« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

« خونــه مـــا »

آسمان ضمیر انسان است و خانه ی ما سرای دلها

روزگار کودکی برنگردد دریغا

 

ده بیست سی پونزده

هزار و شصت و شونزده

هر کی بگه شونزده نیست

هیفده و هیجده و نوزده و بیست !

خاله سوسکه خونه نیست

میخواد بره انگلیس

با

ما

شینه

نمره

۲۰      

من اول شدم

سعید : مرجان ! آخرشو اشتباه خوندی کلاهبرداره حرفه ای ! کلک زدی دوباره بخون !

مرجان : غلط میکنی ! همیشه همینجوری میخوندم ! چرا جر میزنی ؟

سعید : اگه راست میگی از میخواد بره انگلیس بخون دوباره ... دستت طرفه من بود  

مرجان : سعید جر زن ! جر زن ! ماماااااااااااااااااااااااااااااااان

سعید : زهر مار ! دیگه نمیذارم سوار دوچرخه ام بشی ... اون عروسکتو هم من یه چشمشو درآوردم

مرجان : خاک بر سرت ایشاا... بمیری

سعید : خب حالا گریه نکن مرده شوره صداتو ببرن ... تو اول !

مرجان : آخ جون ! خیلی هُلم بده برم اون بالا بالاها

سعید : دیگه غر نزن ! هرجوری که دلم میخواد هُلت میدم

مرجان : تندتر ! تندتر ! گفتم تندتر دیگه

سعید : ۱. ۲ ..۳ ... ۴ .... ۵.....۶ ...... ۷ ....... ۸ ........ ۹.........۱۰ بیا پایین نوبته منه

مرجان : نهههههههههههه ! یواش هُلم دادی قبول نیست

سعید : موهاتو میکشما ! خیلی جر میزنی ... بیا پایین دیگههههههههههههههههه

مرجان : نمیام نمیام ، سعید دیوونه ، تکون نده دارم میافتم ، ماماااااااااااااااااااااااااااااااان !

بابا : اگه گذاشتین یه بعد از ظهر مثل آدمیزاد کپه مرگمونو بذاریم ! .......... زود باشین برین تو اتاقاتون ببینم ... از امروز تاب بی تاب

-------------------------

یادش به خیر ...

-------------------------

دیروز که با بنفشه صحبت میکردم ، ازم خواست که سلامشو به هممتون برسونم و بهتون بگم که فعلا نمیتونه بیاد ولی دلش واسه همتون تنگ شده و سعی میکنه هرچی زودتر بیاد دوباره قاطیمون بشه با اون جوراباش ..... میدونم که الان همتون به حافظه قویی که من دارم احسنت میگین و با تشویق هاتون اشک شوق توی چشمهای منو گیگیلی میشونین و خولاصندتیاتش جیگر منو گیگیلی از اینهمه تشویق کباب میشه خواهش میکنم تا سراغ کامنتدونی نرفتین ، اول به این پاراگراف توجه کنین بعد برین کامنت خوده بنفشه رو بخونین

من توی همین چند ساعت باقیمونده فقط به کامنتهایی که حس کنم لازمه بهشون جُواب میدم ... قلبم سوراخ شد از بس کامنت جواب دادم انگشتام پینه بست از بس که روی کیبورد زدم فاشار خونم افتاد پایین از بس جواب روح خبیث و وَمپائره بی تربیت دادم

مگه من حق ندارم نفس بکشم راستی مام ونوسیه گل و گلاب سلام هممتونو رسوند و گفت بهتون بگم اگه دست از شیطنت برنداریم میاد با ملاقه چشمامونو از کاسه درمیاره

نظرات 167 + ارسال نظر
یوسف جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:41 ب.ظ http://littlestar.persianblog.ir

الان برمی گردم آبجی جونی..اول!! :دی

ها برو :دی

گیلاس جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:46 ب.ظ

مرجانی گازش میگرفتی!!!!!
بچه پرروووووووووو

کاشکی گاز گرفته بودم ... چرا یادم نبود ؟ :دی

گیلاس جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:48 ب.ظ http://monzo.blogsky.com

میگم این یوسف هم بچه بوده فک کنم مثل سعید بوده!!!
همش دخترا رو اذیت میکرده!!!
ولی موشی تو سری خور بوده! باباش نمیذاشته دست رو دخترا بلند کنه!!!!
بیا بریم حقمونو بگیرییییییم
جییییییییییییییییییغ ( مخصوص داداش یوسف!!)

آره یوسفه بهش میاد :دی
خودش میگه موی خواهرشو میکشیده ((=
موشی اینا که توی خونه اشون دختر ندارن ! ولی بهش نمیاد توسری خور باشه اینم یَک بلایی مثل یوسفه ... هر دوشون شررن (غشمولک)

یوسف به گوش باش ((=

گیلاس جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:55 ب.ظ

میگم مرجان خیلی بچه بودی خنگ بودی!!
خب سعید راست میگفته دیگه!!! اشتباه میخوندی!!!
اصلا اونو ولش کن!! اینو ادامه بده!
ده بیست سه پیلی پیلی آنباخالا دو خال خالا یوخ؟؟؟؟؟
این بود یا تلفظم غلطه؟؟!!!

