« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

عینک سبز

میلیونری که با ابتلا به یک بیماری چشمی نادر
روزگارش سیاه شده بود، به پزشک های زیادی
مراجعه کرد اما دوا و درمان هیچ افاقه ای نکرد
و برعکس بیماری اش شدیدتر می شد. به تدریج
کاملا ناامید شده بود و در خانه اش به انتظار
مرگ نشسته بود. روزی شنید راهب پیری در شهر
هست که می تواند بیماری های سخت را معالجه
کند. بی درنگ به سراغ او فرستاد.

راهب آمد و پس از معاینه دقیق میلیونر، به او
گفت: تا زمانی که بیمار هستید فقط می توانید
به چیزهای سبزرنگ نگاه کنید. هر رنگ دیگری به
چشمانتان آسیب خواهد رساند.

پس از رفتن راهب، مرد ثروتمند به خدمتکارانش
دستور داد که مقدار زیادی رنگ سبز بخرند و هر
چیزی را که در جلوی چشم او است، سبز رنگ کنند.

چند هفته بعد، راهب بار دیگر پیش بیمار خود
آمد و با تعجب دریافت که همه چیز در خانه مرد
ثروتمند به رنگ سبز در آمده است. خدمتکاران
مرد وقتی چشمشان به راهب افتاد او را گرفتند و
می خواستند او را در بشکه رنگ سبز بیندازند.
چون راهب در آن روز لباس قرمز رنگ پوشیده بود!

راهب با خنده ای تلخ از مرد ثروتمند که در
داخل اتاق سبزرنگش پنهان شده بود، پرسید: آقا
مگر می توانید همه چیز را در دنیا به رنگ سبز
در بیاورید؟ مرد ثروتمند آهی کشید و گفت: می دانم که نمیتوانم، اما چه کار کنم، شما خودتان گفتیدفقط باید به چیزهای سبز رنگ نگاه کنم.
راهب جواب داد: خوب، برای این کار فقط به چند
سکه نیاز دارید. این همه اسلحه و خدمتکار و
محافظ و رنگ سبز لازم نیست.
مرد با تعجب فریاد زد: چند سکه؟ لطفا بگویید
چه کار باید بکنم؟
راهب با خونسردی گفت: بروید سر خیابان و یک
عینک با شیشه های سبز رنگ بخرید.

نتیجه:در زندگی همه ما پیش آمدهای زیادی وجود داشته که ظاهرا خیلی سخت بوده اند. اما یکلحظه باخونسردی فکر کنید ببینید تمام چیزی که احتیاج داشته اید، یک عینک سبزرنگ نبوده است؟

سحر نوشت:سلام به بچه های خونمون ..!!خوب باید بگم که این آخرین پست من تو خونه ی ماست و از مدیران محترم وب خواهشمندم اسمم رو حذف کنن!! نمیدونم چرا ولی احساس میکنم خونه ی ما دیگه اون خونه ی قبل نیست شاید هم اشکال از منه ..!! به هرحال این مدت که با شما بودم خیلی خوب بود و امیدوارم شما همینطور کنار هم و شاد بمونید ..!! عذر من رو بذیرید و ببخشید که دیگه نمیتونم همراهیتون کنم !!

نظرات 75 + ارسال نظر
ر و ز ب ه دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:42 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

این اول شدن
و علم غیب داشتن من رو از نوشتن یادداشت توسط تو در این روز و ساعت ذو داشته باش تا بعد...

!!!!!!

یوسف (اشک های مسیح) دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:01 ب.ظ http://jesustears.persianblog.ir

گاهی فقط یک نگاه و تصمیم درست می تونه همه چیز رو عوض کنه..این دقیقا مثال همون عینک بدبینی و خوشبینی هستش که امروزه به شکل های مختلفی داره استفاده می شه..شاید برای عوض کردن دنیا باید از خودمون شروع کنیم و نه دیگران..این که عادت کردیم همه رو به مزاج خودمون تغییر بدیم تا شاید لذت ببریم از دیگران..اما چرا خودمون رو عوض نکنیم تا دیگران از ما لذت ببرن؟!..پس گاهی فکر کردن درست با دیدی صحیح می تونه یک زندگی خوب رو رقم بزنه....

خب دوستان عزیزم این آپ سحر بهانه خوبی شد تا من هم نظر خودمو در مورد انصراف خودم بگم..نمی دونم..قبل از این کمی مردد بودم..اما با گذشت زمان و دیدن خیلی چیزها مصمم شدم د تصمیم..این خونه اون خونه ای نشد که لااقل من تصورشو می کردم..به حال خودش رها شد و خب فکر می کنم با کامنت ها و گاه بحث هایی که پیش اومد کمی مارو از هدف اصلی و شاید انتظاری که از یک نویسنده می رفت دور کرد..اصلا بحث اخلاقی نیست..من فکر می کنم ما به محتوا نپرداختیم و نتونستیم سبک متفاوت و اون چیزی رو ارائه بدیم که بهمون کمک کنه که لااقل در کنار این همه شوخی که گاه به سوتفاهم کشید چیزی هم یاد بگیریم..دیدیم که حتی دوستان نظم رو رعایت نکردن و حتی کامنت هایی که گذاشته شد با اون موضوع اصلی هم هیچ سنخیتی نداشت..اما این رو هم فراموش نمی کنم و ناشکری هم نمی کنم که جو دوستانه ای بود و هست اما خب قبول کنید گاهی فقط جو دوستانه ملاک نیست و هدف یک تیم گروهی خیلی بالاتر از این هاست که خب با وجود تیپ های مختلف و سلیقه های مختلف و صد دلیل دیگه که هر کس الان می تونه داشته باشه و بگه محقق نشد..به قول سحر شاید عیب از خودم باشه..اما من هم متاسفانه اینطور احساس می کنم دیگه نمی تونم این جا بنویسم..هر چند من در کنار دوستان هستم و به وبلاگ و وبلاگ هاشون سر می زنم..دوستان هم به فعالیت هاشون ادامه بدن و امیدوارم بتونن این وبلاگ رو نگه دارن اونطور که می خواستن..بنابراین منم از مدیران عزیز می خوام تا اسم منو از وبلاگ حذف کنن!!..دوستتون دارم و فعلا..

هرکی توضیح بیشتری راجع به انصرافم خواست نظرم درست نظره یوسفه ...!!

همین

دوستون دارم !!

شهرزاد دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:49 ب.ظ http://shahrzad91r.blogsky.com

سلاممم سحر جون:
خوبی؟؟؟
در مورد انصرافت که من دیگه حرفی برای گفتن ندارم ....گفتنی ها رو گفتم...
اما در مورد این پستت باید بگم که مشکل بشر چیزی نیست جز نیاز های نا محدودش
اون مرد بیچاره هم برای زندگی کردن؛به خصوص زیبا زندگی کردن و یه زندیگ عادی ؛مثل همه بوده..
ولی راست میگی که ما همه گاهی یادمون میره که خونسرد باشیم و منطقی رفتار کنیم..در ضمن بعضی از آدمها هم منطق رو با چیز دیگه ای اشتباه میگیرند...
پیش آمد های زیادی در زندگی ما پیش میاد و گاهی هم تکرار میشه ولی نه عبرت میگیریم و تجربه میشه..
عادم عاقل از یه سوراخ دو بار گزیده نمیشه...
گاهی هم اینقدر به اوج ناراحیتی و عصبیبودن میرسیم که دیگه راه حل های کوچیک رو هم فراموش میکنیم ولی این رو هم قبول داشته باش که گاهی بعضی از مسائل اینقدرم ارزش نداره که ما عصبی میشیم و راه حل های کوچیک را فراموش میکنیم و بعد ا به خودمون و رفتارمون میخندی که چه حماقتی کردیم...
فعلا دیگه چیزی یادم نمیاد
بازم مطلبی به خاطرم رسید میام پیشت..
فدای تو..
فعلا...

شهرزاد دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:53 ب.ظ

[پیوسته وقتی انسان از چیزی عبرت نگیره و تجربه نشه تکرار میشه؛مثل تاریخ..
زمانی تکرار نینشه که همه چی حل شده باشه و عبرت گرفته باشیم..

آرزو و هم چنین بعضی از غرایز آدمی و نیاز ها و خواسته های نا محدودش رو به بیراهه میکشه...
و راه حل های کوچیک رو درش گم میشه...

مرجان دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:57 ب.ظ

نه فقط توی مشکلات و نیازها بلکه توی قضاوتها توی روزمرگی ها و خلاصه توی همه و همه چیز همون عینک سبز لازمه

سلام سحلی

اینروزا اگه میبینی بچه ها کمتر میان نت شاید به خاطر امتحاناشون باشه یا به خاطر مسافرتو از این قرتی بازیهای تابستونی

با عجله تصمیم نگیر .. یه هفته فکر کن بعد اگه باز هم دلت نخواست جزو اعضا باشی اونوخ اسمتو حذف میکنم

شهرازد دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:01 ب.ظ

ای وای خدا چرا من امروزآلزایمر گرفتم..
این عینکی که گفتی میشه گفت عینک خوشبینی ولی گاهی به نظر من این خوش بینی زیادی هم تبدیل میشه و ساده گی و ساده اندیشی و در نهایت تو این جامعه رودست خردن از خیلی ها....
بد بینی زیادی هم که دیگه دردسر سازه ولی گاهی واقعا لازمه که ما از این عینکک به مراتب استفهاده کنیم..
ممنونم از پستت گلم و شرمندم که هی یادم میرفت..
اعصاب داریم دیگه خواهر چه کنمی..
نه من اصلا با تو و یوسف قهلم..
دوست ندارم..
ها..
دارم دارم..خیلی ....

مرجان به یوسف دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:01 ب.ظ

یوسف داداشی به تو هم همینو میگم که به خود سحر گفتم ... نمیشه که بچه ها هر روز و هر ساعت توی نت باشن .. جدای از نت یه زندگیه واقعی هم هست که خیلی مهمتر از نته ... اما نباید نت رو گذاشت کنار یا زندگی رو گذاشت کنار .. باید تقسیم کرد فرصتها رو .. من فکر میکنم پستهای خوبی گذاشتن بچه ها که با خوندنشون خیلی چیزا رو یاد گرفتیم .. به هر حال تو هم یه هفته فکراتو بکن بعد اگه باز هم میخواستی اینجا نباشی اون موقع اسمتو حذف میکنم

مونا دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:36 ب.ظ

سلام سحر عزیز
منم با مرجان موافقم
رفیق نیمه راه نشین
هر کاری یه سری فراز و نشیب داره.
لا اقل از یوسف توقع نداشتم که این در خواستو بکنه.
نگاه کنید.
خیلی هامون نیستند.
یه کمی دیگه فکر کنید.
اگه درست نشد خود من هم انصراف میدم.

مرجان به مونا دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:05 ب.ظ

قلبونه موناییم

نگین دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:14 ب.ظ

سحررررررررررررر
میکشمت
این حرفا چی بود توی پ.ن نوشته بودی ؟
سحرررررررررررررر

نگین دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:15 ب.ظ

من از مدیران ( موشی و مرجان با شمام ) خواهشمندم
به حرف این سحلی گوش ندن !!
بچه حواسش نیست چی میگه !!

سارا دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:34 ب.ظ

سحری خانومی هنوز نخوندم...ولی پ.ن رو خوندم.

:( نه شما نه یوسف...هیچکدوم کار درستی نمیکنین...اینجا به خاطر ما ساخته شده...بخاطر اینکه یک مکان تفریحی داشته باشیم نه اینکه بیایم فلسفه ببافیم اینجا....پس فرق اینجا و دنیای واقعیمون چیه؟ما که همیشه دنبال مفاهیم وچیزهایی هستیم که دوستش داریم و بهش علاقه داریم...ولی اینجا حکم خونه خاله رو داره که میخوایم فارع باشیم و راحت حرف بزنیم و بخندیم و خوش باشیم...!

سارا دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:54 ب.ظ

یاهوم بالا نمیاد...نگین...دیدی گفتم همه سیستم ها رو داغون کردم؟! =(( اینم سومیش

مرجان به همه اعضا سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:28 ق.ظ

هر کسی دوست داره دیگه عضو این وبلاگ نباشه رسما اعلام کنه تا همین فردا اسمشو از لیست حذف کنم ...

منو گیگیلی که هستیم حتی اگه همه برن باز هم خواهیم موند و خواهیم نوشت ... یه وبلاگ دارم این یکی هم روش دندم نرم هر دوشو با هم آپ میکنم

از روز اول این وبلاگ به پیشنهاد موشی فقط واسه این ساخته شد که آدمای باحال دور هم جمع بشن و بگن و بخندن و از هم با خبر باشن دیگه قرار بر قرتی بازی و سوسول بازی و محتوی سازی هم نبود ... اختیار هر کی هم دست خودشه بفرما

اصن شاید وقتی همتون رفتین منو گیگیلی و شایدم با خوده موشی اینجا اومدیمو فقط جک ملا نصرالدین نوشتیمو هر و کر و بی محتوایی راه انداختیم ( هر چند که هر کدوم از جکهای ملا نصرالدین یه درس اخلاقی داره و ملا نصرالدین هم عمدا خودشو به دیوونگی زده بود که در قالب طنز یه چیزایی رو به آدما به آدماششششششششش یاد بده )

درخواست سحر و یوسف فعلا نادیده گرفته میشه ! سحر و یوسف هم مثل بقیه اگه دلشون میخواد عضو نباشن فردا رسما اعلام کنن

شب همگی خوش

نگین به سحر سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:33 ق.ظ

نمیشه گفت همیشه
ولی اکثر اوقات به این عینک سبز نیازه
و به ذهنی که بتونه درک کنه !!

فقط تنها مشکل اینه که کی و کجا واقعا به این عینک نیازه !!

نگین به سحر و یوسف سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:49 ق.ظ

واقعا سر در نمیارم شما به چه دلیل نمیخواین بمونین !!

سحر و یوسف مرجان حرف درستی زد ... این روزا همه دنباله امتحانن
یا تو فرجه های امتجان دانشگاهه یا کنکور دارن یا دبیرستانین !!
همه اکثرا دارن درس میخونن
اینکه این خونه خلوت شده ۱۰۰٪ دلیلش همینه
به دورو برتون یه نگاه بندازین بعضیا نمیان دیگه !!
حالا شما دوتا هم میخواین برین ؟
همون روز اول که خواسته شد هر کی میخواد تو خونه باشه و عضو این خونه بشه تمام اونایی که توی این لیست هستن موافقت کردن ... الان هممون یه هم خونه ایم
اینجوری ..... !!
خودتون بهتر میدونین
همشه وقتی یه تعداد با هم هستن خیلی چیزا با سلیقه خیلی ها جور نیست ولی مهم با هم بودنه
اگه آدم بخواد با هم بمونه باید خواه ناخواه گاهی اوقات کوتاه بیاد ..
با مرجان موافقم
یه خرده بیشتر فکر کنین ...
خیلی وقتا ادم این جور با هم بودن ها رو دیگه به دست نمیاره ...
حرف حرفه با هم بودنه ... تو هر لحظه کنار هم بودنه
نه بحث ...
مطمئنم که تا حالا پستایی هم که گذاشته شده مفید بوده !! البته شاید واسه من !!

هوارتا بوسسسسسسسس

نگین به مرجان سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:56 ق.ظ

مرجان من هستم
تا آخرش
خودم انتخاب کردم
خودم خواستم بیام تو خونه
تا آخرش میمونم
فکر کنم سارا هم همینطوره
اونم هست :دی

سارا سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:04 ق.ظ

مرجان جون من که از اول بودم تا آخرش هم میمومنم.

اصلا میدونی چیه؟ با لباس عروس اومدم با کفن سفید هم میرک تازشم گیگیلی رو هم قیم میشم =))

لیلا سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:08 ق.ظ

منم همیشه خواهم بود عزیزم.

سارا سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:09 ق.ظ

بچه ها الان متوجه شدین که خانه ی ما شد شوهر من؟ =))

مرجان به لیلا و سارا و نگین سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:36 ق.ظ

مرده شوره ریخت ۴ تاییمونو ببرن

قربونه سه تا تونم میرم
اصلا من میگم صبر کنیم تا بقیه هم یکی یکی بیان انصراف بدن اونوخ ۴تایی این وبلاگو میچرخونیم اسمشم میذاریم «شوهر ما » موضوعاشم همش موضوعای خاله زنکی انتخاب میکنیم واسه پستهامون ای وفلاگه توفی میشه

الفرارررررررررررررررررررر

سلی سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:55 ق.ظ

سلام !
نخوندم سحلی !
ولی هیچ کدومتون حق ندارین برین !!
واقعا که !
تازه میخواستیم ندا و روزبه رو بیاریم !
دلم گرفت !!
بابا عمو جون کجایی؟؟
بقیه چرا اینقد دیر به دیر سر میزنن؟
منو بگی عذرم موجهه
هر وقتم بتونم خونه ما اولین سایتیه که باز میشه واسم !
یه کم به خودتون بیین دیگه !
اهههههههههههههههههه !
من میرم گریه کنم !

سلی سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:01 ب.ظ

واقعا این عینک سبز هست ؟؟؟!!؟
منم میخوام !

فرزاد سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:30 ب.ظ

یوسف سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:32 ب.ظ

نمی دونم چرا همه دلیل این رفتن رو قهر و خصومت و بی توجهی من دیدن!!..من که نگفتم با کسی دعوا دارم یا دارم از اینترنت می رم یا دارم می میرم!!..گفتم فقط عضو این جا نمی تونم باشم به دلیل همون مسائلی که گفتم..وگرنه شماها دوستانم هستید و وبلاگ هاتونم که میام..فقط می خوام یه مدت تو حال و سکوت خودم باشم و رو خودم تمرکز کنم....

مونا سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:45 ب.ظ

مرجان جون
شوهر ما رو هستم 100 درصد
من شوهر ما می خوام
یالا یالا

سحلی به همه سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:40 ب.ظ

ممنون دوست جونام ولی شرمنده ام که دیگه نمیتونم همراهیتون کنم!!!
میام اینجا سر میزنم و شاید بیشتر از همیشه و کامنت میذارم اما دیگه نمیخوام اینجا بنویسم و عضو باشم ..!!

مرجانی از تو هم ممنونم ..!! و ممنون تر میشم که انصراف منو تایید کنی ..!!

شرمنده رفیق نمیه راه شدم :(

دوستون دارم

بابای

مونا سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:28 ب.ظ

سلام آپم

فرزاد سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:18 ب.ظ http://petti.blogsky.com

آپ کردم...
منتظرم.

سارا به یوسف و سحر سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:04 ب.ظ

سحر انصرافت رئ تبریک میگم !!! بنده خدا دیگه تا آخر عمرت بیشوهر میمونی



یوسف چه خوبه که میری...الان دیگه من نمیمیرم تا نوبتم بشه و آپ کنم...همش زودی نوبتم میشه.


بچه ها...بیاین همتو برید و ما چن نفر بمونیم همش تند تند آپ کنیم.


اصغر آقا جیگرکی سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:15 ب.ظ

آبجی مرجان...دیگه بی یوسف شدیم خف...بی میخوام عقدت کنم

حسان سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:31 ب.ظ http://bliss.blogsky.com/

عزیزم نه نوشته هاتو تونستم بخونم نه اسمتو.

قالب وبلاگ افتضاحه. همه چی تو هم تو همه و هیچی خونده نمی شه. نمی دونم شما خودتون تا حالا متوجه نشدین؟! چه جوری متوجه نشدین آخه؟ امکانات سمت راست صفحه اومدن روی نوشته ها. پشت صحنه رم که قربونش برم گلاش نوشته ها رو ناخوانا کرده. بار ها و بار ها اومدم اینجا رو بخونم ولی از کرده ام پشیمون شدم. لطفاْ یک فکری بکنین. اگه تا حالا متوجه نشدین هم دیگه من الان گفتم. پس زودتر عوضش کنین.

شهرزاد به حسان سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:38 ب.ظ

سلام دوست عزیز:
مشکل از شما هست به احتمال زیاد چون ما هیچ کدوم این مشکلاتی که فرمودید نداریم..
با سپاس فراوان...

مرجان به داداش یوسف سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:39 ب.ظ

کی گفته دلیل رفتنت قهر و خصومته ؟ ها ؟ بگو تا کله اشو بکنم من که هر چی کامنتا رو بالا پایین کردم ندیدم کسی نوشته باشه تو به خاطر قهر و خصومت و بی توجهی رفتی

طبق خواسته خودت اسمتو از لیست حذف کردم ولی خوشحال میشیم به خونه امون سر بزنی تا بی یوسف نشیم

مرجان به سحلی سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:40 ب.ظ

سحلی دستور شما هم اجرا شد ولی منتظر اومدنت هستیم همچنان

مرجان به همه سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:41 ب.ظ

داریم اعضا رو حذف می کنیم دیگه کسی نبود ؟ بدو بیا باباجان که دشت اوله ((=

مرجان به شهرزاد سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:42 ب.ظ

ایول و هورااااااااااا به شهرزی

مرجان به سارا سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:44 ب.ظ

اگه میتونی جمعه وبلاگ رو آپ کن ... اگه هم نمیتونی به فرزاد بگو آپ کنه

مرجان به همه سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:46 ب.ظ

لطفا بین هر دو تا پست ۳ روز فاصله بذارین

مثلا سحلیه مرحوم شده یه روز زودتر آپ کرده بدبخت

الفرارررررررررررر

حیتا به همه بویژه سحلی و یوسف چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:15 ق.ظ

سلام به همه
من همین اول بگم اخدا خودش بهتر میدونه توی این مدت که اینجا کمتر سر زدم چند بار در طول روز فکر خونه ما تو سرم بوده و دلی پرکشیده.اما مهمترین مشکل اینه که ما تو خونه تا احتمالا چند ماه نت نداریم.محل کارم هم دو تا مشکله.۱-اینکه سرم خیلی شلوغه و فرصت سر زدن بهم نمیده.۲-چون اموال بیت المال به خودم اجازه نمیدم زیاد استفاده کنم
اما با سحلی و یوسف خیلی حرف دارم.حقیقتش خیلی ناراحت شدم وقتی حرفاشونو خوندم.بحث دلتنگی و دوریشون به کنار؛ فکر پشت این تصمیم منو اذیت کرد.
یوسف جان!
اگه حس میکنی این گروه صمیمی(به زعم خودت)نقصها و اشکالاتی داره کنار کشیدن راه حل و راه رشد نیست.این:
پاک کردن صورت مسئله است.و راحت ترین کار.یعنی همین قدر به خونه ما علاقه داشتید؟!
اگه اعتقاد دارید هدف داشتید و این گروه صمیمیه بمونیدو بارورش کنیدونه اینکه صحنه رو خالی کنید؛خودتونو راحت و بقیه رو بی
انگیزه!!
اینجا فقط یه وبلاگه!این منو ناراحت کرد که آیا یوسف و سحلی تو زندگیشونم همینطوری عمل می‌کنن؟!!
به همه توصیه میکنم پست قبلیه مونا در مورد هدف رو یه بار با دقت بخونن و ببینن جزو کدوم دسته‌ان!

حیتا به همه بویژه یوسف و سحلی چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:19 ق.ظ

ببخشید.اشتباه کردم.
پست نگین رو به همه توصیه میکنم بخونن و ببینن جزو کدوم دسته ان!

حیتا چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:20 ق.ظ

راستی الانم از سیستم پسرداییم استفاده میکنم.نمیدونم دوباره کی میتونم بیام.اما مطمئن باشید خیلی خیلی به یادتونم!

یوسف چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:28 ق.ظ

شلام شلام..
تو کامنت کسی اینو نگفت..نام نمی برم..اما آف و پی ام داشتم که گفتن چرا قهر می کنی حالا یا مگه ما چیکار کردیم یا رسمش نبود و فلان..بخاطر این اینو گفتم!!..وگرنه علت رو توضیح دادم و اینا..
می گم خوب کیف می ده حذفیدن نه ملجان؟؟!

نگین به مرجان چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:44 ق.ظ

مرجانننننننننننننننن
باشه
خوبه
دقت کردین تو این پست
تو کامنتا چقدر تعداد دخترا زیاد شده
چرا آیا ؟

سحلی به ملجان چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:26 ق.ظ

میسی ملجانی ..!!

این یوسف گوفت نوبته توئه آپ کن یالا !! ولا من نمیدونستم نوبتمه :(

ببخشید مونایی رو آپت آپیدم من بی تقصیرم=))

مام چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:34 ق.ظ

سلام به همگی خوبین؟
امیدوارم خوب باشین و همیشه دوست و همراه هم
نظرارو که خوندم دیدم چند تا بچه ها انصراف دادن .واقعا حیفه . و کامنت ها رو که خوندم خیلی ناراحت شدم . شاید بگین ربطی به من نداره ولی من ربطش میدم چون چند تایی از بچه ها رو میشناسم و برام خیلی عزیزن
وقتی میگم عزیز یعنی اینکه مثل بچه های خودم دوسشون دارم
چند تا سوال
نمیشد جای اینکه فوری اسماشونو خط بزنین حتی شده برای یادگاری نگه میداشتین؟
نمیشد عضوی افتخاری بمونن ؟
نمیشد به این فکر کنین که شاید مشکل دارن با خودشون یا با این وب و محتواش؟
نمیشد دست نگه داشت؟
برای کنار زدن همیشه وقت هست ولی برای پیوند دادن و یکی شدن فرصت خیلی کم
این وب میتونه خیلی پر محتوا و کامل باشه
به شرطی که واقعا بخوایین
بهتره کمی هم جدی باشین
ـــــــــ
تعالی شما عزیزان ارزوی قلب من
امیدوارم حرفام حمل بر جسارت و گستاخی نشه. خوش باشین


سارا به احسان و موشی و مرجان و شهرزا چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:43 ق.ظ

احسان خان برای منم خیلی مواقع همینجوری میشه...قالب به هم ریختس...فک میکردم ایراد از سیستم منه...

موشی یا مرجان یه فکری بکنین!

شهرزادهیچی

یوسف به حیتا چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:14 ق.ظ

ببین حیتایی اولا که من مخالف رشد این جا نبودم و نیستم..و همیشه هم یادمه راهکار دادم و دلسوز این جا هم بودم..حتی موقعی که این جا خلوت بود میومدم سوژه درست می کردم!!..مثه الان که خوشبختانه سوژه درست شد و به این هوا خیلی ها از سوراخ سمبشون اومدن بیرون!!..تو که ماهی یک بار هم به زور میایی!!..تو خودت که به فکر رشد این جا بودی چیکار کردی؟!..من مخالف این هستم که اسمم این جا دکور باشه اما هیچ کار نکنم و هیچی اتفاق نیفته جز این که به ریش هم بخندیم!..من حتی مخالف یکنواختی و سیستم سنتی مدیرمداری این جا هستم!..شاید توقع من زیاده..اما تنها کاری که این جا بهش توجه نمی شه محتواست..من نمی گم شوخی نباشه..نمی گم فلان نباشه..اما این که توجه به پست ها نشه و پیشرفتی نباشه آزارم می ده..ببین حیتا لطفا بحث علاقه رو وسط نکش جانم!!..من به همه شما علاقه دارم و خدایی نکرده بی احترامی نکردم..یک آدم بودم که همونجور که حق انتخاب داشتم برای اومدن حق انتخاب هم دارم برای رفتم..به یکی از دوستان هم که منو کارشکن معرفی کرد همینو می گفتم..آره من دیوانه ام!!یه تصمیم می گیرم و عملیش می کنم..الانم به قول سحر احساسم این بود..آره عیب از منه..رمقی و انگیزه ای برای نوشستن در این وبلاگ نیست آقا جان من!..حالا هی بیا بگو این بی حرمتی کرد این صورت مسله پاک کرد..این تو زندگیش فلانه..!!..بهرحال من نرفتم که بمیرم..فقط یک مدت خواستم سکوت کنم اما طوری که اسمم نباشه..نه مثه اینایی که جسارت گفتن انصراف رو ندارن فقط بخاطر این که اسمشون مثه اون جریان دکور موندگار بشه!!..اگه تندی کردم ببخشید چون شما یه دفعه بحثو به جایی بردید که مارو دارید متهم می کنید!!..همین دیگه..

مرجان به مام جون چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:06 ق.ظ

مرسی از توجهت به این وبلاگ و اعضاش

حذف اسامیشون به درخواست خودشون بود نه ما .. همینطور که الانم دوست داریم بمونن و قبلا هم گفتم باز هم میگم که اعضای انصرافی اگه پشیمون بشن میتونن برگردن و دوباره اسمشون بره توی لیست

اگه اسماشون حذف میشه واسه اینکه وبلاگ مرتب و خلوت باشه و خواننده های جدید گیج نزنن .. فقط همین .. همین الانشم اگه این ۴ تا عضو انصرافی برگردن با کمال میل اسمشون به لیست اعضا اضاف میشه

تازه لینکهاشونو یادگاری نگه داشتیم

مرجان به عمه حیتایی چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:08 ق.ظ

قلبونه عمه حیتاییه نازم برم ایشاا... مرسی از حرفهای قشنگی که زدی واقعا اینکه میگن حرف حساب جواب نداره راست گفتن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد