مووهندسس کی گفته موقع پی ریزی، شناژ و آلماتور بندی، من برم سر ساختمون و شما اینجا بشینی زیر باد کولر گازی و ایراد نقشه رو بگیری؟!!

تنها به این دلیل که شما جنس ظریف هستی و ممکنه  صورت برنزه و اَبروهای توتو شدتون خاک بگیره ...و در عوض ما باس مثه سگ بین طبقات برج و زیر آفتاب له له بزنیم...؟!!!

_

:

 

*              *              *

 

اصلن چرا ما آقایون وقتی بعد از ظهر برمیگردیم خونه (( دور از جون شماها ...روم به دیفال)) مثه الاغ باید یه خروار اسباب و اثاثیه و میوه و سیب زمینی پیاز بارمون باشه ...؟!

اونوخ جنابعالی وقتی که میری خرید یه دونه کفش و روسری دستت میگیری...؟!!! (( تازه همون خرید شخصی خانمو هم اگه آقایون همراه باشن ، اولن باید پولشو بدن و در ثانی  لباس و کیف و کفش و عطر و ادوکلون خانمو بگیرن زیر بغل))

والا اینجوری پیش بره یه مدت دیگه خانوم میگه موقع خرید باید کولم بگیری و از این مغازه به اون مغازه بچرخونی... والااااا (( دروغ میگم مگه؟؟؟؟؟!!!!)) .

 

خانم عزیز ...تصدقت برم...الهی بلات بخوره به فرق سرم، دو شقه بشم... بیفتم بمیرم از فردا نبینمت...هی نگو کار خونه ...کار خونه...بابا کار خونه اون زمانی سخت بود که امکانات نبود...

 

کاسه بشقابارو که ماشین ظرف شویی الگانس میشوره...، لباسو که ماشین لباسشویی ال جی میشوره ...خونه رو با جارو برقی هیتاچی جارو میزنی و دیگه مثه اون قدیما نیست که خانم ها با جارو دستی جارو میزدند و کمرشون درد میگرفت...شما دیگه مثله اون قدیما هفت شکم بچه نمیزایی که بگی از کت و کول افتادی...یه بچه به دنیا میارید و تازه اونم با سزارین و بیهوشی تا هیچ دردی نکشید.

 

سبزی پاک نمیکنی...خورد نمیکنی... وبه جاش حاضری و بسته بندی میگیری...سوسیو یه دو دقیقه پای اجاق گاز سرخ نمیکنی و میندازی تو مایکروفر بلک اند داکر و هرچی اشعه ی مضر ماوراء بنفشو به خورد آدم میدی.

 

آقاااا ...ای هوار....آدم بره دردشو به کی بگه...شما خانما واسه درست کردن یه دسر فیزورکی به خودتون زحمت هم زدن نمیدین و هم زن برقی تفال باید جورتونو بکشه...

 

بابا اون خانم های قدیم پا به پای مرد کار میکردن ...دو برابر مرد کار میکردن و هی غر نمیزدن که حقمو بده حقمو بده...در خوشی و صفا زندگی میکردن و به قول گفتنی حالشو میبردن.

اما شماهااااا... امروزه روز .... نصف عمرتونو به قر و فر میگذرونید.

 

موقع کار کردن .... دم از جنس ظریف و ترد و شکننده بانوان میزنید و موقع تقسیم غنائم و رفاه ...میپرید وسط که همه چیز برابر...برابر... برابر...ب....ر...اااا...ب....ر....ر...

به خدا...، برابر که هیچ ...همه چیزو دارید دو برابر میبرید...

 

*                    *                    *

 

آقا اصلن همین خواستگاری...، مگه قرار نیست برابری و مساوات باشه...؟؟!!!

از فردا بنده صورتمو سه تیغه میکنم... تَرگُل وَرْگُل میشینم تو خونه ...شووما با ننه و بابات پاشو بیا خواستگاری.

اونوَخ منم زرت زرت ایراد بنی اسرائیلی میگیرم و هی سنگ میندازم جلو پات.

 

چرا...چرا...باید من خونه بخرم ...من ماشین بخرم .... من خرج عروسی بدم ....من دو ملیون پول آینه شمعدون بدم...من واسه یه شب پونصد هزار تومن پول یامفت کرایه لباس عروس بدم....من اجاره خونه ماهی چهارصد هزار تومنی بدم....من ماهی پونصد هزار تومن خرجو برج خونه رو بدم...

 

*                  *                 *

 

از این به بعد برابری و مساواته...بی عدالتی و اجحاف در حق خانوما و دختر خانوما و پیر زنا... و ...و... تموم شد ...فینیش ...کات...

من میشینم پشت میز نامه تایپ میکنم... من میشم منشی..تو برو پای آجر بالا انداختن ساختمون...تو برو...تو برو چال سرویس و باروغن گریس میل گاردونو تمیز کن.

 

ببینم پایه هستی رو حرف برابری و مساوات وایسی....

 

*                  *               *

 

پ.ن۱: حالا تازه کلی گلایه 18+ بود که به هر حال مدیریت امر فرموده بودند ممنوع و مام قلم گرفتیم روش

 

پ.ن۲: الهی شکر که آدم در فضای وب ناشناس هست و دست هیچ ابوالبشری به آدم نمیرسه ... وگرنه الان دخترا و خانوما قبرمو کنده بودن

 

پ.ن۳:

فکر کنم آقای سعدی رحمة الله علیه بود که میگفت: بنی آدم اعضای یکدیگرند//که در آفرینش ز یک گوهرند//چوعضوی به درد آورد روزگار//دگر عضوها را نماند قرار// تو کز محنت دیگران بی غمی//نشاید که نامت نهند آدمی.

 

دیروز با خوندن کامنت ها متوجه شدم برای یکی از دوستان خوب و همیشگی خونه ی ما مشکلی پیش اومده .

مرجان دوست بلاگر همه ی ما هست ، کسی که همیشه از شادی و نشاط می نویسه و با خوندن مطالبش شاد میشیم و لذت میبریم.

گویا برای شخص ایشون و یا یکی از اعضای محترم خانوادش مشکلی پیش اومده .

حداقل کاری که همه ی ماها میتونیم بکنیم اینه که دعا کنیم !!!

خیلی کار زیادی هست....؟؟!!!