ها :دی
حالا تو هم از سعید طرفداری میکنی نامرده خائن ؟ ((=
ای خدا نشد محض یه بارم شده اینا از من طرفداری کنن (غشمولک)
درست میخوندم دیگه :دی

اینا دیگه چیه نوشتی ؟ :دی ده بیست سیه جدیده ؟ ((=

یوسف جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 05:00 ب.ظ

سعید: نففففسسسسسسس کش کجایی ضعیفه هنوز بعد سال ها دارم سایه اتو تعقیب می کنم!!..آی لاو یو مرمری!! :دی

=))

یادش بخیل مرجان جون..هییییییییییییی! :((
من کوشولو بودم تو کودکستان یه مریم جون داشتیم منو می برد تو باغ برام کفشدوزک جمع می کرد!!..می خواستم باهاش ازدباج کنم دیگه!! =))
یه همکلاسی هم داشتم دخمل بود..یه بار رفتم خونشون مامانش برام نهار درست کرد..دامات اونا هم می خواستم بشم.. =))
حالا واستا فک کنم بازم یادم بیاد!! =))

می گم آبجی جونی این همه شکلک یا همین اموشین هارو از کجا میاری؟..من خیلی دوسشون دارم..:دی

زود پته این الاحضرت رو بریز رو آب..می خواسته مخ کیو بزنه؟؟..زوووود باید محاکمه بشه..حکمش شلاقه..نهایتا اعدام!! =)) =))

یوسفکم ! اشتب کردی ! سعید داداشمه ((=

آخ قلبم ... منو بگیر افتادم :دی

منم یادمه یه دوستی داشتم کوشولو که بودم میخواستم باهاش ازدباج کنم :دی اونم منو خیلی دوست داشت گاهی وقتا بین منو خواهرش طرف منو میگرفت (غشمولک)
توی کودکستان هم یکی از پسرا از من خوشش میومد ولی من خجالت میکشیدم ((=
تو رو خدا میبینی ؟ آدما از بچگی توی همین فکران :دی

این شکلکها رو از این آدرس میارم : www.pic4ever.com

گفتم که داداشمه :) ترسمولک
عجب غیرتی شده یوسف :دی

یوسف جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 05:04 ب.ظ

گیلاس جونم اتفاقا من تو موردایی که می پسندیدم خیلی سیاست داشتم و باهاشون مهربون بودم..دیدی که داشتم سر مربی مهدمون شیره می مالیدم!! =))
ولی خداییش از اونایی که بدم میومد یا وسایلاشونو رو زمین مینداختم یا محلشون نمی دادم یا موهاشونو می کشدیم یا نیشگون و دوتایی جیغ می زدیم و گریه و زخم و زیخیل اینا!! =))
حالا گیلاس جونم اگه می خواد گیساشو بکشم بیاد امتحان کنه..مثه سادیسمی ها اول موهاشو می کشم بعد لهش می کنم بعد بوسش می کنم فلان..! =)) =)) چه کیفی داره..نه؟؟ =))

گیلاسکی یوسفکی با توئه :دی

یوسف خیلی بچه بدی بودی بی تربیت ((= بیا گوشتو ببرم ننر :دی

گیلاس جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 05:10 ب.ظ

یوسف من یه پسر دایی داشتم مثل تو بود!!
همیشه با کتک ابراز علاقه میکرد!!! یه بارم با بقیه پسرا منو بغل کردن انداختن وسط اسخر!!
بچه بودم شنا بلت نبودم داشتم میمردم
گریههههههههههه
ببین چقدر داری با روح من بازی میکنی!!
همه خاطرات تلخ گذشته یادآوری شد!!
مامااااااااااااااااااااان
جیییییییییییییغ
اصلا از همون جا بود من جیغ زدنو یاد گرفتم!
اگه اون روز جیغ نزده بودم تو استخر خفه میشدم!!

یوسفکی تحویل بگیر :)

واقعا انداختنت تو آب ؟ غشمولک
حیف ! کاش خفه شده بودی ((=

یوسف بیا بگیریمش بندازیمش توی آب دوباره :دی

گیلاس جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 05:12 ب.ظ

حالا داشته باش!!
اگه من یه انجمن در همین تیریبون درست نکردم مرد نیستم!!!
آهاااااااااااای!!! دخترا کجایین!! بیاین انتقاممونو از این یوسف بگیریم!!
خودش اعتراف کرد که دخترا رو اذیت میکرده!!!
زبو.ووووووووووووووووووون!!

گیلاسکی بیخود حرص نزن ! من یکی عمرا زورم به اینا برسه ... تا بیام بزنم پس کله اشون دستمو ۶۰ دور میپیچونن ((=
بیا یه جور دیگه پوستشونو بکنیم ؛)

یوسف جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 05:18 ب.ظ

چرا مشتری می پرونی حالا؟؟.. :دی من دیگه انقدم جلاد نبودم..حتما پسرداییت از تو خوشش نمیومده..من گفتم از اونایی که خوشم میومد باهاشون خوب بودم!.. :دی
من که از تو خوشم میاد..پس دیلیلی نداره تریبون درست کنی یا جیغ بزنی و انتقام بگیری جوووونم!!.. =)) =))
موشی بیا دست پای گیلاسو بگیریم بندازیمش تو استخر!!.. =))

مرجان کوجایی؟؟بیا از خودت پاسخ در کن..:دی
آقا فهلند.. :)
...

((=

یوسف گیلاسکی موهاتو دونه دونه میکنه ها :دی

یوسف وایسا منم اومدم ((=

گیلاس جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 05:21 ب.ظ

مرجانی رفته گل بچینه!!!
وکیلم؟؟؟؟!!!

ها :دی

((=

گیلاس جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 05:23 ب.ظ

یعنی یوسف میمیرم برای این سیاستت!!!
بخوره تو سرت!!
خب از همین سیاستای لگن داشتی که الان وضعت اینه!!!
همچین دختر خر میکردی که خودت خربزه بشی!!

((=

یوسف من چیزی نمیشنوما :دی چیزی هم ندیدم :دی

ندا جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 06:08 ب.ظ

اول سلاممممم
دوم کلاممممم
سوم سلاممممم
.... و این قصه ادامه دارد
ـــــــــــــــــــــــــــ
خوبی خانوم گل الهی من فدات بشم
دورت برگردم . پیشمرگت بشم تا این چند تا چشمشون دربیاد
این شازده ها رو میگم ها
راستیتش بچگی من خیلی فرق داره با بچگی های خیلی ها
حتی وقتی دوستام هم تعریف میکنن میبینم چه کارایی میشد کرد و من بنا به دلایلی .... که نمیشه بگم اجازه نداشتم
من همه چی داشتم ولی بچگی نکردم . یعنی بازی هایی که همه کردنو من نکردم . خوب دیگه گذشت و بزرگ شدیم
برای تو خوشحالم و امیدوارم همیشه سر حال و پر انرژی باشی
میبوسمت . فعلا

سلام به روی ماهت ندایم :)

قربونت برم گل گلکم :-* کی چشم موشی و یوسفو میگی ؟ :دی نه آقا ! اینا خیلی رو دارن ((= چشمشون در نمیاد (غشمولک)

چطوره مگه ؟ بازی نمیکردی ندایی ؟

فداتت شم گلم
بوس بوس

ندا جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 06:17 ب.ظ

از افاضات شیخ ما چه عجب
مشت وا کرد و گفت یه وجب
یوسففففففففففففففففففففففففففففف
که اذیت کردی ؛ که آزار داری
مردی بیا جلو تا چنان گفتمانی باهات بکنم که دیگه سر به سر هیچ دخملی نذاری
ولی تا به امروز کسی منو اذیت نکرده و تا دلت بخواد نازمو کشیدن و هنوزم میکشن . اذیتت هم نمیکنم حسش نیست
راستی بهتری ؟
خنده داره نه منرود جوش میارمو زودی هم منصرف میشم
خوب بلد نیستم میگی چیکار کنم
باید بگم مرجان جونم یه کلاسی چیزی برام بذاره
خوب دیگه برم و برگردم . چطوره؟؟

یوسف بیا ندا میخواد نصیحتت کنه ((=

اصلا میدونی ؟ ندا تو در مقایسه با ما خیلی با ادب و با تربیتی :دی و خولاصه سر به راهی ! میترسم با منو نگین و نیلو و بنفشه بگردی از راه به در شی ! یوسف و موشی هم که ماشششششششاا... (((=

حالا بیا یه کلاس مخصوص برات بذارم ؛) تا پوست از کله یوسف بکنی :دی

مونا جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 06:37 ب.ظ

سلام مرجان جون
ای بابا!
ما که داداش نداشتیم .ولی مرجان جون خدا رو شکر کن که برادر داشتی من که همش حسرت داداش می خورم!
اگه من داداش داشتم هرچقدر هم بدجنس بود بازم باهاش مهربون بودم.( البته چون ندارم میگما!)من و خواهرم انقدر مظلوم بودیم که جیکمون در نمی اومد من بودم یه پلاستیک پر از وسایل دکتری!!! یادش بخیر ! یه عروسک دختر بزرگ داشتم انقدر بهش اتود زدم ... ول کن خدا بیامرزدش!
بعدش یه کم که پیشرفته تر شدم رفتم تو کاره آمپول واقعی.مامانم سرما که می خورد امپولاشو نمی زد من می رفتم می زدم به همون عروسکه .وای چه قدر دوست داشتم! آرزوم بود یه سرنگی پیدا کنم باهاش عروسکامو آمپول و سرم بزنم.وقتی اومدم راهنمایی به طور جدی شروع کردم به کارهای اولیه امداد .اون موقع هم دست همون عروسک رو باندپیچی می کردمو و حالا هم مدرک امدادمو گرفتم و باز هم با تجهیزات بیشتری به فعالیتهای امدادیم می پردازم.دعا کنید من به آرزوی اصلیم ( پزشک شدن ) برسم. شما که دیگه پیر شدین من جوونم آرزو دارم!!!
راستی خطاب به بعضی حسودا :
بابا به همه سلام ! خب موشی آقا بیشتر حال و احوال ما رو می پرسه تازشم همشهریه وگرنه من بین داداشام و خواهرام فرقی نمی زارم.

خب همه دوستان رو به خدا می سپارم.
خدا حافظ

سلام مونا خانومیه گل گلابم :-*
جدی داداش نداشتی ؟ چی بگم ننه که داداش هم خوبه هم بد :دی داشتنش نعمته واسه اینکه حسابی حامیته و جاهایی که نمیتونی حقتو بگیری اون میاد درست و حسابی حقتو میگیره ... داشتنش از یه طرفم شره که مدام میره تو نخت که سر به سرت بذاره جیغت بره هوا ((= البته توی بچگیها :دی میشناسی دیگه پسرا رو همیشه در کمینن (غشمولک)

ایشاا... که دکتر میشی ! ولی من آمپول نمیزنما از حالا گفته باشم :دی

خب مونا خانومی پس با منم همشهری هستی دیگه :) دو تایی بزنین قدش اینم دست من :دی

فداتت
بوس

شهرزاد جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:12 ب.ظ http://shahrzad91r.blogsky.com

سلامممممممممممممممم بر مرجان خانومیه گل گلاب:
خوبی عزیزم؟؟؟؟
یادش بخیر چه دوران خوبی بود پر از سادگی و بی تعلقی ها و بی تکلیفی ها و صداقت....
بهترین دوران زندگی هر کس شاید همین دوران کودکیش بوده....
آدما تا وقتی که کودکند میخواهند که بزرگ بشوند وقتی هم که بزرگ میشن در آرزوی برگشتن یک روز از دوران کودکیشونن...
انسان چه موجود حیرت انگیزیه....
ممنون عزیزم...
فدای تو...
یا حق!!!!

سلام شهرزی خانومیه خودم (بوس)
قربونت

آره :( حیف که زود گذشت اصلا نفهمیدیم چطور گذشت

واقعا ! شدیدا دلم میخواد الان بچه بودمو کلاس چهارم دبستان :(

قربونت برم من
بوس

حضرت عشق جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:48 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

می رسیم خدمتتون !!
فعلا وقت نی
می یام...

باشه روزبه خان خان منتظرتیم

یه کامنت خطاب به موشی بنویس بگو که برات دعوتنامه بفرسته :)

یوسف جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:48 ب.ظ

آره گیلاس جون خربزه شدم هموجووووووووووو!!!! =))
حالا اجازه می دی خرت کنم؟؟ غشششششششششش :دی
گیلاس تو که امروز همه اش بودی..به جای این کامنتا آپ می کردی!!جیغ جیغو..حالا واستا جیغتو در میارم...همه این جا می دونن من به بوس علاقه عجیبی دارم..وقتی چندتا بوس آبدارت کردم و جیغ زدی خودت م فهم که نباید منو اذیت کنی..اگه اذیتم کنی می رم به مامان می گم..حالا این جا کی میاد نقش مامی رو بازی کنه؟؟ =))

طفلی ندا جونم..دلم براش کباب شد..یاد این بچه شاهزاده ها افتادم که از پشت پنجره بازی بچه هارو دید می زنن..ماماناشونم همه اش دعواشون می کنه که آی ذلیل شده بیرون بری کثیف بشی با بی تربیت ها بازی کنی لهت می کنم!! :(( البته ندا جون چون کلاسشون بالا بوده مثه گربه های خیابونی تو کوچه باغ ولوونبودن..خود من فقط تا ۶سالگی ول بودم..اونم چون بنابه محیط که باغ و فضای آزاد بود..با یه مهدکودک که ۲بار خوندم..تو هر دوتاشم عاشق یکی شدم..یکی همکلاسیم یکی هم مریم جون اینجا...اما امان از زندگی شهری که آدمو تو خونه حبس می کنه..و باید همه اش مواظب باشی زیر ماشین له نشی یا به موقع برسی خونه یا مودب باشی کلا..من خوشحالم که لااقل ۶سال اول زندگیم حال کردم..چون می گن شخصیت آدم تو همون دوران شکل می گیره..حالا که بحث روانشناسی شد به مرجان هم بگم بچه های هم دارای نیروی جنسی هستن که برای اطلاعات بیشتر برو به مراحل روانی-جنسی فروید تا منظورمو بفهمی!!..ننه پای دردودلمو باز کردی..اما در کل ندا جون یادش بخیر..توام نمی خواد منو نصیحت کنی وگرنه می دونم آخرش یا از حرفای ادبیاتیت سر در نمیارم یا به خودکشی منتهی می شه!!=)) ندا جون این بوس رو بگیر که اومد... :دی

می گم طفلی مونا..بیا مونا من داداشت می شم..ولی قول بده آمپولم نزنی!..مرجام جه کردی پای دردودل و حسرت همه باز شد:(( آقا آهنگ جبهه و جنگ و عاشورا بذارید کمی سینه بزنیم!! :)) عجب تعداد اصفهانی ها داره می ره بالا..آقا فردا قرار ما وسط میدون نقش جهان که می خواییم باباکرم برقصیم!! =))

شهرزاد جون من مسنجرم قاط بود این بود که هی دیسکانکت می شدم..فک نکن سرکارت گذاشتم..مرجان شاهده که من تو چت خیلی جدیم و ۲دره باز نیست!! :دی ها بوخودا..اما اینو خوب اومد که پر از صافی و صداقت بود..می دونی من خودم با وجود این که بزرگ شدم اما به خودم می گم کوچک بمان..یه جورایی کودک درون رو پاک و زلال باقی بذار تا ح نکنی پیر و فرسوده و حتی کثیف شدی!! :دی

مرجان جون کمی سرما خوردم..منو تصور کن الان با کلاه بافتنی نشستم این جا دارم کامنت می دم... =)) =)) وای ننه موردوم!!(اینو به مشهدی بخون!!)

یوسف مردم از خنده ((= مخصوصا اون قسمتی که در مورد ندا نوشتی :دی فچ کنم همینی که تو میگی باشه ها ! مامانش نمیذاشته ندا با بچه بی تربیتا بازی کنه واسه همین الان از هممون مودب تره :دی ولی دیگه مامیش خبر نداشته یه زمانی میاد با ما کته کله ها دوست میشه و چیزای بد بد یادش میدیم ((=

یوسف بساط بزن بکوب رو اگه اجازه بدن میذاریم توی عالاگاپی :دی (همون عالی قاپو) مطربا اون بالا بزنن ، ما هم این پایین میرقصیم آی کیف داره ((=

یادم نبود این یوسف میشدیه ها :دی با اون داداش امین ! ها یره :دی مو بُرُم ((= که به عبارتی چندین معنی میده (غشمولک) ۱- من برَم ۲-من می بَرَم ۳- من برنده میشم ۳- من می بُرَم ((=
یوسف و امین ! از این به بعد میشدی حرف بزنین ها یره ها :دی

یوسف میکشمت ((= سرما خوردگیتم باحاله ((= کلاه بافتنی :دی

یوسف جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:49 ب.ظ

راستی آبجی جون سعید داداشت بود..آها..
اما اون تیکه الاحضرت منظورم همونی بود که الان زیرمه!!=)) حضرت عشق!!..این کامنت پایینیه منظورمه...چششششش منحرفا!! =))

ها :دی

اِهههههههههه زیرته ((= یوسف خیلی بلایی .. روزبه رو میگی اونم یک شیطونی مثل خودتونه از جنس خودتون :دی

یوسف میزنمتا ((=

آقا موشه جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:02 ب.ظ

آآآآآآآآآای نفس کش
یوسف مقاومت کن من با دست پر اومدم کلی آرپیجی آوردم بزنیم این دخملارو سقط کنیییییییم =))

گیلاس جرات داری وایسا چرا فرار میکنی =)) من درسته خواهر نداشتم ولی ۷ تا دختر عمو دارم ۵تاشون همسن منن همشونم همسایمون هستن الان به کلی گیس تو کلشون ندارن بسکه من گیساشونو کندم =))))))))) منو از بچگی کل محل ازم حساب میبردن زبوووووووون واااااای نمیدونین چقد با اون یکی دخمل عموم اونارو گیر مینداختیم آب رو سرشون میریختیم یا گیساشونو میکنیم فرار میکردیم =)) آخه اون دخمل عموم که باهام همدست بود گولش زده بودم که از باقیشون خبر بیاره نقشهاشون لوووووو بره =))))))
نیست قبلا گفته بودم براتون یه بار کجا بود مرجان تو وب خودم بود که همه اشون التماسم میکردن تو بازی راشون بدم =))))))))

یه بار یه مشت کوفتم تو کمر دخمل عمو ناز نازیه گریه افتاد باباش دبام کرد :(


بیخود کردین ! مگه با برگ چغندریم ؟ بهمون میگن دختر واویلا ((=

گیلاسکی مواظب باش موشی دنبالته :دی
موشی حالا خودت کچلی عیب رو دخترای مردم نذار ((=

موشی خیلی وحشی و بی تربیت بودیا بزنم پس کله ات آدمت کنم ؟ ((=
خدا بگم چیکارتون کنه که از همون بچگی مدام دلتون میخواد سر به سر دخترا بذارین میکشمتون (غشمولک)

آقا موشه جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:03 ب.ظ


یوسففف طنابو بیار من گیلاسیو گرفتمش ببندیم بندازیمش تو زیر زمین =))

به حاج خانومم که تشریف دارن حاج خانوم داغ ولنتاین رو رو دلتون میزارم صب کنین =)))))))

آآآآآآی موناااااااا همشهریییی کجائی تو طرف منی دیگه :دی بیا این گیلاس و مرجانو همجاشونو باند بپیچ میخوام مومیایی کنم بزارم تو موزه وبمون =))


سلیییییییی به خدا تو از مرز وکیلی گذشتی الان رو مرز دکترا هستی بعد نگی نگفتیااااااا بدو بیاااااااا ببین برنامه ریزی کن هفته ای بیا اینطوری بابات هم میزاره بیای :)

یوسف برو که موشی کارت داره ((= منم بیام کمک ؟ :دی

حاج خانوم کیه ؟ من میشناسمش ؟ نکنه اومده خواستگاریه من ؟ یوسف اون چادر سفید بنفشی رو ازش قرض بگیر (آخه خودم یه انقده کف دست هم چادر ندارم غشمولک) موشی (زدم پس کله ات) برو چای درست کن خودم بلد نیستم بده سروناز بریزه توی استکانها بدین به من ((= اَه اَه دختر هم بود دخترای قدیم (غشمولک)

حالا این حاج خانوم کوجا در رفت ؟ حاج خانوم ! هوی ! :دی پسرتو بفرست بیاد خودت برو به درک ((=
مونا بیا به حاج خانوم آمپول عوضی بزن بکشش (غشمولک) یوسف برو پسرشو بیهوش کن بیارینش توی خونه ببینم ماشین داره خونه داره ؟ تا بیهوشه انگشتشو بگیریم زیر قولنامه ها مهر بزنیم (غشمولک)

واااااااااااااای داداش امین اومد
الفراررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر

سلی وکیلمه سلی وکیلمه ((=

آقا موشه جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:03 ب.ظ


مرجان منو یاد چه دوران شیرینی انداختی یاد مامان بازیامون =)) البته من بیشتر دکتر میشدم =))))

گربه رنگی به چه رنگی به چه رنگای قشنگی
.
.
.
.
زردددددد

مرجان بدو یه رنگ زرد پیدا کن دستتو بزار روش :دی

سوک سوووووووووووووووک مرجان گرگ شدی اه باز جر نزن =))

شترقققققققققققققققق گیلاس رو انداختم وسط استخر =))))))))

موشی خجالت بکش تو هم مامان بازی میکردی ؟ :دی
دکتر ؟ غشششششششششششششششششششمولک

نهههههههههههههههه قبول نیست رنگ زرد تکراری بود یه رنگه دیگه بگو :( ماماااااااااااااااااااااااااااااااااان

خوب کاری کردی گیلاسکی خفه شو تو آب ((=

آقا موشه جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:04 ب.ظ

مرجان دستت درد نکنه گلم بوووووووس

قربونت :-*

یوسف جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:11 ب.ظ

موشی آماده ای...ااا صب کن..ولش کردی؟؟..اوه اون استخر آب نداشت..صدای شکستنی اومد..اوه زود زنگ بزن بیاد کله گیلاسو بدوزه.. =))

حاج خانم می ره والنتین جبران دوران بچگیش می شه...حالا حاج خانم واسه بی افت چ خریدی؟؟..چی دندون مصنوعی؟؟نگوووووووووو :((

این سلی همه اش درس می خونه..شده شکل کنکور.. =))

موشی بیا یه نقشه دارم...اصن نمی گم همتون فوضولین..بعدا می گم نقشه امو!!
.
.
.
.
.
هیچی اصن!! =))
موشی یه چندتا سوسک و قورباغه تو شیشه انداختم بیا ولشون کنیم تو اتاق مرجان و ندا و بنفشه..
خب من برم منجنیقمو آماده کنم که می خوام برم اتاق نگین رو منفجر کنم!! =))
موشی کمکم کن..تا صبح همه اشون باید کشته بشن..! =))

((= مگه گیلاسکی عروسکه کُزته ؟ غشششششششششمولک

یوسف نخشه اتو به منم بگیا :->

راستی این نگین کجا غیبش زده ؟

نگین ؟

امین ؟

ماری ؟

فرزادی ؟

دراکولا جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:13 ب.ظ

مرجان و ندا و بنفشه و دارودسته ضعیفه ها..امشب ساعت ۱۲ منتظرم باشید!!! یوهاهاهاهاها!! :ایکس!

شناختید دیگه هان؟!تابلوام..بی خی!!=))

یوهاهاهاهاها!!حالا اونو ولش..ساعت ۱۲ رو بچسب!! :دی

درررررررررررا کولا ((= کلاهت پشم نداره بی زحمت پلیز خیلی ممنون اینا

وای الفراررررررررررررررررررررررررررررر

((=

دراکولا جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:19 ب.ظ

اینم عکسم:
http://mymarket.ir/pic/1385-vampire.jpg
الان وقت خوبیه نگاهش کنید!!موقع خواب حتما ازش یاد کنید تا به خوابتون بیاد!!..می تون وحشتناک تر حرف بزنم اما دلم براتون می سوزه .. فعلا همین!! :دی =))

جناب وَمپائر خان :دی ایشاا... بمیری ((=
گومب ! قوطی رانی رو گیگیلی پرت کرد (غشمولک)

خدا نکشتت :( ترسیدم

آخ قلبم ننه
وای قلبم

دراکولا جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:25 ب.ظ

آقا این دختره هم خودکشی کرده: :(

http://64.40.99.49/Multimedia/pics/1385/11/Social/33.jpg

http://64.40.99.49/Multimedia/pics/1385/11/Social/32.jpg

الهی بمیرم :(
نفهمیدی چرا خودشو کشته ؟ :( اسمش چی بود ؟ چند سالشه ؟ کجایی هست ؟ دانشگاه میرفته ؟ :(

دراکولا جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:34 ب.ظ http://www.irandidban.com/archive/pic/enginop/p142.jpg

ممنون می شم به وبلاگم هم سر بزنید :)
دخترا فقط سر بزنن! :)

برو کشکتو بساب ((=

الفرارررررررررررررررررررررر

ندا جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:36 ب.ظ

بههههه این سه نقطه هم تشریف آوردن
کجا بودی عزیزم نبودی دلم برات تنگیده بود اساسی
ببینم جرات داری تو اتاق من سوسک بندازی ؟
لابد از اون سوسک های شکلاتی که سال پیش جی اف جونت به خوردت داده . آره آخی دلم سوخت
عزیزم تو دهات ما یه جایی هست بهش میگن چیچی سنترو چی چی بلازا و چی چی کیندر شناختی ؟؟؟
اگه تو دهاتتون شعبه داشتن شمارشو بده از همین جا برات سفارش بدم بری بگیریو حالشو ببری و ببینی کادوی ولنتاین یعنی چی
آخه من دلم نمیاد داغ دلتو تازه کنم تو میخوایی داغ دار بشی خوب دارم برات
سه نقطه جان تو روزبه منو نمیشناسی
روزبههههههههههههههههههههه
بیا این سه نقطه رو ادب کن
عزیزم چون تازه اومدی بهت بگم که سه نقطه همون موشیه آتیش پارس
به کوری چشم بعضیا با مرجان جونم و بقیه دخترا حالتو میگیرم
این خط - اینم نشون +
فعلا

سه نقطه کیه ندایی ؟
ای بمیره موشی ! کی تبدیل به سه نقطه اش کرده ((=

ندا جون بذار یه نخشه توپ بکشیم همه اینا رو ادب کنیم :دی

کلیمانجارو کلیمانجارو ((=

آخ این رضا کجاست بیاد سر به سرش بذاریم :دی
موشی ؟ تو رضا رو قورت دادی ؟ بی تربیت (زدم پس کله ات)

یوسف بیا شیکمه موشیو سفره کن ببینم رضا توش نیست (غشمولک)

وای الان سلی میریزه سرم ((= یَک عمو عمویی میکنه بیا و ببین :دی

ندا جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:37 ب.ظ http://www.daftarezendegi.blogsky.com/

آقا یکی بگه این دراکولا کی بید؟؟؟؟

من میدونَه :دی

نه نه من نیدونَه !

الفرارررررررررررررررررررررررررر

آقا موشه جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:41 ب.ظ

مونا جون عسیسم تو داداش نداری ؟؟ منم خواهر ندارم :دی بیا خودم داداشت میشم داداچ خوبیماااااااا !!! بپر بغلممممممممم بوووس

یوسف فردا بوزینگتو بردار همرو سوار کن بیاین میدون امام منو مرجانم اونجا منتظرتونیم دروازهارو ببندیم همگی بابا کرم برقصیم =))

گیلاس تانکت رو ترکوندم گفتم نیارش تو گوش نکردی =))

حاج خانوم من تورو دختری با موهای قرمز (چی بود اسمش اونم همش شعر میگفتاا ) تصور کردم الان :دی ولی اونا که قصر نداشتن :دی


مرجان بیا یه ماچت کنم آپت خیلی حال داد بوووووووووس همش یاد خاطرهام میوفتم حیف که زیادن ولی خیلی شیرین هستن :) یه بار یکی از دختر عموهامو موهاشو کشیدم بعدم از بازیمون انداختمش بیرون گریه افتاد بعد مامانش کتکش زد بردش خونشون درو روشش بست بعد دلم براش خیلی سوخت تصمیم گرفتم باهاش ازدباج کنم :دی بعد کلی خوراکی براش خریدم باقی رو هم مجبور کردم پولاشونو بدن بخرم بهش دادم =)))))) ولی باز فرداش بهم لباشک نداد دباره منصرف شدم =))))))))
خونه های ما نزدیک هم بود همسایه بودیم با هم بعد مامان بزرگم اینا خونشون یه باغ تهش بود ما هممون هر روز اونجا بازی میکردیم یه تابم داشتیم همش منو بیشتر میزاشتن سوار بشم :دی نوبتشونو میدادن بهم =)))


گیلاس دوشنبه آپ میکنی ؟؟ آپ کن منم پنج شنبه آپ میکنم حالا بعدا به توافق میرسیم کی زودتر :دی

مونا گول موشیو نخوریا ! یک موشه خونخواریه که نگو ((=

آخخخخخخخخخ جون منم برقصم :دی

گیلاس و حاج خانوم به گوش ! موشی داره کرکری میخونه :دی

خاطره بچگیهامون همه شیرینن ! هنوز که هنوزه بعضی وقتا مامان و بابا وقتی یاد کارای ما توی بچگیمون میافتن از خنده غش میکنن و هی حسرت میخورن :(

ولی خداییش شما پسرا هرچی خاطره دارین همش توش یه دختره که کتکش زدین ((= اونوخ ما دخترا مثلا یکی خوده من همش توی خاطراتم یه پسر بوده که سر به سرم گذاشته یا اشکمو در آورده یا اسباب بازیهامو شکسته ((=

قربونه موشی و بقیه دوستان :)

ندا جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:43 ب.ظ

سه نقطه جان با اسم میااییی یا اسمتو بنویسمممم
راستی برو این عکس های دراکولا رو ببین
بهت تقدیم میکنم با نمیدونم چی چی

((=

وای عکسهاش ترسناک بود ...
جناب وَمپائر خان ایشاا... تیر غیب بخوری :دی

نه نه نخوری ! آخه حیفی :)

مدیر وبلاگ جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:45 ب.ظ

دراکولا جان لطفا دیگه عکس نزارین اونم از این جور عکس ها ی اعصاب خورد کن

چیه موشی ؟ ترسیدی ؟ ((=

ندا جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:46 ب.ظ

یوسف داری رو نرو من راه میری هاااا
یه کاری میکنی فیتبکی نشونت بدم حالشو ببری هااااا
عزیزم اینقد اضهار فضل منما
یوسف . آهایییی یوسف میشنوییییییییییییییییی

یوسف منتظر یه کف گرگی از سوی ندای ما باش
غشششششششششششششششششمولک

ندا جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:47 ب.ظ

ای واااااااااای سوتی دادم
آقا اظهار درسته نریزین سرم هااااااااااااا
رضاااااااااا کوشییی تو
الان وقته مرخصی بود

((=
من که هیشی ندیدم (سووووووووووت)

راست میگه دیگهههههههههه ! کوجایی رضا ؟ ایششششششش :دی

آقا موشه جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:49 ب.ظ

حاج خانوم جان میدونم خیلی دلت برام تنگ شده بود منم دوست دارم عزیزم =))

اسمم رو همه میدونن به دلایل شخصی نمیخوام تو وبم ویا اینجا باشه

یوسففففففف بزن بریم پایه ام خفن فقط هباست باششه حاج خانوم قلبشون ضعیفه هاااااااا =))

ندا نگفتی چی واسه بی افت میخوای بخری =)) منو یوسف قورباغه سوسک میدیم زیاد رومون حساب نکنید =))))

موشی عاشق میشود ((=

موشی اسمت سه نقطه شده مگه ! چرا / :دی

والا خوبه تو و یوسف هم واسه بی افتون کادو بخرین ((=
غشمولک

یوسف جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:50 ب.ظ

دراکولا جون توصیه های مدیر وبلاگ رو جدی بگیر وگرنه مدیر می خورتت!! =))
این دراکولا که گفت فقظ خانما نگاه کنن!!!! هوم!!
آقااا قرصام.. :(((((

موشی من پایه ام..بریم!!..فردا پس بریم...بریم با گاز پیکنیکی و آبگوشت و چادر... =))))) واییی

راست میگه جناب وَمپائر ((= این مودیر وبلوگمون بدجوری شا..شیده ((= خودشو خیس کرده (غشمولک)

منم میام یوسف :(

یوسف جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:51 ب.ظ

ندا و مرجان و گیلاس تو صندوق عقب!!..ما جلو..با سرعت ۲۵۰!! =))

نخیرررررررررررررررررررر ! من جلو بغل دست راننده :دی

یوسف جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:51 ب.ظ

آقا ۶ نفر آنلاین هستن..زود باشید خودتونو خلع سلاح کنید!! =))

((=

ندا جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:53 ب.ظ

من قلبم ضعیفه یا تو که تا عکسا رو دید حالت گرفته شد
ولی بی شوخی کسی عکس ها رو نبینه چنگی به دل نمیزنه
عزیزم من دیگه میرم دیر وقته
بقیهش بمونه واسه فردا
میبخشین اگه جسارتی کردم. شوخی بود
میبوسمتون . فعلا

نه خداییش موشی ترسوئه ((=
مگه شوماها کی با هم کل کل کردین ؟ :دی

اوه اوه من خواب بودم نه ؟ :دی

آقا موشه جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:56 ب.ظ

کجا ندا بودییییییییی !!!!
قربونت گمه ما جدی بود ؟!!!!! :دی

حالا برمیدارم کامنتارو :(

موشی دستور زبان فارسیتم صفره ((=

موشی تو کامنتهای منو حذف کردی ؟ :( به چه اجازه ای بی تربیت ؟ :(

دمبتو میچینم :|

مدیر وبلاگ جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:59 ب.ظ

دراکولا جان بازم از این عکسا بذار.

تو مودیره قولابی هستی بوخودا ((=

یوسف جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:00 ب.ظ

=))
آقا این مرجان کجاست؟؟؟
بیا پاسخ ملتو بده!!

ندا جون شب بخیل! :)

همینجام :)
ای بابا چقدم کامنت میذارین مُردما :(
بسه دیگه کته کله ها از کت و کول افتادم که :دی

الان که صبحه :دی

یوسف جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:07 ب.ظ

موشی بذار این شکلا باشه گذاشتم دخترا یه کم بخندن!!..حالا می خوای برداری بردار..مگه نمی خواستی بترسن؟ :دی

اصلا موشی به چه حقی داره کامنتها رو حذف میکنه :(

آقا موشه جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:56 ب.ظ

هاااااااا باشه چَِکار کنم دیگه :دی

مرجان رفته خروس قندی بخره برا من :دی

سروناااااااااز کوجای :دی سروناز هم سلام میرسونه :دی

ندا شب توام بخیر ایشاا... خوابای خوب خوب ببینی خواب منو هم ببینی :دی

موشی میام شل و پلت میکنما (عصبانی)
چرا کامنتهای پست منو حذف کردی :((((((

واسه تو خروس قندی نمیخرم :(

سروی و ندا ! موشی احضارتون کرده :دی

گیلاس شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:03 ق.ظ

هیییییییی!!!
موشی سرتو بدزد که نمیذارم سالم از این در بیرون بری!!!
فک کردی!!
حالا که با اپیلیدی مرجان فرق سرتو مثل کف دستت برق انداختم یاد میگیری جاسوس نفرستی!!!
همتووووون سر و ته یه کرباسین!!!! ایییییییییش
جییییییییییییییییییییییییییغ( داداش مال خود خودت بود!!)
یوسف تو مگه دستت به من میرسه که بووووس کنی؟؟!!!! قلم پاتو با وردنه مرجان میشکونم!!!!
زبووووووووووون
تازشم من امروز نبودم!!! یعنی از ظهر تا عصر نبودم! فک میکردم بقیش هم نیستم!!
دیگه برم پی زندگیم که شووورم طلاقم میده !!
خین و خین ریزی هم بده! نصفه شبی یه بوس به همدیگه بدین برین لالا!!
جیش هم فراموش نشه!

موشی با توئه :دی

عجب فکره بکری ((= سروی برو اپیلاسیونه منو بیار تا یوسف و موشیو کچل کنم (غشمولک)

نه بابا ! شوورت کی هَه؟ همون دراکولائه ؟ (غشمولک)

گیلاس شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:06 ق.ظ

تازشم من اصلا الان یواشکی نیمدم نت!!!!
یوسف و موشی رو هم ندیدم که آنلاین هستن!!!
با جفتتون قهلم
بیاین به پام بیفتین تا آشتی کنم!!
زبوووووووووووون

موشی و یوسف بهوش باشین :->

یوسف شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:12 ق.ظ

گیلاس جون..دوری ما مهم نیس..ما تو دل هم به یکدیگر نزدیکیم!! =)) چی گفتم!!.. :))

اپیلیدی مرجان سوخت فک کنم..داره ازش دود بلند می شه..موشی یه فکر.. =)) =)) الان ماشین چمن زنی رو میارم گیسای گیلاسو می چینیم!! =))
تازشم دراکولا این جا براتون کلی عکس قشنگ گذاشته ببینید!!

ای خائن اینویزیبل!!..من می دونم تو ۴۸ ساعته هستی..یه دو خط که می تونستی از مخت در کنی!!..از خاطرات دوران شوهرداریت بنویس!! =))

گیلاس خیلی گیلاسی! این یه جمله محبت آمیز بید!! :دی

آره از بس موشی پشم داره اپیلیدیم سوخت ((=
یوسف برو تعمیرش کن :دی

گیلاسکی بهوش باش :دی

دراکولا شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:13 ق.ظ

چه خونومه بو شخصیتی؟؟ :ایکس
با مون ایزدووج میکندندندندندندندندی گیلاس؟؟ =))

هیییییییییییییییییییییی عجب وَمپائره خون آشامی دنده ! با مو ازدباااااج موکونی دنده ؟ ((=

گیلاس شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:19 ق.ظ

من شووور دارم دراکولا جون!!!
اگه با هم میسازین تو رو هم صیغه میکنم!!
بچه ها چند تا جایزه<؟؟؟؟!! هووم؟؟!!
من تا مهر شرعی روش نخوره بله نمیگیرم!!
تقبل الله!

نههههههههههههههههه ((=

قبلتُ (غشمولک)

دراکولا شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:40 ق.ظ

حالا دوتا شوور داشته باش..چی می شه مگه؟؟ :)
من برای همین جلوی عموم گفتم که بهش مهر شرعی بخوره..=))
اگه عروسی کنیم از اون عکسایی می گیرم ازت که این پایین گذاشتم!! :ایکس

گیلاسکی ! جناب ومپائر با توئه ((=

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد