« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

زمین...

 

بعدن نوشته:

 

۱- عرض شود که ...آقا من الان اومدم واسه کامنتا یخده جوابیه بنویسم و با رفقا گپ بزنم که متاسفانه ...، هنوز تصویر و صدای بنده به علت همون سرما خوردگی برفکی وخط خطی هست ...، بعدشم اینکه اگه الان بیشینم به جوابیه نویسی ...اونخ کی به جا ما بشینه درس بخونه .رفقا و دوستان اگه اجازه بدن ... ما یه جا و کمپلت از همه تشکر بکنیم .

خلاصه و مخلص کلوم اینکه ... گلی به جمال همتون ... کلی ایوالله د ارید.

 

۲- الان تو راه که میومدم یه آهنگی گوش میدادم ...، خیلی حال کردم ...البته به احتمال قوی خیلی از شماها زودتر گوش دادین ... ، حالا اگرم گوش دادین یه بار دیگه گوش بدین ...

http://exanimate.persiangig.com/audio/ham_otaghi.wma

 

 

۳-

یک وجب زمین ...

جرعه ایی از آسمان

و یا حتی کف دستی نان!

... محبت و عاطفه خواستن

 

روزهایی بود که این ها

مثل نور خورشید

و اکسیژن سیال در آسمان

بسیار بسیار یافت می شد

اما حالا ...

...

...بگذریم

 

ملک نصر و کامروا باشید

یا حق


آی ی ی...

... وای ی ی

ه ...ا..ی

عرض شود که ... ما سرماخوردیم خفن وحشتناک

گلومون میسوزه ... ( گلاب به روتون، گلوی مبارک ما چرک کرده )

 

دیگه عرض شود که .... آی ... هی هوار... دماغ ما نیز بدجور میسوزه !

( هم به علت سرما خوردگی و هم به یه علت دیگه!! )

آها ... اصن همون یه علتو براتون می نویسم .. حالشو ببرید.

 

*               *              *

دیروز رفته بودم زمین بخرم

...

اصن بزار از اولش تعریف کنم( اردیبهشت 86)

 

اول از همه اینکه ما ...تک و تنها داریم تو این شهر بی در و پیکر زندگی می کنیم و واس خودمون خوشیم

ای آب باریکه ی کارمندی و نوکری دولت هست و با همون روزگارو سر می کنیم.

اهل کوه و دشت .. رفقا( فقط مذکر!! ) و تفریح ( فقط تفریحات سالم!! )

 

خولاصه .. چند ماه پیش گفتیم ای رضا .. یواش یواش دیگه داری به نیمه های عمر میرسی و به قول گفتنی

ای که پنجاه رفت و در خوابی

مگر این چند روزه در یابی

 

اومدیم یه مدتی با خودمون خلوت کردیم ...یه حساب سر انگوشتی و اینا ...که ...فلانی .. شوما هرچیو که در آوردیو ،زدی به شاخ آهو و تنگ وافور ( البته این اصطلاح هستشا )

 

گفتیم چه کنیم .. چه نکنیم ... زن بیگیرم اول .. یا اول بیریم دنبال درس ...

خولاصه همینجوری آلا خون بالا خون افکار و مسائل زندگانی بودیم که از طرف یکی از دوستان خبر رسید که در اطراف کرج ... و در جایی به نام هشتگرد ... قیمت زمین مناسب هست و آینده خوبی داره .

گفتیم آقا قیمت چه جوریاس؟!

گفتن : هر یه قواره ی 250 متری با هزینه ی سند و بنگاه شیش میلیون تووومند

حالا این قضیه مال کی هست .. دقیق مربوط میشه به خرداد ماه همین سال

 

آقا این جیبو بگرد .. اون جیبو بگرد...دفترچه ی بانکو نگاه کن ...

ای بخت نامراد مش مراد ... بترکی شانس .. زمین بیایی آسمون

سه تومن  دستِ صاحب خونه ( که اونم چند ماه پیش وام گرفته بودیم).... یه تومن بانک

...

دو تومن کم داشتیم

.... و قرار شد برم دنبال اون دو ملیون تومن

دو ملیون خودتو نشون بده

... کدوم گوشه کنار قایم شدی؟؟!!! لا مروت! 

 

.... این داستان ادامه دارد

 

حالا فعلن رفقا مشغول بزنو بکوب باشن تا ایشالا اگه عمری باقی بود بیام و بقیشو تعریف کنم

فعلند .. عجالتاْ قربون همگی بگردم .. بچسبم

 

نظرات 111 + ارسال نظر
نسی جوون شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:44 ب.ظ

به نام خدا
اولللللللللللللللللللللللللللللللللللللل

نسی جوون شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:44 ب.ظ

می خونم بعدا می کامنتم:دی
هه هه هه
اول می شوم:خندههههههههههههههههههههههههه

*حضرت عشق* یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:12 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

ما سوم
یعنی من سوم
:)
می یامااااا

آرش یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:32 ق.ظ http://arashjavadi.blogsky.com

بابا چند نفر به نفر!

یوسف یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:52 ق.ظ http://littlestar.persianblog.ir

به داش رضا آپ کرده..
منم هفته پیش بدجور سرما خورده بودم..که یکی از دوستان گفت سرما خوردگیو به شوخی نگیر و برو دکتر..رفتم بهم آمپول داد که خب یواشکی تو داروخونه با کپسول عوضش کرد!!..:دی خلاصه اگه همون روز اول می رفتی دکتر الان به چرک و گلودرد مبتلا نمی شدی!!..هنوزم دیر نشده.. :دی مونا آی مونا!! چمدتا آمپول بیار!! :دی

حالا ما نفهمیدیم تو این هیریویری این زمین چه ربطی به حال خراب و زندگانی و درس و زن گرفتن شوما داشت؟..گفتیم الان می گه تو این مدت نبودم رفتم خواستگاری که یهو پول و اجاره و زمین رو ریختی وسط این زنه رو زیر خاک و آجر سر به نیستش کردی و موضوع رو با ۶تومن تموم کردی!! =))
نکنه زمین تشبیه؟؟..آها زنه ۶میلیون تومن قیمت داشته!..بچه ها اون زمین زن هستشااااااااااااااااا!!..داش رضا زمین رو به زن تشبیه کرده..آهاااااای!! :دی .نه جونم ارزش نداره..بفرستش پیش صابخونه تا بلکه هم پولتو پس بده هم یه مدت اجاره ندی!! =)) اصلندش زمین بخری که چی بشه؟..می خوای واسه ما برج بسازی اونوخ؟..بچه ها چمدوناتونو ببندین راس راسی داریم همخونه می شیم!! =)) نوک برج خونه منه!! =)) =))
یعنی چی این داستان ادامه دارد؟؟..یعنی رفت تا عروسیت؟؟..این جا حتما عکس زنه مبتذل بوده نمی شده عکس بذاری!!..خب زن ۶ملیون دلاری همینارو هم داره!!
حالا کوه و دشت و تفریحات با رفقای مونث خوش گذشت؟؟! =)) آی قلبم..آی قلبم...قرصااام...باز ملجان و گیلاس قرصای منو گوگور کردن که ثروتم بهشون برسه زودتر!! :((
۴کریم.. :)

غریبه یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:08 ق.ظ

سلام و درود و دو صد بدرود به عزیز دلم .. آقا رضا مشتاق

قبل از هر چیز برخودم لازم میدونم که اعلام کنم ٬ خیلی خیلی مخلصیم داداش رضا .. با این پستت ٬ کون و مکان رو منور کردی عزیزم !!

هر چند اصولا عادت ندارم برای پستی که هنوز نخوندمش ٬ کامنت بگذارم اما فقط به این دلیل که دیدم اسم بزرگ خاندان خانه ما پایین پست خورده ٬ رسم و رسوم و عادت و خلاصه همه چی رو گذاشتم زیر پا و با تمام سرعت خودم رو رسوندم که اگه خدا بخواد ٬ قبل از اینکه دوباره تعداد کامنت ها به صدهاتا برسه (!) عرض ادب و ارادتم رو پیشکش کنم ...

صادقانه هم باید بگم که دیشب با اجازه تون ساعت دو خوابیدم .. از صبح هم باز هم با اجازه تون تو کوچه و خیابون گز می کردم .. برنامه فردام (یا بهتر بگم امروزم!!) هم دست کمی از دیروز نخواهد داشت .. تمام این توجیهات رو کردم تا بگم که اگه یه نموره کامنت اصلیم دیرتر به دست گلت رسید ٬ بالا غیرتا این قصور رو به گردن سهل انگاری نندازی .. با این حال سعی میکنم که هر چه زودتر خدمت برسم ...

تا درودی دیگر .. بدرود !!
یا حق

ندا یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:12 ق.ظ

ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این چند روزه در یابی
از کی تا حالا سن و سال ادما هم مثل تورم جهشی شده؟
عزیزم زندگی به قول خودت همین پنجاه سال اولش سخته
نمی خواد نگران از این به بعدش باشی
منم مشتاقم ببینم دنباله ماجرایی که نوشتی چی هست
امیدوارم سرماخوردگیت هم برات مشکل ساز نشه
میبوسمت . فعلا

ندا یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:15 ق.ظ

راستی رضااا
این تفریحات سالمتونو دوستای مذکرتون حتمیه دیگه؟؟
شما فکر کن باور کردیم
مخصوصا دوست یابیتونو از جنس مذکر

بنفشه یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:23 ق.ظ

آقا لام و علیکن
آقا ما چاکرتون بریم نوکرتون بیایم؟
آقا ما لومتیم (غلومتیم)
آقا ما 10کرتیم
آقا ما 4کرخواتیم
آقا ما 5چرتیم
:D
اینا رو دیروز یاد گرفتم
البته اینا ترتیب داره ها
من فقط همینا رو یادم مونده


بادآمد و بوی عنبر آور
یک دانه .... ( نه شوخی نداشتیم اونم با کی با داش رضا بزرگ خاندان خانه دیوانه خانه ننه آمنه شیرخوارگاهی)

داداشی چه عبج چمشمون به جمال با کمالتون منور زد نری رو مین ... حاجی لو رفتیم

امروز خدایی با بی حوصلگی تمام باز کردم در این خونه رو ها از بس توش صداس سرسام گرفتم
اما تا دیدم که مزین به نام زیبنده آقا رضای مشتاق گردیده است بسی مشعوف مسرور سرور رور ور ر ..... گشتیدندی همی
و با شعف عف ف ... بسیاری شروع کردندی به خواندندی
اما دریغ و درد ...... در پایان به همان دردی عارض گشتندی که در پایان تمامی داستانهای مجله خانواده سبز دچار شدندی ....
...... ادامه دارد
جمله دیر آشنای زجرکش کننده

خو آقا ما که اعصاب معصاب نریم ... شوما دیگه چرا با اسباب و اساسیه ما بازی میکنی ... بزار زمین بچه میشکنه
خو نمیگی ما دلمون میشکنه و دوست داریم بدونیم بالاخره داداشمون زمین خرید؟ زن میگیره؟ لباس دوزیم؟ کدوم آرایشگاه بریم؟ کادوی عروسی چی براش بخریم؟ بچش چیه؟ اسمشو چی میخواد بزاره؟ پسرش رفته سربازی؟ دخترش دانشگ
اه قبول شد؟ کار پسرش چی شد؟ دختر اقدس خانومو میگیره واسه پسرش؟ نوه اصغر جیگرکی اومد دخترشو بگیره یا دخترشو داده به اون مهندس تیغ تیغیه؟چند ساله که داره به خوبی و خوشی زندگی میکنه در کنار خانوادش ؟
......... پایان


:(())))))))))))))))))))))))))) عرعر
من عکس میخوام

به نام خدا یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:35 ق.ظ


سلام آقا رضا
می تونم راحت باشم؟
شخصیت شما منو یاد داداشم می ندازه اگه حدسم درست باشه می خوام چنتا نصیحت خواهرانه بکنم . امیدوارم روشون فکر کنید و اگه دید ید به نفعتونه عمل کنید.
بهتر ه هر فکری دارید در کنارش حتما به فکر درستون باشید نه فقط به خاطر بهتر شدن موقعیت شغلی یا ... به خاطر خودتون و توانایی هاتون.
کم کم بهتره برنامه ریزی کنید شرایط رو برای ازدواج فراهم کنید (اگه خواهر ندارید می تونید روی ما حساب باز کنید تا ما هم طمع شیرین خو اهر شوهر بودن رو بچشیم (لبخند های شیطانی مرموز )
در مورد سرما خوردگیتون حتما به پزشک مراجعه کنید امیدوارم هر چه زودتر خوب بشید .

گوش ماهی

سروناز یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:54 ق.ظ

سلام اقا رضا
سرما خوردی؟؟؟؟؟
صبر کن بیا اینو بخور زود خوب میشی واسه گلو درد و چرک خوبه زود خشک میشه ننه
بیا ننه این شربت رو بخووور
داش رضا یعنی دیروز اردیبهشت بودهههه ؟؟؟!!!!!!!!
ای دل غافل اگه اینجوری باشه من چند روز دیگه باید دوباره کنکور بدم!!!!!!!!۱۱
ای دل غافل من فکر کردم الان دیگه ۸۶ داره تموم میشه!!!!!۱
هییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
یییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی(مرجانی به خدا از تو کش نرفتم این هی رو )
بیا داش رضا بقیشو با همدیگه جیبا رو خالی می کنیم بهت میدیم ولی به شرطی که سندشو به اسم ههمون بزنی
اوکی؟
این عکست منو کشته داش رضا
ننه ننه جون بیا یه استون چای بخور تا حالت جا بیاد اییینهنه سرفه هم نکن تو روی این بچه ها فردا همشون سرما خوردن دیگه من چه خاکی تو سرم بریزم توی این قححطی؟؟

گیلاس یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:45 ق.ظ

داداش رضا مگه میخوای تا آخرش تهنا تهنا بنویسی که ما رو میذاری اینجوری تو خماری؟؟؟!!!
میدونی دفعه دیگه کی نوبتت میشه؟؟؟؟؟؟!!!! احتمالا تا اون زمان ۱۵۰ رو هم رد کردی!!!! البته با این رشد جهشی سن شووما!!!
بابا اون شیش تومن رو آدامس میخریدی زودتر بهت زن میدادن!!!

سلی یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:02 ب.ظ

سلام...سلام ...سلام...
عمو جون خوبی؟؟مثه اینکه نیستی؟سرما خوردی نه.؟منم سرما خوردم اونم از نوع شدیدش البته الان آخراشه یه کم فینگ فینگه دیگه کنم تموم میشه..من سرما بخورم عمرا به کسی بگم چون این پاپی ما زود زود مارو میبره دکی..دکی هم از اون آمپول ها میده.منم خودم ترسو!!!؟یه جیغ میکشم گوش دکتره چیه گوش پرستارام هم کر میشه به خاطر همینم همیشه آخراش دکترا میگن (لطفا دفه بعد این خانوم واسه آمپول نیاد اینجا..
حالا اینا رو بی خیال..کجا بودیم؟؟؟آها ..حالا چی شد ززمینه رو خریدی..؟به نظر من اول زمین رو بخر:دی بعد زنه رو بگیر..بعد برو سراغ درس.:دی:دی.
عمو قرار نشدا..آپ هم مگه ادامه دار میشه...مارو گذاشتی تو خماری جناب مشتاق..؟؟امسئه ی دوم:همچین میگه ای که پنجاه رف و در خوابی یکی ندونه فک میکنه ۷۰ سالشه..جناب مشتاق ۳۰ سال سنی نیس...زدی تو پیری.؟؟!!؟..اصن یعنی چی ؟؟؟یعنی اگه منم ۳۰ سالم بشه هی میگم پیرم..اتفااقا من همه جا میگم جوونم..هیچ کی هم حق نداره بگه پیرم...د آدم حسابی(ببخشید جوگیر شدم!!!:دی)شوما تازه اول جوونیته...تازه باید زن بگیری:دی:د ی تازه باید بعدش بچه دار بشی..:دی تازه باید دانشگاه رفتن منو ببینی؟!؟(چه ربطی داش اصن؟:؟٬!!؟):دی
پس اهل کوه دشتی عمو جان؟اونم با رفقا از جنس مذکر؟؟تو گفتی ما هم باورمون شد :دی:دیمیشه این تفریحات سالمتو برا ما برشمری(فعل پیشوندی:دی)
من که حوصله ی بزن و بگوب ندارم..برم سر درسم البته اگه این ضبط همسایه مون لطف کنه و کمی تا قسمتی خفه شه:دی

سلی یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:04 ب.ظ

قربون عمو..
زن عمو رو ببوس:دی بوس بوس
فعلااااااااااااااااااا

ندا یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:19 ب.ظ

پس کی مینویسی این داستان دنباله دارو؟؟؟؟

سلی یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:31 ب.ظ

مارو دق دادی عمو جان:دی

[ بدون نام ] یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:33 ب.ظ

مگه نمی خوای ادامه شو همین الان بنویسی؟؟(آیکون تعجب)
نکنه میخوای بذاری واسه دفه ی بعدی که نوبتت میشه...
شوخی میکنی
؟؟
وااااااااااااااااااااا

[ بدون نام ] یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:42 ب.ظ

من دلم می خواهد

خانه ای داشته باشم پر دوست

کنج هر دیوارش

دوستهایم بنشینند آرام

گل بگو گل بشنو

هرکسی می خواهد

وارد خانهء پر عشق و صفای من گردد

یک سبد بوی گل سرخ

به من هدیه کند

شرط وارد گشتن

شست و شوی دلهاست

شرط آن داشتن

یک دل بی رنگ و ریاست

بر درش برگ گلی می کوبم

روی آن با قلم سبز بهار

می نویسم ای یار

خانهء ما اینجاست

تا که سهراب نپرسد دگر

خانهء دوست کجاست؟




نیلوفر یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:35 ب.ظ

به به به آق رضای خودمونننننننننننننننننننننننننن...
رضا بیا من بهت دو میلیونو بدم...بیا!!...یه دو دارم حالا چه دو هزار تومن چه دو میلیون مگه فرقیم میکنه؟!:))
اون عکستم بزار ...حتما می خوای عکس خود تحفه تو بزاری دیگه که داری زمینه شو فراهم میکنی که بچه ها خدایی نکرده سکته نکنن!!!!!!!!!:)))

نیلوفر خطاب به یوسف یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:36 ب.ظ

برو خودتو بکش بلکه منه بیچاره کمتر حرص بخورم!!!

نیلوفر خطاب به مرجان یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:37 ب.ظ

اگه می دونستم انقد خوشحال میشی زودتر میگفتم برام مهمی!!!

نیلوفر خطاب به موشی یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:37 ب.ظ

خداییش تو از همه با معرفت تری!!!!

نیلوفر خطاب به غریبه یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:39 ب.ظ

من شوهرم بکنم تو یکیو ول نمیکنم...یه کاری نکن که خواهر و برادری رو فراموش بکنم بیام بگیرمت!! که تا آخر عمر مجبور شی منو کنارت ببینیا!!!تازه طلاقتم نمیدم!!!

نیلوفر خطاب به سارا یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:39 ب.ظ

چشم آبیه خوشگلم...خیلی ممنون از پینگر!!! :|

نیلوفر خطاب به بنفشه یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:40 ب.ظ

دلم برات تنگ شده ها آبجی خانم:-*

نیلوفر خطاب به سل یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:40 ب.ظ

نیلوفر خطاب به سلی یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:41 ب.ظ

خوبی شما سلی خانم؟..

نیلوفر خطاب به توت کوشولو یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:42 ب.ظ

توتی به این خانمتون بگو منو ول کنه!!! :(

نیلوفر خطاب به لیلا یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:42 ب.ظ

خانم اجازه..میشه من بگیرم این شاگرداتو یه فصل بزنم راحت شم؟

نیلوفر خطاب به بقیه یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:46 ب.ظ

امیدوارم زودتر بیام و باهتون آشنا بشم...البته میدونم که جواب ندارما...ولی گفتم که بدونین برای آشنایی باهاتون لحظه شماری میکنم...البته همینجری میشناسمتون اما نه اونقدر که با بچه های اینجا آشنایین...

آقا موشه یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:15 ب.ظ

سام علیکمممممممممممممم

سلام مخصوص خدمتی داش رضای گلو گلاب چطوری داداچ ؟

اوووووووه داش رضا عاشق میشود :دی سلی بدو اسم عموتو بزن تو سر در روزنومه مگه نگفتی میخوای خبر نگار بشی جدیدا :دی
به جان خودم عاشق نشده باشی آشقو شدی =)) منم تا با خودم خلوت میکنمو حساب کتاب میکنم بعد میفهمم که عاشق شده بودم !!!!! البته یه ده بیست بار خلوت نکردم بیشتر با خودم!!!!! سووووووووت =))

آی خواهرا پسر خواهرا بسر برادرا برادرا بدوئین بگردیم یه دختر خوب (محالات) پیدا کنیم واسه داش رضا

از اینک همه آستینا بالاااااااا =))

آخ جون عروسی آق رضا دلم لک زده بود برا سور سات عروسی بچگی مارو نادیده بگیرین =))

مرجان بدو خیلی کار داریمااااا سلی وقت تو تالار گرفتی !!!!! یوسف تو که هنو ماشینو گل نزدی !!!! بنفشههههههه کوجای ؟؟ نیلو هم که دنبال عروس رفته آرایشگاه :دی

آن آن آقا بیا وسط باقیه بپرن وسط میخوایم حسابی شلوغش کنیم :دی


آخ جون عروسی من برم دنبال عاقد =))

الفراررررررررر

خرموشناز یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:10 ب.ظ

سلام آقا رضا منتظر بقیه داستانتون هستیم ....من شبا موقع خواب همیشه داستان می خونم
این گلو درد که الان همه گیره ما هم گرفتیم.
و بد جوریم می درده
آییییییییییییییییییییییییییییییییی
واییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

یوسف یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:24 ب.ظ

آقا یکی بیاد به نیلو آب قند بده!! =))

نداااااااااااا یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:49 ب.ظ

ببینم چیه واسه خمودتون میبورین و میدوزین
از حالا گفته باشم اگه قراره کسی دنبال کاندید مناسب برا رضا بگرده خودمم ولا غیر
موشیییییییییییییییی حواست باشه هاااا هر دختری نمیتونه با رضا کنار بیاد .نیست خیلی (...)
مرجان جونم تو جای نقطه چین بنویس .
تازشم تا ما انتخاب کنیم و باب آشنایی فراهم بشه و اینا دل بدن و قلوه بگیرن و بعدشم به تفاهم برسن و خلاصه کمی هم ناز کنن و ما هم نازشونو بکشیم یه دوسالی طول داره
موشییییییییییییی
عاقد رو بیخیال خیلی زوده
راستی صیغتونم میدیم موشی و یوسف و امین و روزبه
با هم بخونن . خیلی جالب میشه
ما خانوما هم دست جمع کللللللللللللللل میکشیم و قند میسابیم رو سر این نو گل های نوشکفته عاشق
چه شودددددددددددددددد

سلی خطاب به نیلو یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:53 ب.ظ

سلام نیلو خانوم...
خوبی..خوشحالم از آشنایی باهات...
اینم یه بوسه سفارشی برا نیلو خانوم..

ندا یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:54 ب.ظ

رضاا یه آدرس میذارم برات حتما سر بزن و بخون
http://www.kolivar.blogfa.com/
ببین این دکی جون ما چه جوری با کلمه ها بازی میکنه
وای رضا وقتی میخونم نمیدونی چه حالی میشم
راستی آقاااااا دلمون برای کلمه به کلمه نوشته هات تنگ شده
یه چند خطی مهمونمون کن
میبوسمت اگه گفتی چند تا؟؟؟

سلی یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:55 ب.ظ

شما ها بخواین برا عموی من زن بگیرین نوبره والا...
برین کنار بینم..اینقدم عموی منو اذیت نکنین...
عموی من می خواد درسشو ادامه بده..پله های ترقی رو طی کنه...دختره هم خیلی دلش بخواد..ایششششششششش:دی

سلی یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:56 ب.ظ

ندا جون هستی شوماا؟؟

سلی یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:57 ب.ظ

هستی or نیستی؟

ندااا یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:59 ب.ظ

به به سلی خانوم گل
کاری باشه هستیم خدمتتون

*+*+*سارا*+*+*+ یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:02 ب.ظ

کامنت :|

نیلو...میکشمتا....

:(( سایتش خرابه بخدا...مگه نه موشی؟

*+*+*سارا*+*+*+ یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:03 ب.ظ

:|‌ داداچ رضا....ایشالله که خونه دار میشی

بذار جناب ا ح م ق ی نژاد عزیز گور بگور بشه...


نوبت شوما هم میرسه

*+*+*سارا*+*+*+ یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:03 ب.ظ

=)) راستی داداچ رضا...اون ۵ تومنت رو بده من نیاز مبرم به خرید دارم (خجالت)

بعذا که ۲ تومن جور کردی ۵ تومن رو من قسطی بهت برمیگردونم.

سلی یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:04 ب.ظ

من الان چی کار کنم؟

سلی یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:05 ب.ظ

سارااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

از سلی به سارا گوشیو وردار یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:06 ب.ظ

سارا ..ندا با شماهام:دی یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:07 ب.ظ

ندااااااااا یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:08 ب.ظ

جون دلم گفتم کاری داری بگو
چیزی شده ؟؟؟

سلی یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:13 ب.ظ

هیچی..خواستم تنها نباشم:دی

سلی یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:17 ب.ظ

ندا تو خیلی درس میخونی نه؟؟من که نمی خونم:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد