« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

دوستان عزیزان من دوستون دارم!

 

 

 

هوالمحجوب یا هوالمحبوب

 

سلام سلام سلام

سلام به دوستایه خوبم دلم برا همهتون تنگ شده می خوام اینجا حرف بزنم برای نوشتن و صحبت کردن اینجا با خیلیا حرف زدم که چی بنویسم یکی گفت از عدالت بنویس اما فکر کردم که فقط می تونم بنویسم وقتی نمی تونم براش کارمهمی انجام بدم دلم می گیره حتی از گفتن نا عدالتی ها

 

یکی گفت از شاگردام بنویسم از درس ،امتحان اما دیدم همتون یه روزی شاگرد بودین و همتون در حد خودتون یکی بیشتر یکی کمتر تو مدرسه شیطنت کردین امتحانات هم همونیه که شما ها بعضیاتون یه زمانی دادین و یه عده هم الان درگیرش هستن

 

البته به نظر من امتحان بی تقلب به دانش آموز نمی چسبه اگر شده حتی یه کلمه و اگه دانش اموز تقلب نکنه برا چی ما مراقبت می کنیم

از همون اول به ما یاد می دن که اگه مراقبی بود سعی کن کارتو درست انجام بدی اگر مراقب یه لحظه غافل شد می تونی تقلب کن پس همون دانش آموز وقتی بزرگ شد تو کارشم این ذهنیت رو داره که مراقب اگه باشه فقط می تونی کارتو درست انجام بدی

وقتی معلمی تقلبی می بینه و چشم پوشی می کنه یعنی یاد می ده تو این جامعه می شه از همه چیز همممههه چیز چشم پوشی کرد حتی خیانت حتی جنایت و اینو از معلم می خوان که زیاد جدی نباشه اما نا محسوس حالا این بماند

 

و اصلا تو مدرسه به دانش آموزان حقوق جامعه خود و دیگران رو یاد نمی دیم

شاید من تو لابلای فیزیک، شیمی و کله پاچه یه حرفایی بزنم و این تاثیر رو چند نفر باشه که غنیمته اما وقتی پا شو می زاره تو جامعه می بینی اصلا حرف معلمش خریدار نداره کسی برنده است که تقلب زیاد می کنه پس بازم از اون چند نفر یه تعداد راهشو عوض می کنه می دونم حتی اون یه نفر هم غنیمته اما تاسفم از اینه که چرا ؟؟؟؟

 

یا همون سوالای کنکور که داره فروخته می شه آخه از چی بگم که این دلمون به درد نیاد

دلم می خواد از یه مبحث ، یا عنوانی حرف بزنم که توش درد جامعه نهفته یا آشکارا نباشه اما همه چی اینجا پره درده.

اما یه چیزی تو خونه ما هیچ غمی وجود نداره و این بازم جایه خوشحالیه

 عمو موشی جونمون که همیشه واسمون خوردنی می خره نازه همو رو خریداره

مرجانی که همیشه با حرفاش تسکین روحمونه و کمه کم یه لبخند رو لبامون حک می کنه و بقیه هم وظیفه های خودشونو انجام می دن که با هم هم یه محفل شاد داشته باشیم یه خونه ای که به هر کدومش می شه اعتماد کرد و هیچ وقت از اعتماد هم سوء استفاده نمی کنیم

 

یه پیشنهاد می گم روزانه هر کدومه ما با مشکلات زیادی مواجه هستیم و بعضیا شاید واقعا موندن تو اون مشکلشون بیاید اینجا یه گروه مشاوره را بندازیم

شاعر، روان شناس، کامپیوتر،اهل موسیقی، دریا نورد و بیشتر از همه پشت کنکوری و... از هر شغلی تقریبا داریم و از هر هنری نوشتن که بیشترتون تو این هنر موفقید به خاطر همین می گم یه گروه مشاوره داشته باشیم نه فقط برا خودمون برا هر کسی که بخواد البته من بلد نیستما اما می شه روش برنامه ریزی کرد

از یکی دیگه پرسیدم از چی بنویسم گفت از گذر عمر بنویس اما گفتم عمر که می گذره و آدما خودشون باید به این نکته برسن که ثانیه هاش غنیمته نذاریم لبخند  ازمون بگیرن هر چند تلخ اما می دونید چرا همتون مرجانیو دوس دارید چون همیشه تلاش می کنه براتون محیط شادی بسازه پس این تنمون این روحمون چقدر خوشحال می شه که ما شاد باشیم و بخندیم همین جمله که همه از بچگی یاد می گیرن "خنده بر هر درد بی درمان دواست"

پس بیایید همیشه بخندیم مثل مرجانی.

اما می دونم اینم شعاره اخه بعضی وقتا حتی اینم ازمون دارن به تاراج می برن اما می تونیم و اگه بخواهیم می تونیم بازم همون جمله که هکتون بلدین "خواستن توانستن است "

من بلد نیستم عکس بزارم عمو جون مثل همیشه کمکم کننننن

بازم میام

 
نظرات 97 + ارسال نظر
بنفشه پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:12 ب.ظ

یعنی اوووووووووووووووووووول؟

بنفشه پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:12 ب.ظ



یعنی به همین سادگی؟؟؟؟

بنفشه پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:13 ب.ظ


باورو نمیششششششششششششششه

هورررررررررررررررررررررا
اول
اول
اول
اول
اول
بالاخره عقده اولیم از بین رفتید
بالاخره من هم اول شدمممممم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:13 ب.ظ

نههههههههههههههههه من میخوام اول شممم!!
حالا دوم:)

بنفشه پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:14 ب.ظ

الان میخوم و بر میگردم

سحلی پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:15 ب.ظ

بنفشه من افل !! من بعده مودتها اومدم:)
:(((((((((



من میرم موتاد شم:((((((((((((((((((

بنفشه پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:21 ب.ظ

هاااااااا
خوندم
منم بشت موافقتم لیلا جونم

این ملجانی همیشه تلخک خوبی بوده

من فک میکنم خدا هر کسی رو برای چیزی آفریده
و مرجان و موشی و یوسف برای شاد کردن بقیه
البته این یوسف یه کمی شیشه خورده داره اما خدایی خوبه

این خونه جای خیلی خوبیه
چون بدون توقع همه با هم دوست و شادن

از اینجا بهتر کجا؟؟
کاش دنیای واقعیمون هم به همین شفافی بود



ما اگر بخوایم میتونیم
اما موضوع اینه که ماها به جایی رسیدیم که دیگه توان خواستن رو هم نداریم


خسته نباشی خانوم گل

بنفشه به سحلی پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:23 ب.ظ

باشششششششششششه
عسلم تو اولللللللللللللللل
قربونت برم تو اول
اصلندشم هر کی از این به بعد قبل از سحلی اول بشه کارش با کرام الکاتبینه

اصغررررررررررررررررررررر جیگرکی بیا سحلی میخواد اول بشه

غریبه پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:30 ب.ظ

سلام لیلی جان

کجایی بابا ؟! این قدر پست من روی دیوار خونه موند که دیگه داشت کم کم اشک بچه ها در میومد!!

البته من به خاطر این تاخیرت واقعا ممنونم (!) چون باعث شد که بتونم جواب کامنت دوستان رو بدم

بریم پست خانم معلم مون رو بخونیم ٬ بعدش بیاییم مثل بچه آدم کامنت بگذاریم

فعلا با اجازه ..
یا حق

مونا پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:40 ب.ظ

سلام لیلا جووون

می خونم میام!
آفرین که آپ کردی!!!
قربانت
فعلا بای !

یوسف پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:33 ب.ظ

سلام خرررررموشی جونم..حالت بیتر شد؟!..خووودارووووشوووکر..
این مثالت در مورد تقلب واقا درست بود..آقا همینه دیگه..وقتی تربیت در خونه اول که هیچ در خونه دوم هم عیب داشته باشه در بزرگسالی نتیجه اش می شه اینی که امروز م بینیم..جالبه بچه های این نسل اغلب مشکلاتشون مثه همه..چون دقیقا همین تقلبا و دعواها و چشم پوشی ها با یه سیستم واحد رفته جلو..
این جا همه مشاوره می کنیم..چیز جدیدی نیس..اما به نظر من همین که هستیم و یه لبخند رو لب هم می نشونیم خودش کافیه.. :)

سلی پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:38 ب.ظ

سلام لیلا جونم !
خوبی خانوم معلم؟؟
وای گفتی ؟!
مگه امتحانم بدون تقلب میشه
هر چیم شما مراقب ها زرنگ باشین باز یکی دو کلمه امکان داره !!!
غلط کردم !
نری یهو موقع امتحان ۱۰ تا مراقب واسه شاگردات بذاری !!
من عذاب وجدان میگیرم !!


آره خونه ی ما بدون غم و غصه اس !
دقیقا !
او این کشور نمیشه به هیچ کس عدالت رو یاد داد !
میدونی چرا؟
چون وقتی میره تو جامعه میبینه که بی عدالتی همین جوری مثه نقل و نباته اونم یاد میگیره چه جوری تقلب کنه و دودره بازی در بیاره !
آره جونم !
اخ من فدات شم !
برو تو سایت tiny pic
از رو هارد عکستو بذار اونجا
بعد آپلودو بزن!!
لینک ۴ومی رو کپی کن
بعد بیا تو قسمت بلاگ اسکای درج تصویر عکسو بذار
من خوب بلد نیستم توضیح بدم خرموشی جونم
بوسسسسسسسسسسس
میگم منم مرجانو خیلی دوس دارم !! بهش نگی ها !
!!اون وخ هی برامون قیافه میگیره
من برم !
بوس بوس
فدات !

یوسف به حیتا پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:38 ب.ظ

حیتا جون کی دوس نداره تو مشهد بوشی عسیسم؟!..اصن تو مشهد قبول شو خوابگاه بیا خونه ما!! =)) می بینی چقد دوس دارم مشهد باشی!!!!

سلی به عمو جون!! پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:39 ب.ظ

سلی به عمو جون!! پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:40 ب.ظ

عمو جون نوبت توئه هااا
زود بیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
دلم تنگ شدهه

سلی پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:42 ب.ظ

اصن کجاااااااااااااااااااااااااااس؟؟

سارا به عمه حیتا پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:56 ب.ظ




تبریک تبریک تبرییییییییییییییک

ایشالله قبولی ۱۰۰٪ رو بجشنی

راستی از شوهر عمه جانم چه خبرا؟

سارا پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:57 ب.ظ




لیلی جونم بالاخره موضوع پیدا کردی؟
آش رشته پختی؟
من برم بهونم و بیامهمه فک کردن من مرحوم شدم !

ندا پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:01 ب.ظ

سلام عزیزم خوبی ؟
میدونی کلی افاضات نمودیم همش پر پر شد
دیگه حس نوشتن پرید
دوباره برمیگردم

یوسف به بنفشه پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:15 ب.ظ

البته بنفشه جون مزاح می کنن..ماشالا خودشون قرص اکسن..اتفاقا تو یکی از سایتای معتبر ملت هم خبری با عنوان های مستهجن تیتر زده بودن که باعث جریحه دار شدن احساسات این مردم شهید پرور شد..ها؟..من متعلق به همه آحاد ملت هستم..و خلاصه که..آآآآآی بگیر منو....

بنفشه پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:43 ب.ظ



این آهنگه از کی روی خونه ماس؟؟؟؟

چرا من امروز اولین باریه که میشنوم؟؟؟؟




شاد شدم همی بسی بسیار

بنفشه به یوسف پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:48 ب.ظ

جنازتو میندازم اگر یه بار دیگه دهن لقی کنی


بیاید اینو بندازیم تو جوق آی بزنیم آی بزنیم




خو حالا من یه سوتی ای دادم آخه سیبیل تو باید منو ضایع کنی؟

ملجاااااااان بیا با هاوارکراف از رو این رد شو
اون ماشین چمن زنی رو بیارید من حال اینو بگیرممممممممممممممم


ای خدا بیا منو بخور
خدایا بیا منو بخورررررررررررررر

مام پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:44 ب.ظ http://www.13486873.blogsky.com/

عزیزم چه خوش گفت سهراب

روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد
در رگ ها نور خواهم ریخت
و صدا در داد ای سبدهاتان پر خواب سیب آوردم سیب سرخ خورشید
خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد
زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید
کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ
دوره گردی خواهم شد کوچه ها را خواهم گشت جار خواهم زد : ای شبنم شبنم شبنم
رهگذاری خواهد گفت : راستی را شب تاریکی است کهکشانی خواهم دادش
روی پل دخترکی بی پاست دب کبر را بر گردن او خواهم آویخت
هر چه دشنام از لب خواهم برچید
هر چه دیوار از جا خواهم برکند
رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند
ابر را پاره خواهم کرد
من گره خواهم زد چشمان را با خورشید ‚ دل ها را با عشق سایه ها را با آب شاخه ها را با باد
و به هم خواهم پیوست خواب کودک را با زمزمه زنجره ها
بادبادک ها به هوا خواهم برد
گلدان ها آب خواهم داد
خواهم آمد پیش اسبان ‚ گاوان ‚ علف سبز نوازش خواهم ریخت
مادیانی تشنه سطل شبنم را خواهم آورد
خر فرتوتی در راه من مگس هایش را خواهم زد
خواهم آمد سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت
پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند
هر کلاغی را کاجی خواهم داد
مار را خواهم گفت : چه شکوهی دارد غوک
آشتی خواهم داد
آشنا خواهم کرد
راه خواهم رفت نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت
ــــــــ
وج جالبی دارین . موفق باشین

سارا جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:30 ق.ظ

وایییییییییییییییییییییییییییییییییییی
لیلییییییییییییییییییییییی

میبینم که از مدرسه نبشتی
اینگده دلم واسه روزای خوش هنرستانمون تنگ شده که نگو
عدالت و اینارو ه م بیخیال لطفا به همون دلایلی که فرمودین و پاره ای دیگه از مچکلات.
پس تو خودتم تقلب میکردی هان؟ ای بابا...بیا معلم بزرگ کن...ای روزگار!!!

مرجان....کی الان اینجا تو رو دوس داره؟
من که دوست ندارم
خالی بستم..چو مرجان نباشد...:دی همان به که نیست =)) الفرار

سارا به داداش امین جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:32 ق.ظ



داداش امین من الان از وجدان درد دارم میمیرم بخداآخه واسه پستت نشد بیام من رو میبخشی؟

سروناز جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:37 ق.ظ

سلام
آی گل گفتی خوشم اومد
یه جای شاد هست تو این دنیای دراندشت اونم خونه ماست٠
خداییش همتون خیلی گلین
مشاوره ایده جالبیه
با توجه به اینکه دامنه تخصصمون وسیعه جالب میشه٠
خنده میکنییییم

سروناز جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:38 ق.ظ

سلام
آی گل گفتی خوشم اومد
یه جای شاد هست تو این دنیای دراندشت اونم خونه ماست٠
خداییش همتون خیلی گلین
مشاوره ایده جالبیه
با توجه به اینکه دامنه تخصصمون وسیعه جالب میشه٠
خنده میکنییییم

سروناز جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:39 ق.ظ

سلام
آی گل گفتی خوشم اومد
یه جای شاد هست تو این دنیای دراندشت اونم خونه ماست٠
خداییش همتون خیلی گلین
مشاوره ایده جالبیه
با توجه به اینکه دامنه تخصصمون وسیعه جالب میشه٠
خنده میکنییییم

ندا جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:18 ق.ظ

سلاممم صبح همگی بخیر
بچه ها کسی از رضا خبری نداره؟
بعیده این همه وقت پیداش نشه
اگه کسی خبری داشت یا باهاش چت کرده یا هر چی بهمون بگه
ممنون میشم

یوسف جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:34 ب.ظ

بچه ها واسه شنیدن آلبوم های تاپ باکس آفیس پی ام سی برید این جا:
http://www.amoo.ir/html/Music.html

غریبه جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:11 ب.ظ

سلام لیلا جان
من وقتی میرفتم مدرسه ، جزء اون دسته از بچه ها بودم که از تقلب کردن میترسیدن !!.. برای همین زیاد اهل تقلب نبودم .. با این وجود یک اتفاق خیلی جالب در دوران تحصیلم افتاد که باعث شد از اون به بعد ، هیچ وقت تقلب نکنم !! کلاس اول دبیرستان بودم و زمان امتحانات ترم اول فرارسیده بود .. با اینکه چند ماهی بیشتر از ورودم به محیط دبیرستان نگذشته بود و قبل از اونم هیچ رابطه ای با مسئولین و معلم های اون جا نداشتم اما در همون مدت کم ، اطرافیانم شناختی نسبی در مورد من پیدا کرده بودن و میدونستن که تقریبا بچه سر به راهی هستم !.. خلاصه سر یکی از امتحان ها که به دلیل زیاد بودن تعداد بچه ها در نمازخانه برگذار شده بود ، اتفاق جالبی افتاد .. تقریبا 10 دقیقه بیشتر به اتمام امتحان نمونده بود و خیلی از صندلی ها خالی شده بود .. اصولا در چنین وضعیتی مسئولین سعی میکنن که فاصله بچه ها رو از هم دورتر کنن ؛ برای همین جای بعضی از بچه ها رو عوض میکنن .. من هم کنار یکی دیگه از رفقا نشسته بودم و اطرافمون هم هیچ کس نبود .. ناظم مون همین که میخواست بهم مون بگه : "فاصله تون رو بیشتر کنید" مربی پرورشی مون گفت : "آقا فلانی ، نیازی به این کار نیست ؛ سید (به من میگفت "سید") تقلب نمیکنه!" .... هر چند که خودمم اصلا تقلب کردن رو دوست نداشتم ، اما این جمله رو که شنیدم ، به شدت از خودم بدم اومد (!) از اون به بعد قصد کردم که هیچ وقت تقلب نکنم و پس از مدتی یه جورایی تو مدرسه انگشت نما شده بودم .. حتی بعد از اون تو دانشگاه هم ، هرکسی که شماره صندلیش وقت امتحان کنار من می افتاد ، دوست داشت خودش رو خفه کنه !! چون میدونست که باید تنها امتحان بده ....
اینم از خاطره من در مورد تقلب دوران تحصیل (چشمک !)

با این وجود طبق فرمایش شما ، ما خودمون داریم خشت های فرهنگی جامعه مون رو در فرهنگی ترین ارگان اجتماع (یعنی مدرسه !) کج میذاریم و در حقیقت ، با دست خودمون "چگونه متقلب خوب شدن" رو به نسل بعد می آموزیم و بهش تلقین می کنیم که "تا متقلب نباشی ، به جایی نمیرسی ..." از این بابت کمی تا قسمتی ابری در برخی نقاط تمام ابری ، همراه با اشک و زاری محلی (!) متاسفم :دی

راستی آبجی لیلا ، خیلی شیطون شدی هاااا... آخه خرموشناز یواشکی در مورد تمام مطالبی که نمیخواست بنویسه هم نوشت !!... این رو گفتم که فردا نگی داداشی نفهمید (:

شاد باشی و موفق
یا حق

از غریبه به آبجی سارا جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:12 ب.ظ

ای وای خدا نکنه آبجی !! اصن مهم نیست عزیزم .. شما به هیچ وجه خودش رو ناراحت نکن (!) پستم اون قدرهام دندان گیر و پرمحتوا نبود ؛ مطمئن باش که چیز زیادی رو از دست ندادی ...
مهم همین معرفت و محبتت بود که چه کامنت میذاشتی و چه نمیذاشتی ، میدونستم داری ! (:

ممنونم از اینکه به یاد داداش امینت هستی آبجی سارا ...
دیگه ناراحتیت رو نبینم هااااا...
یا حق

مونا جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:57 ب.ظ

سلام لیلا جونم
لیلا جوون
تقلب ! حتی اگه تقلب نکنی وجود یکی از دوستان در کنارت بهت دل گرمی میده!!
واقعا من تجربه داشتم که اصلا تقلب نکردم ولی همین که یکی از دوستام کنارم بودن خیلی اضطرابم کم شده!!
انقدر بده جای بچه ها رو عوض می کنن!
ایشششششششششش
ولی خب معلمامون میگن حق و ناحق میشه!
خب وقتی که امتحان آخر سال باشه ،برای رتبه و ...
ولی توی کلاس خیلی خوبه!!!
خب من برم.
تا دوباره...

سلی به امین جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:48 ب.ظ

وای امین تو یعنی اینقد بچه مثبت بودی؟؟
یعنی یه بارم تو عمر تقلب نکردی؟؟
ای ول بابا !!
از شما پسرا بعیده !!

ما چی بگیم که دیگه اوپن بوک امتحان میدادیم؟:دی :دی

سلی به مونا جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:51 ب.ظ

مونا توام؟
یعنی یه بارم تقلب نکردی؟
وای یکی منو بگیره !
من که بارم نمی شه !!
ای ول بابا !

از غریبه به سلی جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:41 ب.ظ

به اون شدتی که تو فکر میکنی نـــه ..
راستش بعضی وقتا با رفقا آتیشی تو کلاس برپا می کردیم که دودش کل مدرسه رو برمیداشت !.. اما در مورد تقلب آره ؛ بچۀ خوفی بودم !! یعنی اگه تقلبی هم در بین بود ، من بیشتر تقلب میرسوندم تا بخوام بپرسم !.. نمیخوام بگم خیلی زرنگ بودم هاااا ، نه .. ولی اصولا در رده بندی مدرسه بین نفر سوم تا پنجم قرار میگرفتم .. خلاصش اینکه خیلی نیاز به تقلب کردن و از این فیلم و سیانس ها نداشتم (:

اما از قرار معلوم تو از اون ورپریده هاش بودی ، آره ؟! :دی
راستی تو مطمئنی که هنوز زنده ای ؟! چرا این فکر رو میکنی ؟! به نظرت ممکن نیست که همه چی یک رویای طولانی باشه ؟! (با توجه به کامنتی که تو نیمکت گذاشته بودی !)

یا حق

حیتا شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:57 ق.ظ

به به !
سلام بر خانوم معلم گل!
متنتو خوندم اما در اسرع وقت میام پست بذارم.
اما تو همین خوندن یه چیزی خیلی برام جلوه کرد.اونم:«صداقت »در کلامته لیلا جونم!

حیتا به یوسف شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:03 ق.ظ

لطفا ازین شوخیا با من نکن یوسف! جدا ناراحتم می کنی!!

حیتا به غریبه شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:22 ق.ظ

کاش دلیل این رفتارو حرفای قلب شکنتو می فهمیدم...!

حیتا به سارا شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:25 ق.ظ

ممنون ممنون ممنوووووون
انشاالله.دعاکن واسم عزیزم
شوهر عمه جان؟!هیچی گذاشتمش روگاز حسابی بپزه تا یه مرد پخته بشه!

مونا به سلی شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:26 ق.ظ

نه بابا سلی!
ببین جمله رو درست نخوندی !
گفتم بعضی وقتا که مراقبان عزیز همچی چهار چشمی هم آدم رو می پان!!!!! ( متوجهی که!)
حتی اگه بدونی که نمی تونی تقلب کنی ودوستت بغلت باشه احساسه آرامش داری!
اما من سر امتحانای پایانی هیچ وقت تقلب نمی کنم ( حتی اگه راهش باز باشه )
ولی سر کلاس اگه بشه!! خب آره!!
ماشاا... انقدر بچه های درسخون ( از اون لحاظ !!) کنار من می ذاشتند که مجبور بودم برسونم .
انقدر خودکار می زنن به آدم و می زنن به پای بدبختمون که از زندگی سیر میشیم!!!!!
دوستم می گفت که عجب غلطی کردم شاگرد اول شدم!!!! :دییی
ولی خب اگه بری توی بطن کار ! خود من وقتی معلم نگفته می خواد امتحان بگیره بعد شب می خوابه صبح پا میشه میگه امتحان دارید بعد ما تا بنا گوش دهنمون باز می مونه ! هی میگیم خانوم به خدا نگفتید عین خیالش نیست :دیییی
من شخصا به هر طریقی تقلب می کنم.
اما اگه قبلا گفته باشه : نه خیلی سعی می کنم ! تقلب نکنم !:دی
آخه اگه نمره ی کاملم بگیری انگار مال خودت نیست و ....
آره دیگه !
همین !

مونا به سلی شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:27 ق.ظ

مونا به یوسف شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:29 ق.ظ

چی گفتی حیتا جون ناراحت شد ؟؟
حیتا جوون منظوری نداشت !
یه کمی شوخه !
شما به دل نگیر...

مونا به غریبه شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:30 ق.ظ

داداشی
چرا عمه حیتا از دست شما و یوسف ناراحته؟؟؟

حیتا جون ناراحت نباش..
باور کن اینا شوخی می کنن!

اینجا ما نباید از دست هم به دل بگیریم!

مونا به همه شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:36 ق.ظ

هر کس با یکی دیگه اینجا قهر کنه
گریه می کنمااا


یوسف به حیتا شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:05 ب.ظ

ملجان..ملجان..بیا سپره بلا شو..من پشت آبجی ملجان قایم شدم..آبجی خودت جواب حیتایی رو بده..ظاهرا بد برداشت کرده..

یوسف به حیتا شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:06 ب.ظ

مونا مونا..خودت به حیتا یه چیزی بگو..با شمشیر افتاده دنبالم!!

سلی به حیتا شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:41 ب.ظ

حیتا جونم این یوسف ما شوخی کرده
یوسف فرار کن حیتا میزنتتت !!
بدوووووووووووووووو
حیتا جونم تو ببخش
بوووس بوسسسسس بوسس


د بچه اینجا وانسا دیگه !
با توام یوسف خان !

حیتا به مونا شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:44 ب.ظ

ای بابا مونا جون.من که به دل نگرفتم.فقط خواستم از قبل بگم که یوسف خان ادامه نده!!
ناراحت نیستم.گررررره نکن دیگههههههه.باشه؟

حیتا به یوسف شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:46 ب.ظ

آره جون من!
فقط سوءتفاهمه آره؟!
اگه هیچکیو نشناسم این مشدیارو خوب می شناسم.
ولی عیب نداره.به روی خودم نمیارم.فقط وایسا میخوام گردنتو بزنم با شمشیر گیگیلی.وایساااااااااااااااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد